جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


خزانه انس و دلبستگی ها


خزانه انس و دلبستگی ها
● درباره كتاب رباعی های محمدعلی اسلامی ندوشن
اغلب استاد محمدعلی اسلامی ندوشن را به عنوان نویسنده می شناسند. اگرچه ظهور او نیم قرن پیش در مطبوعات فارسی با شعر بود، اما از آن پس هر چه از او خوانده ایم به نثر بوده است و اینك در آغاز دهه هشتاد زندگی، هفتاد و هفت رباعی به عرصه مطبوعات عرضه كرده است. پیش از این، چاپ كتاب ناردانه ها كه در آن ۳۸۲ رباعی از میان چند هزار رباعی شاعران فارسی زبان دست چین كرده و به چاپ رسانده بود و نیز اینكه در مجله هستی جاهای خالی را با رباعی پر می كرد علاقه وی را به رباعی می رساند و اینك در این برهه از عمر به رباعی سرایی روی آورده است. استاد در مقدمه ناردانه ها می نویسد: رباعی كوتاه ترین سخن موزون است، اگرچه نمی توان گفت آسان ترین، زیرا هنر خاصی می طلبیده كه اندیشه ای ظریف را در قالبی كوتاه بگنجاند. این نكته را قدما هم گفته اند. شمس قیس می نویسد: «رباعی به حكم آنكه بنای آن بر دو بیت بیش نیست باید كه تركیب اجزای آن درست و قوافی متمكن و الفاظ عذب و معانی لطیف باشد و از كلمات حشو و تجنیسات متكرر و تقدیم و تاخیرات ناخوش خالی بود و اگر با آن چیزی از صناعات مستحسن و مستبدعات مطبوع چون مطابقه ای لطیف و تشبیهی درست و استعارتی لطیف و تقابلی موزون و ایهامی شیرین یار بود نیكوتر آید.»
شمس قیس درست تیر بر هدف زده و به درستی فهمیده بوده است كه رباعی لطیف ترین و موجزترین نوع شعر فارسی است و به قول استاد دكتر محمدامین ریاحی، آنچه در گفتار شمس قیس ناگفته مانده آن است كه در رباعی باید در مجموع یك فكر زیبا و تازه و یك نكته ژرف عالی بیان شده و... پیام مشخصی داشته باشد كه سراسر رباعی وقف رساندن آن باشد و از هر شاخ برگی كه اثری در بیان آن فكر واحد و رساندن آن پیام مشخص ندارند عاری باشد، پیامی كه سه مصراع نخستین زمینه را برای ظهور آن آماده می كند و در مصراع چهارم كه جای سخن و روح شعر است رخ می گشاید. (مقدمه نزهه المجالس، ص ۴۸) و این همه در بسیاری از رباعی های استاد آشكار است.
به نظر می رسد استاد ندوشن پس از سال ها قلم زدن در حیطه نثر خواسته است در شعر سنتی آن هم در رباعی طبع آزمایی كند. آنچه سروده محصول هوای آزادند در زیر آسمان آبی طی سه چهار سال اخیر در ساعت هایی كه به تنهایی در پارك ها قدم می زده، خلوت خود را با رباعی آراسته است: همدم دلبند خاموشی.
استاد رباعی ها را ۹ بخش كرده است. بخش اول با عنوان ایران نامه حاوی چهار رباعی است. در آنها دلبستگی به ایران كه در آثار منثور وی همه جا دیده می شود، تجلی یافته است. بخش دوم حاوی شش رباعی نیز مربوط به ایران است با عنوان «باز هم برای طاق ابروی ایران» در رباعی دوم ایران راز مگویی دانسته شده است. لابد راز اینكه سه هزار سال است در مقابل هجوم ها و حمله ها و بسیاری حوادث ناگوار دیگر بر پای ایستاده و هویت خود را نباخته است:
بر بستر ناز آنكه خفته است تویی‎/ رویا به دو زلف در نهفته است تویی‎/ با مژه ره نیاز رفته است تویی‎/ وین راز مگو به كس نگفته است تویی
بخش سوم جهان نامه است با چهار رباعی، در رباعی دوم با مصراع «آن جان جهان مرا قلم بود قلم» سرنوشت زندگی خود را می گوید. بخش چهارم سرونامه است با چهار رباعی. در رباعی اول گویا مرادش از سرو باز هم ایران بوده باشد: آن سرو دلارام به برآید روزی‎/ ایام سترونی سرآید روزی
شاعر باور دارد كه ایران روزگاری كمر راست خواهد كرد و جایگاه واقعی خود را در جهان به دست خواهد آورد. نكته ای كه در بسیاری از نوشته های او استشمام می شود و همچنان كه خود می گوید معنی ایران خواهی، به هیچ وجه وطن خواهی ابلهانه، رمانتیك، تعصب آمیز یا تو خالی نیست. اگر بخواهیم استاد در یك كلام به ما بگوید كه منظورش از ایران خواهی چیست، خواهد گفت: خزانه انس و دلبستگی ها. شهر یادگارها ولی بارورترین یادگارها.
بخش پنجم زندگینامه است با هشت رباعی:
دیدیم كه زندگی همین است كه هست‎/ گه شیب و فراز و گاه پیوست و گسست‎/ از حاصل عمر آنچه ماند در دست‎/ گوید كه نجات نیست در ساحل پست
بخش ششم بیراهه نامه است با چهارده رباعی و با این رباعی آغاز می شود:
هر چند كه زندگی به گفتن گذرد‎/ آن حرف بزرگ در نهفتن گذرد‎/ پوییدن ها به نارسیدن ماند‎/ بیداری ها بسان خفتن گذرد
زندگی به كجا می رود، چه سرانجامی در انتظار ماست، پوییدن ها چه فرجامی دارد «در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود»:
سرتاسر این جهان اگر پیمایی‎/ با این همه سرگشته پابرجایی
این راه به بیراهه كشاند نه به راه‎/ وین روز به بی گاه رساند نه به گاه‎/ این گام به چاه راه دارد نه پناه...
در شام سیاه راه و بی راه كدام؟‎/ در شهر سراب چشمه و چاه كدام؟‎/ گمراه كدام و مرد آگاه كدام؟‎/ شبتاب كدام و خرمن ماه كدام؟
بخش هفتم نویدنامه است. آنچه در بی راهه نامه آمده مربوط به سرنوشت بشر و از نوع افكار خیامی است ولی آنچه در نویدنامه آمده دایره تنگ تری را دربرمی گیرد و همان امید و آرزوی نویسنده درباره ایران كه روزگاری آن را به ققنوس تشبیه كرده بود در آن انعكاس دارد. ققنوس چون عمرش به آخر آید خویشتن را سوزاند و از خاكسترش ققنوس دیگری پدید می آید. ایران نیز چون آن مرغ شگفت بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاكستر خود سر برآورده است:
كی گفت عروس ملك نازا باشد
بخش هشتم تأمل نامه با چهارده رباعی، همچنان كه از نامش پیداست تأمل در مسائل زندگی است. زندگی با نیاز عجین است و نیاز است كه به آن شور می دهد، بی نقد نیاز رهگشایی نیست و اگر خلق بهشت از نیاز فارغ باشند: بیهوده تر از بهشت جایی نبود.
در تأمل نامه تهران دودآلود نیز فراموش نشده است:
البرز ز برف كوه سیمین شده است‎/ تهران به هزار جلوه آذین شده است‎/ هر چند كه چون دو روز دیگر گذرد‎/ بینی كه همان عجوز پیشین شده است
البرز سترگ و برف همتای حریر‎/ رفتند به خواب ناز چون شكر و شیر‎/ تهران اسیر خفته در دود و نفیر‎/ آلوده ابتذال و اندوده قیر
آخرین بخش رباعی ها بدرودنامه است. بدرود با خوانندگان كتاب، بدرود با آثار، بدرود با زندگی یا بدرود با نوشتن و سرودن. همه اینها را می توان در نظر آورد:
بگذشت بهار و مهرگان گشت پدید‎/ دیگر باید ز مهر بگسست امید‎/ اكنون كه درخت عمر لرزید چو بید‎/ باری بشنو نصیحت از موی سفید
دستی به طلب فراشتیم و رفتیم‎/ خطی به هوس نگاشتیم و رفتیم‎/ هشتیم آنچه داشتیم و رفتیم‎/ سر بر سر هم گذاشتیم و رفتیم
از بعضی رباعی ها تفكر خیامی و بوی حافظ استشمام می شود:
از حاصل عمر رفته جز یاد نماند‎/ وان یاد چو شمع بر ره باد نماند
گفتیم و شنیدیم و خبر هیچ نبود‎/ وان عمر به سررسید در گفت وشنود‎/ وان گفت وشنود ره به جایی نگشود‎/ چون آن صنم راه گشا رخ ننمود‎/ «رخساره به كس ننمود آن شاهد هرجایی»
پرسان پرسان خرام تا شهر گزین‎/ در سایه زلف جای بگزین و نشین‎/ این است مقام امن و این است یقین‎/ آن گم شده فردوس همین است همین
كتاب با عنوان بهار در پاییز به وسیله انجمن خوشنویسان چاپ شده است. استاد خوشنویس غلام حسین امیرخانی هر رباعی را در صفحه ای خطاطی كرده و تذهیب كتاب به وسیله گروهی زیر نظر مهدی فلاح انجام شده است.
بیش از چهل و چند سال است كه اسلامی ندوشن را می شناسم. نخستین بار او را در دفتر مجله یغما دیدم و به وی گفتم كه از خواندن مقاله «ای كاش كه جای آرمیدن بودی» چقدر لذت برده ام. از این كه نویسنده توانسته بود وضعیت روحی مردم را به زیبایی و با قدرت روی كاغذ بیاورد حیرت كرده و از وضعیت جوانان متاثر شده بودم. از آن پس آثار قلمی نویسنده را تعقیب كرده ام. علاقه به ایران نه به صورت شعارهای پوچ ناسیونالیستی بلكه دیدن درد ها و نابسامانی ها را و در كنار آن قوت فرهنگ و پایداری آن را، علاقه به زبان و ادبیات فارسی به ویژه به فردوسی عزیز، تیزبینی و باریك بینی در مسافرت ها كه در سفر نامه هایش انعكاس دارد چیزهایی است كه در آثار او پدیدار است با این همه با فروتنی می نویسد: در هیچ رشته ای تخصص نداشته ام و هرچه نوشته ام ناشی از یك بینش كلی بوده است. هرچه مربوط به زندگی و مرگ، بشریت یا جهان و ایران می شده است قلم را در آن آزموده ام. اگر نوشته ام برای آن بوده است كه احساس زنده بودن بكنم مانند تنفس كه رایگان است و كسی بر كسی منت ندارد. از نوشتن احساس رویش و بهجت و شادی داشته ام. در میان مسائل مختلف به نظر می رسد مشغولیت عمده ذهنی او مسئله ایران بوده است: این كه ایران به مقامی كه شایسته آن است دست یابد. از این رو است كه طی مقالات متعدد هم عیوبی را كه بر ملت ایران شمرده می شود و هم راهی را كه باید بسپرد مطرح می كند. همه راه ها را بسته می داند مگر یك راه، این كه تغییر از پایه باشد: تغییر در سطح سازمان و حكومت زمانی موثر است كه موجب تغییر در روحیه مردم بشود، بی دگرگونی مردم هیچ دگرگونی اساسی روی نمی نماید. حكومت باید زمینه ای فراهم نماید كه مردم تغییر كنند یا مردم باید حكومت را در راهی كه آن را مورد مصلحت خود می دانند بیفكنند. اما واقعیت ملموس آن است كه تغییر در جهت عكس روند و پیشرفت ظاهری حركت كرده است. سئوال می كند: چه می توان كرد؟ در واقع مهم ترین سئوال ما همین است: دستگاه راه برنده كشور جهت حركت را به جانبی سوق دهد كه اقتضای زمان می طلبد.
در مسافرت های دور و درازش با نظر دقیق مسائل را دیده و به رشته تحریر درآورده است. در سال های دور سفرنامه او را به كشور شوراها به یكی از اقوام كه تحصیلكرده مسكو بود و پنج سال در آنجا درس خوانده بودم دادم كه بخواند. چون كتاب را پس می داد گفت: من در پنج سال روسیه را چنان نشناخته ام كه او در یك ماه شناخته و وصف كرده است. در همین اواخر مقاله او را درباره كانادا در مجله هستی می خواندم، به نظر می رسد در مسافرت چند روزه از هیچ چیز نادیده و ناسنجیده نگذشته است.
حسن انوری
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید