یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شیرین‌ترین و پرکاربردترین ضرب المثل‌های فارسی و ایرانی (ب)


  • باباش چی بود که بچه‌اش باشه

      وقتی از بچه یا فرزند کسی شکایت شود می‌گویند.


	شیرین‌ترین و پرکاربردترین ضرب المثل‌های فارسی و ایرانی (ب) | وب


  • با پنبه سر بریدن

      با نرمش و زیرکی به کسی صدمه ردن، دشمنی و خصومت پنهان از طریق دوستی.


  • با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌شود

      با حرف زدن کاری درست نمی‌شود باید تنبلی را کنار گذاشت و اقدام کرد.


  • با خودش هم قهر است

      به آدم اخمو و عبوس و ترش‌رو می‌گویند.


  • باد آورده را باد می‌برد

      مال یا چیزی که مفت و بدون زحمت بدست آمده باشد راحت هم از دست می‌رود.


  • با دست پس می‌زنه با پا پیش می‌کشه

      کسی که رفتار دوپهلو داشته باشد یعنی در ظاهر از چیزی یا کسی دوری و خودداری کرده و بی‌میلی نشان دهد اما در واقع به آن تمایل داشته باشد.


  • با دمش گردو می‌شکنه

      نهایت خوشحالی (اشاره به موش در هنگام یافتن گردو).


  • با دم شیر بازی کردن

      کار خطرناک انجام دادن.


  • بادمجان بم (بد) آفت ندارد

      کسی که هیچ عارضه و ناراحتی او را از پا نیفکند و بر او اثر نکند. کنایه از افراد و یا اشیاء مقاوم و جان سخت.


  • بادمجان دور قاب چین

      متملّق و چاپلوس.


  • با دوستان مرّوت، با دشمنان مدارا

      اگر می‌خواهیم آسوده و بی دغدغه زندگی کنیم طریقه معاشرت چنین است. رفتاری جوان‌مردانه با دوستان و تحمل دشمنان.


  • باران آمد ترک‌ها هم رفت

      هنگامی که گذشت زمان موجب از یاد رفتن بدی‌ها و سوابق زشت کسی شود.


  • بار کج به منزل نمی‌رسد

     با تقلّب و نیرنگ و خلاف نمی‌توان کاری از پیش برد و یا آن کار نتیجه خوبی ندارد.


  • باری به هر جهت

      کار سر هم‌بندی و از سر بی‌علاقگی.


  • بازار شام

      کنایه از جای بسیار شلوغ و آشفته.


  • با زبان بی‌زبانی

      با رفتار و عمل و با اشاره غیر مستقیم منظور خود را به کسی فهماندن.


  • باز ته خیار تلخ شد

      حرف کسی که اشتباه و خطایی از او سر زده و کار یا چیزی بد و خراب از آب در آمده باشد و از او ایراد گرفته باشند. مشخص شدن ماهیت کسی که علیرغم سرشتش نمی‌خواسته کار درستی را انجام دهد و نتیجه‌اش معکوس باشد.


  • بازی اشکنک داره سر شکستنک داره

      در بازی خواه ناخواه به انسان آسیب هم ‌می‌رسد. انجام هر کاری با خطرات و مشکلاتی همراه است.


  • باغ تفرج است و بس، میوه نمی‌دهد به کس

      کنایه از دنیا و یا هر چیز و هر کس دیگری که ظاهری زیبا و فریبنده داشته باشد اما مفید و سودمند نباشد و ارزش امید بستن نداشته باشد.


  • بالا آنجاست که بزرگ نشسته باشد

      برای انسان بزرگ و متشخص بالا و پائین مجلس تفاوت نمی‌کند و در واقع هر جا که او نشسته باشد همانجا بالا و صدر مجلس است.


  • بالاتر از سیاهی رنگی نیست

      آخرین حد هر چیز بد و یا خطرناک که دیگر بدتر و خراب‌تر از آن وجود نداشته باشد و در آن مرحله قید همه چیز را بزنند و خود را برای بدترین حالت ممکن آماده کنند.


  • بالاتو دیدم، پائینت را هم دیدم

      اشاره به چاخان‌بازی و دروغ‌گویی کسی؛ روزی گدایی در خانه‌ای را زد، صاحب‌خانه که روی پشت بام بود گفت: اگر پائین بودم چیزی می‌دادم. دفعه دیگر وقتی گدا آمد و چیزی طلب نمود صاحب‌خانه گفت: اگر در بالاخانه بودم برایت می‌آوردم و گدا گفت...


  • بالا خانه‌اش را اجاره داده

      عقل و شعور و معرفت را از دست داده، دیوانه شده.


  • بالای چشمت ابروست

      به افراد پر توقع که زود از هر حرفی ناراحت می‌شوند حتی نمی‌توان گفت: بالای....


  • با لباس سفید می‌آید با کفن سفید می‌رود

      عقیده و سفارش بزرگ‌ترها در مورد ازدواج مبنی بر اینکه: دختر وقتی شوهر کرد و با لباس سفید عروسی به خانه شوهر رفت باید تا آخر نزد او مانده و با خوب و بدش بسازد و فکر جدایی را از سر بیرون کند تا اینکه با مرگ خانه را ترک نماید.


  • باید چراغ بردارد و عقبش بگردد

      در حسرت چیز یا کسی که قدرش را ندانسته‌اند و اکنون از دست رفته می‌گویند.


  • با یک دست نمی‌شود دو تا هندوانه برداشت

      در آن واحد نمی‌توان دو کار مختلف را با هم انجام داد چرا که در نهایت هیچکدام به سرانجام درستی نمی‌رسد.


  • با یک غوره سردیش می‌کنه با یک مویز گرمیش

      آدم ضعیف البُنیه‌ای که با کوچک‌ترین چیزی وضعیت مراجی‌اش تغییر کند و همچنین آدم ضعیف النفسی که طبق گفته و نظر این و آن تغییر عقیده دهد.


  • با یک گل بهار نمی‌شه

      با دیدن جزء و یک نشانه مثبت نمی‌توان نتیجه‌گیری کاملاً امیدوارانه و کلی کرد.


  • بچه زاییدم قاتق نونم باشه قاتل جونم شد

      گله از بچه ناخلف و ناسازگار و دردسر آفرین.


  • بخت یکبار در خونه آدم را می‌زنه

      اشاره به اینکه باید از فرصت‌های بدست آمده حدکثر استفاده را برد.


	شیرین‌ترین و پرکاربردترین ضرب المثل‌های فارسی و ایرانی (ب) | وب


  • بخشش از بزرگ‌تر است

      همیشه گذشت و بخشش از کسی است که بزرگتر (از لحاظ سنی) و یا بزرگوارتر است.


  • بخند تا دنیا به رویت بخندد

      بهترین برخورد با روزگار و سختی‌ها و مشکلات آن، که در نتیجه زندگی آسان‌تر سپری خواهد شد. راحت‌تر با مشکلات برخورد کردن.


  • بخور و بخواب کارمه، الله نگهدارمه

      از زبان تنبل و مفت‌خور و بیکاره.


  • بخیه صد تا یک قاز زدن

      رحمت بی‌فایده، کار کم درآمد، گله خیاط‌ها از کم سودی شغلشان.


  • بدتر از کوری بی‌شعوری

      شعور و معرفت برای انسان والاترین ارزش محسوب می‌شود و وجود آن حتی از نعمت بینایی نیز محسوس‌تر و مهم‌تر است؛ زیرا نقصان هر چیز جبران‌پذیر است جز نقصان عقل و شعور.


  • بدم! بمیر و بدم!

      خطاب به آدم تنبل و فرصت‌طلب که بخواهد از زیر کار شانه خالی کند.


  • بدهکار را هیچی نگی طلبکار می‌شه

      سکوت و کوتاهی در مطالبه بدهکار را پررو و بی‌خیال می‌کند.


  • برادر را جای برادر نمی‌گیرند

      کسی را به جای کس دیگر بازخواست یا مجازات نمی‌کنند.


  • برادریمان به جا، بزغاله یکی هفت صنار

      دوستی و نزدیکی به جای خود، حساب و کتاب هم به‌ جای خود.


  • برای خالی نماندن عریضه

      انجام کاری ظاهری و نه چندان مهم و با ارزش بنا بر مصلحت.


  • برای کسی بمیر که برات تب کنه

      برای کسی که ناراحت باش و خودت را به آب و آتش بزن که او هم متقابلاً تو را دوست داشته باشد.


  • برای لای جرز خوبه

      به هیچ دردی نمی‌خورد (برای هیچ کاری مفید نیست).


  • برای نهادن چه سنگ و چه زر

      وقتی قرار است انسان هر آنچه از مال و مکنت را که دارد در این دنیا بگذارد و برود چه فرقی می‌کند سنگ و ریگ بی‌مقدار باشد یا زر و گوهر.


  • برای هفت پشتم بسه

      زیاد و بیش از اندازه بودن چیزی.


  • برای همه مادره برای من زن بابا

      کسی که برای دیگران کارآمد و دلسوز و مهربان باشد و برای دوستان و بستگان نامهربان و بی‌تفاوت یا حتی بد خواه باشد.


  • برای یک بی‌نماز در مسجد را نمی‌بندند

      به خاطر یک استثنا از قرار و قاعده مرسوم چشم نمی‌پوشند.


  • برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدن

      برای سودی مختصر باعث زیان و خسارت کلی شدن.

 

  • بُر خوردن

      قاطی و هم تراز شدن کسی با جمعی به طور تصادفی.


  • برزخ شدن

      دلتنگ و غمگین و کسل شدن.


  • برق از سر پریدن

      از شنیدن خبری یا قیمتی که انتظار آن نمی‌رود، متحیر و شوکه شدن.


  • برگ سبزی است تحفه درویش

      تعارف و تواضع در هنگام تقدیم پیشکشی.


  • برو کشکت را بساب

      به دنبال کار خودت برو و به کار دیگران و در کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن.


  • بره کلاه بیاره، سر را با کلاه می‌آورد

      کنایه از آتشی بودن و تندروی و شرارت شخص. رفتار افراطی و نامناسب در برخورد با موضوع یا شخصی.


  • برهنه و خوشحال

      بی‌خیال، کسی که حتی در شدت فقر شاد و دور از غم باشد.


  • بُزخر

      کسی که جنسی را به زیر قیمت واقعی آن بخرد.


  • بزک نمیر بهار می‌یاد، کُمبزه خیار می‌یاد

      حرف و وعده‌های سر خرمن و از سر باز کُنک به کسی دادن.


  • بزن بر طبل بی‌عاری که آن هم عالمی دارد

      در زندگی خود را به بی‌عاری، بی‌دردی و بی‌خیالی زدن.


  • بزنم به تخته

      عقیده بر این است که هنگام تعریف از حُسن کسی یا چیزی برای چشم نخوردن به تخته یا وسیله چوبی ضربه می‌زنند.


  • بسا کسان که به روز تو آرزومندند

      اشاره به کسانی که از شرایط و وضعیت موجود خود ناراضی بوده و ناشکری و ناسپاسی می‌کنند، در حالی که خیلی ‌ها به همان موقعیت حسرت برده و آرزو می‌کنند که به جای او باشند.


  • بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

      سفر و رنج سفر به انسان چیزهای مختلفی می‌آموزد و او را با تجربه و پخته می‌کند و تکرار این سفرها و تحمل سختی‌ها و افزایش دانسته‌ها کم‌کم انسان را به پختگی لازم می‌رساند.


  • بعد از سیری لقمة پنج سیری

      نظیر: آدم سیر شصت لقمه می‌خوره.


  • بعد از نود و بوقی

      پس از مدت زمان بسیار طولانی.


  • بعد از یک عمر گدایی شب جمعه یادش رفته!

      پس از چندین بار تکرار کاری و داشتن تجربه کافی مرتکب اشتباه شدن.


  • بفهمی نفهمی

      حالت بینابین و غیر قطعی برای هر چیزی.


  • بکُشید و خوشگلم کنید

      کسانی که برای زیباتر شدن حاضرند هر رنج و درد جسمانی را تحمل کنند.


  • بگذار خودم را جا کنم، آن وقت ببین چه‌ها کنم

      عقیده کسی که در ابتدای کار برای رسیدن به هدف و پیشبرد کارش خود را جلوه داده و سازگاری و حوصله داشته باشد و وقتی موقعیت خود را تثبیت کرد و بر اوضاع مسلط شد هر طور دلش خواست رفتار کند.


  • بگذار در کوزه آبش را بخور

      نوشته، سند و یا هر چیز دیگری که بی‌ارزش و بی‌خاصیت و به درد نخور باشد.


  • بگیر ببند، بده دست پهلوون

      کسی که وقتی همه‌ کارها با کوشش و زحمت و هنر دیگری انجام شده آن را به نام خود تمام کند.


  • بلا نسبت

      عبارتی که در پوزش خواهی از به زبان آوردن مطلبی زشت یا رکیک می‌گویند.


  • بُل گرفتن

     با رندی و زرنگی از فرصت غیر منتظره‌ای به سود خود استفاده کردن.


  • بلندگو قورت دادن

      اشاره به صدای خیلی بلند و گوش خراش.


  • بند دل پاره شدن

      یکباره و به شدت ترسیدن و وحشت کردن.


  • بند را آب دادن

      لو دادن و از دست دادن چیزی. فاش شدن راز.


  • بو بردن

      مطلع و با خبر شدن از چیز یا کاری مخفی.


  • بوی حلواش می‌آمد

      کسی که پایان عمرش نزدیک بوده و آثار مرگ در او پدیدار شده باشد.


  • به اسب شاه گفتند یابو

      به کسی که از کوچک‌ترین حرف یا حرکتی ناراحت شده و قهر کند.


  • به اسم بچه، مادر می‌خوره قند و کلوچه

      استفاده از موقعیت و توفیق دیگری نظیر: به نام من به کام تو.


  • به پست کسی خوردن

      بر حسب تصادف به کسی برخورد کردن.


  • به تریج قباش خورده

      کسی که از حرفی یا کاری بدش آ»ده و به شخصیتش بَر خورده باشد.


  • به تیپ هم زدن

      دو نفر که بر سر موضوعی اختلاف پیدا کرده و با جار و جنجال و مرافعه از یکدیگر جدا شوند.


  • به تیر غیب‌ گرفتار شدن

      به مرگ یا بلای ناگهانی دچار شدن.


  • به حساب (یا خدمت) کسی رسیدن

      کسی را تنبیه کردن و کیفر دادن.


  • به خاک سیاه نشاندن

      کسی را بدبخت و تیره‌روز کردن، بیچاره کردن و به ذلّت افکندن.


  • به خدا رسیدن

      برای انجام کار یا رفتن به جایی رنج و غذاب و مشقت فراوانی متحمل شدن.


  • به خون کسی تشنه بودن

      با کسی دشمنی شدید داشتن و از او متنفر بودن.


  • به در می‌گوید دیوار بشنود

      به طور غیر مستقیم و با گوشه و کنایه منظور خود را بازگو کردن، حرف دل یا متلک و یا ایراد و انتقاد خود را به کسی یا در مورد کسی گفتن اما منظور کس دیگری بودن.


  • به دست و پای کسی افتادن

      در نهایت عجز و خاکساری به کسی التماس کردن و توسل جستن.


  • به دعای گربه سیاه (گربه کوره) باران نمی‌آید

       دعا یا نفرین آدم بدخواه یا نفهم و بی‌ارزش مستجاب نمی‌گردد.


  • به دل چسبیدن

      لذت‌بخش و مقبول قرار گرفتن چیزی.


  • به دل کسی راه رفتن

      مطابق میل کسی رفتار کردن.


  • به رخ کشیدن

      خود نمایی کردن، به نمایش گذاشتن، منت گذاشتن.


	شیرین‌ترین و پرکاربردترین ضرب المثل‌های فارسی و ایرانی (ب) | وب


  • به روباهه گفتند شاهدت کیه؟ گفت دُمم

      کسی که برای تبرئه خود، هم‌دست خود را شاهد بگیرد.


  • به روی باز کسی می‌روند نه به در باز

      برای میهمانان برخورد خوب و چهره گشادة میزبان مطرح است نه سفره پهرن و پذیرایی او.


  • به ریش کسی خندیدن

      کسی را بی‌آنکه متوجه باشد مسخره کردن.


  • به سیم آخر زدن

      قید همه چیز را زدن، برای رسیدن به هدف خود را از قید هر تکلف و آبرو یا حرمت رها کردن. نهایت تلاش را انجام دادن.


  • به شترمرغ گفتند بپر؛ گفت: شترم، گفتند بار ببر؛ گفت: مرغم

      عذر و بهانه تنبل در برابر کار.


  • به صحرای کربلا زدن

      به طور ناگهانی موضوع سخن را به جای دیگر کشاندن.


  • به صلّابه کشیدن

      رنج و عذاب دادن، سخت‌گیری بیش از حد.


  • به کس کسونش نمی‌دم، به همه کسونش نمی‌دم

      حرف پدر مادر برای بالا بردن ارزش دخترشان در مقابل خواستگارانش.


  • به کک بنده

      گدا صفت، کسی که برای بی‌ارزش‌ترین چیز وکم‌ترین منفعت نظر داشته باشد.


  • به گرد پاش نمی‌رسد

      به دو معنی:

         1- اشاره به دوندة گریزان و ترسان یا عجول.

         2- کسی که از جهتی در سطحی بسیار بالا قرار دارد و دیگری به حدّ و مرتبه او نمی‌رسد.


  • به گردن گرفتن

      مسؤولیت امری را متقبل شدن.


  • به گوش خر یاسین خواندن

      حرف یا نصیحتی که شنونده چیزی از آن نفهمد، راهنمایی و پند بی‌حاصل و بیهوده به گوش نااهل.


  • به لعنت خدا نمی‌ارزد

      جنس نامرغوب که حتی ارزش لعنت فرستادن هم نداشته باشد.


  • به ما که رسید وا رسید

      گِله شخص بد شانس به این معنی: نوبت ما که شد وضع به هم ریخت و عوض شد.


  • به مالت نناز که به یک شب بنده، به حسنت نناز که به یک تب بنده

      اشاره به اینکه ثروت و زیبایی دو چیز متزلزل و ناپایدار هستند و نباید به آن‌ها مغرور و دلخوش بود.


  • به نام من به کام تو

      کسی که از اسم و یا موقعیت کس دیگری استفاده کند.


  • به هر سازی رقصیدن

      تمکین و اطاعت، هر تکلیف و دستوری را پذیرفتن.


  • به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است

      در همه جا مشکل و گرفتاری وجود دارد و وضع به همین منوال و اوضاع زندگی به همین ترتیب است و فرق چندانی نمی‌کند.


  • بی‌چاک دهن

      بد دهن، کسی که همیشه دهانش به فحش و بد و بی‌راه باز باشد.


  • بی‌چشم و رو

       نمک‌نشناس و قدرنشناس.


  • بیل‌زنی باغچه خودت را بیل بزن

      به کسی گویند که در کار خودش وامانده و با دخالت در کار دیگری در صدد اصلاح و راه انداختن کارش برآید.


  • بی‌مایه فطیره

      بدون زحمت و خرج کار پیش نمی‌رود.


	شیرین‌ترین و پرکاربردترین ضرب المثل‌های فارسی و ایرانی (ب) | وب


گردآوری: مجله اینترنتی وب




سایر ضرب المثل‌های فارسی و ایرانی به ترتیب حروف الفبا:

الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ
 ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف
 ق ک گ ل م ن و ه ی  





همچنین مشاهده کنید