چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

گزیده بهترین اشعار ابوسعید ابوالخیر


ابوسعید فضل‌الله بن ابوالخیر با نام اصلی احمد بن محمد بن ابراهیم (۳۵۷-۴۴۰ق) معروف به شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف و شاعر نامدار ایرانی قرن چهارم و پنجم است. او سال‌ها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تا آنکه پس از یک حادثه مهم در زندگی‌اش درس را رها کرده و به جمع صوفیان پیوست و به وادی عرفان روی آورد. غالب اشعار به جای مانده از او رباعی هستند. در مطلبی که پیش روی شماست، رباعیات ابوسعید ابوالخیر و ابیات پراکنده او را خواهید خواند.


	گزیده بهترین اشعار ابوسعید ابوالخیر | وب

رباعیات ابوسعید ابوالخیر



بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بت‌پرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ

********************

وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا

هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا

********************

ای دلبر ما مباش بی دل بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما

نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما

********************

ای ذات و صفات تو مبری زعیوب
یک نام ز اسمای تو علام غیوب

رحم آر که عمر و طاقتم رفت بباد
نه نوح بود نام مرا نه ایوب

********************

ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو بجان خسته داریم ای دوست

گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست

********************

گفتم چشمت گفت که بر مست مپیچ
گفتم دهنت گفت منه دل بر هیچ

گفتم زلفت گفت پراکنده مگوی
باز آوردی حکایتی پیچا پیچ

********************

فردا که به محشر اندر آید زن و مرد
وز بیم حساب روی‌ها گردد زرد

من حسن ترا به کف نهم پیش روم
گویم که حساب من ازین باید کرد

********************

عاشق همه دم فکر غم دوست کند
معشوق کرشمه‌ای که نیکوست کند

ما جرم و گنه کنیم و او لطف و کرم
هر کس چیزی که لایق اوست کند

********************

نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل ز بهار عمر ما را غم و بس

از قافله بهار نامد آواز
تا لاله به باغ سر نگون ساخت جرس


	گزیده بهترین اشعار ابوسعید ابوالخیر | وب

از بیم رقیب طوف کویت نکنم
وز طعنه خلق گفتگویت نکنم

لب بستم و از پای نشستم اما
این نتوانم که آرزویت نکنم

********************

نی باغ به بستان نه چمن می‌خواهم
نی سرو و نه گل نه یاسمن می‌خواهم

خواهم زخدای خویش کنجی که در آن
من باشم و آن کسی که من می‌خواهم

********************

ای سبزی سبزه بهاران از تو
وی سرخی روی گل عذاران از تو

آه دل و اشک بی قراران از تو
فریاد که باد از تو و باران از تو

********************

جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه
بی یاد تو هر جا که نشستم توبه

در حضرت تو توبه شکستم صدبار
زین توبه که صد بار شکستم توبه

********************

ای روی تو مهر عالم آرای همه
وصل تو شب و روز تمنای همه

گر با دگران به ز منی وای به من
ور با همه کس همچو منی وای همه


********************

جانی من و تو نمونه پرگاریم
سر گر چه دو کرده‌ایم یک تن داریم

بر نقطه روانیم کنون چون پرگار
در آخر کار سر بهم باز آریم


	گزیده بهترین اشعار ابوسعید ابوالخیر | وب



ابیات پراکنده ابوسعید ابوالخیر


مرد باید که جگر سوخته چندان بودا
نه همانا که چنین مرد فراوان بودا

********************

کار چون بسته شود بگشاید
اوز پس هر غم طرب افزایدا

********************

چون مرا دیدی تو او را دیده‌ای
چون ورا دیدی تو دیدی مر مرا

********************

هر آن دلی که ترا، سیدی بدان نظرست
خطر گرفت اگرچه حقیر و بی‌خطرست

********************

صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست

********************

آری چنین کنند کریمان که شاه کرد
سوی رهی بچشم بزرگی نگاه کرد

********************

هر آن شمعی که ایزد برفروزد
کسی کش پف کند سبلت بسوزد

********************

با خلق هر کرم که کند هم خدا کند
باشد که ناگهی نگهی هم بما کند

********************

مرا تو راحت جانی معاینه نه خبر
کرا معاینه آمد خبر چه سود کند

********************

هیچ صورتگر به صد سال از بدایع وز نگار
آن نداند کرد و نتواند که یک باران کند

********************

دوست بر دوست رفت یار بر یار
خوشتر ازین هیچ در جهان نبود کار

********************

تو چنانی که ترا بخت چنانست و چنان
من چنینم که مرا بخت چنینست و چنین

********************

تنگ دلی نی و دل تنگ نی
تنگدلان را بر ما رنگ نی

********************

صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
یا جمله مرا هستی یا عهد شکستی

********************

یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی

گروه فرهنگ و هنر وب



همچنین مشاهده کنید