جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

داستان پدری که دوست داشت پسر داشته باشد!


یادش آمد که چقدر دوست داشت فرزندشان پسر باشد...
یادش آمد که چقدر دوست داشت فرزندشان پسر باشد.
درب اتاق عمل باز شد. پرستار بود.
- مژده بدهید : یک پسر کاکل زری!
.
.
.
حالا هم در بیمارستان بود.در باز شد.
- پسرم اومده؟
- «نه، داداش نیست، پرستاره»
دختر این را گفت و پدرش را نوازش کرد!
گردآوری:گروه سرگرمی سیمرغ
www.seemorgh.com/entertainment
منبع: ارسالی کاربران/طناز
مطالب جالب دیگر:
عکس: رضا عطاران و همسرش!
موتور سیکلت عجیب تک چرخ! (+عکس)
توقیف BMW کاپیتان تیم ملی به جرم مزاحمت برای ناموس مردم!!
معشوقه‌های کارلابرونی، درماه عسل ساکوزی!! (+عکس)
زنم را کشتم چون بعد از من تنها می‌ماند!!
عکس: وقتی که آرایش چهره زنان را دگرگون می‌کند!!
وصیت نامه فوق العاده زیبا و متفاوت بازیگر مرحوم!