دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

اشعار زیبای سهراب سپهری


او از مهم ترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبان های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است. سهراب سپهری متولد 15 مهر 1317 در کاشان شاعر و نویسنده و نقاش ایرانی بود.  در ادامه اشعاری زیبا از این شاعر ایرانی را ملاحظه میکنید. 


اشعار زیبای سهراب سپهری

 

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق،

زمین مال من است
چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند،

قارچ های غربت؟
من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست،

جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست،

واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چتر ها را باید بست،

زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را،

زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید، عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد، چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی، زندگی آب تنی در حوضچه ی اکنون است

**********


اشعار زیبای سهراب سپهری

در قیر شب

رنگ خاموشـے در طرح لب است

بانگـے از دور مرا می خواند

لیک پاهایم در قیر شب است

رخنه اے نیست در این تاریکـے

در و دیوار به هم پیوسته

سایه اے لغزد اگر روی زمین

نقش وهمـــے است ز بندے رسته

نفس آدم ها

سر بسر افسرده است

روزگارے است در این گوشه پژمرده هوا

هر نشاطــے مرده است

دست جادویـــے شب

در به روے من و غم مـــے بندد

مـــے کنم هر چه تلاش ،

او به من مـــے خندد

نقش هایـــے که کشیدم در روز،

شب ز راه آمد و با دود اندود

طرح هایـــے که فکندم در شب ،

روز پیدا شد و با پنبه زدود

دیرگاهـے است که چون من همه را

رنگ خاموشـے در طرح لب است

جنبشـے نیست در این خاموشـے

دست ها پاها در قیر شب است


************


اشعار زیبای سهراب سپهری

چه درونم تنهاست!

 ابری نیست

بادی نیست

می نشینم لبحوض:

گردش ماهی ها، روشنی، من، گل، آب

پاکی خوشه زیست

مادرم ریحان می چیند

نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسی هایی تر

لای گل های حیاط رستگاری نزدیک

نور در کاسه مس، چه نوازش ها می ریزد

نردبان از سر دیواربلند صبح را روی زمین می آرد

پشت لبخندی پنهان هرچیز

روزنی دارد دیوارزمان که از آن، چهره من پیداست

چیزهایی هست، که نمی دانم

می دانم، سبزه ای رابکنم خواهم مرد

می روم بالا تااوج، من پر از بال و پرم

راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم

من پر از نورم و شن

و پر از دارو درخت

پرم از راه، ازپل، از رود، از موج

پرم از سایه برگی درآب

چه درونم تنهاست

**********


اشعار زیبای سهراب سپهری

واحه ای در لحظه(سهراب سپهری)

به سراغ من اگر می آیید ،

پشت هیچستانم .

پشت هیچستان جایی است .

پشت هیچستان رگهای هوا ،

پر قاصد هایی است که خبر می آرند،

از گل واشده دورترین بوته خاک .

روی شن ها هم ، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است

که صبح به سر تپه معراج شقایق رفتند .

پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است ؛

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود ؛

زنگ باران به صدا می آید

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من......

اشعار زیبای سهراب سپهری