دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

اندیشه های تصویری – گرافیکی (2)


1 – انسان بودگی

انسان بودگی را باید پیش و بیش از هر چیز حاصل بیرون راندن بزرگترین بخش و تنوع حیات از دایره زندگی دانست ، مرگ دوستی (necrophily) به همین دلیل، بدل به شرط اساسی زیست دوستی (biophily)، انسانی می شود و دایره موجودات پذیرفته شده در بالاترین رده سلسله مراتب حیات، به شکل بی پایانی تنگ تر می شود.
2- کافکا

موقعیت های کافکایی، رایج ترین موقعیت های موجود در جهان کنونی هستند: اینکه نمی دانیم چرا، اما اطمینان داریم که گناهکاریم، اینکه نمی دانیم چگونه، اما اطمینان داریم که بی شک مجازات خواهیم شد، اینکه نمی دانیم کجا، اما اطمینان داریم که جایی، این مجازات به سراغمان می آید، و اینکه نمی دانیم چه، اما اطمینان داریم سرنوشت دردناکی پس از این مجازات، انتظارمان را می کشد.

3- زمان

اگر می توانستیم مفهوم زمان را گم کنیم، اگر می توانستیم افعال گذشته و آینده را از زبانمان حذف کنیم و خود به خود، دیگر نه حتی در زمان حال، بلکه در نوعی بی زمانی زندگی می کردیم، اگر می توانستیم بعد تداوم و پیوستار حرکت زمانی را از اندیشه خود بزداییم، بی شک بیولوژی، معنای تازه ای به کالبد و تجربه کالبدی ما می داد.

4- شکل ها

شکل ها، بازنمودهایی از دستگاه های حسی ما هستند که ما به ناچار بر آنها معناگذاری می کنیم، برای ما پذیرفتنی نیست که با شکل هایی خالی از معنا سروکار داشته باشیم، زیرا شکل بدون معنا، گویای بی معنایی حس های ما، دیدن و شنیدن و بوئیدن و چشیدن و لمس کردن هایمان می بود.

5- درد

درد همچون لذت، پیش از هر چیز گویای وجود و زندگی است، هم از این رو، بی دردی مطلق که لذت را نیز بی معنا می کند، با نوعی خنثی شدن و بی رنگ و بویی حیات همراه است که می تواند به شدت همین حیات را حتی در کوچکترین اشکال بیولوژیک آن تهدید کند و آن را به سوی تخریب خود برده و موجود زنده را به بازداشتن آن در موجودیت دیگری و به انصراف از تداوم بخشیدن آن در موجودیت خویش کند.

6- جزیره

ناتوانی ما در کار مشترک، در اندیشیدن مشترک، در با هم بودن و با هم زیستن و با هم آمیختن، ما را درون سیاره هایی بی ارتباط با یکدیگر اسیر می کند، سیاره هایی شبیه به مجمع الجزایری از نقاط نه واقعا بی ارتباط با یکدیگر، بلکه نقاطی که صرفا تداوم خود را در نابودی سایر نقاط می بینند، فرو رفتن تدریجی هر جزیره به زیر آب، گویی دریا را برای ما تماشایی تر و فضا را برایمان قابل استنشاق تر می کند.

7- موزه ها

قدم زدن در موزه های اروپایی، لذت بخش و دردآور است: لذتی حاصل شهادت بر چنین انباشتی از زیبایی، هوش و مهارت، گردآوردن عناصر ی بیشمار و بار دادن به آنها در پس میلیونها ساعت کار و رنج، در قالب هایی از رنگ ها و شکل ها و کارکردها که می توانند عمری ابدی داشته باشند، اما درد آور نیز، زیرا این قالب ها و اندیشه ها را می توان همچون اندام ها و اجزایی به شمار آورد که از کالبدهای زنده صاحبانشان جدا شده و برای توجیه و اثبات ایدئولوژی استعماری و یا ایدئولوژی سرمایه داری هنری، در چنین محیط هایی آرامش بخش و اطمینان دهنده و بی خطر قرار داده شده اند.

8- پایان جهان

پایان جهان شاید به آغاز آن، به جشن و کارناوالی بزرگ شباهت داشته باشد از نورها، صداها، انفجارها، گذار بی رحم از نظم به بی نظمی، همانگونه که در آغاز گذاری دردناک از بی نظمی به نظم در انتظار انسان ها بود: زایش ها و باز زایش هایی بی پایان در اندیشه های چرخه ای، یا تمایز و تقسیم نهایی و ابدی در تفکرهای خطی و یا سرانجام آرامش و بی دردی کاملی در اندیشه های مارپیچی و نیروانایی.

9- کودکی

کودکی، تصویری از گذشته ای پاک و از دست رفته و از معصومیتی تخریب شده، از بهشتی گمشده، جزیره آرامی در دریایی بی موج، از نبود زمان و مکان، از رنگین کمان بی پایانی و مرطوب بر صحنه و میدانی باشد که با آغاز نمایش حیات اجتماعی دوران پختگی، جای خود را به بی رحمی و بلاهت و پوچی و افسارگسیختگی بوالهوسی بازی بزرگان می دهد.

10- دوزخ

دوزخ باید جایی بیش از آن نزدیک باشد که تصور می کنیم، جایی در اعماق وجودمان، جایی که روشنایی مطلق در تاریکی مطلق تعریف شده باشد و برعکس، دوزخ باید جایی در اندیشه های تاریک ما، در تمایل جنون آمیز و مقاومت ناپذیر ما به تخریب حیات به بهانه حفظ و تداوم بخشیدن به حیات، ریشه داشته باشد، در لایه های سرسخت و برنده ای که درگیر شدن با آنها، جز زخم زدن هایی کارا بر کالبد و بر روحمان ثمری برایمان در بر ندارد.