چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مُدِ وایلد

اسکار وایلد از روزنامهنگاری رویگردان بود و از مد بیزار، پس چرا مقاله او با عنوان "فلسفه پوشش" (The Philosophy of Dress) اینقدر مهم است؟
اسکار وایلد، بنابر روایتهای معتبر زندگیشناختی، تعلیم کلاسیک دیده بود، برای یکی از نخستین شعرهایش در 1878 جایزه آکسفورد گرفت، در سراسر آمریکا در زمینه زیباییشناسی سخنرانی داشت، ازدواج کرده و دارای دو فرزند بود و در صحنه ادبیّات به عنوان نویسنده دورین گرِی شکوفا شد. باربارا بلفورد، در زندگینامه «اسکار وایلد: یک نابغه قطعی» مینویسد: حال که با پذیرش تمایلات همجنسگرایانهای که او را از جوانی رها نمیکرد، خود را آزاد مییافت، و شاد از زنده بودن، پرکارترین دوره خود به عنوان یک نویسنده را آغاز کرد".
بنابر آنچه در مقاله زندگیشناختی اسکار وایلد به پیوست کتاب آثار کامل اسکار وایلد چاپ کالینز 1984- (تجدید چاپ در 2001) آمده است، پسر دوم وایلد با نام ویویَن هولند، در سال 1886 زاده شد، در اینصورت شهرت او در جایگاه یک نویسنده بر پایهی چه بود؟ نخستین شعرهای او بیشترشان تغزّلی بودندکه چند شعر مشخّص از میانشان، از آزمون زمان سربلند برمیآیند. زندگی ادبی واقعی او صرفاً در 7 سال، از سال 1888 تا 1894 خلاصه میشود.
جدا از این رویهی قطعاً گذرا، دوره میانی [زندگی] حرفهای وایلد با اغماض از سال 1882 تا 1888 است که طیّ آن دهها متن روزنامهای نوشت که بیشترشان بدون نام بودند و دو سال از این مدت را هم سردبیر مجله جهان زنان بود. وایلد به راستی چنان روزنامهنگار و منتقد پرکاریست که کارهای روزنامهای و مجلّهای او دو مجلد را پر میکند که توسط جان استاکس و مارک ترنر ویراستاری و توسط انتشارات آکسفرد در امریکا چاپ شده، و هماکنون بخشی از مجموعه هفت جلدی آثار کامل اسکار وایلد است.
استاکس، استاد ادبیات انگلیسی در کینگ کالج در مقاله وایلدِ روزنامهنگار در شماره همراهی کمبریج با اسکار وایلد (1997) یادآور میشود که وایلد علاقمندیهای زیادی در زمینه نقد و روزنامهنویسی داشت. «او قطعاً خود را به چند موضوع مورد علاقه محدود نمیکرد... وایلد از امتحان کردن [موضوعات] دور از ذهن به خود میبالید.» امّا در ادامه میگوید: «زمانیکه در جایگاهی قرار گرفت که روزنامهنگاری را کنار بگذارد، این کار را به سادگی انجام داد».
پس به آنجا میرسیم که «زندگی ادبی واقعی» وایلد را هنگام نوشتنِ دورین گرِی، اهمیّت ارنست بودن، سالومه، و زنی کاملاً بیاهمیّت ببینیم، جایی که ردّ او به عنوان یک منتقد اجتماعی آوانگارد طنّاز، کنایی، خیالپرداز و دراماتیک به شکل نوعی شکوفاییِ خودانگیخته ی نبوغ و نوآوری برجای ماند. مدّتها، نه چندان زیرکانه و از منظری نسبتاً جبرگرایانه تصور میشد که هوشمندی وایلد چنان نفوذناپذیر و نبوغش چنان اصیل است که پرسوناژها را زیر و رو میکند، گویی مشغول یک بازی است. ریچارد آلن کِیو ویراستار اهمیت ارنست بودن، چاپ پنگوئن کلسیکس (2000) مینویسد «بازی وایلد بر نقابها متمرکز است، بازیای که از آن لذّت میبرد... چه لذّت از همه جدیّت آن و چه از پوچی آشکارش.»
حتی در اینصورت هم این توصیفهای روانشناختی دربارهی شخصیت وایلد صادق است اما نه درباره ساخت و ساز یک شغل در آستانه شکوفایی (کم پیش میآید که شهرت نویسندگان تصادفی باشد). این توقف سخت، که روزنامهنگاری به پایان رسیده، و حالاست که رمانی تکاندهنده بنویسم و بیستها نمایشنامهی محبوب، از نظر جان کوپر، یک همکار غیردانشگاهی وایلد که مجری پروژهای به نام اسکار وایلد در امریکاست، چندان مناسب نیست. کوپر به صورت ضمنی دریافت که یک چیز از دیگری ناشی میشود. او میگوید: "مردم از شاعرانگی آغازین وایلد باخبرند. مردم از درام باخبرند، اما دربارهی این شغل میانی: مردم مایلند فکر کنند او صرفاً آرام گرفته بوده و از این دوره به عنوان یک بازه مقطعی چشمپوشی میکنند". کوپر که مشتاق درک بهتر دوره میانی است، اغلب به چیزی که وایلد در آکسفورد گفته بود میاندیشید:
من شاعر، نویسنده و نمایشنامهنویس خواهم شد. بههرحال به طریقی، مشهور میشوم و اگر مشهور نشدم، رسوا خواهم شد.
او میپنداشت: "برای شناخت جایگاه وایلد نویسنده، باید مانترای (سرود) عبارات او را همچون نقشه راه به کار بگیریم." توالی «شاعر، نویسنده، نمایشنامهنویس» از سر کلّه شقّی یا نادانی جوانی برای کوپر یک چارچوب پژوهشی شد. او در پی یافتن کارهای تازهای از وایلد بود که چه از نظر شخصی و چه حرفهای، به بازگویی داستانی غنیتر از این تکامل کمک کند و شاعر و نویسنده، نویسنده و نمایشناهنویس را به هم پیوند دهد –جسارتا بگوییم درزگیری کند- . چنین شد که این چشمه را یافت: فلسفه لباس، مجموعهای از کارها، شامل نخستین قطعه مهم نوشتههای نثر چاپ شده، مقالهای دربارهی لباس، پوشش و مد که در سال 1885 چاپ شد و تنها یک بار دیگر در سال 1920 ذکری از آن به میان آمد.
وایلد در این مقاله بحثی درباره نوعی از پوشش مطرح میکند که از شانهها آویزان است، و از نظر او با فرم انسان تناسب درستی دارد، و به ویژه به زنان آزادی حرکت میدهد (حتی چنان که بتوانند دوچرخه سواری کنند). او مینویسد: "من معتقدم نخستین قانون هنر همین است که زیبایی همواره ارگانیک است و از درون میآید، نه از برون." از کمال وجود خودش میآید نه از هیچ زیبایی زائد. و در نتیجه اینکه زیبایی لباس کاملاً و قطعاً به خوشگلی تحت پوشش آن و به آزادی و رهایی حرکت در آن بستگی دارد.
کوپر که در شمال غرب انگلستان زاده شده و اکنون در دپفوردِ نیوجرسی، از توابع فیلادلفیا زندگی میکند، پژوهش گسترده خود را در کتابی که در آگوست امسال چاپ شد، سازمان داده است. اسکار وایلد در باب پوشش در یک چاپخانه دستی تولید شد که 100 نسخه از کتاب را - به گفته کوپر- به شکلی که خود وایلد برگزیده بود، با دست دوخت و صحافی کرد (نسخه الکترونیکی این کتاب هم موجود است). اسکار وایلد در باب پوشش دربرگیرنده فلسفه پوشش است که مدتها ناپدید بود (پیش از این هرگز چاپ نشده بود)، تنها قطعه ی روزنامهنگاری وایلد تحت نام خودش و تنها قطعهی برخوردار از قانون حق تالیف است. کوپر میگوید: ”با کشف دوباره فلسفهی پوشش درمییابیم که این مقاله نشاندهنده زمانی است که وایلد را به عنوان یک نویسنده تجاری شناسایی میکنیم."
کوپر از طریق واکاوی دقیق و روشنبینانهاش، شغل روزنامهنگاری وایلد را مشخصا برگرفته از تور اول و دومش در امریکا و سخنرانیهایش درباره هنر، زیباییشناسی، پوشش و مد، کاملاً ساختاردهی میدهد. تور دوم و مجموعه سخنرانیها به موضوع پوشش اختصاص یافته بود و مبنای فلسفهی پوشش، چاپ شده در روزنامه نیویورک دیلی تریبون در 19 آوریل 1885 شد. واکنش به این مقاله – که آن هم تا کنون به تاریخ پیوسته بود – چنان قوی بود که شهرت وایلد را از یک فوکولی خودنما به یک نویسنده جدّی برگرداند، و این به انتصاب او به سِمت سردبیری جهان زنان انجامید که به گستردگی به موضوعاتی مشابه میپرداخت.
مشارکت صمیمانه و منتقدانه وایلد به همراه همسرش کنستانس و دیگر مصلحان پیشرو، در جامعه پوشش عقلانی در کانون علایق وایلد به موضوع پوشش قرار داشت. این جامعه با کاربرد کرست، ژپون، فنر دامن و دیگر تزیینات بیفایده وَ مد همواره متغیّرِ ویکتوریا مبارزه میکرد. او در فلسفهی پوشش مینویسد:
... یک پیراهن خوشریخت، پیراهنی ساده است که از شانهها آویخته میشود و شکل خود را از بدن میگیرد و با حرکتهای بدن زنی که آن را پوشیده میتابد... یک پیراهن بدریخت ساختاری پرطمطراق از مواد ناهمگون است که ابتدا با قیچی برش خوردهاند، سپس با ماشین به هم دوخته شده و در پایان چنان با چین و فنر و پلیسه پوشیده شدهاند که برای نگاه کردن نفرتانگیز، برای خریدن گران و برای پوشیدن بیشک بیفایدهاند.
حالت رادیکال و طبقه-محورِ جامعه پوشش عقلانی، وایلد را در مخالفت با ملّاکین مرّفه انگلستان، که در کارهای دراماتیک بعدیاش مرتّباً آنها را به ناسزا میگرفت، جا انداخت. اینجاست که این کمپین و رابطهاش با نخبگان راه او را به اهمیّت ارنست بودن میگشاید:
سِسیلی: نگرانم که چیزی یاد نگرفته باشم. همهی چیزی که میدانم درباره رابطه سرمایه و بیکاری است- و این هم صرفاً از روی مشاهده است. پس فکر نمیکنم درست باشد.
دوشیزه پریزم: سسیلی، این هم مثل سوسیالیسم به نظر میرسد! و گمان کنم بدانی سوسیالیسم راه به کجا میبرد؟
سسیلی: آها، بله! خانم پریزم، سوسیالیسم به پوشش عقلانی میرسد. و به نظرم زمانیکه زنی عقلانی لباس میپوشد، با او عقلانی برخورد میشود. بهراستی که زن شایسته چنین چیزی است.
کوپر پس از کشف این مقاله و دهها نوشته در واکنش به آن، و نیز همزمان با درک دگرگونی اندیشهی وایلد در موضوع پوشش از راه ایراد سخنرانیهایش در امریکا و انگلستان، گزینههای خاصی پیش رو داشت. او میتوانست نتیجهی پژوهشهایش را با دیگر پژوهشگران در میان بگذارد، مقالههایی برای ارائه در کنفرانس و جامعههای وایلدشناسی بنویسد یا یک نشر دانشگاهی یا چاپخانه تجاری برای چاپ کارهای او پیدا کند. به جای اینها، با کمک همسرش، دوروتی نیومن کوپر، و با تشویق مایکل سینی عضو جامعه اسکار وایلد در لندن و پسر بزرگ وایلد، مرلین هولند کتابی تک چاپی بیرون داد؛ یک رویکرد کاملاً شخصی و البتّه ناقص در انجام پژوهش ادبی که در میان همه آن برداشتها، نظریّه خود را بر پایهی وایلد به عنوان یک ایرلندی، یا ضدّسامی بنا نهاد که بازتابی از رویکرد کاملاً کاتولیک کوپر است.
روشن است که خود کوپر از سرِ هم کردن این کتاب، و به کارگیری بازیگوشانه حروفچینی و چاپ به شیوه وایلدی لذت برده است. وایلد در دوریَن گری، یک دیباچه را از کلمات قصارش درباره هنر پر کرده است. در میان اینها، کورسوهایی از مدرنیسم هم دیده میشود، مانند «همه هنر یک جا، سطح و نماد است» و «هنر به راستی آینه تماشاچیست و نه زندگی». کوپر از این فرم در فهرست «عبارتها و فلسفههای بکار رفته در رابطه با لباس» که درآغاز اسکار وایلد در باب پوشش آورده، تقلید میکند. از آن میان، با گستاخی، یکی، این را آورده:
اگر همهی حقایق را ببینیم، همه چیز روشن میشود. مهم این است که آنها را ببینیم.
در واقع میراثدار وایلد، هولند این کار را ستایش کرد و تنها کاری که از استاکس و ترنر آمد این بود که این مقاله تازه یافته را البته بدون قرار دادن در فهرست گاهشماری مقالههای او یا پرداختن به اهمیت گسترده آن، در پیوست مجموعه انتشارات آکسفورد از روزنامهنگاری وایلد بگنجانند. اما یافتههای کوپر تا حد مشخصی نظریه استاکس درباره وایلد به عنوان روزنامه نگاری با علاقه های بیپایان را دروغ مینماید. پوشش در دوره میانی وایلدِ– نویسنده- تنها کانون تمرکز او و همزمان بود با عشق او به کنستانس که در علاقه وایلد به اصلاح لباس شریک بود یا احتمالاً آن را برمیانگیخت، البته عشقی که اغلب پنهان مانده یا از آن با بیتفاوتی گذشتهاند. هولند در نامهای به کوپر برای سپاسگزاری از دریافت نسخهای از اسکار وایلد در باب پوشش میگوید: « این مقاله، بیش از هر چیز، عزم جدّی وایلد برای پیشبرد بلندمدت بحثهایش را نشان میدهد، چیزی که فراتر از نگاه رایج درباره او به عنوان کسی است که به روزنامهها نامههای عجیب مینویسد تا به چشم مردم بیاید».
کوپر ماهرانه تاثیر نویسندگان و اندیشمندان گوناگون بر وایلد را ردیابی میکند، آنهایی که باور داشتند پوشش عصر ویکتوریا با اصرار بر تحمیل شکل جام شراب به تن زنان،کرستها، ناسالم و شیءانگارانه است و زنان را جنسیتزده میکند چنانکه گویا تنها مدرنیته آزادیهای تازهای به ارمغان میآورد. ادوارد ویلیام گودوین، دوست نزدیک و «نخستین مربی هنری» وایلد، وایکنتس هاربرتون، بنیانگذار جامعه پوشش عقلانی، دکتر گوستاو ییگر، یکی از حامیان لباس پشمی دستدوز، و ماری الیزا هاویس که مانند هاربرتون خود را فعّال حقوق زنان میدانست و لیدی نایتلی که مشکلات کرستها برای تندرستی را مطرح کرد، از جملهی آنها بودند.
کارهای این فعّالان در 1884، یعنی همان سالی که وایلد با کنستانس لیود ازدواج کرد و او برای نخستین فرزندشان باردار شد، به اوج رسید. کوپر یادآور میشود که «دقیقاً در این زمان بود که وایلد به جای آرام گرفتن، خود را در میان گرداب ادبی، فرهنگی و اجتماعی اصلاح پوشش دوره ویکتوریا یافت». نمایشگاه بینالمللی تندرستی در کانون این گرداب قرار داشت، همان جایی که ممکن بود برانگیزانندهی ایدههای وایلد برای نوشتن مقالهاش باشد. (کوپر نخستین کسی است که به ارتباط وایلد با این رخداد و ایدههایی که به همراه داشت، میپردازد).
یکی از دستمایههای وایلد، مد است و آن طور که مینویسد «بر حماقت استوار است». در ادامه میگوید:
مد، تُندمیراست. هنر نامیراست. اصلاً مد واقعاً چیست؟ مد صرفاً شکلِ چنان تحمّلناپذیری از زشتی است که ناچاریم هر شش ماه یک بار آن را عوض کنیم!
آنچنان که کوپر مینویسد، همچنان که این جمله میتواند یکی از گفتههای قصار زیرکانه خلاف شهود وایلد باشد، وایلد آن را نخستین بار در نگارش این مقاله به کار برده است. اما در عین حال، هوش وایلد در جستجو برای یک فرم جهانی ساده در پوشش برگرفته از یونان باستان را نشان میدهد. هرچند، باید یادآور شد، وایلد هم همانند مدرنیستهای نسل بعد، پیکاسو، استراوینسکی و بارتوک در پی فرمی طبیعیتر در پوشش و لباس جامعه شهری پیشامدرن بوده است. کوپر میگوید «باید مد را کنار گذاشت تا طبیعت به میان بیاید، یا شکل طبیعی شکوفا شود».
کوپر چنین بحث میکند که برای خود وایلد، پاسخ مثبت به فلسفهی پوشش آغازی بر شکوفایی طبیعت ادبی او شد. و چنین توضیح میدهد که «او نه تنها با نویسنده شدن به مرحله میانی مسیر پیشبینیشده خود رسید، که به عنوان یک چهره برجسته در دنیای ادبی در کانون توجّه قرار گرفت».
شاید این ضعیفترین حلقه زنجیره بحث کوپر باشد. برخی زندگینگاران وایلد همچون باربارا بلفورد، مایلند بر خلاف این بگویند: وایلد روزنامهنگاری را با عنوان «دشمن هنرمند» رد میکرد. افزون بر این، موفقیت شغلی به ندرت از موفقیتِ تنها یک مقاله روزنامهای حاصل میشود. با این همه، دفت کوپر نیز به این بخش از داستان، این بار با آشکار کردن و انتشار نخستین بارِ بحثهای بلندبالا در نشریات دورهای امریکا و انگلستان به عنوان پاسخ به ایدههای وایلد کمتر از دیگران نیست.
کوپر میگوید، از اینجا به بعد است که سردبیران نگارش مقاله و بررسی به او سفارش میدهند. سردبیری خودش در جهان زنان از شهرتش پس از نگارش فلسفهی پوشش، و نه تنها آن چنانکه بیشتر زندگینگاران وایلد فرض کردهاند، به دلیل نیازش به درآمد این کار، حاصل شد.
بیشک او با تبدیل مجلّه به یک نشریه آیندهنگر، برای مدتی درخشید. او با بصیرت وایلدی در یکی از نخستین یادداشتهای سردبیری خود، پیشبینی میکند که «پوشش هر دو جنس همانند خواهد شد، چرا که همانندی لباس همواره همانندی حرفه را دنبال میکند... پوشش قرن بیستم بر تمایز شغلی تاکید دارد نه بر تمایز جنسی». باربارا بلفورد، زندگینگار، یادآور میشود که حوالی این زمان وایلد از تکراری بودن ازدواج خسته شده بود. اولین تجربه احتمالی عاشقانه اش را با رابی راس کانادایی داشت؛ سردبیری برایش روزمرگی بیمزهای بود که در 1889 آن را کنار گذاشت. کوپر مینویسد، زمانیکه اسکار وایلد، جهان زنان را ترک کرد، «این کارش هم کنایی بود. این کار، نه تنها انتخابی برای تغییر شیوه زندگی، بلکه انتخابی برای سبک زندگیاش بود. در آغاز ورود او به مرحلهای دراماتیک و منحطتر...آخرین چیزی که ممکن بود به ذهناش برسد، کرست زنان بود».
در نگاه کوپر، اینکه او این کار را بیش از هر چیز با پذیرش و تجسمبخشیدن به بخش دوم طبیعت خود –نویسنده، روزنامهنگار- انجام داد، شایسته است. او میگوید «بیشتر افراد (به ویژه در روزگار وایلد) برای دستیابی به طبیعتشان، نیاز دارند چیزهای ظاهراً ساختگی را بپذیرند. آنچه بیش از هر چیز دربارهی وایلد دوست دارم دنبال کردن مکنونات در خود است».
منبع: http://thesmartset.com/article/article10101301.aspx
مینا فراهانی(دانشجوی دکترای مهندسی صنایع،دانشگاه تربیت مدرّس):
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست