جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


غفلت دنیای جدید و شعر مولوی


غفلت دنیای جدید و شعر مولوی
گرایش شدید مردم این كشور و نیز دیگر جوامع به شعر مولوی باعث شده است كه شعرهای او مدام تجدید چاپ شود. در همین حال آنچه مایه شگفتی است ظهور علاقه وافر به شعر مولوی در دنیایی است كه اصول مدرنیسم بر آن حاكم است. در واقع باید پرسید در دنیایی كه همه چیز آن از جمله اندیشه و رفتار انسان تابع مبانی دنیای مدرن است، چه عناصری وجود دارد كه باعث می شود شعر مولوی چنین مخاطبان گسترده ای بیابد. شعر مولوی شعری است متعلق به قرن ها قبل و برخاسته از جامعه ای ناهمگون با جامعه امروز، پس چه دلایلی منجر به آن می شود كه این شعر با خوانندگان فراوان، آن هم با زبانی غیر از زبان مولوی، روبه رو شود. آنچه می خوانید به تحلیل این موضوع می پردازد.از میان ویژگی های تجدد و مدرنیسم، علم گرایی است. این وجه از وجوه متعدد دنیای مدرن، چنان پررنگ است كه جای بسیاری از وجوه را تنگ كرده است. به گفته هابرماس، مدرنیسم با آن كه سعی در مبارزه با ایدئولوژی دارد، اما علم را تبدیل به ایدئولوژی خود كرده است. بر این اساس این ملاك های علمی اند كه تعیین كننده امور هستند و علم است كه شاخص سنجش ارزش ها می شود. حاكمیت سهمگین علم بر كلیه شئون فردی و جمعی انسان به عكس العمل او در برابر علم انجامیده است. این عكس العمل شكل های مختلفی به خود می گیرد؛ از جمله آنها گرایش شدید انسان عصر حاضر به حوزه هایی از زندگی است كه مدرنیسم به دلیل علم گرایی حاد از آن چشم پوشیده است.در این چارچوب است كه افزایش مخاطبان شعرهای مولوی در جوامع صنعتی و كاملاً علمی، معنی و مفهوم می یابد. شعر مولوی از مفاهیم و ویژگی هایی برخوردار است كه می تواند به نیاز انسان چنین جوامعی پاسخ گوید. آنچه شعر این شاعر را به درون زندگی انسان های امروز می كشاند به شكل های مختلفی قابل بررسی است:
۱- در جوامع جدید، روابط میان افراد به گونه ای كه علم می خواهد یا تحمیل می كند شكل و ماهیت می گیرد. زمانی كه تمامی تعاملات در سطوح مختلف اجتماعی مبتنی بر انگاره های علمی باشد، انسانها و روابط میان آنها نیز قادر به گریز از چنین وضعی نیست. اما این روابط ماهیتی خاص دارند. علم در تأسیس رابطه میان انسان ها به همان گونه رفتار می كند كه در ایجاد رابطه میان اشیاء. آنچه اهمیت دارد واسطه هایی است كه انسان ها را به یكدیگر پیوند می دهد. این واسطه ها روابط را به ارتباطی مكانیكی تنزل می دهند. این واسطه ها كه برآمده از دنیای جدید است انسان را به سمت و سویی سوق می دهند كه رفتار و ارتباط مكانیكی داشته باشد. خارج از این چارچوب، دنیای جدید رابطه ای را به رسمیت نمی شناسد و یا نگاه حداقلی به آن دارد. روابط پیچ و مهره ای انسانی به همین ویژگی نیز نیاز دارد. اما انسان نمی تواند با این شرایط، زندگی خود را سر و سامان دهد. نوع انسان به دلیل ماهیتی كه در ادراك و بیشتر احساس او نهفته است روابط مكانیكی را پذیرا نیست. بر این اساس چنین انسانی به دنبال بسترهایی است كه بتواند او را از موقعیتی كه برای او ساخته شده است، خلاصی دهد. او روش هایی را می جوید كه بتواند بی توجهی دنیای جدید به ماهیت روابط انسانی را جبران كند. بر این اساس است كه نگاه به ادبیات شرق و به ویژه مولانا معنی و مفهوم می یابد.زمانی كه بحث رابطه میان انسان ها در جامعه جدید پیش كشیده می شود، شعر مولانا در دو وجه قابل بررسی است؛ اول رابطه میان متن و خواننده است و دوم رابطه میان انسان با انسان در شعر مولانا. شعر مولانا به عنوان یك متن ارتباطی عاطفی با مخاطب خود دارد. این شعر، مخاطب خود را انسانی در نظر می گیرد كه رابطه با او فارغ از الگوهای مكانیكی است. رابطه شعر مولانا با مخاطب، رابطه ای بر مبنای آنچه در عالم پیچ و مهره می گذرد نیست. دست شعر مولانا گرم تر از آن است كه وقتی دست خواننده را می گیرد، خواننده احساس بیگانگی كند. از طرف دیگر شخصیت های شعری مولانا نیز روابطی دارند كه آنها را با یكدیگر پیوندی عاطفی می بخشد. این سخن بدان معنا نیست كه رابطه انسان ها در شعر مولوی از الگوهای صرفاً عاشقانه تبعیت می كند. رابطه میان شخصیت های مولانا همان گونه كه می تواند از عشق برخوردار باشد؛ از قهر، كینه و جنگ هم برخوردار است، اما همه این روابط؛ بنیادی غیرمكانیكی دارند. آنچه در این روابط تعیین كننده است، مؤلفه هایی است كه برخاسته از ذات انسان است نه عواملی صرفاً متكی بر قواعد علمی. مولوی رابطه میان انسان های شعر خود را به گونه ای می سازد و شكل می دهد كه نگاه مبتنی بر «دانش» و «علم» در آنها جایی دارد كه باید داشته باشد، نه بیشتر. در عین حال این ویژگی های اساسی انسان است كه این روابط را ماهیت می دهد و این همان نكته ای است كه دنیای مدرن به آن نپرداخته، اما انسان چنین دنیایی به دنبال آن است. همین امر به گرایش انسان دنیای مدرن به شعر مولانا می انجامد.
۲- دنیای مدرن دنیای خرده روایت هاست. در این دنیا روایت های كلان شكسته شده و انسان ها با خرده روایت به زندگی خود معنا می دهند. یكی از كاركردهای اصلی كلان روایت ها، ایجاد همبستگی میان افرادی است كه به آن روایت معتقد و پایبندند. این همبستگی به انسان، هویت جمعی می بخشد و همین هویت جمعی به آرامش آدمی می انجامد. زمانی كه روایت های كلان، محو شده و خرده روایت ها شكل بگیرد، همبستگی انسان ها نیز فرومی پاشد. هر فرد، خرده روایت مخصوص به خود را داشته و در محدوده همان خرده روایت، اعتقادات و باورهای خود را شكل می دهد. طبیعی است در چنین وضعی، انسان ها «ذره» ای می شوند و پیامد این ذره ای شدن، تك ماندن انسان است.
چنین وضعی نمی تواند انسان دنیای مدرن را راضی نگاه دارد. او در پی آن است تا روایتی كلان را بیابد كه با توسل به آن، به حسی جمعی برسد. به عبارت دیگر، انسان امروز در عین داشتن خرده روایتی كه بر مبنای آن اندیشه و باور خود را پی می ریزد به كلان روایتی نیز نیازمند است كه قادر باشد او را در منظومه ای كم و بیش همگانی قرار دهد. درست به همین دلیل است كه در دنیای امروز گاه چند انسان با توسل به یك انگاره مشترك، جمعی را تشكیل داده و حس جمعی را در خود زنده نگاه می دارند. امروزه جهان جدید شاهد تشكل ها و جمع هایی است كه بر اساس دیدگاه های مشترك (كه گاه بسیار معمولی و پیش پا افتاده به نظر می رسند) شكل می گیرند و سخت مستحكم اند. این پدیده ها را می توان چنین تفسیر كرد كه نیاز به یك روایت كلان- هرچند در میان عده ای انگشت شمار باشد- نیازی اساسی است. رجوع به شعر مولوی نیز از همین زاویه قابل طرح است. در شعر مولوی كلان روایتی به چشم می خورد كه گرچه با ویژگی های زمینی ارائه می شود، اما فرازمینی است. این كلان روایت كه بیشتر چهره عاطفی به خود می گیرد، بسیار جذاب و در همان حال عمیق است. علاوه بر این، شیوه ای كه مولوی برای بیان این كلان روایت به كار می گیرد، آن چنان دلپذیر و شیواست كه انسان را به سوی خود می كشاند. مخاطب شعر مولوی آگاهانه یا ناآگاهانه به این نتیجه می رسد كه كلان روایت شعر مولوی همانی است كه می تواند انسان ها را حول محور خود جمع كند. انسان امروز شعر مولوی را حامل روایتی كلان می بیند كه قطعاً قادر است بسیاری از اعضای جامعه انسانی را به خود جلب كند. آنچه اهمیت دارد آن است كه این امكان بالقوه در مواردی به واقعیتی بالفعل تبدیل شده است. گروه های فراوانی پدید آمده اند كه موجودیت خود را متكی به شعر مولوی كرده اند، چه خوانش شعر مولوی و چه بحث و بررسی راجع به شعرش.
۳- زندگی در سایه علم و دانش جز با نظم فراگیر و در همان حال دقیق و محكم امكان پذیر نیست. حاكمیت علم در جنبه های مختلف زندگی اعم از اقتصادی، سیاسی و فرهنگی منجر به پیدایش نظمی آهنین در زندگی بشر شده است.بوروكراسی كه در دنیای مدرن شاهد آن هستیم، در چارچوب همین نظم شكل گرفته و قوام یافته است. علم مدیریت و به دنبال آن بوروكراسی موجود در جوامع، نظمی را بر زندگی انسان حاكم ساخته كه باعث قرار گرفتن انسان در چرخه ای از قبل تعیین شده است. چنین چرخه ای چنان متصلب است كه برای انسان بسیار دشوار است در این چارچوب زندگی كند. دنیای غیرقابل انعطاف امروز، كه تحت سیطره علم پدید آمده است، انسان را در حصار آهنین نظم گرفتار كرده و در اختیار خود گرفته است. بر این اساس اخلاق، رفتار و تمامی شئون زندگی فرد محدود به نظمی می شود كه جهان مدرن برای او تعریف می كند. اما این نظم با آنچه نوع انسان آن را می خواهد، سازگاری ندارد. طبیعی است كه انسان نمی خواهد از نظم بگریزد و به نابسامانی گرفتار بیاید، اما از سوی دیگر نیز نمی پذیرد كه نظمی خشك زندگی او را ماهیت ببخشد. انسان در همان حال كه برای زندگی جمعی خود نیازمند نظم است، اما همین انسان در درون خود عصیان نیز دارد. او نیازمند است كه عصیان كند. این عصیان مترادف بی نظمی نیست، عصیانی است به آنچه انسان را از آزادی بازمی دارد. اگر روزگاری این عصیان علیه طبیعت انجام گرفت كه زندگی آدمی را محدود كرد و آزادی انسان را به شكل های مختلف سلب می كرد، امروزه این عصیان قرار است علیه نظمی باشد كه بسیار بیشتر از طبیعت، قوانین متعین و متصلب را بر انسان تحمیل می كند. شعر مولوی از این جهت نیز انسان امروز را به سوی خود می كشد.
شعر مولوی، شعر شوریدگی است، شعر عصیان علیه هر آن چیزی است كه قصد دارد انسان را محدود كند و از انسان بودن بازبدارد. عصیان مولوی عصیانی انسانی است كه نمی خواهد در چارچوب هایی كه برایش تعریف كرده اند زندگی كند. شعر مولوی بر آنچه انسان را صرفاً به زمین وصل كند و در همان قالب و نظم زندگی بگذراند شورش و عصیان می كند. عصیانی كه در شعر مولوی موج می زند به رهایی انسان می اندیشد و این همان نیازی است كه انسان امروز در جهان مدرن به آن نیاز دارد. انسانی كه در بند نظم آهنین دنیای جدید است در پی عصیانی است كه شعر مولوی سرشار از آن است.

حسین كاظم خواه
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید