جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


فصل‌ها در شعر خشتاونی


فصل‌ها در شعر خشتاونی
● نگاهی به شعرهای جمشید شمسی‌پور
در چند سال اخیر مقالاتی درباره عملكرد جمشید شمسی پور در جراید به چاپ رسیده است و به طرق گوناگون اندیشه‌اش كنكاش شده است اما این بار سوای دفعات قبل تنها به جستجوی فصل‌ها می‌پردازیم تا دریابیم كه فصل‌ها چه نقش موثری در فضاسازی شعرهایش دارند. اما از انجائیكه می‌دانیم فصل‌های سال در جای خویش بیانگر نمادی از دگرگونی موجودات . نباتات و تمام آن‌چه در این كره خاكی وجود دارد هستند و در كنار این هستن و بودن و الگو برداری كردن از آن‌ها در قالب قلم می‌توان دریافت كه شمسی پور بیشتر از هر چیزی یك شاعر ذاتا" طبیعت‌گرا می‌باشد و در شعرش طبیعت را آن‌گونه كه هست می‌بیند و نه آن‌گونه كه باید باشد ! و در كنار همه این‌ها وسعت دید عمیقی كه در عمق طبیعت دارد و آن دید عمیق را به اجتماع بیرونی تطبیق داده و با تلفیق این تطبیقات عصاره شعرش را بنیان می‌نهد و در این مقال سعی بر آن شده است با سه شعر در دو فصل بهار و زمستان كه در واقع دو تا را بهاریه و دیگری را زمستانیه نام می‌گذاریم و به نقد و بررسی‌شان می‌پردازیم .
شكوفه واشده شاخه را / تا دید بهار / درخت جانی دوباره گرفت!
آن‌چه كه مبرهن است در این شعر فصل بهار نمود عینی پیدا كرده است كه شاعر در این مقطع خاص روایت‌‌گر نمی‌باشد . بلكه ناظر بر اعمال و دگرگونی طبیعی بهار و كنش و واكنش بهار را عكس برداری می‌نماید و این مستند سازی یكی از شگردهائی است كه از نظر بصری و شنیداری و بطور خلاصه حواس پنجگانه انسان قابل درك ولمس بوده كه شمسی پور بطور دقیق از این منظر از آن‌ها سود می‌جوید و زایش و شكوفائی بهار را از میرائی همان موجودات و متعلقات فصول . مثلا در زمستان كه بعدا به آن می‌پردازیم همه را از بعد طبیعی و ریخت شناسی می‌سنجد و زیست شناسانه به درك واقعی آن‌ها می‌پردازد و بهار را فاعل كار در این قطعه قرارداده و انجام دهنده آن نیز بطورقراردادی درخت می‌باشد كه در این فعل و انفعالات . شكوفه . واشدگیش را بر روی شاخه عینیت می‌بخشد و در این شعر ما با سه اپیزود مواجهیم و هر اپیزود مستلزم و مكمل و لازم و ملزوم با بخش دیگری در به اجرا گذاشتن عملی كه در این مقطع خاص انجام می‌پذیرد هستند و اگر عمیقا كنكاش نمائیم در می‌یابیم كه بهار با شكوفه شروع می‌شود و شكوفه نیز با بهار ! كه این از نمای اولین و ابتدائی آیكوتونیك ( بصری ) و در حد یك باورداشت به اثبات می‌ر‌سد . اما درخت در یك چنین موقعیتی در جای خاص خود باقی می ماند و اگر ما در پیش رویمان اپیزود اول شعر را به صورت تغییر یافته داشتیم مسلمااپیزود سوم شعر بخودی خود تغییر می‌یافت . چرا كه شكوفه و درخت لازم و ملزوم یكدیگرند و تكمیل كننده هم . ولی بهار در این قطعه در همان جایگاه خاص خود باقی می‌ماند و اگر بجای شكوفه مثلا سبزه كه مختص به زمین است می‌آورد لابد در اپیزد سوم حتما می‌بایست بجای درخت زمین جانی دوباره می‌گرفت كه باز اپیزود دوم شعر در جای خویش بر حسب اقتضای موقعیت باقی می‌ماند ودر این شعر بهاریه شمسی پور . كه تمام ادوات و متعلقات آن بطور دقیق در جای خویش استفاده موثری شده است و تمام جز,های قطعه بطور زنجیره‌ای به هم پیوند داده شده است و هیچ زائیده‌ای در آن یافت نمی‌شود تا به ریتم آهنگ و زیبائی شناسی شعر لطمه وارد نماید و در این قطعه بهار با تمام متعلقاتش بیان گردیده است و نماد گرائی آن كه همان زایش برای تمام موجودات و نباتات است به منص ظهور گذاشته می‌شود . اما در قطعه بعد یا همان شعر زمستانیه :
درخت لخت / شتك زود گذر باران / ساقه را در آغوش گرفته است . برگی / بر میگردم !
كه اپیزودآخر این شعر مبهم و پیچیده می‌باشد و اگر به طور دقیق به آن بنگریم همه چیز عریان می‌شود و این قطعه دارای چهار اپیزود كوتاه و بلند بوده و مختص فصل زمستان است كه با آوردن " درخت لخت " عریانی زمستان در ذهن تداعی می‌گردد . البته در گذر از زمان عریانی اگرچه نسبتی هم هست برای پائیز ولی اختصاصا می‌توان به زمستان منسوب نمود . چون عریانی درختان پائیز در ذهن‌ها تداعی‌كننده ریزش برگ‌ها و خزان و … استو آن عریانی در پشت صحنه ذهن مدفون می‌گردد و لی در اپیزود دوم " شتك زود گذر باران " نیزذهن را مغشوش می‌نماید چرا كه واژه " زود گذر " تمام آن ابهاماتی را ایجاد می‌كند كه در میابیم " زود گذر " تداعی‌كننده رگبار بهاری نیز می‌باشد . ولی شمسی پور بیشتر تركیب بندی واژه ها را اصولی و برای پراكنده شدن ذهن با بازی زبانی‌اش مثل همین واژه " زود گذر " كه در دو مقطع زمانی خاص مورد استفاده قرار می‌گیرد و در این قطعه چون در كنار اپیزود آخر " برمی‌گردم " قرار می‌گیرد شعر را به بغرنج زود فهمی می‌كشاند .ولی در اپیزود سوم آن تداعی‌های پائیزانه . بر طرف می‌گردد و آنجا كه "ساقه درا در آغوش گرفته است . برگی " كه این‌جا برگ جاندار نیست . آن برگ بی جانی است كه در چنبره ساقه‌ها گیر افتاده است و این نماد نهایت دوست داشتن و دنیای وابستگی برگ به ساقه و بالعكس را ترسیم می‌نماید كه این دلدادگی برگ و ساقه با واژه اپیزود آخر " برمیگردم " كه زایش دوباره بهار و رهائی برگ برگ بی جانی را تبرئه می‌نماید و آن زندانی محض ساقه یعنی آن برگ بی جان موجب آن می‌شود . ساقه تا فرا رسیدن بهار با یك دل مشغولی دست و پنجه نرم كند و این قطعه راز میرائی و زایش را در نماد زمستان و بهار در دو نقطعه متفاوت بیان می‌كند . شمسی پور فصل‌ها را طوری می‌شناسد كه می‌تواند در تنگناترین زمان و مكان شعری به زیبائی این قطعه :
با عبور كردن از شیار تنگ / روئیده شده در دل سنگ / گل / بهار را می آوازاد !
كه تصویرهای ارائه داده شده در این قطعه هم قابل لمس است هم قابل درك كه حس جستجوگر خواننده را قلقلك می‌دهد تا محو تماشای طبیعت گردد و از آنجائیكه در شعر كلاسیك چشمه و سنگ . ابرام و پافشاری آب را ب وضوح می‌بینیم و لی در این قطعه موجود ظریفی به جنگ سنگ فرستاده می شود و از نظر ساختار گرائی چشمه و سنگ تا حدودی در هم پیوندی آن‌ها و تضاد بین آن‌ها قابل درك است ولی قرار گرفتن گل در مقابل سنگ از نظر مورفولوژیكی ( ریخت شناسی ) قابل قیاس نمی‌باشد . ولی شمسی پور چون می‌خواهد بهار را به عینیت برساند و باید هم از ابزار طبیعت یعنی همین گل كه نمادی از زایش بهار را به یدك می‌كشد حال موقعیت زمانی و مكانی گل با سنگ همخوانی داشته باشد یا نباشد مهم آنست كه در گیر و دار این تضاد آوازیدن بهار باید از طریق گل انجام پذیرد چون اگر در این مقطع خاص گل به آن خواستن می‌خواهد برسد حتی سوای آن شیار تنگ باید حتی در دل سنگ هم كه شده روئیده شدنش را به اثبات برساند و آمدن به نام هم مختص بودن فردیتی است كه گل باید آن را به عینیت برساند. (زیباشهر قزوین ۱۸ / ۰۲ / ۸۴ )
● زندگینامه خود نوشت خشتاونی:
به سال ۱۳۳۷ در روستای خشکنودهان از توابع شهرستان فومن به دنیا آمده‌ام و سال های نوجوانی را در همان روستا گذرانده و جوانی در شهر رامسر و بخش دیگری از آن را در قزوین جا گذاشته‌ام. علاقه‌ام به شعر و هنر به دوران نوجوانی باز می گردد که در روستا بودم و ناپختگی‌هایم را به قالب شعر می‌ریختم و بخش وسیعی از آن ها در روزنامه اطلاعات در سال های ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵ چاپ شد. بخش دیگری از آن شعرها نیز در نشریات محلی چون هفته نامه کادح، نقش قلم، تحول، مجله گیله وا ، ویژه نامه‌ها تالش ، حدیث قزوین، روزنامه ولایت، نامه قزوین، مجله شوکران و روزنامه اعتماد طی این سال‌ها منتشر شده است.
در سال ۱۳۷۳ نیز اولین دفتر شعرم که در حال و هوا و سبک قدیم بود، به نام " مسله روخن" به چاپ رساندم. در حال حاضر نیز چند دفتر شعر به دلیل نداشتن ناشر، در قفسه‌های منزلم باد می‌خورد لازم به ذکر است که در سال‌های پیش رو تمام هم و غم خود را به قالب " هساشعر" معطوف داشته و در این رابطه دفتر .
چند هساشعر از جمشید شمسی پور( خشتاونی چند هساشعر (شعر اکنون تالش) از جمشید شمسی پور (خشتاونی):
( ۱ )
یندی ن ویلی ویلی هرن
بال پرت کودن
کلاچن
قار
قار
روزی قبری کادنن!
ترجمه به فارسی: می لولند با خود/ پر و بال می تکانند کلاغ ها / قار، قار/ روز را در گور مینهند!
( ۲ )
مغربیه
آفتاو گته خری تن دره
سرخونی شی نیوی سی یه
غربت!
ترجمه به فارسی: عروب است / بر پیکر خورشید گرفته ابری/ خونین نوشته شده است / غربت!
( ۳ )
برای کودکان برم
دارا اومه نی یه
سارا
ن ن و دد خ تی نه!
ترجمه به فارسی: دارا برنگشته /سارا/ مامان و بابا در خواب اند!
( ۴ )
برای بازماندگان بم
د چم نم
ای دس نی شم
آخ!
بم!
ترجمه به فارسی: دو چشم اشک / و با یک دست شمع/ آخ بم!
( ۵ )
به داستان نویس قزوینی، حسن لطفی
درز آکرده سنگی دنی ن
گل
بهاری ب نوم دخونو!
ترجمه به فارسی: با عبور کردن از شیار تنگ / رویده شده در دل سنگ / گل/ بهار را به نام می آوازد!
( ۶ )
خاکی ن مال اشتن
کرا گر گئر
آتش
- شعله باور ب که
ترجمه به فارسی: خودش را به خاک می ساود / دارد گر می گیرد/ آتش / شعله را باور کن!
( ۷ )
نن جان نن
وی نش ت هیا، خجالتی قوربون
دد پیش دره
قاب گته
جی منده ره
ترجمه به فارسی: مادرجان، مادر / ته مانده خجالتت را قربان / کنار پدر / که قاب گرفته ایستاده است!
( ۸ )
گود – گود پشم ن
تیه گین رچ به رچ
نن حوصله وج
ترجمه به فارسی: با کلاف / کلاف پشم / میل خورده، رج به رج/ مادر / حوصله می بافد!
فردوس سلیمانی وزمتر
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید