پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
آمدم، دیدم، عکس گرفتم
اخیراً وقتی داشتم در حیاط دانشگاه هاروارد قدم می زدم، به وسیله دو توریست و دوربینشان متوقف شدم. آنها ازم درخواست کردند که اگر ایرادی ندارد، در کنار سَردَرِ سنگی حکاکی شده پوندهال با مضمون «مدرسه حقوق هاروارد» ازشان عکسی بگیرم. همینکه عکس گرفتم، یکی از آنها بعد از کلی جستجوی طولانی در محوطه دانشگاه برای یافتن هر اعلامیه رسمی و قابل عکس گرفتنی که نشان دهنده این مکان و در واقع هاروارد باشد، کمک خواست. در یک فرصت دیگر، یک توریست دوربین به دست ازم خواست که برای پیدا کردن تابلو، آنها را مستقیم به دروازه یا درگاهی که نام دانشگاه بر بالای آن نوشته شده باشد، ببرم.
این حکایات کوتاه اشاره به تابع درستی از مجموعه عکس های توریست ها دارد که باید در هر مکان حداقل یک بار، نام مکان بیان شود. یک عکس اینچنین، بیان روشنی است که می تواند موقعیتی جغرافیایی را در یک یا چند صفحه آلبوم معرفی کرده و بگنجاند، نیاز به زیرنویس و توضیح برای عکس را برطرف کرده و اسطوره ای را تقویت کند که می گوید عکس ها می توانند حرف بزنند. علاوه بر این، دو توریستی که با آنها مواجه شدم با تنظیم یک عکس برای خودشان در کنار تابلوی جلوی پوندهال، یک معمای مصور (rebus نشان دادن واژه ها به صورت مصور) از انواع ثبت آشکار حضور جغرافیایی خودشان را شکل می دادند. اندیشیدن به این مفاهیم به طور کلی مرا درباره کارکردهای اجتماعی عکس های توریست ها به فکر فرو می برد. اگرچه گمانه زنی هایی که در ادامه می آید، گذرا است، اما با این وجود شاید برای فهم کاری که عکس های توریستی می کنند مفید باشد.
همان طور که سوزان سانتاگ (susan sontag) نوشته است، عکاسیِ گردشگر، اکتسابی است. شکار لحظه ها (snapshot) و کارت پستال، یادگیری گردشگران از تجربیات و تسهیل ادغام آن با زمینه شخصی و خانوادگی را اعلام و تایید می کند. تا موقعی که گردشگر خارج ]از کشور[ است، فرستادن کارت پستال به دوستان و خانواده فرایند اکتساب در دست اقدام است. نوشتن کارت پستال خود نشانه فراغت است (چه کسی وقت نوشتن کارت پستال را دارد؟)؛ به طوری که هر دو کارت و پیام یک حالت استثنایی و حسادت برانگیز از بودن را به رخ می کشند. پایان متعارف «کاش این جا بودی»، بیش از آنکه مبین حسرت یا میل واقعی باشد، جلوه ای از بخشندگی در به رخ کشیدن لذت است.
پس از بازگشت به خانه، گردشگر یک آلبوم از عکس های سفر را به همان اندازه که یک شکارچی می خواهد یک اتاق غنائم را به دیگران نشان بدهد، به نمایش می گذارد. چنین قیاسی عمیقاً ما را به اصطلاحات عکاسی می کشاند: گردشگران از عکس گرفتن (shooting pictures) و (capturing images) صحبت می کنند؛ در قدیم واژه snapshot به معنا شلیک یک تیر عجولانه و بدون هدف دقیق از یک تفنگ بوده است. عکاسی به طور وسیع تاکسیدرمی را به عنوان یک راه برای حفظ و نمایش شواهد گردش موفق به سرزمین های دوردست جایگزین کرده است. عکس یک سبزی فروشی، مانند یک سر پر شده خرس، نه تنها دلالت بر سفر و فتح دارد، بلکه یک شکل در گفتگو را ارائه می دهد. گردشگران از عکس های شان انتظار دارند که داستان بگویند و همچنین گفتن از دیگران را آسان کنند.
معمولا گمان می شود که عکس های گردشگران، تجربیات را ضبط می کنند؛ اما تجربه چه چیزی؟ بسیاری از ما گردشگران را در حال عکس گرفتن یا دیدن یک ساختمان مشاهده کرده ایم. به بیان دیگر، گردشگران اغلب به چیزها فقط برای تعیین کردن چه یا چطور عکس گرفتن از آن ها نگاه می کنند. قیاس بین شکار کردن و عکس گرفتن شاید به ما کمک کند که این رفتار را بفهمیم. فقط به عنوان مدرک سرِ حیوانی که به عنوان یادگاری توی تاقچه بالای بخاری است که تیرِ متصرف و مالک حیوان را نشان می دهد (و سایر حدس ها را ناطل می کند)؛ عکس توریستی مانند یک چیز ابتدایی عمل می کند، عکاسی یک گردشگر آشکارا بیان می کند که عکاس در فلان مکان و فلان زمان حاضر بوده و عکس گرفته است. این استدلال کمک می کند توضیح دهیم چرا گردشگران اغلب از چیزهایی که حتی قبلاً از آن ها در کتاب های نفیس در خانه شان عکس های حرفه ای دارند، باز هم عکس می گیرند.
اما ارزش اجتماعی یادگاری های تصویری گردشگران چیست؟ سفر کردن به مکان های دور ممکن است خودش به عنوان یک موفقیت که عکس یادآوری می کند در نظر گرفته شود. به علاوه، عمل عکاسی گردشگر از پیش چنین فرض می کند که هویت عکاس یک جنبه تجمعی دارد که می تواند تجربیات را هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت ارزیابی کند. هویت گردشگر ظاهراً با جاذبه هایی که قبلا تجربه شده اند، برجسته می شود و پیشرفت می کند. زمانی که یک گردشگر از یک ساختمان یا آبشار عکس گرفت، در برخی جهات این اثر به او تعلق دارد. این مدل تجمعی، فهرستی مرتبط با ماهیت تجربیات کسب شده («آن جا بوده، انجام داده») شکل می دهد؛ به موجب آن با هر تیک روی هر عکس، تجربه به دست آمده را اعلام و تایید می کند. اگر همه این موارد به نظر امپراتورانه یا مستعمراتی بیاید، بنابراین باید گفت که عکاسی گردشگری در بسیاری جهات، یک سنت ابداعی ویکتوریایی است.
سانتاگ همچنین اشاره کرد که عکاسی عملی دنیوی است که به گردشگران چیزی برای انجام دادن می دهد. یکی از مسائل مرتبط با مفهوم فراغت این است که تعریفی منفی به عنوان بی کار بودن دارد. در طول تعطیلات، عکاسی چنین شکافی را پر کرده و به گردشگر یک کار بی پایان برای مکان یابی، نشانه گیری و شلیک می دهد. عکاسی گردشگر یک بازی آرکاد [arcade: یک نوع بازی] فانتزی، تعلیلاتی است در نقطه مقابل کار که ساده ترین روش دستیابی به پیروزی است.
در برخی عکس های گردشگران، عکاس یا اعضای گروهی که عکاس جزو آن هستند نیز دیده می شوند. چنین عکس هایی نه تنها اذعان دارند که عکاس و گروه در یک مکان ویژه عکس گرفته اند، بلکه مدرکی است دال بر حالت لذت که فعالیت عکس گرفتن، مستلزم آن است. لبخند زدن برای دوربین یک راه فهماندن این حالت شادی به بینندگان آینده است؛ این یک ادعا یا اطمینان مجدد درباره تجربیات اندوخته شکل می دهد. بعد از همه این مباحث، سهم قابل توجهی در گردشگری دارد: [عکاسی گردشگری] جایزه ای فرضی است در قبال ماهها کار غالباً خسته کننده. عکاسی گردشگر نشان می دهد که یک تعطیلات می تواند به عنوان احساسی موفق ثبت و ضبط شود، فارغ از دیگر احساسات واقعی تجربه شده.
انتخاب شواهد برای شکار با دوربین یا تفنگ، بحثهای معینی را در پی دارد. یک دلیل که یک شکارچی شاخ (و نه دم یا پا) قطع شده یک گوزن شمالی را حفظ و نمایش می دهد این است که شاخ بلافاصله برای بسیاری به عنوان یک نشانه گوزن شمالی قابل تشخیص و به عنوان مقیاسی در زمینه شکار حرفه ای است. گردشگر نیز مدرکی می خواهد که اغلب به سادگی با تکیه بر کلیشه یا تصاویر آشنا، از ویژگی و کیفیت خودش صحبت کند. برای همین است که گردشگرانی که به کمبریج می آیند، می خواهند از یک چیزی که اعلام کند اینجا خودِ هاروارد است عکس بگیرند. چنین اعلانهایی نیازی نیست شفاهی باشند. گردشگران اهل امریکا در مکزیک، اغلب می خواهند عکس های شان شامل آنچه آنها به عنوان نشانه های قراردادی مکزیکی بودن می شناسند باشد؛ مانند کلاه های لبه پهن اسپانیولی، پانچوها، درختان خرما و بعضی منسوجات و نقوش تزیینی. عکس ها ممکن است حاکی از ارزش تجربه از راه های مختلف باشد؛ مانند نشان دادن مناظری که به طور ویژه مشهور یا تماشایی هستند (همچون «این هرم خورشید است!» یا «می توانید رنگ آب را باور کنید؟»).
قدرت اجتماعی عکاسی گردشگران در یک بخش هنوز مشکوک باقی مانده است. شخصی که در عکس ایستاده، شاهد لحظه ای است که عکس گرفته شده. استفاده روزافزون از لنزهای تله فوتو [telephoto: لنزهایی که صحنه را فشرده تر میسازند و هرچه در تصویر باشد، بزرگتر از اندازه واقعی به نظر می رسد] و لنزهای واید، به وسیله عکاسان گردشگر فقط یکی از موارد بسیار اختلاف میان عکس گرفته شده و چشم انداز واقعی است که اشتباهات فرضی را نشان می دهد. قوه مخیله اجتماعی عکاسی بسیار قوی است، اما حتی عموماً دانستن اینکه گردشگر از یک لنز تله فوتو قدرتمند استفاده می کند نمی تواند حسی را که تصویر در دسترس گردشگر بوده، به عنوان یک تجربه بی واسطه از مکان برطرف کند. دیدن عکس های گردشگران اغلب [بیننده را] درگیر یک تردید درباره آنها می کند.
در جستجویی که تفنگ برای یافتن هدف دارد، به دست آوردن طعمه همراه است با مرگ هدف گلوله است. عکاسی گردشگر به سوژه عکس این اجازه را می دهد که از شلیک نجات پیدا کند، اما با این وجود عمل عکاسی تاثیرات عمیقی بر مقاصد گردشگر و ساکنان شان دارد. اذیت و آزار واضح ترین این [تاثیرات] است. عکاسی گردشگر همچنین علایق خاصی را در جوامع مقصد تحریک می کند تا فرصت هایی فراهم کنند برای گرفتن عکس هایی که ممکن است گردشگران برایش انعام بدهند. این به معنی پیشنهاد کردن شگفتی، تازگی، اعتبار و هویت جغرافیایی به دوربین است؛ به طوری که عکس ها به کار می گیرند تجربیات قابل شناسایی بیرون از قلمرو روزمره دنیای گردشگر را تایید خواهد کرد (مثلاً «اینجا مکزیک است، بسیار خوب). از آنجا که عکاسی برای گردشگری لازم است، به طور کلی جوامعی که عکاسی گردشگر را ممنوع کرده اند تا حد زیادی از حضور گردشگران کاسته اند. برای مثال پییر وندنبرگ [Pierre Van Den Bergh] دریافت که جریان گردشگران در روستای مکزیکی زیناکنتان [zinacantan]، جایی که عکاسی به شدت ممنوع شده، تنها به اندازه بخشی کوچک از گردشگرانی است که به سن خوان چامولا [San Juan Chamula] می روند؛ ولو اینکه هر دو روستا به راحتی از سن کریستبال در دسترس اند.
همان طور که بسیاری تصدیق کرده اند، عکاسی گردشگر از روابط قدرت خبر می دهد. این دنیای اجتماعی را به آنها که عکس می گیرند و آنهایی که ازشان عکس گرفته می شود تقسیم می کند. بعضی افراد از یک موقعیت به دیگری تغییر مکان می دهند (من گاهی اوقات مانند یک کدخدامنش محلی در محوطه دانشگاه هاروارد در خدمت گردشگران هستم، اما خودم هم گاهی با دوربینی در دست، به خارج سفر می کنم). تعداد خیلی زیادی از مردم تنها نقش سوژه عکاسی شده را تجربه می کنند، که به طور کلی غیرانسانی است. یک گردشگر اغلب از مردم محلی عکس می گیرد، زیرا آنها نشانه های هویت جغرافیایی را به همان روش نمایش می دهند که گیاهان محلی، ساختار توپوگرافی محلی، و معماری محلی را نمایش می دهند. شخصیت، خواست و پیشینه اشخاص عکس گرفته شده غالباً جذابیتی برای گردشگر ندارد. خواهی نخواهی برای بسیاری که در جوامع مقصد زندگی می کنند، یک نمایش جغرافیایی بودن برای آلبوم شخص دیگر، به جریان عادی زندگی روزانه تبدیل شده است.
چیزی که بسیاری از این اظهارات اشاره می کند این است که عکاسی گردشگر مستلزم ساخت یک داستان است. آلبوم عکس گردشگر یک کتاب مصور است. عکس های درون آن نه همه مکان هایی که بازدید شده را بازنمایی می کند (بخشهای صنعت، خودِ گردشگری و زشتی های محیط، همه در آلبوم عکس، سرکوب و پنهان شده است)، نه همه فعالیت های گردشگر را ([چیزهایی همچون] انتظار در صف و نشستن در اتوبوس، بازنمایی نشده است) یا تجلی نیافته اند (هیچی به جز لبخند [بازنمایی نشده است]). مانند یک فیلم، آلبوم عکس گردشگر به دقت تولید شده و داستان (تا حد زیادی پیش-) نوشته شده. آلبوم به یک معنا است، محصول هر آنچه که همه در نقطه تور برایش تلاش می کنتد. آنهایی که در تور نقش راهنماها را بازی می کنند به محلی ها رایگان و اغلب ناخواسته خدمت می کنند. هنگامی که آلبوم جای خودش را در کنار بقیه روی قفسه کتابخانه می گیرد، فصلی تصویری [pictural] به داستان زندگی می افزاید.
من در اینجا عکاسی گردشگر را به عنوان یک عمل اجتماعی یکسان مطرح کرده ام. البته روش های عکاسی گردشگر از یک دامنه فرهنگی به دامنه ای دیگر و همچنین از یک زمان به زمان دیکر تغییر شکل می دهد. برای مثال، دهه های اخیر دوربین فیلمبرداری به تجهیزات گردشگر اضافه شده و نمایش اسلاید {slide show} گردشگر را تا حد زیادی کم کرده است. دوربین فیلمبرداری ثبت بصری گردشگر برای رسیدن به قله های جدید ساخت و نمایش داستان خیالی را فعال کرده است. با این وجود، بعضی از ویژگی های برجسته عمل اجتماعی عکاسی گردشگر، حداقل در تجربه من باقی می ماند.
این نوشته ترجمه ای است از متن زیر:
Kelsey, Robin (2002), "I Came, I Saw, I Photographed: Tourist Photography's Fictional Conquest", in Re vista: Harvard Review of Latin America, winter. pp: 8-11
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست