دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

انسان شناسی (10): انسان شناسی در جهان - انسان شناسی در آسیا



      انسان شناسی (10): انسان شناسی در جهان - انسان شناسی در آسیا
گروه نویسندگان ترجمه ی زهره دودانگه

انسان شناسی در آسیا محصول دوره ی استعماری بود، اما به سهولت از اروپا انتقال نیافت. انسان شناسی در تمام کشورهای آسیایی ویژگی های متمایزی را توسعه داده است که  این ویژگی ها سنت های فکری متفاوتی از آسیا را بازتاب می دهند. از تمامی مکاتب انسان شناسی آسیایی، انسان شناسی ژاپن بیشترین استقلال را از نهادهای غربی داشته است. انسان شناسانی که انجمن انسان شناسی ژاپنی را در سال 1884 بنیان نهادند، تحت تاثیر نظریات غربی درباره ی نژاد بودند. اما حتی انسان شناسی فیزیکی، مانند نخستی شناسی (primatology)، که تا به امروز به عنوان رشته ای مهم در انسان شناسی ژاپنی باقی مانده است، در وهله اول توسط برنامه های پژوهشی محققان ژاپنی شکل گرفته است. این امر در باره باستان شناسی نیز صادق است، رشته ای که هرگز به عنوان یکی از مولفه های انسان شناسی در ژاپن مورد توجه نبوده است.
از اوایل قرن بیستم، قوم شناسان بر انسان شناسی در ژاپن مسلط بوده اند. پیش از جنگ جهانی دوم، قوم شناسان ژاپنی در وهله ی اول در امپراطوری استعماری ژاپن، جزایر ریوکیو، تایوان، کره و بخش هایی از چین کارهایی میدانی انجام دادند. این قوم شناسان در اواخر دهه ی 1930 به نتایج تاثیر گذاری از پژوهش –نه تنها در قلمروی استعماری ژاپن بلکه در سایر بخش های اقیانوسیه و جنوب شرقی آسیا - دست یافتند. با وجود اینکه برخی انسان شناسان ژاپنی با پژوهش های قوم شناسی غربی آشنایی زیادی داشتند، کار انسان شناسان ژاپنی تا پس از جنگ جهانی دوم برای انسان شناسان غربی ناشناخته ماند.
در چین مردم مختلفی که تحت تسلط امپراطوری زندگی می کردند، برای مدت ها موضوع تاملات علمی بودند. هر چند یک رویکرد سیستماتیک و علمی نسبت به امر تنوع و گوناگونی تا پس از انقلاب سال 1911 اتخاذ نشد. اولین توسعه قوم شناسی در چین از تاثیرات ژاپن نتیجه شد. با وجود اینکه  بیشتر واژگان انسان شناسانه که هنوز در چین استفاده می شود از واژگان ژاپنی اخذ شده است، نفوذ ژاپن- به دلیل  اینکه به شدت به دنبال توسعه نظامی در چین بود- عمیقا مشکل ساز تلقی می شد. بنابراین پژوهشگران چینی رو به سوی غرب کردند. در دهه ی 1920 برخی پژوهشگران چینی شروع به معرفی نظریات ملیت شوروی نمودند، اما این نظریه ها  تا انقلاب کمونیستی در سال 1949 نسبتا بی اهمیت باقی ماندند. در دوره ای که قوم شناسی برای نخستین بار در چین بنیان گذاری شد، بیشترین اهمیت از آنِ نقشی بود که توسط برخی پژوهشگران- که در ایالات متحده  و به ویژه بریتانیا آموزش دیده بودند- ایفا شد. فاى اگزیائو تونگ (Fei Xiaotong) و لین یائو هوا (Lin Yaohua) که برای به ترتیب برای آثار خود "زندگی دهقانی در چین" (1939، انتشار مجدد در 1980) (1) و "بال طلایی: روایت یک خانواده" (1944؛ انتشار مجدد در سال 1980 تحت عنوان بال طلایی: یک مطالعه جامعه شناختی درباره خانواده گرایی چینی) (2) به خوبی شناخته شدند، هر دو در بریتانیا به اخذ درجه دکترا نائل گشتند. در اواسط و اواخر دهه ی 1930 انسان شناسی اجتماعی بریتانیا نیز به طور مستقیم در چین معرفی شد، یعنی زمانی که ای.ار.ردکلیف از آکسفورد به عنوان استاد مدعو در دانشگاه ین چینگ در پکن و رئو فورچون (Reo Fortune) از دانشگاه کمبریج در دانشگاه لینگ نان در گوانگ ژو(کانتون) به تدریس پرداختند.
در حالی که فای و لین و برخی دیگر از دانش آموختگان انسان شناسی در بریتانیا و یا ایالات متحده پس از سال 1949 به تحصیلات دانشگاهی ادامه دادند، نظریاتی که غالب شد آن دسته از نظریاتی بود که  مبتنی بر کارهای کارل مارکس، فردریش انگلس، جوزف استالین و ولادیمیر لنین بود. در دوره پس از انقلاب فرهنگی، ارتباط میان قوم شناسی چینی و انسان شناسی در ایالات متحده و اروپای غربی دوباره برقرار شد. با این وجود تاثیر رویکردهای مارکسیستیِ اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم برجسته و مسلط باقی ماند.
قابل توجه ترین اتفاق در تکامل انسان شناسی چین پیش از جنگ جهانی دوم، کشف بقایای فسیل در غار ژوکودیان در نزدیکی پکن به سال 1927 بود. اگرچه اعتبارِ کشف مرد پکنی به یک پزشک و انسان شناس فیزیکی کانادایی به نام دیوید بِلَک داده شد، ولی دیرین انسان شناسی چینی، پای ونژونگ (Pei Wenzhong) - کسی که با بِلَک همکاری می کرد- را کاشف حقیقی این بقایای مشهور می پندارد. پای متعاقبا مدرک دکترای خود را در فرانسه در سال 1937 اخذ کرد و سپس به چین بازگشت، جایی که او حتی پس از انقلاب کمونیستی به رهبریِ پژوهش های دیرین انسان شناسی ادامه داد. اگرچه چنین پژوهش هایی به طور قابل توجهی در طول دوره انقلاب فرهنگی به تعویق افتاد (1976-1966)، ولی این رشته متعاقبا با بسیاری از پژوهشگران چینی که راه پای را ادامه می دادند، ظهورِ دوباره یافت.
ژاپن در مقایسه با چین، نقش بسیار مستقیم تری در توسعه انسان شناسی در تایوان و کره داشت. در واقع تقریبا تمام کارهای  قوم شناسی قابل توجه در این دو کشور –زمانی که تحت قوانین استعماری ژاپنی بودند- توسط قوم شناسان ژاپنی صورت پذیرفت. پس از جنگ جهانی دوم انسان شناسان تایوانی و به ویژه کره ای با تحصیل در غرب به خصوص در ایالات متحده، خود را از میراث استعماری خویش جدا کردند. تنها از دهه ی 1990 برخی از انسان شناسان کره ای و تایوانی به انتقاد از کارهای قوم شناسی ژاپنی در دوره استعماری پرداختند.
انسان شناسی هندوستان سرچشمه های خود را در استعمار بریتانیا می یابد. میان حکومت استعمارگر و پژوهش های قوم شناسانه رابطه ای بسیار نزدیک وجود داشت و بسیاری از مشاهداتِ قومنگاران-فرمانداران هندوستان برای مطالعات ادوارد برنت تایلور و جیمز جرج فریزر اطلاعات فراهم نمود. هنری مین (Henry Maine) پس از اشتغال به حرفه ای ممتاز در فقه آکادمیک، به عنوان عضو حقوق شورای نایب السلطنه خدمت نمود (69-1862). نوشته ی بعدی او بر مبنای حوزه ی مطالعات وی درباره نهاد های هندوستان بود؛ به ویژه "جوامع روستایی در شرق و غرب" (1871) تاثیری عمیق بر تحول در تحلیل انسان شناسانه از سیستم های اجتماعی داشت.  ظواهر مطالعات رسمیِ انسان شناسی در دانشگاه بمبئی و کلکته به طور مستقیم در آموزش دانش آموزان هندی توسط دبلیو.اچ.آر ریورز، در سال های تدریسش در دانشگاه کمبریج -پس از  سفر به تنگه تورس (3) در سال 1898 تا زمان مرگ وی در سال 1922- قابل بازشناسی و مشاهده است. جی.اس گوریه (G.S. Ghurye) -کسی که در بمبئی جامعه شناسی تدریس می کرد- و ک.پ.چاتوپاداهی (K.P. Chattopadhyay ) – کسی که در کلکته انسان شناسی درس می داد- هر دو به همراه ریورز.دی.ان.مجومدار (Rivers. D.N. Majumdar) –کسی که  در سال 1950 دانشکده انسان شناسی را در دانشگاه لکهنو تاسیس نمود- تحصیل کردند، همچنین این دو پس از مرگ ریورز نیز در کمبریج به تحصیل ادامه دادند. ایراواتی کاروه (Irawati Karve) که در دانشگاه پونا تحصیل کرده بود جزء افراد استثنایی بود که مطالعات او ارتباطی با بریتانیا نداشت؛ پدر ناسیونالیست وی  ترجیح داد که او را به جای بریتانیای استعمارگر به آلمان بفرستد تا مطالعات عالی خود در انسان شناسی را در آنجا ادامه دهد. ان.کی.بوس(N.K. Bose )-کسی که پس از استقلال هندوستان در سال 1947 رییس پژوهش های انسان شناسی در هندوستان شد-مطالعات در خارج از کشور را فدای جنبش های آزادی خواهانه هند کرد و زمان خود را به عنوان یک منشی و دست اندرکار برای مهاتما گاندی صرف نمود. اولین نسل انسان شناسان دانشگاهی در شاخه ها و زمینه هایی از انسان شناسی مشغول به کار شدند که بعدها این رشته ها در دانشگاه کمبریج نیز تعریف شد: انسان شناسی فرهنگی، باستان شناسی و انسان شناسی فیزیکی. این رشته ها هنوز در دانشکده های انسان شناسیِ دانشگاه های کلکته و دهلی با هم یکی هستند، در حالی که دانشکده علوم اجتماعی در دانشگاه دهلی که پس از سال 1947 ایجاد شد، تبدیل به مرکز پیشتازی برای انسان شناسی اجتماعی شده است. در دانشکده های قدیمی تر، انسان شناسی فرهنگی به عنوان علم فرهنگ ها و جوامع ایلی مورد توجه قرار گرفته است.
محدوده های استعماری هند شرقیِ هلند، هندوچینِ فرانسه، سیلانِ بریتانیا، برمه، مالایا و جزیره ی بورنئوی شمالی و فیلیپینِ ایالات متحده نواحی بسیاری غنی و مناسبی برای پژوهش های انسان شناسانه توسط پژوهشگران اروپا-امریکایی، مقامات-پژوهشگران (scholar-officials) و مبلغان-پژوهشگران (missionary-scholars) بود. اگرچه این محققان به طور معمول به همراه دستیاران آسیایی کار می کردند، به تعداد کمی از این دستیاران فرصتی برای کسب مدارک آموزشی داده می شد تا به زعم خود انسان شناس محسوب شوند. برای مثال پژوهش در جاوا (Java) که به کشف انسان جاوا در 1891 انجامید-یافته ای که در اهمیت با مرد پکنی برابر بود و به تاریخ پیش از آن تعلق داشت- و پژوهش های دیرین انسان شناسی بعدی در جاوا در دهه ی 1930 همانند چین به تحول و توسعه دیرین انسان شناسی اندونزی نیانجامید.
کاوش های باستان شناسی بین جنگ جهانی اول و دوم که به کشف مکان هایی مانند آنچه در هوابینه (Hoa Binh) و دونگ سونگ (Dong Son) در شمال ویتنام یافته شد، انجامید (که هر دو نام خود به دوره های ماقبل تاریخی دادند) و سایر کاوش های مهم دیگری که صورت پذیرفت، سبب پیدایش و رشد باستان شناسی در میان ویتنامی ها شد. همچنین تعداد کمی از پژوهشگران آسیایی مانند آنومان راجادون(Anuman Rajadhon)در تایلند و نگویین وان هویین(Nguyen Van Huyen)در ویتنام هستند که هر گز به عنوان انسان شناس آموزش ندیده اند، اما با این حال پیوندهایی میان سنت های بومی پژوهشگری و انسان شناسی غربی ایجاد کردند.
جنگ جهانی دوم نقطه عطف مهمی در تحول انسان شناسی آسیا بود. سلطه ی ژاپن در دوران جنگ  بر بیشتر نواحی جنوب شرقی آسیا در ابتدا موجب پژوهش های قوم شناسی جدیدی توسط ژاپنی ها شد، اما شکست ژاپن  به طور ناگهانی به پژوهش های قوم شناسی آن در نواحی استعماری پایان داد. احیای دوباره نهادهای پژوهشی ژاپن پس از جنگ -تحت حمایت امریکا- به برقراری دوباره پیوند میان  انسان شناسی ژاپن و انسان شناسی ایالات متحده و اروپا منجر شد. دو انسان شناس ژاپنی برای ایجاد زمینه ی تقویت این پیوند ها نقش مهمی داشتند. یکی از آن ها مابوچی تویچی (Mabuchi Tōichi)بود که پژوهش درباره ی مردم اولیه ی تایوان، مردم جزیره ریوکو و مردم جزایر جنوب شرقی آسیا را آغاز نمود، که این پژوهش ها از طریق ترجمه به زبان انگلیسی در دسترس پژوهشگران غربی است. تویچی برای سازماندهی یازدهمین کنگره علوم اقیانوس آرام (4)-که در سال 1966 در توکیو برگزار شد-  موثر بود، کنگره ای که در آن برای اولین بار کارهای قوم نگارانه ی ژاپنی به بسیاری در خارج از ژاپن شناسانده شد.
ناکانه چی (Nakane Chie) از دانشگاه توکیو که پس از جنگ به تحصیل پرداخت، از شناخته شده ترین انسان شناسان ژاپنی در خارج از ژاپن بود. نکته قابل توجه درباره این زن - که جز معدود بانوانی از نسل خویش در ژاپن بود که در یکی از دانشگاه های مطرح ژاپن به درجه پروفسوری می رسید- این بود که وی در میان انسان شناسان ژاپنی به دلیل انجام پژوهش های میدانی در هند استثنا بود، جایی که پیش از این از محدوده های مورد علاقه قوم نگاران ژاپنی نبود. اگرچه کارهای وی در جامعه ژاپن برای پژوهشگران غربی شناخته شده تر از پژوهش های وی در هندوستان بود، ولی  کار در خارج از ژاپن وی را برای نسل آتی انسان شناسان خویش نمونه کرد، نسلی که به دنبال این بودند تا به عنوان یک عضو در جامعه جهانی انسان شناسان به واقع سهم داشته باشند.
پژوهشگر هندی که بلافاصله پس از جنگ نقشی حساس در ایجاد ارتباط میان نظریات انسان شناسی غربی و دانش بومی ایفا نمود، ام.ان سرینیواس (M.N. Srinivas) بود. او همراه با گوریه (Ghurye) پیش از اینکه برای  پذیرش درجه دکترا در انسان شناسی اجتماعیِ دانشگاه آکسفورد اقدام کند، در بمبئی به تحصیل پرداخت. سرینیواس در آکسفورد ابتدا با ردکلیف براون تحصیل کرد و سپس دکترای خود را تحت نظر ادوارد اوانس پریچارد به اتمام رساند. وی برای کار خویش در هند از اساتید خود رویکرد ساختار گرایی-عملکرد گرایی را اقتباس نمود. وی در رساله منتشر شده ی معروف خود، مذهب و جامعه در میان کوداگوهای جنوب هند (1952)، ثابت کرد که چگونه ممکن است که الگوهایی را که اهمیت فراگیری در هند دارند در میان مردمی چون کوداگوها (4) –که خود را به عنوان گروه قومی متمایزی محسوب می کنند- تشخیص داد و درک کرد. پس از یک دوره فشرده در دانشگاه  مهاراجه ساراجیرایو(Maharaja Sayajirao)  در بارودا، سرینیواس در سال 1959 به سمت اولین استاد جامعه شناسی دانشگاه دهلی رسید. این دپارتمان-که شامل گرایش هایی بود که در یک دانشگاه انگلیسی و یا امریکایی هم جامعه شناسان و پژوهشگران علوم سیاسی و هم انسان شناسان اجتماعی را به خود مشغول می کرد- تبدیل به یک زمینه ی آموزشی برجسته برای یک مکتب علوم اجتماعی هندی شد که دارای دامنه ای گسترده و اصالت نظری قابل توجه بود و قابلیت بالایی داشت که  در سطح بین المللی مورد توجه و دید قرار گیرد.
انقلاب های کمونیستی در چین و ویتنام جایگاه انسان شناسی را در این کشور ها در چارچوبی مارکسیستی-لنینیستی تثبیت کرد. (میتوان گفت که انسان شناسی به ندرت در کره شمالی وجود دارد و لائوس دارای ساختار دانشگاهی بسیار ضعیفی است.) قوم نگاری و باستان شناسی با اهداف سیاستگذارانه ای که در طبقه بندی کلیه گروه های گوناگون قومی در این کشورها مد نظر بود، پیوند داده شدند؛ این اهداف بر طبق یک رویه ی تکاملی ریشه در کارهای لوییس هنری مورگان داشت، انسان شناس امریکایی قرن نوزدهم  که کارهای او تاثیر زیادی بر فردریش انگلس و کارل مارکس داشت. این پروژه در چین در طول دوره ی انقلاب فرهنگی به حالت تعلیق در آمد و بسیاری از قوم نگاران برای انجام حرفه غیر دانشگاهی به حومه شهر فرستاده شدند. پروژه در دهه ی 1970 دوباره احیا شد. انسان شناسی ویتنامی پس از سال 1954 نیز حول یک پروژه ی قوم شناسی تکاملی مشابه سازمان یافت، اما بدون وقفه ای مشابه با آن چه در چین در طول انقلاب فرهنگی رخ داد. از دهه ی 1980 در چین و از دهه ی 1990 در ویتنام تعداد روزافزونی از قوم نگاران چینی و ژاپنی  بر روی پروژه های مشترکی با انسان شناسان غربی کار کردند و یا اینکه در دانشگاههای غربی آموزش دیدند. در نتیجه ی چنین ارتباطات نوینی، در آغاز قرن بیست و یکم قوم شناسی در هر دو کشور مبتنی بر نظریات انسان شناسی اجتماعی-فرهنگی غربی معاصر دوباره شکل گرفت. با این حال قوم شناسی در هر دو کشور به دلیل وجود یک سنت محلی نیرومند در حوزه پژوهش در میان گروه های اقلیتی، متمایز باقی ماند.
انسان شناسان جدید در چین و ویتنام به تعداد قابل توجهی از انسان شناسانِ سریلانکا، تایلند، فیلیپین، اندونزی، مالزی، تایوان و کره که از دهه ی 1950 در اروپا، ایالات متحده و استرالیا تحصیل کرده بودند و همچنین به تعداد روز افزونی از انسان شناسانی که در وطن آموزش دیده بودند-به ویژه در ژاپن و هند-پیوستند. در آغاز قرن بیست و یکم تعداد انسان شناسان آسیا با سرعت بسیار بیشتری نسبت به کشورهای غربی افزایش می یافت.
پانوشت:
1- Peasant Life in China (1939; reissued 1980)
2- The Golden Wing: A Family Chronicle (1944; reissued in 1998 as The Golden Wing: A Sociological Study of Chinese Familism)
3- http://en.wikipedia.org/wiki/W._H._R._Rivers#Torres_Straits_Expedition
4- 11th Pacific Science Congress, held in Tokyo in 1966
5- کوداگو یک ناحیه ی اداری در ایالت کارناتاکا در هند جنوبی است. این محدوده توسط نام پیشین خود "کورگ" نیز شناخته می شود. وسعت این ناحیه 4102 کیلومنر مربع و دارای جمعیتی معادل 548568 نفر است. http://en.wikipedia.org/wiki/Kodagu
نویسندگان:

Charles F. Keyes,
 Ralph W. Nicholas

متن به صورت زیر ارجاع داده شود:
• MLA Style:   "anthropology." Encyclopædia Britannica. Encyclopaedia Britannica Ultimate Reference Suite.  Chicago: Encyclopædia Britannica, 2010.
• APA Style:   anthropology. (2010). Encyclopædia Britannica. Encyclopaedia Britannica Ultimate Reference Suite.  Chicago: Encyclopædia Britannica.