جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

گزیده بهترین اشعار ناصر خسرو قبادیانی


ناصر خسرو با نام کامل: ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، 9 ذیقعده 394 هجری قمری در روستای قبادیان بلخ در خراسان بزرگ (در کشور تاجیکستان کنونی) در خانواده ثروتمند به دنیا آمد. ناصر خسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از شکست غزنویان به مرو و به دربار سلیمان سلجوقی رفت و در آنجا نیز به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصر خسرو مروزی شهرت یافت. 

ناصر خسرو در جوانی به شراب و می‌گساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد. در سن چهل سالگی خوابی دید که در اثر آن خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمین‌های گوناگون را سیاحت کرد و چند سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت. 

ناصر خسرو در پنجاه سالگی رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و به‌خصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عده‌ای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقی بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصر خسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ‌کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه می‌زیست و سرانجام پس از مدتی آوارگی به دعوت یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیه عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد.

مهم‌ترین اثر او «سفرنامه ناصر خسرو» که مشتمل بر بخشی از مشاهدات سفر هفت ساله او بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب می‌آید. «دیوان اشعار به فارسی»، «دیوان اشعار عربی»، «جامع الحکمتین»، «خوان الاخوان»، «زادالمسافرین»، «گشایش و رهایش»، «وجه دین»، «دلیل المتحرین»، «بستان العقول» از دیگر آثار او هستند. حکیم ناصر خسرو دارای تألیفات زیادی بوده که برخی از آنها به مرور زمان نابود شده‌است و به دوران ما نرسیده‌اند. ناصر خسرو در 481 قمری درگذشت. مزار وی در یمگان بدخشان (در کشور افغانستان کنونی) زیارتگاه است. از ناصر خسرو زن و فرزندی نماند؛ زیرا وی تا پایان زندگانی مجرد بود.



	گزیده بهترین اشعار ناصر خسرو قبادیانی | وب


گزیده ای از بهترین قصاید ناصر خسرو


نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

برون کن ز سر باد و خیره‌سری را

بری دان از افعال چرخ برین را

نشاید ز دانا نکوهش بری را

همی تا کند پیشه، عادت همی کن

جهان مر جفا را، تو مر صابری را

تو با هوش و رای از نکو محضران چون

همی برنگیری نکو محضری را؟

درخت ترنج از بر و برگ رنگین

حکایت کند کله قیصری را

سپیدار مانده‌است بی‌هیچ چیزی

ازیرا که بگزید او کم بری را

اگر تو از آموختن‌سر بتابی

نجوید سر تو همی سروری را

بسوزند چوب درختان بی‌بر

سزا خود همین است مر بی‌بری را

درخت تو گر بار دانش بگیرد

به زیر آوری چرخ نیلوفری را

نگر نشمری، ای برادر، گزافه

به دانش دبیری و نه شاعری را

اگر شاعری را تو پیشه گرفتی

یکی نیز بگرفت خنیاگری را

به علم و به گوهر کنی مدحت آن را

که مایه است مر جهل و بد گوهری را

پسنده است با زهد عمار و بوذر

کند مدح محمود مر عنصری را؟

من آنم که در پای خوکان نریزم

مر این قیمتی در لفظ دری را

کسی را برد سجده دانا که یزدان

گزیده‌ستش از خلق مر رهبری را

نبیند که پیشش همی نظم و نثرم

چو دیبا کند کاغذ دفتری را؟

**************

حکیمان را چه می‌گویند چرخ پیر و دوران‌ها

به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبان‌ها

خزان گوید به سرماها همین دستان دی و بهمن

که گویدشان همی بی‌شک به گرماها حزیران‌ها

به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی

حریر سبز در پوشند بستان و بیابان‌ها

درخت بارور فرزند زاید بی‌شمار و مر

در آویزند فرزندان بسیارش ز پستان‌ها

به گفتار که بیرون آورد چندان خز و دیبا

درخت مفلس و صحرای بیچاره ز پنهان‌ها؟

نداند باغ ویران جز زبان باد نوروزی

به قول او کند ایدون همی آباد ویران‌ها

درختان را بهاران کار بندانند و تابستان

ولیکن‌شان نفرماید جز آسایش زمستان‌ها



	گزیده بهترین اشعار ناصر خسرو قبادیانی | وب

ای شده مشغول به ناکردنی

گرد جهان بیهده تا کی دنی؟

چون که نشویی به خرد روی جهل

برنکشی از سرت آهرمنی؟

جوشن روشن خرد توست تن

تو نه همه این تن چون جوشنی

بر طلب طاعت و نیکی و زهد

چونکه نه دامن به کمر در زنی؟

مریم عمران نشد از قانتین

جز که به پرهیز برو برزنی

طاعت و نیکی و صلاح است بخت

خوردنیئی نیست نه پوشیدنی

جهد کن ار عهد تو را بشکنند

تا تو مگر عهد کسی نشکنی

تو به مثل بی‌خرد و علم و زهد

راست چو کنجاره بی‌روغنی

روی به دانش کن و رنجه مکن

دل به غم این تن فرسودنی

تا نشود جانت به دانش تمام

فخر نشاید که کنی، نه منی

مرد خردمند به حکمت شود

تو چه خردمند به پیراهنی؟

**************

ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر

تو بر زمی و از برت این چرخ مدور

تا کی تو به تن بر خوری از نعمت دنیا؟

یک چند به جان از نعم دانش برخور

خفته چه خبر دارد از چرخ و کواکب؟

دادار چه رانده است بر این گوی مغبر؟

این خاک سیه بیند و آن دایره سبز

گه روشن و گه تیره گهی خشک و گهی تر

نعمت همه آن داند کز خاک بر آید

با خاک همان خاک نکو آید و درخور

با تشنگی و گرسنگی دارد محنت

سیری شمرد خیر و همه گرسنگی شر

بیدار شو از خواب خوش، ای خفته چهل سال

بنگر که ز یارانت نماندند کس ایدر

دانی که خداوند نفرمود به جز حق

حق گوی و حق اندیش و حق آغاز و حق آور

قفل از دل بردار و قران رهبر خود کن

تا راه شناسی و گشاده شودت در

ایزد چو بخواهد بگشاید در رحمت

دشواری آسان شود و صعب میسر




	گزیده بهترین اشعار ناصر خسرو قبادیانی | وب


روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

این قصیده منسوب به ناصر خسرو است

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

بر راستی بال نظر كرد و چنین گفت

امروز همه روی جهان زیر پر ماست

بر اوج چو پرواز كنم از نظر تیز

می بینم اگر ذره ای اندر تک دریاست

گر بر سر خاشاک یكی پشه بجنبد

جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست

بسیار منی كرد و ز تقدیر نترسید

بنگر كه ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست

ناگه ز كمینگاه یكی سخت كمانی

تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست

بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوز

وز ابر مر او را به سوی خاک فرو كاست

بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی

وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست

گفتا عجب است این كه ز چوبی و ز آهن

این تیزی و تندی و پریدن ز كجا خاست؟

زی تیر نگه كرد و پر خویش بر او دید

گفتا ز كه نالیم كه از ماست كه بر ماست!

**************

رباعیات ناصر خسرو قبادیانی

کیوان چو قران به برج خاکی افگند

زاحداث زمانه را به پاکی افگند

اجلال تو را ضؤ سماکی افگند

اعدای تو را سوی مغاکی افگند

**************

تا ذات نهاده در صفائیم همه

عین خرد و سفره ذاتیم همه

تا در صفتیم در مماتیم همه

چون رفت صفت عین حباتیم همه

**************

ارکان گهرست و ما نگاریم همه

وز قرن به قرن یادگاریم همه

کیوان کردست و ما شکاریم همه

واندر کف آز دلفگاریم همه

**************

با گشت زمان نیست مرا تنگ دلی

کایزد به کسی داد جهان سخت ملی

بیرون برد از سر بدان مفتعلی

شمشیر خداوند معدبن علی


گروه فرهنگ و هنر وب