یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

پی آمدهای تجربه


پی آمدهای تجربه
● یادداشتی بر نمایشگاه محمدحسین عماد
تعداد برگزاری نمایشگاه های مجسمه نسبت به نمایشگاه های نقاشی یا گرافیک آنقدر کم است که هر بار که چشمم به افتتاح نمایشگاه مجسمه می افتد فرصت دیدنش را از دست نمی دهم و البته در اکثر مواقع مأیوس و با لب و لوچه آویزان از نمایشگاه های مجسمه بازمی گردم. شاید به این دلیل که مجسمه سازی کار دشواری است به این دلیل ساده که هرگونه رفتار فرمیک با شیء ممکن است به راحتی ما را به یاد یکی از غول های تاریخ هنر بیندازد و مکدرمان کند،بنابراین دیدن نمایشگاهی که مجسمه سازی مؤلف را معرفی کند فرصتی است که گاه و بی گاه دست می دهد.
دیدن آثار محمدحسین عماد در گالری اثر یکی از همین فرصت های اندک بود. محمد حسین عماد حاصل آموزش آکادمیک مجسمه نیست و همین موجب شده است تا بسیاری از خصلت های خشک مجسمه سازی مدرسه یی را نداشته باشد. اولین چیزی که در مواجهه با مجسمه های عماد رخ می دهد این است که مخاطب به محض مواجه شدن با مجسمه های او به طور موقت از زندگی اجتماعی اش جدا و درگیر رفتار مجسمه با خودش می شود. اعتقاد دارم رسیدن به چنین دستاوردی در اثر هنری کار ساده و سهلی نیست، اینکه ساخت مجسمه های او هرچند کوتاه خودشان را به ما نزدیک می کنند، نتیجه تاملی است که او در کنش مجسمه سازانه اش دارد، به نقل از سعید شهلاپور «مجسمه سازی تکنیک نیست، رفتار است.»
درباره عماد هم فکر می کنم این رفتار مجسمه سازانه اوست که ما را مجذوب می کند. کلنجار عماد با چوب و فلز آنقدر صمیمی و خودی رخ می دهد که هرچند ممکن است در ظاهر تکنیکی اش رنگ و لعابی نداشته باشد (که البته دارد) اما این تظاهر بیرونی اثر نیست که ما را به آن دلبسته می کند، بل سکوت و سکونی است که مجسمه های او به خودی خود پذیرفته اند و بعد در نمایش به ما منتقل می کنند.
روح فضای مجسمه های او مرا به یاد هنر آسیای شرقی می اندازد، دوست ندارم از نام هنرهای «زن» استفاده کنم اما هر وقت کارهایش را می بینم به یاد همان حال و هوا می افتم. هرچند باید گفت که اتفاقی اینچنینی در سال های اخیر در کارهایش حادث شده اند و او تعمداً در بسط و گسترش این اتمسفر در آثارش می کوشد. اولین بار فرصت دیدن کارهایش را در سال ۸۳ پیدا کردم گالری برگ بود، او در این نمایشگاه مجموعه یی از تجربیات چندساله اش را به نمایش درآورده بود.
نمایشگاه، آثار متنوعی از تجربیات کارگاهی اش بود، چندگونه کار آنجا وجود داشت، فایبرگلاس، چوب و فلز و... اما همان موقع تلفیق صمیمی چوب و فلزهایش برایم مهم شد. گرایش او به همسان کردن دو جنس کاملاً نامتجانس (چوب و فلز) آثار او را در عین فن شناسی مراتبی زیبایی شناسانه بخشیده است. اینکه چگونه رنگ، متریال و تفاوت های ساختاری مواد در یک اثر تبدیل به یک تن واحد می شوند (گویی از ابتدا وجود داشته اند) اولین تلنگری است که به مخاطب زده می شود.
رفتار مجسمه سازی او دنگی نیست، نتیجه حادثه هم نیست، فضای تو خالی اشیا و اینکه در آخر چون شیئی ساکن و محزون به گوشه یی افتاده اند یا خزیده اند ما را متوجه آنها می کند.
مجسمه سازی معاصر ما آنقدر درگیر تحمیل متنیت خود به بیننده است که گاه فرصت تامل بیننده را از او می گیرد ولی در مورد آثار او باید صادقانه اعتراف کرد که مجسمه هایش آنقدر ماخوذ به حیا به زیستشان ادامه می دهند که آدم جرأت ندیدنشان را به خود راه نمی دهد. شاید بخشی از حرکت کند اما مستمر مجسمه سازی او هم در همین خصلت حیای آثارش باشد. در چند باری که او را از نزدیک دیده ام و معاشرتی کوتاه داشته ایم همین خصلت سکون و خجالت و ماخوذ به حیایی را در خودش هم دیده ام. آدم آرام و محجوبی است و وقتی این شباهت ظاهری را در مجسمه هایش می بینم آن وقت به صداقت آثارش پی می برم.
در نمایشگاه اخیرش دو نوع برخورد با اثر وجود داشت؛ آثاری که از سقف آویزان بودند و اشیایی که در گوشه یی از سالن آرمیده بودند.
شاید بهترین کار عماد در این نمایشگاه مجسمه یی است مخروطی که با سیم از سقف آویزان شده، بیننده در هر دو سمت مجسمه آویخته دو گونه از برخورد با متریال را تجربه می کند یکی چوبی توخالی است و دیگری فلزی فنری شکل، در اینجا تفاوت حفره در آنهاست که در ما احساسی از غلاف بودن یکی برای دیگری را به وجود می آورد بی آنکه بدانیم کدام یک غلاف دیگری است،
مطمئن نیستم اما احساسم می گوید که او در عین مجسمه سازی سعی می کند یادآور دست ساخته های انسان ابتدایی هم باشد، ول بودن آثارش در سالن حسی شبیه نوستالژی تاریخی اشیا را به وجود می آورد و بخشی از توجه عمومی به نمایشگاه اخیرش از همین زاویه دید می آید و البته عماد اگر اینگونه منظوری داشته با ترفندی ماهرانه توانسته است میان استتیک مجسمه هایش و این احساس موزه یی از اشیا رابطه یی هوشمندانه برقرار کند.
به اینکه محتوای آثار عماد چه می گویند، فکر نمی کنم، زیرا آنقدر در ساختار و تن اثر به انسجام رسیده است که به نظرم آثارش بدون محتوا و مضمون روایی و دراماتیک هم حائز توجه بسیار هستند.
در نمایشگاه گالری برگ به نوعی می شد افق های ذهنی عماد را دید اما تلون آثار فرصت تامل را از بیننده و البته از خودش گرفته بود اما قطعیت بیان هنری در آثار دو دوره اخیر او چهره یی شاخص از او ساخته است.
مجسمه سازی که چوب و فلز را توامان با هم می شناسد و ارزیابی درستی از کارکردها، معذورات و توانایی هاشان دارد و هر یک را در جایی درست و سنجیده به کار می برد، شبیه آدمی که گزیده و بی روده درازی حرف می زند و همین بداعت در صرفه جویی از بیان است که در ما ایجاد تامل می کند.
همیشه از کلمه پرکاری در حوزه هنرهای تجسمی کهیر می زنم. به تجربه دریافته ام که در حوزه هنرهای تجسمی کسی از پرکاری به نتیجه نمی رسد، در هنرهای پلاستیک معرفت است که ما را به سرانجام می رساند (دیگر حوزه ها را نمی دانم) معرفت عماد در کاری که می داند نه او را مجبور به ایرانیزه کردن اجباری مجسمه هایش می کند و نه اینکه به ورطه تصنع یا خوشگل سازی انداخته است، متاسفانه توجه بیش از حد به چشم نوازی اثر، بخشی از پتانسیل معاصر هنر را از فصاحت انداخته است، کم نیستند هنرمندان صاحب درایت و خرد که در دام اجرای دکلمه یی موزون، تمام معرفت بصری شان را فدای خودآگاهی مخاطب شناسانه شان کرده اند. آثار او هرچند از جنس آگاهی هنرمندند و عملاً ربطی به ناخودآگاه یا فی البداهگی چشم آشنای ما از هنر ندارند با این حال غیرصمیمی و خالی از ملاحت به نظر نمی رسند.
تنها در دو اثر کوچک آن هم آنهایی که بیننده را خواسته یا ناخواسته به یاد شمایل اتوهای زغالی می انداخت عماد را موفق ندیدم، در این دو اثر مداقه عماد در آخر تبدیل به نوعی تصنع و فن ورزی بیش از حد شده بود مثل دکلمه بلند بود در میان زمزمه هایی خوشایند. به گفته خودش این دو اثر گوشه یی از دورهای قبلی در آثارش بودند، در آخر اینکه توجه محافل هنری امروزی باید بیشتر معطوف اصالت اثر هنری باشد و تظاهرات روشنفکرمآبانه اجازه ندهند که هرگونه خودآوایی را به جرم معاصر نبودن پس بزنیم، همگان می دانیم معاصر بودن معنی مشخصی ندارد، ارزیابی درست از خویشتن و بازنمایی منویات درونی امکان رشد فردی را فراهم و ازدیاد این حوادث کوچک فردی موجبات حوادث بزرگتری را در جمع پدید می آورد. آثار عماد را به خاطر تمام خصلت های فردی و پرهیز از معاصر بودن مصنوع باید خیلی دقیق تر و از نزدیک تر شناخت.
شهروز نظری
منبع : روزنامه اعتماد