پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

تفکیک قوا در نظام های سیاسی و تاثیر آن بر آزادی



      تفکیک قوا در نظام های سیاسی و تاثیر آن بر آزادی
مهدی محمدطاهری

متفكر فرانسوي، كه با نگارش كتاب«روح القوانين» تغییرات مهمی را در تعاریف سیستم های سیاسی ایجادکرد. تا قبل از او تقسيم بندي كلي از نظام هاي سياسي بر اساس تعریف ارسطو انجام می گرفت که عبارت بود از: 1- نظام پادشاهي2- نظام آريستوكراسي3- نظام دموكراسي. اما منتسکیو نظام های سیاسی را بر اساس مدل جدید طبقه بندی نمود: 1- نظام استبداد مطلق 2- نظام سلطنتي 3- نظام جمهوري. او معتقد بود در نظام جمهوري آزادي هاي مردم در سايه آزادي عموم جاي خواهد گرفت.« در يك جمهوري آزادي هر شهروند، بخشي از آزادي عمومي است اين خاصيت حكومت مردمي است که قسمتی از حاكميت را تشكيل مي دهد» (فونتانا، 1380، 109).

منتسکیو شرایط اقلیمی را موثر بر نظام های سیاسی می داند و معتقد است اقليم و آب و هوا مي تواند در شكل گيري حکومت ها موثر باشد.« او يكي از بنيانگذاران نظريه علت گراي جغرافياست كه پيش از وي مورد توجه ابن خلدون قرار گرفته بود».( آصفي، 1354، 371). شاهكار منتسکیو نظريه «تفكيك قوا» است که بر جدائي سه قوه مقننه، مجريه و قضايه تاكيد دارد.« او در سال 1748 كتاب روح القوانين را نوشت و شهرت به سزايي يافت بخش اعظم اين كتاب به تاريخ تفكيك قوا مربوط مي شود منتسكيو براي هر كشور سه نوع قدرت قائل بود. قوه مقننه- قوه مجريه- قوه قضاييه... انديشه هاي منتسكيو الهام بخش اصلاحاتي بود كه در سال 1791 مجلس موسسان فرانسه در رژيم سياسي اين كشور اعمال كرد مجلس موسسان تفكيك قوا را ... پذيرفت. قدرت مقننه را به پارلمان سپرد، قدرت اجرائي را به شاه تفويض كرد و قدرت قضايي را به قوه قضاييه واگذار كرد و هيچ يك از سه قوه نبايد در محدوده قوه ديگري دخالت نمايد» (وفادار، 1374، 288- 287).

منتسکیو قصد دارد آزادي را در پيوند بين حكومت و مردم برقرار سازد به نحوی که قانون در مركز آن قرار گیرد، چرا كه قوانین در زندگي اجتماعي سبب مي شود افراد نسبت به آزادي ديگران توجه کرده؛ و از آزادي خود فراتر نروند. « او از زبان حقوق طبيعي سخن گفت و قوانين را به عنوان روابط ضروري برخاسته از طبيعت اشياء تعريف كرد». (ساكت، 1370، 102).

متفکر فرانسوی با تاکید بر قانون گرایی در تعریف آزادی بیان می دارد:« آزادي عبارت از اين است كه انسان حق داشته باشد هر كاري را كه قانون اجازه داده و مي دهد بكند و آنچه قانون منع كرده و صلاح او نيست مجبور به انجامش نباشد....حد اعلاي آزادي آنجاست كه آزادي به حد اعلا نرسد» (منتسكيو، 1362، 6).

منتسكيو در تعریف فوق به جايگاه ارزشمند قانون اشاره  و اقدامات انسان را صرفاً در سايه درك از آن تلقي مي نمايد؛ آدمي زماني آزاد است كه در محدوده قانون زندگی کند. پس آزادي برابر است با پيروي از قانون؛ هر چند كه قانون خود مي تواند محل مناقشه باشد، اما منتسكيو سعي مي كند با چنين تعريفي به تبعیت از قانون تاکید تا جامعه دچار هرج و مرج ناشي از بي قانوني نشود.« چون انسان بايد با هم جنسان خود به اجتماع زندگي كند چاره ای به جز اين نيست كه روابط ميان مردم به حكم قانون شود خواه قانون نوشته و مدون باشد و خواه بر حسب آداب و عادات متعدد باشد، اگر جماعتي بي قانون زندگي كنند در ميان آنها آزادي و امنيت نخواهد بود زيرا هر كس بنده قويتر از خود خواهد شد و چون براي اينكه انسان به خوشي زندگي كند بايد آزاد و آسوده خاطر باشد بس مهمترين چيزي كه در زندگي منظور نظر است قانون است كه به واسطه آن آزادي همه تأمين مي شود» (فروغي،  1375، 285- 284).

منتسكيو در جاي ديگر بیان می دارد:«آزادي عبارت از [حق] دست زدن به هر كاري است كه به وسيله قوانين موضوعه حكومتي كه تفكيك قوا در آن به حقيقت پيوسته است منع نشده باشد حكومتي كه در آن قانون را هيأت مقننه مي گذارد و قوه مجريه جداگانه اي به اجرا در مي آورد و قوه قضاييه مستقلي در مورد شهروندان اعمال مي كند» (نويمان، 1373، 280- 279).

در اين تعریف نيز او  بر اجراي قانون اشاره مي كند. ولي بیان می دارد، آزادي زماني معنا و مفهوم مي يابد كه تفكيك قوا شكل گيرد؛ و قانون توسط قوه مقننه تصويب و به دست قوه مجريه اجرا و تحت نظارت قوه قضاييه واقع گردد. در حقيقت مي توان گفت در جوامعي كه حكومت ها تحت نفوذ قدرت شخصي اداره مي شوند يا به عبارتی قواي سه گانه هنوز تفكيك نشده اند؛ مردم از آزادي برخوردار نمی باشند. دغدغه اصلي؛ او را مي توان از نگراني اش در زمينه سلب آزادي مردم به دست رژیم هاي استبدادي مشاهده نمود؛ كه به هر نحوي قدرت را در يد اختيار خود دارند؛ و اجازه برقراري رابطه اي منظم ميان قواي سه گانه را نمي دهند.

« هيچ كلمه اي مانند آزادي تا اين حد معاني مختلف را در بر نگرفته است؛ و هيچ لفظي به قدر آزادي عواطف گوناگون را در قلب آدمي زنده نكرده است. برخي آزادي را وسيله اي پنداشته اند كه به مدد آن هر گاه بخواهند بتوانند كسي را كه به اقتدار جابرانه اي رسانده اند از اريكه قدرت به زير آورند؛ بعضي ديگر آزادي را قدرتي مي دانند كه با آن مي توانند كسي را كه اطاعت از او واجب است به اراده خود انتخاب كنند؛ عده اي ديگر آزادي را در آن دانسته اند كه حق داشته باشند سلاح برگيرند تا بتوانند به ديگران زور بگويند و شدت عمل به خرج دهند....بعضي آزادي را مختص به يك نوع حكومت دانسته اند. مثلاً،آنان كه مشرب جمهوري خواهي داشته اند، آن را به حكومت جمهوري اختصاص داده اند؛ و آنان كه به دولت سلطنتي دلبسته بوده اند آزادي را ويژه آن دولت دانسته اند....و بلاخره چون در حكومت هاي دموكراسي چنين به نظر مي رسد كه زمام امور
در دست مردم قرار دارد....آنرا آزادانه ترين حكومت پنداشته اند و قدرت ملي را به خطا با آزادي افراد يكي دانسته اند...در حكومت ها يعني در جوامعي كه به وسيله قوانين اداره مي شوند آزادي قدرتي است كه مردم به وسيله آن بتوانند آنچه بايد بخواهند، بخواهند و انجام دهند و آنچه بخواهند مجبور به خواستن و انجامش نباشند...از آنجا كه برخورداري از آزادي در حق حفظ و حراست آن در اين است كه افراد در بيان افكار خود مختار باشند و احساسات خود را آزادانه بيان كنند. اتباع يك دولت آزاد مي توانند هر آنچه را كه قوانين به صراحت منع نكرده است بگويند و بنويسند» (جونز، 1370، 302- 301).

منتسكيو فيلسوفی عمل گرا است. او نظرات خود را منطبق با واقعيت موجود ابراز مي دارد؛ و از پرداختن به مباحث ايده آليستي پرهيز مي کند آزادي را آنچنان كه هست مي بيند؛ نه آنچنان كه مي توان در تصور ايجاد گردد.او در پاره اي از گفته هاي خود به دموكراسي نيز مي تازد؛ و معتقد است كه حكومت هاي دموكراسي و حكومت اشرافي نمي توانند نظام هاي سياسي آزادي باشند.

بايستي ديد كه بهترين نوع حكومت در نظر منتسكيو چیست؟ كه هم نظام دموكراسي و هم نظام اشرافي را ناقص؛ و از سوي ديگر حكومت ميانه روها را با ديد ترديد مي نگرد! او بهترين حكومت را رژيمي مي داند كه سه عنصر پادشاه، افراد معتصب به قواي سه گانه و اصل تفكيك قوا در آن به اجرا در آمده باشد؛ و هر كدام از قوا مجزا از يكديگر بدون آنكه نسبت به كاركرد ديگری خللي وارد نمايند صرفاً به وظيفه ذاتی خویش مشغول باشند؛ تا آزادي هر چه بيشتر به واقعيت نزديك شده؛ و در سايه قانون مردم به آزادي برسند.

منتسكيو با بيان نظريات خود راهي جديد را در جهان سياست گشود، كه منزلت انسان را به والاترين جايگاه خود، كه تا آن زمان مي توانست رشد كند ارتقاء بخشيد.

«...بين آزادي و استقلال بايد فرق گذاشت؛ آزادي عبارت از آن است، كه حق داشته باشيم آنچه را قانون روا داشته است انجام دهيم؛ و اگر تبعه ئي بتواند آنچه را كه ممنوع است عمل كند ديگر مالك آزادي نخواهد بود واو را نتوان آزاد خواند زيرا ساير هم نوعان وي نيز همان قدرت را دارا هستند كه وي دارا است پس در حقيقت با عمل وي سلب آزادي از خودش شده زيرا بلافاصله در معرض خطر تجاوز ديگران قرار گرفته است (پازارگاد، 1359، 659-694).

منتسكيو همچنين بر آزادي سياسي شهروندان تاكيد و آن را لازمه رشد اجتماعی قلمداد می نماید  و در این باره مي گويد:

« آزادي سياسي رعيت يك آرامش فكري يا آسايش خاطر برخاسته از عقيده اي است كه هر فرد درباره ايمني خويش دارد براي كسب اين آزادي حكومت لزوماً بايستي طوري تشكيل و پايه ريزي قانوني شود كه لازم نباشد يك نفر از ديگري بترسد» (رابين، 1369، 180).

بسياري بر اين اعتقادندكه تعريف منتسكيو درباره ي آزادي آنچنان جامع و كامل است كه بسیاری از اندیشمندان در تعاریف نظری خود از آن بهره برده اند.

منابع

  1. آصفي،آصفه، "مباني فلسفه"، 1354، چاپ سوم، تهران، بي نا.
  2. پازارگاد،بهاء الدين، "تاريخ فلسفه سياسي"، 1359، جلد دوم، چاپ چهارم، تهران، نشر زوار.

3-

4-

5-

6-

  1. فونتانا، ، "ابداع جمهوري مدرن"، 1380، چاپ اول، ترجمه محمد علي موسي فريدوني، تهران، نشر شيراز.

8-

9-

10-