جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


سیمای پیامبراکرم(ص) در کتاب آرمسترانگ


سیمای پیامبراکرم(ص) در کتاب آرمسترانگ
پیوستگی عمیق فرهنگ و سیاست در جهان امروز سبب گردیده است تولیدات و آثار فرهنگی‏، بدون توجه به زمینه‌ها و اهداف سیاسی‏، درك و فهم نشود. البته در تحلیل تاثیر هریك بر دیگری نباید افراط كرد، اما غفلت از آن نیز زیانبار خواهد بود. متن پیش‌رو‏، نقدی بر كتاب «زندگینامه پیامبر اسلام(ص)» می‌باشد. این كتاب نمونه‌ای است از مواجهه‌های فرهنگی ــ سیاسی غرب با جهان اسلام كه می‌تواند در جلوه‌های متنوع چالشگری با جهان اسلام مورد توجه امعان نظر قرار گیرد.
● مقدمه
کتاب زندگی‌نامه پیامبر اسلام(ص) (Muhammad A Biography of Prophet) [۱] را خانم كارن آرمسترانگ (Karen Armstrong) در سال ۱۳۸۰.ش/۲۰۰۱.م نگاشته و آقای كیانوش حشمتی در سال ۱۳۸۲.ش/۲۰۰۳.م ترجمه كرده و در سال ۱۳۸۳.ش/۲۰۰۴.م انتشارات حكمت در شمارگان ۲۰۰۰ نسخه آن را به چاپ رسانده است. این كتاب ۳۷۷ صفحه دارد و از مقدمه مترجم و نویسنده، ده فصل اصلی و پی‌نویس‏ها تشكیل یافته است، اما آرمسترانگ كیست؟ انتشارات حكمت او را این‏گونه معرفی می‏كند:
خانم كارن آرمسترانگ یكی از صاحب‏نظران مشهور در عرصه دین در جهان انگلیسی‌زبان است كه هفت سال از عمرش را در مسلك راهبه‏ای كاتولیك سپری كرد. او شرح احوال خویش را در زندگی‌نامه پرفروش «از میان معبر باریك» بازنویسی كرده است. وی مؤلف كتابهای پرفروش و نام‌آوری چون «تاریخچه‏ای از خدا» كه تا كنون به بیش از سی زبان ترجمه شده است، «اسلام: تاریخی كوتاه» و «كتاب بودا» از مجموعه كتابهای انتشارات واید نفلدونیكلسون است. آثار دیگر آرمسترانگ عبارت‌اند از: «در جستجوی خدا: بنیادگرایی در آیین یهود»، «مسیحیت و اسلام»، در «آغاز: تفسیری نوین از پیدایش»، «تاریخ اورشلیم: یك شهر، سه دین» و «خداشناسی از ابراهیم تاكنون»
كتاب «زندگینامه پیامبراسلام(ص)» آرمسترانگ كه یك ماه پس از حادثه یازدهم‌ سپتامبر انتشار یافت و به پرفروش‏ترین كتاب سال امریكا تبدیل شد، با چه انگیزه‏ای به نگارش درآمد؟ آرمسترانگ در پاسخ به این پرسش می‏نویسد: ۱ــ در برابر مخالفت یك كنگره اسلامی انگلیسی، شیوخ عربستان و علمای الازهر با فتوای آیت‌الله خمینی(ره)، معرفی دنیای اسلام به خونخواری، متعصب دانستن اسلام و مسلمانان و ارائه چهره وحشتناك از سیمای محمد(ص) واكنشی صورت نمی‏گیرد، در حالی كه محمد(ص) یكی از انوار تاریخ بشریت است؛ ۲ــ غیرمنصفانه است كه اقدام چند مسلمان افراطی را به آیین پیامبر اسلام(ص) نسبت دهیم و دین او را دین ترور، قتل و وحشت بنامیم
البته حمله به اسلام، مسلمانان و پیامبر، سابقه‌ای طولانی در غرب دارد كه با انتشار كتاب آیات شیطانی و به‌ویژه با وقوع حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر به اوج خود رسید. چه چیزی این حمله را شدت بخشید؟ در تورات و انجیل و در عملكرد اسرائیل یهودی و امریكای مسیحی هم موارد بسیاری وجود دارد كه می‌توان با دستاویز قراردادن آنها در برابر یهودیان و مسیحیان جبهه‌گیری كرد، اما چرا كسی از آنها برای تروریست خواندن پیروان موسی(ع) و هواداران عیسی(ع) استفاده نمی‏كند؟ در واقع آرمسترانگ می‏خواهد بگوید حمله گسترده و بی‏نظیر به مقدسات ‏اسلامی، او را واداشت كه برای دفاع از اسلام و مسلمانان و روشن شدن ذهن‏ مسیحیان غربی نسبت به چهره نورانی پیامبر(ص)، زندگی واقعی پیامبر(ص) را تحریر نماید. اما آیا او داستان حقیقی حیات آخرین فرستاده الهی را نگاشته است؟ برای پاسخ به این سوال خلاصه‌ای از كتاب در زیر ارائه شده است.
● خلاصه كتاب
این كتاب از ده فصل اصلی تشكیل شده است كه مرور خلاصه هر فصل، تفاوت آنها را در حجم و كیفیت مطالب نشان می‏دهد.
▪ فصل اول: محمد دشمن است؟!
توهین غربی‏ها به اسلام و پیامبر، سابقه طولانی دارد. نخستین توهین‏ها از اسپانیای اسلامی و قرطبه و از سال ۲۲۹.ش/ ۸۵۰.م آغاز شد. پرفكتوس، راهبه مسیحی، اولین ناسزاگو علیه پیامبر بود. به تأثیر از او، تعدادی از جوانان مسیحی قرطبه یك گروه شهادت‏طلب را تشكیل دادند تا مانع گسترش نام و آیین محمد(ص) در اسپانیا شوند. شهادت‌طلبان قرطبه با حمایت آشكار و پنهان برخی مقامات كلیسا و گروهی از مردم مسیحی می‏كوشیدند پیامبر را دروغگو، شهوت‌پرست و خوشگذران نشان دهند. تصویری كه این گروه از پیامبر آفرید، همچنان در اذهان عمومی غرب باقی ماند و در برافروختن شعله جنگهای صلیبی در ۴۷۴.ش/۱۰۹۵.م مؤثر واقع شد. از این رو، جای تعجب نیست كه در جنگهای صلیبی نام رسمی مسلمانان به كثافت تغییر یافت. افراد بسیاری كوشیدند تصویر ذهنی غربیان را نسبت به پیامبر عوض نمایند. این كوشش‏ها به موازات افزایش تخریب چهره پیامبر گسترش می‏یافت، ولی تعصب قدیمی آنچنان جا افتاده بود كه این تلاشها را ناكام می‏گذاشت. به علاوه حس برتربینی غربی كه به دلیل توسعه قدرت مادی اتفاق افتاد و به فتح و استعمار سرزمین‏های اسلامی منجر گردید، انسان غربی را به درستی عقایدش درباره پست بودن پیروان محمد(ص) و درست بودن اندیشه مسیحی مطمئن ساخت.
▪ فصل دوم: محمد یك انسان الهی است
محمد(ص) در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد. فلسفه بعثت، نجات انسان جاهلی جزیره‏‎ًْالعرب و پس از آن نجات همهٔ انسانهای جاهلی آن عصر و عصرهای بعدی بود. او در یك دوره پانزده ساله به خودسازی پرداخت و آن‌گاه رسالت عظیم هدایت انسانها را پذیرفت. حوادثی كه بر پیامبر گذشت، در كتب تاریخی معتبری گرد آمده است كه نویسندگان آن عبارت‌اند از: محمد بن اسحاق (وفات ۱۴۶.ش/۷۶۷.م)، محمد بن عمرالواقدی (وفات ۱۹۹.ش/۸۲۰.م)، محمد بن سعد (وفات ۲۲۴.ش/۸۴۵.م) و ابوجعفر طبری (وفات ۳۰۲.ش/۹۲۳.م). آثار این چهار نفر، به‏رغم ایرادهایی، از امتیازات فراوانی برخوردار است و لذا برای آگاهی از تاریخ صدر اسلام و تفسیر حوادث آن مقطع، از منابع باارزشی محسوب می‌شوند. ابزار اصلی پیامبر برای هدایت و نجات انسانها قرآن بود. قرآن كتابی است كه آیات آن متناسب با حوادثی كه روی می‏دادند و برای گره‌گشایی آنها نازل شده‏ است. البته فضیلتهای اخلاقی پیامبر هم در كشاندن اعراب جاهلی به مسیر تمدنی جدید مؤثر بود. در واقع، محمد(ص) آخرین حلقه مسیری است كه انبیا برای ساخت مدینه فاضله و جامعه مطلوب الهی گشوده‏اند.
▪ فصل سوم: جاهلیت
جزیره‎‎ًْ‏العرب اوضاع سخت جغرافیایی را پیش پای اعراب جاهلی قرار می‏داد. دخالتهای دو امپراطوری ایران و روم در بخشهای جنوبی و شمال شبه‌جزیره و مناطق مرزی بر سختی زندگی عرب بیابانگرد می‏افزود. به علاوه ایرانیان و رومیان از یهودیان و مسیحیان ساكن شبه‌جزیره برای نفوذ و جلوگیری از حملات گاه و بیگاه اعراب به مرزهای خویش، بهره می‏بردند و بر مشكلات سكنه بومی می‌افزودند. عرب در جاهلیت، مطیع رئیس قبیله بود. به جنگ عشق می‏ورزید، ولی به مروّت و جوانمردی هم روی خوش نشان می‏داد. او با همهٔ سختی‏های طبیعی و غیرطبیعی سرزمین حجاز، رو به كعبه داشت و برای طواف پا پیش می‏گذاشت. روابط بین عربهای قبل از بعثت پیامبر، بدوی و در عین حال ساده و غیرپیچیده بود. قبایل روابط درونی خود را داشتند و به آن احترام می‏گذاشتند و البته برتری قریش را پذیرفته بودند. پیوندهای خونی و قبیله‏ای معیار درستی و نادرستی حوادثی بود كه در پیرامون آنان روی می‏داد. اعراب در وضعیت عادی فقط بتانی را می‏پرستیدند كه آن‌ها را واسطه بین خود و الله می‏دانستند و در موقعیت‌های سخت و دشوار به سراغ الله می‌رفتند. به همین دلیل آنها مشركانی بودند كه وجود خدای واحد را نفی نمی‏كردند، ولی او را در اداره جهان نیازمند خدایان كوچك چوبی و سنگی می‏دیدند.
▪ فصل چهارم: وحی
از دوران كودكی پیامبر اطلاعات كمی در دسترس است، اما می‏دانیم كه پیامبر یتیم به دنیا آمد و اندكی پس از تولد، او را به حلیمه سپردند. ورود پیامبر به خانه حلیمه برای او بركت بیشتر و رزق فراوان‏تر به همراه آورد، اما زمانی كه حلیمه با داستان شكافتن سینه او مواجه شد، از نگهداری پیامبر به هراس افتاد. پیامبر جوانی را با پاكدامنی، یتیمی، تنگدستی و چوپانی سپری كرد. با این وصف خدیجه درستكاری و پرهیزگاری او را در سفر تجاری آزمود و آنگاه رغبتی فراوان به ازدواج با پیامبر یافت. خلوت‌گزینی و خودسازی محمد(ص) در غار حراء پانزده سال پس از ازدواج با خدیجه ادامه یافت و در این دوره از زید و علی نگهداری كرد تا اینكه سرانجام اولین ندای وحی را شنید و آن را ترسناك یافت و با وحشت به سوی خدیجه آمد. خدیجه او را آرام ساخت تا به‌تدریج دریافت كه آنچه بر او وارد گردیده، وحی است و خدا او را به رسالت برای هدایت انسان مبعوث كرده است. وحی نازل‌شده، همان وحی وارد آمده بر پیامبران پیش از او بود و تنها پیامبران الهی شایسته دریافت چنین وحی‏اند.
▪ فصل پنجم: بشارت‌دهنده
پیامبر پس از بعثت ‏كوشید پیامهای اسلام را در جامعه جاهلی عرب به اجرا درآورد، ولی در پی برقراری مساوات و ریشه‌كنی فقر و استقرار ساده‌زیستی بر پایه قرآن بود. از این رو، بردگان، فقیران، زنان و جوانان بیشتر او را می‏پذیرفتند. پیامبر در این راه، از سختی‏ها نمی‏هراسید و شك نداشت كه خدا از او حمایت می‏كند. به علاوه از استعداد ذاتی بالایی برای پیشبرد راهش برخوردار بود. قرآن به مدد او می‏آمد و محتوا و آهنگ آن به پیروان او می‏افزود. جذب‌شدگان نیز افراد دیگر را به سوی اسلام می‏كشاندند. به جز تعداد اندكی از قبیله قریش، دیگران چندان نمی‌ترسیدند، چون تصور نمی‏كردند خدایانشان در حال سرنگونی‏اند. هواداران محمد(ص) دیگر به خانه و قبیله‏های خویش احساس تعلقی نداشتند. به‌ظاهر پیامهای اسلام به تفرقه در خانه‏ها و قبیله‏ها می‏انجامید؛ پدری كافر می‏ماند و پسری مسلمان می‏شد، اما اسلام آمده بود تا پیوندهای جاهلی را برافكند و پیوندهای جدیدی بر پایه دین و ایمان برافرازد و این همان بشارتی بود كه قرآن از آن سخن می‏گفت؛ بشارتی كه انسان را از خاك جدا می‏كرد و به عرش می‏برد.
▪ فصل ششم: آیه‏های شیطانی
پیامبر از بتهای سه‌گانه لات، عزی و هبل برائت جست. اختلاف شدیدی بین مسلمانان و مشركان ایجاد شد، به‌گونه‌ای كه هر روز و هر ماه مجادله آنان افزایش می‌یافت. مشركان مسلمانان را اذیت، آزار و شكنجه می‌كردند، به‌ویژه مسلمانانی كه حامی و قبیله‌ای نداشتند. پیامبر به‌ناچار عده‏ای از مسلمانان را برای فرار از آزار قریش به حبشه فرستاد. به‌دنبال آن نمایندگانی از قریش به حبشه رفتند، ولی نتوانستند نجاشی را برای پس‌فرستادن آنان متقاعد سازند. پیامبر برای كاهش فشار مشركان در آیاتی از سوره نجم بتان آنان را ستایش می‌كرد (داستان غرانیق)، اما بی‌درنگ آن را پس می‏گرفت. همه پیشنهادات قریش به پیامبر، برای دست برداشتن از رسالتش، و همه اقدامات آنان در مخالفت با پیامبر ناكام ‏ماند تا آنكه قریش به تحریم مسلمانان و بنی‌هاشم اقدام كرد و مسلمانان به شعب‏ابی‏طالب رفتند و در وضعیت دشوارتری زندگی كردند. ابوجهل و ابولهب مخالفتهای قریش علیه پیامبر را سامان می‌دادند. اما به‌تدریج تحریم اقتصادی پیامبر و یارانش شكسته ‏شد، زیرا تعدادی از افراد قبیله قریش مخفیانه به محاصره‌شدگان غذا می‏رساندند.
▪ فصل هفتم: هجرت راه جدید
محاصره شعب‌ابی‌طالب شكسته ‏شد و محمد(ص)، بنی‌هاشم و مسلمانان به زندگی در مكه بازگشتند. پیامبر(ص) پس از این پیروزی با دو حادثه تلخ مواجه گشت: مرگ خدیجه و مرگ ابوطالب. بدین‌ترتیب دو حامی بزرگ پیامبر(ص) از دست رفتند. تبلیغ دین بی آن دو در مكه دشوار شد و تبلیغات و حملات قریش به رهبری ابوجهل شدت یافت، لذا پیامبر(ص) به‌ناچار به طائف رفت تا بلكه در آنجا حامیانی برای دین خود بیابد. مردم طائف از او حمایت نكردند بلكه وی را از شهر اخراج كردند. در این اوضاع بد و ناگوار، خداوند سفر معراج را برای پیامبر(ص) تدارك دید، و این موجب شد پیامبر(ص) به ادامه راه دلگرم شود. دوره جدیدی از مأموریت آغاز ‏شد. محمد(ص) به ازدواج‏های متعدد دست زد تا با ایجاد پیوند با برخی قبایل، آنها را به سوی اسلام بكشاند، ولی وضعیت مكه به نفع پیامبر نبود. دیداری بین او و تعدادی از اهالی مدینه اتفاق افتاد. این دیدار در سال بعد تكرار شد و به انعقاد پیمانی بین پیامبر و نمایندگان مردم مدینه ‏انجامید. پیامبر محیط مدینه را برای تبلیغ دین اسلام مهیا دید‏، بنابراین اول مسلمانان و سپس خود او به آنجا هجرت كردند. دشمنی‏های عبدالله ابن ابی، دشواری‏های مستقر كردن حكومت اسلامی و سختی‏های پیوند دادن انصار و مهاجر از مشكلات اولیه پیامبر در مدینه بود.
▪ فصل هشتم: جنگ مقدس
پیامبر در مدینه ناچار بود به جنگهای متعددی دست زند كه همه آنها دفاعی بود. قرآن جنگ را محكوم كرده است مگر برای دفاع از سعادت و حیات اسلام. پیامبر در جنگها با دو مشكل مواجه بود: از یك سو با دشمن مجهز و از سوی دیگر با تازه‌مسلمان‏های مردد و مخالفان مصمم روبرو بود. محمد(ص) در فراهم آوردن تداركات جنگ، تقسیم غنایم جنگی، توجیه شكست برای جنگاوران و تعیین محل و مكان جنگ، مشكلاتی با یاران و منافقان درون مدینه داشت. پیامبر(ص) برای كاهش جنگها و افزایش مودّت‏ها گاه به برقراری پیوند فامیلی (ازدواج) دست می‏زد. ولی شایعاتی كه بر اثر ازدواج‏های پیامبر به راه ‏افتاد (داستان زینب و زید) و افسانه‏هایی كه برای برخی زنان پیامبر ‏ساختند (داستان افك و عایشه)، هدف پیامبر را تحت‌الشعاع قرار ‏داد و دسترسی به آن را با مشكل مواجه ‏كرد. دعواها، حسادتها و دسته‏بندی‌هایی كه زنانش در خانه وی ایجاد ‏كردند، پیامبر را آزار می‏داد و زمینه را برای سوء‌استفاده سیاسی برخی فراهم می‏آورد كه حاصلش به خطر افتادن وحدت اسلامی بود.▪ فصل نهم: صلح مقدس
سپاه اسلام و حكومت مدینه پس از فتح و غلبه در جنگ خندق (احزاب) یك نیروی شكست‏ناپذیر شد و اندكی به بسط مسالمت‏آمیز قدرت و دیانتش به خارج از مرزهای شبه‌جزیره پرداخت. به علاوه، پیامبر خود به تجارت با سوریه پرداخت تا خلأ و زیان عدم تجارت مدینه با مكه را جبران كند و همچنین از اهمیت تجاری مكه بكاهد. بدین‌ترتیب مكه به اندازه كافی ضعیف شد. پیامبر قصد كرد كعبه را بی سر و صدا زیارت یا فتح كند، اما قریش از ورودش جلوگیری نمود. تلاش پیامبر برای ورود به مكه و تلاش قریش برای بازگرداندن محمد(ص) بی‌نتیجه ماند و سرانجام صلح حدیبیه به امضا ‏رسید. امتیازاتی كه این پیمان به قریش می‏داد، شگفتی برخی از مسلمانان را برانگیخت، ولی یك‌سال بعد، دوراندیشی پیامبر آشكار شد و پیمانی كه برخی آن را صلح تحمیلی می‏دانستند، موجب شد مكه بدون خونریزی گشوده شود. دیگر پیامبر عالی‏ترین قدرت شبه‌جزیره شده بود، ولی با این حال شیوه حكومتی‏اش با قبل از آن تفاوت نداشت. وی به‌رغم انتظاراتی كه زنانش در بهره‌مندی بیشتر از بیت‏المال یا غنایم داشتند، بیش از آنكه قبلاً به آنان می‏داد، چیزی در اختیارشان قرار نداد.
▪ فصل دهم: وفات پیامبر
بیست‌وسه سال از آغاز رسالت پیامبر می‏گذشت. او جامعه‏ای الهی برپا كرد ولی رگه‌هایی از جاهلیت هنوز پابرجا بود. زیرا برخی از قبایل به دلایل سیاسی به اتحاد با پیامبر دست زدند نه به دلیل آموزه‏های اعتقادی. ولی می‏توان گفت كه او هم امت عرب را یكی كرد و هم خدای واحد را بر خدایان دیگر به پیروزی رساند. با این وصف، حال روحی‏اش نشان می‏داد كه از آینده امت نگران است. اندكی پس از رحلت پیامبر، دعواها بر سر جانشینی‏اش آغاز گشت. آنانی كه به جانشینی وی دست یافتند، به توسعه ارضی پرداختند. توسعه ارضی به اصلی اساسی در حكومت بنی‏امیه، بنی‏عباس و عثمانی‏ها تبدیل شد. به‌رغم گسترش ارضی اسلامی و دوره‏های طولانی حاكمیت مسلمانان بر بخشهای وسیعی از جهان، بسیاری از اصول حكومت پیامبر به فراموشی سپرده شد. انحرافی در سیره پیامبر روی داد و از این روست كه مسلمانان می‏كوشند با بازگشت به سلف صالح، جامعه خویش را بازسازی و مدرن‌سازی نمایند. انقلاب اسلامی كوششی است برای برقراری مجدد ارزشهای فراموش‌شده اسلامی در سطح بالا.
● نقد كتاب
آنچه پیش از این به میان آمد، خلاصه‏ای از كتاب آرمسترانگ بود. مطالعه كتاب و حتی مروری بر آن نكاتی را شایسته طرح و گفت‌وگو می‏سازد. بخشی از این نكات كه در پی می‏آید، غیر واقعی، نادرست و مغرضانه است و برخی دیگر از امتیازات كتاب زندگی‏نامه پیامبر اسلام(ص) به شمار می‏رود.
الف‌) نقاط ضعف كتاب
حجم مطالبی كه نادرست نقل شده، شگفت‌آور است،[۲] به‏گونه‏ای كه هر خواننده منصف و مسلمانی را وا می‏دارد كه به مغرضانه بودن آن رأی دهد. البته در اینجا این مطالب آشكارا بیان نشده، بلكه فقط پاسخهای كوتاهی به آنها داده شده است.
۱) تردیدی نیست كه پیامبر(ص) ترور را به مفهومی كه هم‌اینك در غرب وجود دارد، هم در آشكار و هم در نهان نفی كرده است و از این رو نمی‏توان كار وی را با كار دیگر رهبران سیاسی معاصر دنیا یكی دانست كه ترور را در پشت تریبون‏ها محكوم می‌نمایند، اما نهان آن را تأیید می‌كنند و به اجرا می‏گذارند. یكی از ده‏ها دلیلِ مؤید مطرود بودن ترور در آیین پیامبر آن است كه رسول‌الله از همان آغاز رسالت و مأموریت الهی‏اش، برنامه‏ای مدون (قرآن) در اختیار داشت كه اجازه نمی‏داد حوادث، خود را بر وی و برنامه‌هایش تحمیل كنند، تا نیازمند ترور كسانی باشد كه خود را بر برنامه‏هایش تحمیل كرده‏اند. غیرمنطقی به‌نظر می‏رسد كه مشاهده چند مورد دستور پیامبر برای كشتن یا آن مواردی كه اجرای حكم اسلامی است، چنان هیجانی در نویسنده كتاب پدید آورد كه بگوید در اسلام خشونت وجود دارد یا آنكه این هیجان وی را وا دارد تصویر مخالفان پیامبر را درباره اسلام مطرح سازد و بدون پاسخ آنها را رها كند و خواننده را در وضعیتی قرار دهد كه حداقل در او نسبت به راستی پیامبر شك و تردید پدید آید.
۲) اسلام یك دین الهی بلكه برترین، آخرین و كامل‏ترین آن به شمار می‏رود و در آن دین، مسلمانان اجازه ندارند چون مسیحیان، پیامبر خویش را بپرستند یا مقامی در حد خدایی برایش قائل شوند، از این رو، این دین و مقرراتش به هیچ روی ناپخته و ناخالص نیست كه حرف و سخنش به هرج و مرج بینجامد. اگر هرج و مرج اجتماعی یا توسعه‌نیافتگی در بین پیروان اسلام دیده می‌شود، به اسلام ربطی ندارد، بلكه علتهای مختلفی دارد كه یكی از آنها توطئه‏های غرب علیه اسلام و مسلمانان است، لذا جذابیت غرب در نزد برخی از مسلمانان معاصر به دلیل حقانیت فرهنگ و تمدن آن نیست، بلكه از درك غلط اسلام از سوی این مسلمان ناشی می‌شود. عدم توفیق مسلمان امروز را باید در ناتوانی‏های آنان دید، به‌دلیل‌آنكه در دوره پیامبر، اسلام توانایی خود را برای ساختن یك جامعه ایده‏آل نشان داد.
۳) پیامبر تاجر نبود، تنها دو سفر تجاری آن هم برای تأمین معیشت به شام انجام داد، بنابراین نباید او را در ردیف تجار مكه قرار داد. تحول روحی پیامبر هم از سفرهای تجاری یا زندگی در مركزیت ثروت و تجارت، یعنی مكه، ناشی نمی‌شد، اگرچه قوی‏ترین مرد عرب در توانایی جسمی و روحی بود. تحول روحی وی به عوامل دیگری غیر از آنچه آرمسترانگ گفته است، ارتباط دارد. به همین دلیل زمانی كه به رسالت مبعوث شد و سروش وحی بر وی نازل گشت و او را پیامبر خواند، آن را یك پدیده پیش‌بینی‌نشدنی یا نامأنوس نپنداشت. به‌راستی اگر پیامبر تاجر یا تاجرپیشه بود، چرا با سرمایه‌داران یا سرمایه‌داری مخالفت كرد و بیشترین پیروان وی فقرا بودند؟ اگر او تاجر بود و ثروت را دوست می‏داشت، چرا بارها پیشنهاد قریش را مبنی بر دریافت پول و ثروت رد كرده بود؟ پیامبر در اوج قدرت، غنایم را بین اصحاب و تازه‌مسلمانانی چون ابوسفیان تقسیم كرد، در حالی كه می‏توانست آن‏ها را برای خود بردارد! حتی پیامبر در مقابل درخواست همسرانش كه سهم بیشتری از غنایم میخواستند، به خواست خدا مدتی از آنان كناره می‏گرفت و زمانی به نزد آنان بازمی‌گشت كه زندگی به همان شیوه ساده را پذیرفته بودند.
۴) تاریخ‌نگاری اسلامی فقط با استناد به چهار كتاب تاریخی طبری، واقدی، ابن اسحاق و ابن سعد تصویر صحیح از تاریخ زندگی پیامبر ارائه نمی‏كند. اولین منبع معتبر در بازیابی و بازخوانی حوادث صدر اسلام قرآن است. البته در مراجعه به قرآن باید به دشواری‌های فهم و تفسیر درست آن واقف بود و ابزارهای لازم را برای درك صحیح آن فراهم آورد، ولی قرآن هر آن كسی را كه قصد تاریخ‌نویسی اسلامی دارد، از روایتهای نقل‌شده از عایشه كه بسیاری از آنها بی‌نقض نیست، بی‌نیاز می‏كند و حتی دروغ‏پردازی برخی از داستانهایی كه به دوره كودكی پیامبر نسبت داده‏اند، مشخص می‏سازد، زیرا قرآن نه به انتقادات یا سؤالات پیامبر بلكه به انتقادات و سؤالات مخالفان وی پاسخ داده و در آن، برخلاف اناجیل، تحریفی صورت نگرفته و از این رو مستند است و معیاری برای درستی و نادرستی حوادث دوره رسالت پیامبر به‌شمار می‏رود.
۵) برخلاف تصویری كه آرمسترانگ ارائه می‏كند، پیامبر با زنان خویش مشكلی نداشت. در حادثه افك و در قصه تحریم كوتاه زنان، پیامبر برای هدایت آنان به مسیر الله مدتی با عایشه و دیگر زنانش قطع رابطه كرد و به امر خداوند هم دوباره به سوی آنها بازگشت. به علاوه، عایشه، ام‌سلمه و حتی خدیجه، فقط همسران پیامبر بودند و آنان را در جایگاه مشاوران پیامبر دیدن خطاست. پیامبر بر زنان خویش كنترل داشت، لذا شواهدی مبنی بر وجود دسته‏بندی قومی و اختلافهای سیاسی در بین آنها در دست نیست. تنها پس از وفات پیامبر عایشه برخلاف توصیه رسول‌الله در رأس یك حركت سیاسی قرار گرفت كه به جنگ جمل علیه علی(ع) انجامید. فلسفه ازدواج‏های متعدد پیامبر مبنای عشقی نداشت. او اغلب با زنان بیوه ازدواج می‌كرد و حاصل این ازدواج‏ها اتحاد و وحدت قبایل مختلف اعراب بود. پیامبر حتی در رفتارش با زنان خود تفاوتی قائل نبود و مبنای رفتارش را عدالت قرار می‏داد و نه‌تنها با عایشه بلكه با همه آنها رئوف و مهربان بود.
۶) اما خدیجه در نزد پیامبر عزیزتر بود و او را بیش از دیگران ستایش می‏كرد. پیامبر با هدف برانگیختن و ناراحت كردن سایر زنانش از خدیجه تعریف نمی‌كرد، بلكه خدمات و زحمات او را به اسلام، بیش از دیگران می‏دید. به‌طور قطع، یاری و فداكاری خدیجه تاثیر مهمی در پیشبرد رسالت پیامبر داشت، ولی اگر گفته شود خدیجه كسی بود كه تردیدهای پیامبر را نسبت به رسالتش برطرف ‏كرد یا اگر دلداری‏های او نبود، پیامبر از ادامه راهش منصرف می‌شد یا اینكه پیامبر با مشورت و راهنمایی او گام برمی‏داشت، سخنی به گزافه گفته‏ایم، زیرا سند محكمی برای تأیید ادعاهای فوق وجود ندارد.
۷) عایشه هم، فقط همسر پیامبر است نه مشاور، هادی یا تحمیل‌كننده نظرات خود بر پیامبر. او زمانی به نامزدی و ازدواج پیامبر درآمد كه سن و سال كمی داشت، ولی تحت تربیت پیامبر قرار گرفت و از آن فضای كودكی و كم‏سالی خارج گشت، نه اینكه پیامبر با كودكی او همراه و همگام شود. در حادثه افك، خداوند دامن وی را از هر گونه آلودگی پاك كرد. پیامبر از پاكی او باخبر بود، ولی برای قانع كردن مردم، نخست از عایشه كناره گرفت و پس از آنكه خداوند پاكی وی را تأیید كرد، روابط آن دو به حالت عادی باز‌گشت. علاقه پیامبر به عایشه بیش از دیگران نبود، چون پیامبر اسوه عدالت است و نمی‏تواند یكی از زنانش را بیش از دیگران دوست بدارد و آن را با محبت بیشتر پاسخ دهد.
۸) مسیحیان كوشیده‏اند با پیام عشق و دوستی مسیح(ع) به مسلمانان نزدیك شوند، ولی شیطنت‏های ارباب كلیسا، توطئه‏های مقامات دولتی و...، اغلب، كار را به توهین مسیحیان علیه پیامبر، اسلام و مسلمانان كشانده است. تلاشهای زیادی هم برای ترسیم چهره زیبای پیامبر در غرب انجام شده كه كم نتیجه بوده است. مسیحیان می‏گویند ما از خندیدن مسیح چیزی نشنیده‏ایم، ولی پیامبر اسلام خنده‌رو بود. پیامبر برای جدا نشان دادن دین خود از مسیح تلاشی نكرد بلكه آن دو را دارای یك هدف و آرمان می‏دید. مسیح و محمد قهرمانان تاریخ با دو هدف مجزا نبوده‏اند، آن دو پیامبری الهی بوده‏اند كه تنها برای انجام كاری كه خداوند از آنان خواسته بود، به میدان آمدند. آن دو هدفی جز نجات بشریت نداشتند و از همان آغاز رسالت، پیامشان برای همه جهانیان یكسان بود. از این رو هیچ تفاوتی بین اللَّه در قرآن و خدا در انجیل تحریف‌نشده وجود ندارد. در واقع آیین پیامبر با آیین توراتی و انجیلی اختلافات ریشه‏ای نداشت، و تنها اختلاف مسلمانان با یهودیان و مسیحیان، اختلاف بر سر تحریف انجیل و تورات بود. البته بخشی از مخالفتهای غرب با پیامبر به آن دلیل است كه پیامبر حكومت تشكیل داد، در حالی كه مسیح فرصت پیدا نكرد زمینه تأسیس حكومتی را فراهم آورد.
۹) بی‏گمان برخی از داستانهایی كه در وصف پیامبر گفته و نوشته‏اند، دروغ است، ولی بعضی از آنها روحانی هستند و می‌توان به آنها اتكا و اعتماد كرد. مسلمانان تعدادی از داستانهایی را كه به تولد پیامبر نسبت داده می‌شود، منطقی و درست می‏دانند، ولی داستانهای تخیلی و ساختگی را كه از بی‏خبری، وحشت‏زدگی و تصمیم به خودكشی پیامبر حكایت می‏كند، رد می‏كنند. پیامبر هیچ‌گاه به هق‌هق ننشست و به مدارای با بتان نپرداخت، بی‌اذن مالكی به ملك شخصی او وارد نشد، دچار بحران روحی و روانی و خودبینی نگردید، در سفر آسمانی معراج شراب ننوشید، در زمانی كه عبدالله‌بن‌ابی، به خشم، یقه او را گرفت، به او خشم نگرفت، پیامبر هرگز با فرستادگان قریش به تندی سخن نگفت و اخلاق اسلامی را در مواجهه با دشمنان خود فراموش نكرد. آیا شایسته پیامبر است كه درستی صلح حدیبیه را از ام‌سلمه بپرسد و او برای كاستن مخالفت مسلمانان با صلح حدیبیه، پیامبر را راهنمایی كند؟حضور پیامبر بر قبر ابن ابی نمایشی و برای ترساندن این یا آن یا برای عوام‌فریبی نیست، بلكه اجرای تكلیف الهی و ارج نهادن به انسانیت انسانهاست (لقد كرمنا بنی آدم).۱۰) قرآن كلام الهی است كه برای هدایت بشر فرستاده شده و گوش سپردن به آوای آن همیشه هدایتگر است، ولی هیچ مسلمانی بر این باور نیست كه با استماع قرآن در همان فضای روحانی قرار می‌گیرد كه پیامبر قرار می‏گرفت. این قرآن، برای بهره‌دهی به فرد و شخص خاصی نازل نشده، بلكه وسیله و ابزاری است برای هدایت عموم مردم در همه مكانها و زمانها. پیامهای كتاب‏الله روشن و همگی جدی و واقعی است. گرایش به اسلام جادویی نبود بلكه حقایق همین قرآن و زیبایی آن برخی را مجذوب دین اسلام ساخت، و آنها را از شرك و بت‏پرستی رهانید. قوانین قرآن كهنه نشده و لذا امروز هم برای پیروانش درست، حقیقی و مفید است و می‏تواند جامعه‏ای برین، فاضله و نیك تشكیل دهد.
۱۱) عربستان واژه جدیدی است كه قدمتی كمتر از صد سال دارد. اطلاق واژه عربستان بر حجاز یا جزیرهًْ‏العرب غیرعلمی است و البته شبه‌جزیره را فقط نمی‏توان به یمن امروزی نسبت داد، بلكه همه سرزمین‌هایی را دربرمی‌گیرد كه امروزه شبه‌جزیره عربستان نامیده می‏شود. ایرانیان و رومیان گاهی به همین شبه‌جزیره لشكر می‌كشیدند یا قصد داشتند به آن حمله كنند كه هر بار فتح آن را بی‏حاصل یا دست‌نیافتنی می‌دیدند، لذا كوشیدند اعرابی را كه در همسایگی مرزهایشان در شبه‌جزیره مستقر بودند، با خود همراه كنند یا آنان را تحت نفوذ خود درآورند. آنها هم از ظلم و ستم امپراتوران ایران و روم بی‌بهره نبودند و برای رهایی از این ظلم به اسلام گرایش یافتند، ولی همه علاقه و گرایش اعراب سرحدات به دلیل آن ظلمها نبود، بلكه اسلام جاذبه‏های قوی‏تری داشت. پیامبر به همین سرزمین(جزیرهًْ‏العرب) عشق می‏ورزید و برای هدایت ساكنان آن تلاش بسیار كرد، اما این عشق و تلاش به معنای آن نبود كه پیامبر سوسیالیست یا ناسیونالیست بود، بلكه او انسان موحدی بود كه می‏كوشید همه را به توحید دعوت كند و جامعه‏ای موحدانه پدید آورد.
۱۲) قبیله قریش كه بازیگر اصلی در مقابل پیامبر است، قبل از تولد پیامبر قوی‏ترین قبیله عرب شده بود، لذا شكستهای آن فقط به دلیل ناهمبستگی و عدم قدرت و قوت نبود، بلكه ناتوانی در برابر قوت پیام اسلام عامل اصلی گسست آن به شمار می‏رود. هدف پیامبر از عرضه پیام اسلام به قریش پدید آوردن اضطراب در آنها نبود، بلكه هدف آن بود كه قریش به خود آید و به پرستش خدای واحد نه بنات الله گردن نهد. قریش در چنین وضعیتی، درمانده و ناتوان بود و نمی‏توانست چنان تأثیرگذار باشد كه اسلام آوردن حمزه را به تصمیم قریش در تنها گذاردن پیامبر ربط دهیم. در آن هنگام قریش آنقدر قوی نبود كه از مهاجرت قریب‌الوقوع پیامبر به مدینه باخبر باشد و تصمیم بگیرد از هجرت وی به آن شهر ممانعت كند. ابوسفیان كه رهبری قریش را در دست داشت از قوت در اندیشیدن برخوردار نبود، اگر او در اندیشیدن قوی بود، باید می‏توانست در مقابل موفقیتهای پیامبر و سپاه اسلام به پیروزهایی دست یابد یا باید از كمك به قبیله بكر در حمله به خزاعه، قبیله هم‌پیمان پیامبر، جلوگیری می‏كرد تا فتح مكه به دست سپاه اسلام اتفاق نیفتد.
۱۳) بی‏شك سخن یهود مدینه در مورد منجی در حال ظهور، در آمادگی مردم یثرب در پذیرش اسلام مؤثر واقع شد، ولی نمی‏توان آن را تنها عامل به حساب آورد. البته نقش بحیرای راهب و ورقه بن نوفل در این زمینه كمتر از یهود است. از این جمله است كه تغییر قبله را به درایت تازه‌مسلمان مدنی براء بن معرور نسبت دهیم. به علاوه، مخالفت یهود با پیامبر شكستی برای مأموریت دینی محمد(ص) به شمار نمی‏آید، زیرا اگر یهود دیندارانی راسخ بودند به پیامبری كه توارات وعده داده بود، ایمان می‏آوردند. پیامبر اسلام از دین یهود بیش از یهودیان آگاه بود و همین امر باید مشوق یهود در روی آوردن به اسلام می‏شد. البته ایمان نیاوردن یهود به پیامبر موجب نشد كه پیامبر آنها را در فشار قرار دهد و از آنان وجوهی چون خمس دریافت كند. آنچه پیامبر از آنان دریافت می‏كرد، خمس نبود بلكه مالیاتی(جزیه) بود كه در قبال امنیت به دولت اسلامی پرداخت می‏كردند. پیامبر با اتكا به امدادهای غیبی می‏دانست كه بنی‏نضیر میلی به مذاكره واقعی ندارد و بنی‌قریظه اگر بماند هیچ‏گاه از توطئه دست برنمی‏دارد.
۱۴) برتر نشان دادن عمر، ابوبكر و عثمان بر علی(ع) شگفت‏آور است. علی (ع) به دلیل برخورداری از معصومیت، شایسته‏ترین جانشین پیامبر بود. به علاوه پیوندهای روحی و فامیلی او با پیامبر، بیش از عمر، ابوبكر و عثمان است. علی با عمر، ابوبكر و عثمان دشمنی نداشت تا اینكه بگوییم دشمنی او با عمر بیشتر بود. بر پایه مستندات تاریخی سخت‏گیری و غرور برازنده عمر است نه علی، علی نه سخت‏گیر بود و نه مغرور. آیا عمر چنان بر پیامبر تأثیرگذار بود كه به رسول‌الله دلداری دهد و او را از غم برهاند و علی را فاقد این تاثیر بدانیم. شگفت‌آورتر آنكه عایشه را بر فاطمه مقدم بدانیم و از حسادتهای زنانه فاطمه علیه عایشه سخن برانیم؟!
۱۵) پیامبر از نوجوانی و جوانی، خودسازی روحی خود را آغاز كرد و منتظر نماند تا چهل‌سالگی‌اش (زمانی كه به رسالت مبعوث شد) فرا رسید، آنگاه به خودسازی خویش بپردازد. درجه و میزان خودسازی پیامبر چنان بالا بود كه در مواجهه با پیشنهادات جدید، دیدگاه‏های قبلی خویش را اصلاح كرد. خودسازی او بر آموزه‏های الهی قرار داشت، از این رو آنچه بر زبان جاری می‏ساخت و به آن عمل می‏كرد، ادبیات تازه‌ابداع‌شده شخصی نبود، بلكه وحی و قرآنی بود كه خدا فرستاد. پیامبر از وحی و قرآن و از نتایج اجرا و ابلاغ آن آگاه بود. خودسازی مبتنی بر آموزه‏های دینی، از او پیامبری لبریز از امید ساخته بود. او برای پدیدآوردن امیدهای تازه در مسلمانان، آنها را به مدینه برد و حكومتی را محقق بخشید كه از آغاز رسالت درصدد تأسیس آن بود. هجرت پیامبر به معنای بریدن از دوستان یا كسانی نبود كه دوستشان می‏داشت، بلكه هدف دور شدن از دشمن و آغاز زندگی جدیدی بود كه سرشار از امید و خدا باشد. پیامبر امیدبخش و خودساخته در مدینه سرآمد همه بود. پیامبر در مدینه از شعر ناصواب بیزاری می‌جست و شكست و پیروزی در جنگ سرخورده، غمگین و ناراحتش نمی‏كرد، انگیزه‏اش در جنگها كسب منافع تجاری و مادی نبود، بلكه اجرای تكلیف الهی بود. او حتی دشمن را تحقیر نمی‌كرد و به‌هیچ‌كس چنین اجازه‌ای نمی‏داد. پیامبر نظام اخلاقی خود را فراتر و عمیق‏تر از مروّت‏های عربی پایه‏گذاری كرد. وی مشركان مكه را فقط در صورت گردن نهادن به اسلام می‏بخشید. پیامبر فقط به انتقال وحی دست زد نه ترجمه و تفسیر آن، و هر كاری را انجام داد بر پایه خواست، مشیت و دستور خداوند بود.
۱۶) هدف پیامبر به‌هم ریختن روابط پدر با پسر، زن با شوهر یا خواهر با برادر نبود، بلكه او می‏كوشید پیوندی الهی و دینی را به‌جای پیوند فامیلی، قومی و قبیله‏ای قرار دهد. از این رو او فقط به آن دسته از مقدسات جاهلی حمله می‏كرد كه به‌ظاهر موجب می‌شدند امنیت مردم فراهم شود، اما در واقع نابودكننده آرامش مردم بودند. پیامبر بر آن باور بود كه یكتاپرستی نه جمود فكری بلكه آرامش فكری را به دنبال می‏آورد، زیرا انسان را به خدای واحد، منبع ازلی و ابدی آرامش، مرتبط می‏سازد. وی برای آرامش‌بخشی به افراد و جامعه، در طی فتح مكه همه را بخشید؛ چه آنانی كه تقاضای عفو كردند و چه بسیاری كه حتی تقاضای عفو نكردند. او می‏توانست آرامش‏بخش دل‏ها و جان‏ها باشد، به آن دلیل كه خود از آغاز به درستی وحی، حمایت خداوند و حقانیت رسالتش ایمان داشت. هیچ‏گاه سنگینی بار رسالت و فراوانی مشكلات حتی ذره‏ای سستی در راهش پدید نیاورد.
۱۷) ابوطالب همواره مؤمن بود و به پیامبر و راهش عشق می‏ورزید و به آن ایمان داشت، ولی آن را آشكار نساخت و آشكارا به آن عمل نكرد تا بتواند محكم‏تر از پیامبر حمایت كند. او هرگز به فكر رها كردن یا تحقیر پیامبر نیفتاد. ابوطالب را باید در همین حد پذیرفت، نه اینكه او را به گونه‏ای به تصویر بكشیم كه درستی و نادرستی كار پیامبر را به وی تذكر می‏داد. مرگ ابوطالب كه حامی اصلی پیامبر بود، بر محمد(ص) گران آمد، ولی خلل و ضعفی در راه پیامبر پدید نیاورد. عبدالمطلب مانند ابوطالب موحد زیست و مرد و حمزه و عباس پس از اسلام آوردن بیش از گذشته به كمك پیامبر آمدند، اما ابوجهل و ابولهب بر خلاف عبدالمطلب، ابوطالب، حمزه و عباس، هم خود به آزار پیامبر پرداختند و هم دیگران را علیه پیامبر شوراندند.
۱۸) نادرستی‏های دیگری در كتاب به چشم می‏خورد كه پاسخ موارد مهم آن عبارت است از:
صدور فتوای امام خمینی(ره) علیه سلمان رشدی حملات غرب علیه مسلمانان را افزایش نداد، بلكه آن را آشكار ساخت؛ هرچند سید قطب یك اصول‌گرا به‌شمار می‏آمد، نمی‏توان وی را نادان دانست؛ شبیه دانستن كار و روش پیامبر(ص) با گاندی، قیاس مع‏الفارق است و البته با قصد عادی جلوه دادن پیامبر به كار رفته است؛ اندیشه حنیف از تعصبات بت‏پرستی جاهلی ناشی نمی‏شد، بلكه ریشه در آیین پاك حضرت ابراهیم(ع) داشت؛ اینكه حلیمه نوزادی برای شیر دادن نیافت و لذا شیر دادن محمد(ص) را پذیرفت، فقط روایتی در این زمینه است؛ یتیم شدن پیامبر عقب ماندن وی را از سجایای اخلاقی فراهم نیاورد، بلكه او را در مواجهه با مشكلات قوی‏تر ساخت؛ وحی الهی تجاوز به جسم انسان یا پیامبر نیست، بلكه هدیه الهی است كه خداوند آن را فقط برای برگزیدگانش در نظر گرفته است؛ آیا پیامبر نمی‏دانست كه مردم، در آغاز رسالتش او را طرد می‏كنند كه آن را از ورقهًْ بن نوفل بشنود و تأیید بگیرد؟؛ صدوبیست‌وچهارهزار پیامبر همگی آمده‏اند و این عدد یك سَنبَل یا نمایش بی‏نهایتی آن نیست؛ نمی‏توان و نباید برخی از اعمال بعضی از پیامبران را كه اشتباه بوده است، شیطانی نامید؛ تصویری را كه قرآن از جهنم ارائه می‏كند، باید در كنار تصویر بهشت دید؛ آیا یثربیان سالها پس از آغاز بعثت پیامبر از وجود او بی‌خبر بودند كه در سالهای پایانی اقامت وی در مكه، او را دیده باشند؟؛ نویسنده از دلیل هجرت یهودیان به مدینه سخن نمی‏گوید، فقط از زمان آمدن آنها سخن می‏راند؛ پیامبر به شاعران هجوگویی بدگمان بود كه قصد داشتند چهره اسلام و پیامبر را تخریب كنند؛ نماز جمعه به یوم سبت و روزه كفار روز عاشورا به روزه كفار یهودیان ارتباطی ندارد؛ روبه بیت‌المقدس نماز گزاردن به معنای همسویی با دین یهود نبود، همان‏گونه كه اعزام گروهی از مسلمانان به حبشه به معنای ناامیدی مسلمانان از اسلام و پیامبر نبود؛ نقل این موضوع كه عربی در خواب دید كه باید برای جمع كردن نمازگزاران اللَّه‏اكبر گفت، و پیامبر آن را از او یاد گرفت، مضحك به نظر می‏رسد؛ در دیدگاه اسلام، یهودیت و مسیحیت دو دین الهی‏اند و این صحیح نیست كه آن دو را ادیان امپریالیستی قدیمی بنامیم؛ همان‏گونه كه به كاربردن لفظ عربستان به جای حجاز درست نیست، به كار بردن واژه سوریه به جای شام یا شامات نیز اشتباه است؛ روزه واجب شرعی است و این تكلیف به دلیل پیروزی مسلمانان در جنگ بدر واجب نگشته است؛ چرا باید تصمیم عبدالله بن ابی در بازگشت از نیمه راه جنگ احد را منطقی دانست؟؛ اشتیاق انصار به جنگیدن در خارج از مدینه آنان را به جنگ احد كشاند، و فقط عده قلیلی نسبت به آن بی‌میل بودند؛ حجاب نشانه حاكمیت مرد بر زن نیست، بلكه ابزاری است برای در امان ماندن زن از چشم‏های طمع؛ حضرت داوود مانند هر پیامبر دیگری نمی‏كوشید با قتل و كشتار راه خود را بگشاید، هدف پیامبران هدایت است و هدایت با حاكمیت بر قلب‏ها میسر است؛ جدا شدن قبایلی از قریش و پیوستن آنها به پیامبر فقط به دلیل ترس و قدرت‌مندی پیامبر نبود؛ دوراندیشی پیامبر در صلح حدیبیه باید سندی باشد برای ثبات آنكه پیامبر همواره بر پایه نقشه به سوی آینده حركت می‏كرد؛ پیامبر همانند شعار معروف مسیحی نمی‏اندیشید كه گونهٔ دیگر خود را برای سیلی آماده سازد. او حتی حاضر شد هر دو گونه خود را به سیلی بسپارد تا تكلیف خود را به انجام رساند؛ پس از ادای مناسك حج از سوی پیامبر، میل به زیارت كعبه افزایش یافت و زائران بیشتری به آنجا آمدند، لذا تشبیه آن به شهر نفرین‌شده نادرست است؛ توجه پیامبر در اواخر عمرش به مناطق شمالی شبه‌جزیره نشان‌دهنده میل اسلام به جهانی شدن بود؛ به پست و مقام رسیدن فرزندان ابوسفیان، به دلیل همكاری با مسلمانان و مسلمان شدن آنها نبود، بلكه بیشتر از زد و بندهای سیاسی نشأت می‌گرفت؛ به‌راستی سپاهیان محمد(ص) از سپاه روم در هراس بودند؟ پس جنگ موته و تبوك را چگونه می‏توان تفسیركرد؟؛ به‌كارگیری واژه‌هایی چون اریستوكراسی، دموكراسی و توسعه سیاسی برای حكومت پیامبر، نوعی برداشت ناصواب امروزی از آن حكومت الهی است؛ پیامبر بیش از آنكه نگران مرگ خویش باشد، در روزهای آخر عمر نگران امت خود بود؛ مخالفت شیعیان با اهل سنت مخالفتی تعصب‏آمیز نیست، مخالفت بر سر اصول و حق ولایت علی(ع) است؛ صوفیه نه‌تنها پیش‏قراول مبارزه با هرگونه تهدید اجتماعی نبوده، بلكه اغلب به همراهی با شاهان مفسد پرداخته است.ب‌) نقاط مثبت كتاب
آنچه آرمسترانگ گفته است، فقط مطالبی نیست كه در بخش قبلی به آنها پاسخ داده شد بلكه در كتاب او ویژگیهای مثبتی به چشم می‏خورد كه برخی از آنها عبارت‌اند از:
توهین به پیامبر، اسلام و مسلمانان از غرب مسیحی آغاز شد و تلخ‏ترین آن در درون اسپانیای مسلمان و از سوی راهبه‏ای به‌نام پرفكتوس پدید آمد، در حالی كه اسلام هیچ‌گاه برای مشاركت، همكاری و رابطه با ادیان دیگر كوتاهی و بی‌میلی نشان نداده است و مسلمانان هیچ قانونی برای ممنوعیت فعالیت مذهبی یهودیان و مسیحی در كشورهای اسلامی تدوین نكرده‏اند. تلاش امروز غرب در به‌كارگیری جنگ سرد علیه مسلمانان ادامه همان جنگ سردی است كه در طی جنگهای صلیبی اوج گرفت. در این جنگها، اول باید اسلام دین شمشیر معرفی می‏شد تا كشتار مسلمانان توجیه‏پذیر باشد و ثانیاً راهبه‏ها و كشیش‏ها چون ازدواج نمی‏كردند، محمد(ص) را شهوتران نشان می‏دادند تا حمله به مسلمانان به سرعت انجام گیرد. به‌طور قطع، برخی از مبلغان ضداسلامی متعصب به معنای واقعی كلمه بودند، و این روش تحقیرآمیز، تاثیر مهمی در بیگانه ساختن غرب با جهان اسلام داشته، و به دلیل ضدیت طولانی غرب با پیامبر، ضدیت با غرب در میان مسلمانان رشد كرده است. بنابراین، غرب خود باید مسئولیت رشد اسلام افراطی را بپذیرد. اسلام افراط‌گرا واژه توهین‏آمیز و گمراه‌كننده‏ای است، ولی به ستوه آمدن مسلمانان را به غرب ارتباط دادن، نكته‌ای تأمل‌پذیر و مثبت است.
محمد(ص) دارای ذوق و استعداد سیاسی بالایی بود، به‏گونه‏ای كه اعراب را از خشونتهای داخلی نجات داد، متحدشان كرد و هویت جدیدی به آنان بخشید. او گاه برای پیشبرد اهداف الهی خود به سختی‌هایی تن داد كه برای انسانهای امروز تصور كردنی نیست. وی برخلاف تصوری كه در غرب وجود دارد، شهوتران نبود. یكی از دلایل مهم آن، ازدواج با خدیجه چهل‌ساله است. به علاوه این نكته را كه بیشترین ازدواج‏های وی با زنان بیوه بوده است، باید به دلیل فوق افزود. به هر روی نمی‏توان ازدواج‏های پیامبر را با شهوترانی مرتبط دانست بلكه همه آنها به درایت سیاسی پیامبر بازمی‌گشت. ازدواج او با زینب بنت جحش تكلیف الهی تأكیدشده‏ای بود كه برای تغییر یك سنت قدیمی جاهلی انجام شد. البته خالی دانستن ازدواج‏های پیامبر از شهوت‏رانی سخن درستی است، ولی آنها را یكسره سیاسی دانستن هم ناصواب است. آرمسترانگ مرتب از سوء برداشت غرب از پیامبر انتقاد می‏كند و نبوغ محمد(ص) را در حل مسائل مختلف می‏ستاید. وی درایت و دوراندیشی پیامبر را در صلح حدیبیه به‌رغم مخالفتهای ابتدایی ستودنی می‏داند. آرمسترانگ معتقد است اگر مسیح(ع) همانند محمد(ص) به حكومت می‏رسید و دولت تشكیل می‏داد، مجبور می‏شد قوانینی شدیدتر از قوانین محمد(ص) طراحی كند.
قرآن كتابی است كه اگر به‌درستی خوانده شود، احساسی از معنویت و صفای باطن در خواننده ایجاد می‌كند كه درك آن برای مسیحیان مشكل است. به علاوه عربی بودن قرآن و ترجمه‏های نامأنوس لاتینی آن، بر فهم‌ناپذیری قرآن در غرب افزوده است، ولی آرمسترانگ برای مستند كردن سخنانی كه در كتابش آورده، از آیات بسیاری استفاده كرده و معتقد است قرآن كتابی است كه تأثیرات درونی خوب و مثبتی را در انسان به‌وجود می‌آورد.
اسلام دین صحرا نیست، و نیز هیچ انسی بین اسلام و شمشیر وجود ندارد، همان‌گونه كه در مسیحیت رابطه‏ای بین آموزه‏های مسیحی و شمشیر به چشم نمی‏خورد. مبنای چنین قضاوتی آن است كه ریشه همه ادیان الهی یكی است و پیام‏های آنها یكسان می‌باشد، و از این رو اگر در مسیحیت شمشیر سخن اول را نمی‏گوید، در اسلام هم سخن اول با شمشیر نیست. بنابراین، اگر پیامبر به شمشیر دست برده و به جهاد فی سبیل‌الله اقدام كرده، به یك كار دفاعی مبادرت ورزیده است، پس باید از جهاد فی سبیل‌الله حمایت كرد. همین منطق درباره احكام اسلامی كه گاه بریدن دست دزد را توصیه می‏كند، وجود دارد. اگر به‌راستی مسیح(ع) به حكومت می‏رسید، می‏توانست در مقابل افراد شرور و دزد سكوت اختیار كند؟ اگر اسلام واقعا دین خشونت بود، آیا می‏توانست جاوید بماند؟ كدام اندیشه یا حكومتی با زور و شمشیر توانسته است به حیات جاودانه برسد؟
پیامبر دوست می‏داشت از زخم زبانهای یهود رهایی یابد، ولی قبله به خواست و مشیت الهی تغییر كرد كه اثر مهم آن عزت مسلمانان و ذلت یهودیان بوده است. یهودیان بسیار مغرور بودند و یكی از دلایل مخالفت آنان با پیامبر غرور آنان بود. پیامبر با شكست دادن آنها و اخراج‏شان از مدینه غرور و اعتماد به نفس را از آنها گرفت و به این وسیله و برای همیشه خطرشان را نسبت به اسلام از بین برد.
بسیاری از صفات جاهلی، با كرامت انسانی سازگار نبود، اما طواف به دور خانه خدا سنت مهمی بود كه پیامبر آن را در جهت عبادت خداوند واحد به كار گرفت. اسلام با خرافه‏هایی كه پس از رسالت پیامبر مطرح شد و ریشه در جاهلیت عرب داشت، به مخالفت برخاست چون افسانه غرانیق كه در آن ستایش بتان بار دیگر زنده می‏شود. تفاوت اثر پرستش خدا و پرستش بت در حیات اجتماعی بسیار محسوس است و اسلام پرستش خدای واحد را برگزید تا به زندگی انسانها حیات جاودانه ببخشد. با این وصف، نباید شك كرد كه برای درك قوانین اسلامی، درنظرگرفتن موقعیت زمانی و مكانی جزیره‏ًْالعرب ضرورتی اجتناب‏ناپذیر است.
اسلام حقوقی را به زنان عطا كرد كه قبل از آن، بهره‏ای از آن نداشتند. این حقوق در اوضاع و احوال صدر اسلام مانند معجزه‌ای شگفت‏انگیز بود. زنان حق شهادت یافتند، اجازه داشتند كه مهریه داشته باشند، و با محدود شدن تعدد زوجات شخصیت جدیدی پیدا كردند، حتی حجابی كه اسلام احیا كرد، برای ارتقا شخصیت زن و پاك نگاه داشتن دامن او از معاصی و ناپاكی‏ها بود. البته زنانی چون عایشه از مزایایی كه اسلام به آنان عطا نمود، در جهت ارضای تمایلات سیاسی ناصواب و ناحق استفاده كردند. با این وصف، رفتار اسلام با زن یك رفتار انسانی و الهی بود در حالی كه غرب با همه ادعاهایش رویكردی مستبدانه به مسأله زن داشته است.
تصویری كه كتاب آرمسترانگ از برخی شخصیتهای تاریخ اسلام ارائه می‏كند، به واقعیتهای وجودی آنها نزدیك است. وی پیامبر را ستایش می‏كند، به‌رغم اینكه قضاوت درستی درباره پیامبر به عمل نیاورده و اشكالاتی را بر پیامبر وارد كرده است. در عوض، ضمن برشمردن نكاتی مثبت درباره عمر، ابوبكر و عثمان، معتقد است آنها در ایمان به پیامبر ضعف ایمان و تردید داشته‌اند.
علاوه بر موارد بالا، نكات مثبت دیگری نیز در كتاب به چشم می‏خورد كه برخی از آنها عبارت‌اند از:
وی می‏كوشد مسائل صدر اسلام را با مسائل دیروز و امروز مسیحیان، یهودیان و مسلمانان درهم آمیزد. او برای تبیین و تفسیر یك یا چند موضوع گاه وارد جزئیات شده و گاه نیز به كلی‏گویی اكتفا كرده است. آرمسترانگ از منابع لاتین و عربی برای غنای نوشته‏اش سود ‏برده است. او گاه دو یا چند روایت و داستان را درباره یك موضوع نقل نموده و قضاوت را به خواننده واگذار كرده است. آرمسترانگ شعر و آیه را برای تفهیم بهتر و بیشتر مقصود به‌كار گرفته و برای ارائه سیمای كلی از همه حوادث تاریخ اسلام، سخن خود را از جاهلیت عرب آغاز كرده و تا رحلت پیامبر ادامه داده است.
● تحلیل و تفسیر داده‏ها
▪ هدف نویسنده:
۱) چنانچه نویسنده‏ای بتواند موضع‏گیریهای ضد اسلام مردمان مغرب‌زمین را به بی‏اطلاعی یا كم‏اطلاعی آنها از اسلام نسبت دهد، توانسته است دامن آنان را از هر گناه و اشتباه عمدی علیه پیامبر پاك كند. آرمسترانگ در این جهت و با این هدف تلاش می‏كند و از این روست كه ابائی ندارد كه بگوید تا زمان حیات مارتین لوتر حتی یك ترجمه لاتین از قرآن در دسترس غربی‏ها نبوده است، لذا خیلی طبیعی به نظر می‏رسد كه آنها اسلام را به عنوان اقتباسی نادرست از مسیحیت كلیسایی باور داشته باشند.
۲) تصویری كه از پیامبر ارائه می‏شود، تصویر یك انسان تقریباً معمولی است. نویسنده با زیركی ‏كوشیده است حضرت محمد(ص) را در حد سیمایی كه مسیحیان و یهودیان از عیسی(ع) و موسی(ع) ارائه می‏كنند، نشان دهد، در حالی كه حضرت محمد(ص) برتر از پیامبران دیگر است. از معجزات پیامبر و ارتباطش با خدا سخن زیادی در میان نیست، چون او فردی است عادی و آدمی است معمولی. لحن كلماتی كه درباره پیامبر به كار برده، گاه غیر مؤدبانه است، انگار از یك انسانی چون لوتر سخن می‏گوید.۳) نویسنده اسلام را برداشتهای پیامبر از تورات و انجیل می‏داند و از این رو تضادی را كه گاه بین موسی و عیسی با پیامبر به تصویر می‏كشد، كم‌اهمیت جلوه می‏دهد، زیرا هدف آن است كه اسلام را بدون هویت مستقل نشان دهد، اعتماد به نفس مسلمانان را از بین ببرد و آنان را وابسته به آموزه‏های دینی و غیردینی غرب نشان دهد. اگر تصویری مستقل از اسلام كشیده شود، آن‌گاه نمی‏توان بر آن فائق آمد و به سلطه‏گری بر مسلمانان ادامه داد.
۴) درآمیختن گذشته‏های دور با مسائل امروزی كه ظاهراً با هدف ارائه چهره‏ای جذاب و جالب از مسائل انجام می‌شود، به پرهیز از تفكیك مسائل و عدم حیطه‏بندی آن و سرانجام به خلط مباحث می‏انجامد و خواننده را به تحیر می‏كشاند. در این صورت هر آنچه گفته شود، چه راست و چه دروغ، از سوی خواننده به راحتی پذیرفته می‏شود.
۵) حاصل استفاده ناصواب از آیات قرآن، متهم كردن قرآن به عاملی برای گسست قریش و سایر قبایل، نشان دادن تأثیرپذیری و الگوگیری قرآن از انجیل و تورات و اتهام بستن به قرآن به عنوان ابزاری برای شكستن پیوندهای فامیلی به پایین آوردن شأن، ارزش و اعتبار قرآن و غیر الهی جلوه دادن آن منجر خواهد شد. به علاوه، تأكید مكرر بر این نكته كه قرآن آماده بود تا با وقوع یك حادثه آیات خویش را عرضه كند، می‏تواند آن را كتابی صرفاً برای آن زمان نشان دهد.
۶) در كتاب زندگی‏نامه محمد(ص)، مسلمانان بسیار بیش از یهودیان و یهودیان بیش از مسیحیان و مسیحیان خیلی كمتر از مسلمانان و یهودیان مورد حمله یا سرزنش و یا تشكیك قرار گرفته‏اند. بنابراین درك مسیحی‏گری با هدف طعنه زدن به اسلام و مسلمانان در این كتاب چندان مشكل نیست. در كتاب آرمسترانگ چهره صلح‏آمیز، صمیمی و دوستانه و نیز مقبول‏تری از آموزه‏های دین مسیحیت ارائه شده و هرچند كتاب درباره پیامبر اسلام است، به نحوی زیركانه بلندگو و سخنگوی انجیل تحریف‌شده گشته است. عنصر رحمت در سیره و شیوه مسیح (ع) اصل مسلم فرض شده و جنگهای پیامبر(ص) و خشونتهای یهود مورد تردید قرار گرفته است.
۷) چرا آرمسترانگ بارها از شماتت پیامبر به زنانش سخن می‏گوید؟ در حالی كه این رفتار پیامبر نه شماتت بلكه تلاشی برای هدایت آنان به شمار می‏رود. یا چرا زمانی كه از جنگهای پیامبر سخن به میان می‏آورد، شوالیه‏ای را مجسم می‏سازد كه دائم به فتح و پیروزی می‏اندیشد؟ در صورتی كه پیامبر همواره به دنبال فتح قلبها بوده است. چرا چنین تصویری را به آنچه به پیامبر و اسلام منسوب است، مانند انقلاب اسلامی، هم تعمیم می‏دهد و می‏نویسد: به علت نافرمانی ایرانیان در ۱۹۸۷.م، چهارصدودو زائر ایرانی در مكه كشته و ششصدوچهل‌ونه نفر زخمی شدند؟پاسخ این سوالات را می‏توان در ارائه ظریف چهره‏ای خشن از اسلام جستجو كرد.
۸)نوشته‏های آرمسترانگ نشان می‏دهد كه او هم همانند بسیاری از نویسندگان مسیحی در پی تثبیت معیارهای غربی در سنجش درستی و نادرستی حوادث است. شاید از این روست كه نویسنده از توصیف حالت روحی پیامبر، زمانی كه در آستانه دریافت وحی قرار می‏گیرد، عاجز است یا او بارها از دشوار و مشكل بودن فهم و درك آنچه اسلام آورده، برای مخاطبان غربی خویش سخن می‏گوید. این سخن از جهاتی امیدواركننده و از دیگر جهات تاسف‌برانگیز است كه چرا تلاشی برای فهماندن آن به مخاطب انجام نمی‌شود؟ به هر روی، در قالبِ فكریِ مادی‌نگر غرب، وحی جایگاهی ندارد و اصولاً به رسمیت شناخته نمی‏شود.
▪ روش نویسنده در ارائه مطالب
۱) نخست اعتماد مخاطب را جلب كن و سپس هر چه بگویی می‏پذیرد. بر پایه این روش، آرمسترانگ بر حقایقی از تاریخ اسلام تكیه می‏كند و برخی از ویژگی‌های مهم و معروف آن را نشان می‏دهد، اما در لابه‌لای این سخنها، انتقادی به‌عمل می‏آورد و طعنه‏ای می‏زند. او اگرچه بسیار از پیامبر دفاع می‏كند، در میان همان دفاعیه‏ها نكته‏ای را تكذیب یا حقیقتی را خدشه‌دار می‏سازد. به‌عنوان نمونه، پس از تعریف و تمجید فراوان از پیامبر می‏نویسد او به زنان اشتیاق فراوان داشت. بنابراین از قاعده چند سخن راست و یك سخن دروغ همانند رسانه‌هایی چون بی.بی.سی پیروی می‏كند.
۲) به روز نوشتن و از واژه‏های جدید سود بردن، روش مناسبی در تفهیم سخن است، ولی به روز سخن گفتن، حوادث دیروز را كهنه می‏نمایاند و به‌جای‌آنكه خواننده را به آن حوادث، هدایت كند نسبت به آن دلزده و دلسرد می‏كند. این روش را كم و بیش می‏توان از لابه‌لای صفحات كتاب دید و حس كرد. تكرار و تأكید بر واژه‏ها و اصطلاحات جدید، هر بار، یك گام خواننده غربی را به احساس تضاد و دوگانگی دچار می‌كند؛ دوگانگی بین آنچه دیروز و امروز روی داده است، زیرا خواننده امروزی كتاب انس بیشتری با مسائل دوره خود دارد و صحت و درستی آن را قبل از مطالعه كتاب، بیش از كتاب می‏داند.
۳) پراكنده‌گویی و از زمین و آسمان، به یك باره، سخن گفتن همیشه برای تسهیل در درك مطالب و فهم پیچیدگی‏های حوادث نیست، بلكه گاه شیوه و روشی است كه به منظور پرت كردن ذهن خواننده از واقعیتی كه به آن دست یافته یا در آستانه دست یافتن به آن است، صورت می‏گیرد. مثلاً سخن از یهود است، ولی ناگهان آرمسترانگ خواننده‏اش را به درون قرون وسطی می‏برد، یا هنگامی كه از وحی می‏گوید، بدون مقدمه‌چینی‏های لازم و ضروری، امی بودن پیامبر را می‏شكافد و می‏كاود. در حقیقت، نویسنده میل عجیبی به پراكنده‌گویی از خود نشان می‏دهد، گاه چنان از یك موضوع دور می‏شود كه در بازگشت مجدد به آن، خواننده را دچار دوگانگی می‏سازد.
۴) بسیار دیده‏ام كه آرمسترانگ از روش نه تأكید و نه تكذیب سود جسته است. مثلاً زمانی كه از انگیزه تجاری در اعزام برخی از یاران و اصحاب پیامبر به حبشه سخن می‌گوید، بدون اینكه به خواننده پاسخی ارائه دهد، مطلب و سخن را بدون تأكید و تكذیب رها می‏كند، اما چون اشاره‏ای به انگیزه‏های مادی می‏كند، ذهن و نظر خواننده را به سوی درستی این سخن نادرست سوق می‌دهد كه پیامبر، به دلیل منافع مادی، یارانش را به زحمت انداخت. در مواردی دیدگاه بدبینانه غرب امروز و دیروز را درباره پیامبر، اسلام و مسلمانان نقل می‌كند، بدون آنكه به دفاع از این یا آن برخیزد.
۵) روش دیگر به‌كاررفته، دفاع بد یا ضعیف از یك یا چند واقعیت تاریخی ــ اسلامی است. این روش در جا و مكانی و برای حوادثی به‌كار می‏رود كه رد و نفی كامل آن میسر نیست. بر پایه این روش نباید این عبارت تعجب كسی را برانگیزد: قرآن اعلام می‏كند كه مسلمانان فقط می‏توانند چهار همسر اختیار كنند، ولی پیامبر اختیار بیشتری دارد. همین روش درباره جنگهای پیامبر نیز ــ كه همانند ازدواج‏های آن حضرت دستمایه تردیدآفرینی غربی‏ها نسبت به پیامبر شده است ــ به چشم می‏خورد. به علاوه به‌كارگیری جملات و كلمات دو پهلو و مبهم برای گمراه كردن مخاطب و بزرگ جلوه دادن مخالفان پیامبر به منظور كاستن ارزش كار رسول‌الله از دیگر روشهای كتاب آرمسترانگ در دسترسی به هدفهای گفته‌شده است.
● نتیجه
با همه كاستی‏ها و شاید غرض‌ورزی‏های كتاب، آرمسترانگ تصویری روشن‏تر و شفاف‏تر از پیامبر، اسلام و مسلمانان، در مقایسه با نوشته‏هایی چون آیات شیطانی، پدید آورده، ولی زندگی‏نامه محمد(ص) در مقیاس كوچك‏تر، آیات شیطانی دیگری است. البته نگاه انسان یا انسانهای غربی به كتابهای آرمسترانگ مانند تصویر بالا، بدبینانه نیست، ولی آنچه خوانندگان مغرب زمینی كتاب به‌دست می‏آورند، شناخت همه یا بیشتر واقعیتهای اسلام نخواهد بود. درحقیقت خواندن این كتاب، برای انسان غربی و شرقی، نه‌تنها ایمان به پیامبر را تقویت نمی‏كند، بلكه گاه در آن تردیدهای جدی ایجاد می‏كند. سنی‏گرایی، یهودمحوری، مسیحی‏گری، عایشه‏مداری و عٌمَرگویی از مختصات كتابی است كه به‌ظاهر به قصد شناساندن پیامبر تحریر شده است، اما آیا باید از یك نویسنده غربی ناآشنا به اسلام، توقع داشت كه مانند یك مسلمان آگاه و دیندار پیامبر را معرفی كند؟ اگر نه، چاره چیست و چه باید كرد؟
مرتضی شیرودی*
پی‌نوشت‌ها
* عضو هیات‌علمی پژوهشكده تحقیقات اسلامی
[۱]ــ درباره نام كتاب دو نكته قابل تأمل و دقت است. اول آنكه نویسنده همواره از عبارت پیامبر اسلام استفاده می‏كند در حالی كه مسلمانان آن بزرگوار را پیامبر جهان می‏دانند، البته عبارت پیامبر اسلام از سوی مستشرقان ابداع شده است كه متأسفانه مسلمانان هم آن را به كار گرفته‏اند. دوم، در صفحات نخست كتاب نام این اثر به شكلهای مختلف زیر آمده است: محمد(ص)، زندگی‏نامه پیامبر اسلام(ص) و زندگی‏نامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص).
[۲]ــ در فصل دوم كتاب، زیرنویس‏هایی به چشم می‏خورد كه برخی از نادرستی‏های آن را توضیح می‏دهد كه مقاله حاضر نیاز به توضیح مجدد آن نمی‏بیند.
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید