جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

افغانستان: از جنگ ضد تروریستی تا جنگ داخلی


افغانستان: از جنگ ضد تروریستی تا جنگ داخلی
ماموریت ناتو در افغانستان دورانی بحرانی را پشت سر می گذارد. احیای جنبش طالبان، فعالیت فرماندهان چپی اپوزیسیون حکومت کابل که سعی دارند کنترل بر مناطق جنوب شرق را در دست بگیرند، تغییراتی کلی در استراتژی افغانی و تاکتیک ناتو را مطالبه می کند.
ناتو افزایش تعداد نیروهای بین المللی مساعدت به امنیت در افغانستان ISAF را اعلام کرده است. اکنون در آنجا حدود ۴۰ هزار نفر نظامی خارجی وجود دارند که از آنها حدود ۲۰ هزار نفر آمریکایی و ۲۰ هزار نفر سربازان و افسران ناتو و متفقین آنها هستند. از اکتبر سال ۲۰۰۶ میلادی، ۱۲ هزار نفر سرباز آمریکایی تحت فرماندهی ISAF درآمدند. بدین ترتیب گروهان افغانی ناتو اکنون شامل ۳۲ هزار سرباز و افسر است. احتمالاً گرایش به افزایش تعداد نیروهای ناتو ادامه خواهد یافت. از اواسط پاییز سال ۲۰۰۶، تمامی مسئولیت "آرام سازی" افغانستان بر دوش بروکسل نهاده شد.
گروه ویژه افغانستان در ناتو طی دو-سه سال آینده بر چه ماموریت هایی باید تمرکز داشته باشد؟ در وهله اول، پایان دادن به مرحله برقراری حکومت افغانستان قرار دارد. برای اینکه از عهده این ماموریت استراتژیک برآمد، باید مشکل تاکتیکی را حل نمود.
"فرنسیس فوکویاما" بدرستی اشاره می کند که "در افغانستان هیچگاه حکومت در معنای معاصر آن وجود نداشته است. در زمان پادشاهی که تا سال های ۷۰ ادامه داشت، زمانی که آشوب های سیاسی آغاز شدند، کشور بصورت کنفدراسیون قبایل و با حداقل رواج موسسات دولتی در خارج از کابل بود".
امروز افغانستان از لحاظ کارآیی دولتی اگر در مقایسه با سال های ۱۹۷۰ تغییر یافته باشد، تنها در جهت بدتر بوده است. و بعید است که امید داشتن به تغییراتی مثبت در آینده ای قابل دیدرس نیز لازم باشد. ناکافی بودن کمک مالی از سوی کشورهای غربی از روند مدرنیزه سازی افغانستان در ۵ سال اخیر، و همچنین زمان از دست داده شده دلیلی برای خوشبینی در دست نمی دهند. از این رو می توان ارزیابی فرنسیس فوکویاما از آینده افغانستان را پیامبرانه دانست که گفته بود "اگر عظمت ماموریت و خساست آمریکا و سایر کمک کنندگان را بحساب آورد، امیدی به دورنمای ایجاد دولتی امروزی بجای دولت پیشین نیست".
بویژه که ناتو باید سعی کند مشکل ایجاد دولت کارآ در افغانستان را حل کند. حفظ خط مشی پیشین با تکیه بر یک نفر، یعنی "حامد کرزی" بی آتیه است. در سال اخیر اقتدار دولت مرکزی تضعیف شده است. در این رابطه "رودلف اشمیت" کارشناس غربی خاطر نشان می سازد: "هر چه دولت مرکزی بیشتر تضعیف شود، همان قدر نیز اقتدار آنانی که جنگنده و سلاح در اختیار دارند، افزایش می یابد. در محله های خود این افراد به رهبران نظامی تبدیل شده اند. برخی از آنها توانسته اند به مقام رسمی استاندار و رئیس پلیس برای خود و یا همکاران خود دست یابند. مرز بین حکومت آنان و حکومت کشور محو می شود".
امروز در کشور مهره های محبوب سیاسی وجود ندارند که بتوانند گروه های مختلف جامعه افغانی را بسیج سازند. تصور می شود که در سیستم سیاسی بی ثبات افغانستان، پایداری لازم می تواند یا از طریق فرد معتبر مذهبی (در این رابطه تجربه روسیه در چچن جالب توجه است که از احمد قادروف برای آرام سازی چچن در سال های ۲۰۰۰-۲۰۰۴ استفاده شد)، و یا اینکه سلسله پادشاهی که ۳۰ سال پیش سرنگون شده بود به این کشور بازگردانده شود. همچنین ترکیب این دو پروژه سیاسی (مذهبی و سلطنتی) نیز ممکن است.
ماموریت ایجاد دولت در افغانستان، بطور تنگاتنگی مرتبط با مشکل تمامیت ارضی کشور است. علاوه بر این نبود مرز مشخص افغانستان-پاکستان و عدم حل "مسئله پشتونستان" نیز مزید بر تنش های نظامی-سیاسی در استان های جنوبی و شرقی افغانستان است.
سران ناتو، اگر حقیقتاً در بروکسل قصد داشته باشند مشکل طالبان را حل کنند، نباید از آن چشم پوشی کنند. مسلم است که از طریق حل "مسئله پشتونستان" باید سایر مسئله های سیاسی در افغانستان نیز حل شود. تا کنون متفقین غربی سعی داشتند افغانستان را "از بالا"، یعنی از کابل بسازند و "ستون قدرت" را از پایتخت به استان ها برسانند. اما منطقی تر خواهد بود که تیم های منطقه ای و بازسازی ISAF به تیم های ملی-بازساز تغییر یابند و طی یک تا دو سال آینده بیشترین توجه را به مسئله پشتونستان معطوف کنند.
علیرغم تلاش های ناتو بعید است که دولت موثری در افغانستان ایجاد شود. احتمال یک چنین پیشرفتی در اوضاع، بنا به دلایل بسیاری، به میزان کافی زیاد است. در این صورت، سران سیاسی ناتو باید آماده توسعه اوضاع در افغانستان همانند یوگسلاوی و فروپاشی کشور به تشکیلات ملی و جنگ داخلی باشند.
مشکل ایجاد دولت موثر در افغانستان، علاوه بر جنبه داخلی، از جنبه خارجی نیز برخوردار است. یکی از روندهای کلیدی سیاسی در افغانستان، عامل پاکستان است.
در اساس این عامل، هم دلایلی غیر مغرضانه (اعتراضات متقابل ارضی، مشکل مرزها، حل نشدن مسئله پشتونستان، استراتژی ایجاد و حفظ نقاط داغ در خاک یکدیگر بعنوان مکانیزم بازدارنده از تجاوز به یکدیگر) و هم مغرضانه (شایعات، سنن تاریخی، عدم اعتماد مقامات کنونی افغانستان که در نتیجه براندازی رژیم طالبان به قدرت رسیده نسبت به اسلام آباد که مدت بسیاری از جنبش طالبان حمایت می کرد) وجود دارد.
امروز مقابله بین کابل و اسلام آباد، بصورت جنگ سرد و بواسطه اقدامات غیر دوستانه سیاسی و تبلیغاتی است (مسئله متهم نمودن یکدیگر به توطئه و مبارزه ناکافی با تروریسم محبوبیت دارد).
واشنگتن و بروکسل در سال ۲۰۰۶ میلادی، تدابیری گوناگون را آزمودند تا همزیستی مسالمت آمیز بین کابل و اسلام آباد را تامین کنند. جدیت مقامات غربی در ائتلاف افغانستان نسبت به مشکل در روابط افغانستان و پاکستان، دلیلی در دست می دهد که بتوان گفت واشنگتن و بروکسل به تهدید تشدید مناقشات بین کابل و اسلام آباد واقفند. دولت آمریکا سعی دارد مشکل "جلوگیری از جنگ" را به طریقه محدودسازی توان نظامی افغانستان حل کند.
اثباتی روشن برای این استراتژی، امتناع آمریکا از حمایت مطالبات حامد کرزی درباره افزایش نیروهای مسلح افغانی تا ۲۰۰ هزار نفر است. و این علیرغم این است که تعداد کنونی ارتش ملی افغانستان، اجازه نمی دهد که بطور موثری با جنبش در حال احیای طالبان مبارزه کند. واشنگتن بجای اینکه توان نیروهای مسلح افغانستان را افزایش دهد، ترجیح می دهد تعداد نفران ناتو در افغانستان را افزایش دهد و سعی در فعالیت بیشتر ناتو در "پروژه افغانی" دارد.
یک چنین استراتژی دلیل دارد. افزایش تعداد ارتش افغانستان، می تواند منجر به تقویت نقش نظامیان در زندگی سیاسی کشور شود. با در نظر داشتن تنش های موجود در روابط افغانستان و پاکستان، و نیز پایان نیافتن "پروژه افغانی"، نمی توان تضمین نمود که وضعیتی بوجود نخواهد آمد که طی آن کابل سعی کند اختلافات با اسلام آباد را از طریق نیروی اسلحه حل کند. اما بعید است تا زمانی که ارتش افغانستان کم تعداد است، چنین وسوسه ای در سر مقامات افغانی بیاید.
امتناع آمریکایی ها از پرداختن به تقویت توان ملی نظامی افغانستان، حتی در برابر جنبش در حال احیای طالبان، حاکی از این است که امنیت پاکستان برای واشنگتن از اولویت بیشتری نسبت به ثبات در افغانستان برخوردار است. مسلم است که ماموریت اصلی برای ناتو در افغانستان نیز همین خواهد بود.
اما اجرای آن از ISAF بسیج منابع و پیش از هر چیز در مقابله با طالبان را مطالبه می کند. این مسئله نه تنها بواسطه پتانسیل در حال رشد طالبان، بلکه از طریق دورنمای تغییرات سیاسی جنبش طالبان نیز دشوار می شود. برای ناتو تشکیل نیروهایی با آمادگی نظامی و آماده پیروزی در میدان نبرد کم است. ناتو باید آماده این باشد که در سال های آینده طالبان می تواند از جنبشی اسلامی-رادیکالی در سال های ۱۹۹۰، به جنبش ملی-آزادی ساز پشتون ها با ادعا بر سراسر افغانستان تبدیل شود.
نگهداشتن افغانستان تحت کنترل ناتو، جلوگیری از مناقشه افغانستان-پاکستان، مبارزه با طالبان در جنوب و شرق افغانستان و خنثی سازی تلاش ها برای مدرنیزه سازی جنبش طالبان برای نیروهای ناتو از اهمیت استراتژیک برخوردارست. باید تاکید نمود که افغانستان از اهمیتی استراتژیک برای آمریکا برخوردار است. این کشور سبب می شود که واشنگتن نه تنها بر فراز ایران سایه بیندازد و پاکستان هسته ای را کنترل کند، بلکه با استفاده از تمایل هند به حل مسئله افغانستان، ترکیب ژئوپولیتیک جدیدی را در مرزهای غربی و جنوبی چین با درگیر نمودن نیروهای سیاسی کابل، اسلام آباد و دهلی در این پروژه تشکیل دهد.
منبع : خبرگزاری نووستی روسیه


همچنین مشاهده کنید