چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
شعر آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
بی تو شکوفه های سحر وا نمی شود باز آ که شب بدون تو فردا نمی شود
قفل دری که بین من و دست های توست در غایت سیاهی شب وا نمی شود
ورد من است نام تو هر چند گفته اند شیرین دهن به گفتن حلوا نمی شود
عشق من و تو قصه ی تلخ مصیبت است می خواهم از تو بگسلم اما نمی شود
ای مرگ همتی که دل دردمند من دیگر به هیچ روی مداوا نمی شود
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم احساس سوختن به تماشا نمی شود
قلبی که همچو مشعل نم دیده شد خموش دیگر به هیچ بارقه گیرا نمی شود
درد مرا ز چهره ی خاموش کس نخواند چون شعر نا سروده که معنا نمی شود
باید ز هم گسست قیود زمانه را با کار روزگار مدارا نمی شود
شعر: عباس خیرآبادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست