شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

کارنامه مداخلات نظامی آمریکا


کارنامه مداخلات نظامی آمریکا
نویسنده این مقاله با نگاهی به جنگ افروزی­های گسترده آمریکا به ویژه در قرن بیستم، تلاش می­کند که اهداف پشت­پرده این جنگ­ها را برای مخاطبان خود، توضیح دهد.
از زمان حملات ۱۱ سپتامبر به ایالات متحده، اکثر مردم دنیا موافقند که عاملان این حوادث باید محاکمه شوند، بدون این که مجبور باشیم هزاران فرد غیرنظامی را قتل­عام نماییم. اما متأسفانه، رهبران ارتش آمریکا همواره قتل­عام گسترده شهروندان غیرنظامی را به عنوان بخشی از هزینه­های انجام یک جنگ، پذیرفته­اند. ارتش ایالات متحده، امروزه با کشتار هزاران غیرنظامی در فراسوی مرزهای خود، به نبال اثبات این امر است که قتل عام شهروندان آمریکایی، کاری نادرست است.
رسانه­ها مرتب به ما می­گویند که تعدادی از ساکنان منطقه خاورمیانه، تنها به خاطر «آزادی» و «رفاه» ما، از ایالات متحده متنفرند؛ اما آنچه در این مورد ناگفته باقیمانده است، نقش تاریخی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و سایر نقاط دنیا می­باشد. در ایم مقاله تلاش می­کنم برای آنان که با تاریخ مداخلات نظامی ارتش ایالات متحده در نقاط مختلف دنیا آشنایی ندارند، توضیحاتی ارائه کنم؛ چرا که همه ما در مورد رویکرد کشور خود در عرصه مداخلات خارجی و جنگی که به نام «آزادی» و «حفاظت از شهروندان» برپا شده، نگران هستیم.
ارتش ایالات متحده سال­هاست که در نقاط مختلف دنیا مداخله می­نماید. در سال ۱۸۹۸ میلادی، این ارتش کشورهای فیلیپین، کوبا و پورتوریکو را از اسپانیا بازستاند و در فاصله سال­های ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۸ میلادی و همزمان با برپایی جنگ جهانی اول، ارتش آمریکا بارها برای مداخله نظامی رهسپار آب­های نیکاراگوئه، هندوراس، پاناما، هائیتی و جمهوری دومینیکن شد. همه­ی این مداخلات نظامی، با تأمین منافع مالی ابر شرکت­های ایالات متحده همراه بوده و در بسیاری از این لشکرکشی­ها، افراد غیر نظامی، مبارزان و سربازان بسیاری قتل­عام شدند.
از سوی دیگر، جرقه مداخله نظامی آمریکا در جنگ جهانی دوم (۱۹۴۱-۱۹۴۵) با حمله غافلگیر کننده به بندر پرل هاربر، نواخته شد. چندی بعد، نیروی هوایی این کشور اهداف غیرنظامی مختلفی را در خاک آلمان و ژاپن بمباران نمود، تا بدین ترتیب مقاومت این کشورها را در جنگ نظامی بشکند، اما بسیاری از مورخان بر این عقیده­اند که این حملات، تأثیری معکوس بر جای گذاشت و مردم دول متفقین با انگیزه بیشتری به دفاع از کشورهای خویش برخاستند.
به علاوه حمله اتمی آمریکا به دو شهر ژاپن در آخرین روزهای جنگ که بدون هیچ­گونه هشدار قبلی صورت گرفت، منجر به قتل عام ده­ها هزار غیرنظامی بی­گناه گردید.
جنگ کره نیز (۱۹۵۰-۱۹۵۳) با فجایع گسترده­ای از سوی هر دو طرف درگیر در جنگ یعنی نیروهای کره شمالی و چین و همچنین سربازان کره جنوبی و ایالات متحده همراه بود. در این جنگ، نیروهای نظامی ایالات متحده با قتل عام وحشیانه آوارگان غیرنظامی، با این بهانه که ممکن است افرادی نفوذی در میان آن­ها باشند، کارنامه سیاهی از خود به جای گذاشتند. به علاوه، هواپیماهای نیروی هوایی آمریکا با بمباران شهرهای مختلف کره شمالی و تهدید به استفاده از بمب هسته­ای علیه مردم این کشور، باعث کشتار هزاران زن و مرد و کودک گردیدند. البته به­یاد داشته باشید که از آغاز آن جنگ تاکنون، هیچ تغییری در نظام حکومت کمونیستی کره شمالی رخ نداده است.
در بحران­های خاورمیانه که در سال ۱۹۵۸ میلادی روی داد، نیروی دریایی ایالات متحده برای سرکوب شورشیان لبنانی وارد عمل شد و در آستانه اشغال کویت نیز دولت آمریکا، عراق را تهدید نمود که در صورت حمله به کویت، این کشور را با بمب هسته­ای هدف قرار خواهد داد. البته همین کشمکش­ها باعث شد که ناسیونالیست­های عرب در برابر اقدامات آمریکا علیه حکومت­های عربی، واکنش نشان دهند.
اوایل دهه ۶۰ میلادی نیز آمریکا مجدداً نقش مداخله­گر خود را در دوره پیش از جنگ جهانی دوم و در منطقه کارائیب از سرگرفت. هرچند در ماجرای خلیج خوک­ها با شکست بدرقه شدند، اما در جریان برگزاری انتخابات جمهوری دومینیکن در سال ۱۹۶۵ میلادی، ارتش آمریکا با اشغال سواحل این کشور و بمباران مناطق و شهرهای این جمهوری، دیگر بار دست به مداخله نظامی در این منطقه زد. همچنین گروهی از کوباییان تبعیدی آموزش دیده از سوی سازمان سیا، حملات مختلفی را به این کشور تدارک دیدند و در آخرین اقدام، یکی از هواپیماهای غیرنظامی کوبا را با هواپیماربایی به خاک ایالات متحده منتقل نمودند. در سال­های جنگ سرد نیز دولت آمریکا با حمایت و یا استقرار رژیم­های دیکتاتوری همسو با سیاست­های خود در ایران، شیلی، گواتمالا، اندونزی و بسیاری دیگر از نقاط دنیا، در پی اجرای سیاست­های خود بود.
جنگ ایالات متحده در اندونزی (۱۹۶۰-۱۹۷۵ میلادی)، نیروهای نظامی این کشور را در برابر دولت ویتنام شمالی قرار داد و شورشیان کمونیست جهت شکست دولت­های دیکتاتور آمریکا که در ویتنام جنوبی، لائوس و کامبوج بر سر کار آمده بودند، وارد عمل شدند.
در این جنگ، برنامه­ریزان آمریکایی (در حالت خوش­بینانه) تمایز اندکی بین نیروهای شورشی و شهروندان غیرنظامی در حملات خود به مناطق مسکونی قایل می­شدند و بمباران سراسری هواپیماهای آمریکایی، آسیب­های زیادی را به مخالفان دولت آمریکا و مردم این کشور وارد نمود. در این جنگ دو میلیون نفر کشته شدند که ۰۰۰/۵۵ نفر از آنان به ارتش ایالات متحده تعلق داشتند؛ همچنین در جریان این جنگ، حدود ۱۰ شهروند غیرنظامی آمریکایی هم در جریان حوادث مختلف کشته شدند.
مقاومت چشم­گیر انقلابیون ویتنامی در نبرد با آمریکا، در دهه ۸۰ میلادی، نتایج خود را در آمریکای جنوبی نشان داد. در آن دوره، دولت ریگان شدیداً از دولت دست نشانده و طرفدار ایالات متحده در السالوادر و همچنین نیروهای دست راستی مخالف دولت چپ­گرای ساندنیست­ها در نیکاراگوئه حمایت می­نمود. در آن دوره، نیروهای نیکاراگوئه­ای آموزش دیده توسط سازمان سیا (کنترا) حملات تروریستی مختلفی را علیه بیمارستان­های غیرنظامی و مدارس وابسته به دولت ساندنیست­ها انجام دادند. همچنین نیروهای آمریکایی در سال ۱۹۸۳ میلادی، جزیره مستقل «گرانادا» را اشغال نمودند تا یک دولت نظامی دست نشانده را بر سر کار بیاورند؛ همچنین آنان با حمله اتفاقی به یک بیمارستان و کشتار گروهی از کارگران غیرنظامی کوبایی، نقش مهمی در بروز ناآرامی در آمریکای جنوبی و مرکزی ایفا نمودند.
در سال ۱۹۸۰ میلادی نیز ایالات متحده به دنبال انقلاب اسلامی شیعه در ایران که علیه یک دیکتاتوری طرفدار آمریکا [رژیم پهلوی] صورت گرفت، نیروهای خود را به خاورمیانه گسیل داشت.
در همان سال، یک عملیات نظامی چریکی و بمباران­های برنامه­ریزی شده که برای نجات گروگان­های سفارت آمریکا در تهران طراحی شده بود، در بیابان­های ایران ناکام ماند. پس از اشغال لبنان از سوی ارتش اسراییل در سال ۱۹۸۲ میلادی نیز نیروی دریایی ایالات متحده به عنوان نیروهای حافظ صلح به کار گرفته شدند؛ اما آنان با حمایت از دولت مسیحی طرفدار اسراییل که در لبنان به قدرت رسیده بود، علیه نیروهای مسلمان جبهه­گیری کردند و ناوهای آمریکایی حملات زیادی را علیه روستاهای غیرنظامی مسلمان انجام دادند. در تلافی این اقدامات، مبارزان مسلمان شیعه با انجام یک عملیات انتحاری بر ضد مقر تفنگداران دریایی آمریکا و گروگان­گیری تعدادی از نیروهای آمریکایی، به این اقدامات پاسخ داند. در مقابل نیز، سازمان سیا در بمب­گذاری خودروهای رهبران مسلمان شیعه و ترور آنان، نقشی کلیدی اجرا نمود؛ اما در پایان، دولت سوریه و مجاهدان مسلمان در لبنان به پیروزی رسیدند.
در سال ۱۹۸۶ میلادی، ایالات متحده با بمباران کشور لیبی که به دست داشتن در یک بمب­گذاری تروریستی متهم شده بود، فضای خاورمیانه را با چالش روبرو کرد؛ هرچند بعدها دولت سوریه را در این ماجرا متهم معرفی کرد. در این حملات هوایی، تعداد زیادی از شهروندان غیرنظامی لیبیایی قتل عام شدند و بسیاری، این قتل عام را با بمب­گذاری در یک هواپیمای آمریکایی که بر فراز «لاکربی» اسکاتلند روی داد، مرتبط می­دانند. به علاوه، نیروی دریایی ایالات متحده با دخالت در جنگ ایران و عراق، طی سال­های ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸ میلادی و با حمله به کشتی­های ایرانی و انهدام «اتفاقی» یک هواپیمای مسافربری غیرنظامی ایرانی، به فعالیت­های فرامرزی نظامی خویش استمرار بخشید.
چندی بعد و در سال ۱۹۸۹ میلادی، نیروهای ایالات متحده، خاک پاناما را به تصرف خویش درآوردند تا دولت ملی­گرای مانوئل نوریگا را سرنگون نمایند. اگرچه دولت آمریکا، حکومت سابق این کشور را متهم به زمینه­سازی ترانزیت مواد مخدر می­نمود، اما در واقع و پس از اشغال این کشور، قاچاق این مواد از پاناما، با رشدی قابل توجه رو­به­رو گردید. در مجموع، در اثر بمباران­های آمریکا، حدود ۰۰۰/۲ شهروند پانامایی در شهرهای مختلف این کشور قتل عام شدند.
یک سال بعد و به دنبال اشغال نظامی کویت توسط ارتش عراق، ارتش ایالات متحده برای سرکوب متحد سابقش صدام حسین وارد عمل شد. در این جنگ، ارتش آمریکا با حمایت از دولت پادشاهی کویت و دولت بنیادگرای عربستان سعودی علیه رژیم سکولار ملی­گرای عراق وارد عمل شد. در ژانویه ۱۹۹۱ میلادی، ایالات متحده و متحدانش، بمباران­های گسترده­ای را علیه دولت عراق و اهداف نظامی انجام دادند که پس از بمباران­های مربوط به جنگ جهانی دوم و جنگ ویتنام، هیچ مشابهی نداشت. در این بمباران­ها بیش از ۰۰۰/۲۰۰ عراقی به قتل رسیدند که بسیاری از آن­ها در شهرها، روستاها و پناهگاه­ها اسکان یافته بودند. پس از پایان این جنگ نیز دولت ایالات متحده با وضع تحریم­های شدید غذایی و دارویی علیه دولت عراق، موجب مرگ صدها هزار شهروند عراقی – براساس آمار منتشره از سوی سازمان ملل متحد گردید. به علاوه، دولت آمریکا با تعیین منطقه «پرواز ممنوع» بر فراز این کشور، تا سال­ها بعد نیز به بمباران مناطق این کشور ادامه داد، هر چند دولت صدام کاملاً ضعیف و ناتوان گردیده بود.در دهه ۹۰ میلادی، ارتش ایالات متحده در عملیات­هایی با عنوان «مداخلات انسان­دوستانه» که ادعا می­شود با هدف تأمین امنیت غیرنظامیان مناطق مختلف دنیا صورت گرفته است، شرکت نمود. شاخص­ترین عملیاتی که با این عنوان صورت گرفت، اشغال نظامی کشور آفریقایی سومالی بود که موجب بروز قحطی و جنگ داخلی گسترده­ای در این کشور فقیر گردید. ارتش آمریکا نیز به جای اعلام بی­طرفی، با جانبداری از یکی از گروه­های شورشی، یکی از مناطق مسکونی اطراف موگادیشو را به شدت بمباران نمود؛ اما با دخالت مسلحانه بعضی از گروه­های عرب و قتل ۱۸ سرباز آمریکایی، ارتش ایالات متحده مجبور به خروج از سومالی شد.
یکی دیگر از «مداخله­های نظامی انسان­دوستانه» دولت آمریکا، در منطقه بالکان و پس از فروپاشی دولت فدرال چند نژادی یوگسلاوی روی داد. ایالات متحده به مدت سه سال شاهد نسل­کشی مسلمانان توسط نیروهای صرب بود تا این­که در سال ۱۹۹۵ میلادی، اقدام به بمباران گسترده این کشور نمود. حتی در آن زمان هم ارتش آمریکا برای جلوگیری از قتل عام شهروندان مسلمان و صرب توسط نیروهای کروات، دست به هیچ اقدامی نزد؛ زیرا کروات­ها از سوی ایالات متحده مورد حمایت قرار داشتند. در سال ۱۹۹۹ میلادی نیز ایالات متحده با بمباران صربستان، که با هدف تحت فشار قراردادن رئیس جمهور این کشور اسلودان میلوشویچ، جهت خروج نیروهای این کشور از استان آلبانیایی تبار کوزوو صورت گرفت، به مداخله­های نظامی خود در خاک اروپا تداوم بخشید. طی بمباران­های هوایی و موشکی آمریکا، هزاران شهروند کوزوویی به همراه ساکنان شهرهای مختلف صربستان و حتی شهروندان مناطقی که در انتخابات این کشور مخالفت خود را با ریاست جمهوری میلوشویچ اعلام نموده بودند، قتل عام شدند.
حتی زمانی که ارتش ایالات متحده انگیزه­هایی دفاعی داشته، به اهدافی نادرست حمله نموده است. پس از حمله به دو سفارتخانه آمریکا در قاره آفریقای شرقی، آمریکا علاوه بر واکنش در برابر نیروهای اسامه بن لادن در افغانستان، یک کارخانه تولید مواد شیمیایی را در سودان منهدم نمود، هرچند بعدها اعلام نمود که این مرکز، تنها یک کارخانه داروسازی بوده است. در سال ۲۰۰۰ میلادی و پس از حمله آمریکا به مواضع بن لادن در افعانستان، نیروهای تحت حمایت وی در عملیاتی مقابله به مثل، به یک ناو آمریکایی در سواحل یمن حمله کردند.
به دنبال حملات تروریستی سال ۲۰۰۱ میلادی علیه منافع ایالات متحده، ارتش آمریکا مناطقی را در خاک افغانستان بمباران نمود و تلاش کرد تا به سایر مناطقی نیز که ادعا می­نمود تروریست­ها در آن آموزش می­بینند – نظیر سودان و عراق – حمله ببرد. بدون تردید این اقدامات می­تواند به گسترش دامنه خشونت­ها در سراسر جهان با مرکزیت خاورمیانه بیانجامد. افغانستان نظیر یوگسلاوی کشوری چندنژادی است که می­تواند به سادگی و در جریان یک جنگ منطقه­ای فاجعه­بار، به چند منطقه مختلف خودمختار تجزیه گردد؛ لذا با اطمینان می­توان گفت که شهروندان بسیار زیادی و حتی بسیار بیشتر از ۰۰۰/۵ نفری که در ۱۱ سپتامبر کشته شدند، در جنگ علیه تروریسم دولت آمریکا، جان خود را از دست خواهند داد.
●در جستجوی درون­مایه­های مشترک
در بسیاری از این مداخلات نظامی ارتش ایالات متحده، می­توان درون­مایه­ها و مفاهیم مشترکی را یافت که به شرح زیرند:
۱- در همه این جنگ­ها چنین عنوان شده بود که این اقدامات در جهت حفظ جان شهروندان آمریکایی و تأمین حقوق مردم غیرنظامی صورت گرفته است. اما در اغلب موارد، تاکتیک­های نظامی انجام شده، به کشتار گسترده مردم عادی و غیرنظامی انجامیده است؛ چرا که فرماندهان نظامی ایالات متحده، عملاً تفاوت اندکی بین آنان و نیروهای نظامی و تروریست­ها و همچنین پایگاه­های نظامی و مناطق مسکونی قائل می­گردند. باید دانست که اصولاً منابع آب و انرژی، خطوط راه­آهن، نیروگاه­ها، کارخانه­های کشاورزی و بیمارستان­ها باید به عنوان مراکز غیرنظامی در جنگ­ها تلقی گردند؛ اگرچه شهروندان آمریکایی چنین می­اندیشند که در جنگ بعدی کشورشان، استفاده از تجهیزات نظامی جدید به کاهش تلفات غیرنظامیان خواهد انجامید، اما در عمل و پس از کشتار وحشیانه غیرنظامیان، دولت آمریکا این قتل عام­ها را همواره «تصادفی» و یا «غیرقابل اجتناب» معرفی می­نماید.
۲- اگرچه تقریباً همه مداخلات نظامی آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم با نام «آزادی» و «دموکراسی» صورت گرفته، اما می­توان گفت که تقریباً در همه این اقدامات، ایالات متحده برای حمایت و دفاع از رژیم­های دیکتاتوری طرفدار این کشور، وارد عمل شده است. چه در آمریکای مرکزی و ویتنام و یا خلیج­فارس، ایالات متحده به دنبال دفاع از آزادی نبوده است بلکه اهدافی اقتصادی (نظیر حمایت از سرمایه­گذاری شرکت­های نفتی) و یا سیاسی (نظیر دفاع از سرمایه سالاری) را دنبال می­کرده است. در چند مورد محدود نیز که سربازان ارتش آمریکا یک رژیم دیکتاتوری را سرنگون نمودند (نظیر حمله به گرانادا و پاناما)، آنان عملیات خود را به گونه­ای انجام دادند که مردم این کشورها در محاکمه دیکتاتور سابق خود و همچنین برپایی یک دولت دموکراتیک دلخواه خود، ناتوان باشند.
۳- ایالات متحده همواره به مخالفان خود با عناوینی نظیر «تروریسم»، «پاک­سازی نژادی» و یا «جنایت علیه بشریت» حمله می­کند، اما در عمل، همین اقدامات به وسیله ایالات متحده و یا هم­پیمانانش در این کشورها انجام شده است. اگر یک کشور این حق را دارد که دولت­های آموزش دهنده و یا پناه دهنده به تروریست­ها را سرنگون نماید، آیا کوبا و نیکاراگوئه نیز حق بمباران تدافعی علیه اهداف آمریکا را که در آن مناطق، تروریست­های فراری این کشورها سازماندهی شده­اند، دارند یا خیر؟ استانداردهای دوگانه واشنگتن نیز چنین حکم می­کند که حملات نظامی هم­پیمانان آمریکا را اقدامی «تدافعی»، ولی مقابله به مثل دشمنان این کشور را عملی «تهاجمی» بنامند.
۴- ایالات متحده اغلب خود را به صورت یک نیروی حافظ صلح بی­طرف معرفی می­نماید که هیچ انگیزه­ای جز اهداف انسان­دوستانه خالص ندارد. اما پس از یورش سربازانش به یک کشور، دولت آمریکا، مناطق کشور تصرف شده خود را به دو منطقه «دوستان» و «دشمنان» تقسیم می­نماید و ساکنان این دو بخش­ها را علیه هم تحریک می­کند و در برابر هم قرار می­دهد. رویکرد آمریکا نیز همان­طور که در مناطقی نظیر سومالی و بوسنی نشان داده شد، برافروختن جنگ و یا زد و خوردهای منطقه­ای و نه فرونشاندن این اقدامات است.
۵- مداخلات نظامی ایالات متحده در اغلب موارد – حتی اگر کسی اهداف و دلایل آغاز آن را پذیرفته باشد – اثرات معکوسی بر جای گذاشته است و به جای از بین بردن ریشه­های سیاسی و یا اقتصادی زد و خوردها، نیروهای آمریکا بیشتر به دنبال تقسیم­بندی نیروهای داخلی در دو قطب متخاصم و ایجاد ناآرامی در مناطق تحت اشغال خود بوده­اند. بدین ترتیب، اکثر کشورهایی که در گذشته مورد حمله نظامی ایالات متحده قرار گرفته بودند، در سال­های بعد بارها کاندیداهای مناسبی برای اقدام نظامی به شمار می­رفته­اند.
یکی از خطرناک­ترین تفکرات حاکم در قرن بیستم، این بود: «مردم ما را دوست دارند» و در سایه این شعار، ظلم و ستمی بر شهروندان غیرنظامی روی نخواهد داد.
- شهروندان ژاپنی و آلمانی به این تفکر اعتقاد داشتند، اما ارتش­های آنان، میلیون­ها نفر را قتل­عام کردند. از سوی دیگر، مردم فرانسه و انگلستان نیز چنین می­اندیشیدند، اما ارتش­های وابسته به دولت­هایشان، جنگ­های استعماری وحشیانه­ای را در آفریقا و آسیا به راه انداختند.
- شهروندان روسی چنین فکر می­کردند، اما ارتش­های آنان مردم بی­دفاع کشورهای افغانستان و چین و نقاطی دیگر را به خاک و خون کشیدند.
- و در نهایت شهروندان آمریکایی نیز معتقدند که مردم آنان را دوست دارند، ولی ارتش کشورشان تاکنون میلیون­ها نفر را در ویتنام و عراق و سایر نقاط دنیا به قتل رسانیده است.
هر کشور، هر نژاد و هر مذهبی، می­تواند خشونت­هایی را به وجود آورد. هر گروهی نیز دارای اقلیت­هایی هستند که با سایر گروه­ها اختلافاتی دارند و تلاش می­کنند تا با کنار گذاشتن و یا حتی کشتن آنان، به اهداف خود دست یابند. به هر حال، هر جنگ تنها در سایه تسلیم و یا سرکوب گروه دیگر، پایان خواهد یافت. حملات ۱۱ سپتامبر، نه تنها آزمونی برای سنجش نگرش شهروندان آمریکایی در مورد گروه­های اقلیت نژادی – قومی در کشورشان نبود، بلکه باید آن را به عنوان اتفاقی در جهت آزمایش روابط ما با بقیه دنیا تلقی نمود؛ لذا ما نباید اقدامات خود را با برانگیختن شهروندان کشورهای مسلمان، بلکه با پذیرش مسئولیت تاریخ و اقدامات پیشین خویش و تشدید دایره خشونت­ها در گذشته آغاز نماییم.
پژوهشگر: زولتان گروسمن
پی­نوشت:
۱. Zoltan Grossman
منبع: www.Zmag.org/grossmanciv.htm
منبع: ماهنامه سیاحت غرب
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید