جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


غربت عطار


غربت عطار
به مناسبت بزرگداشت عطار به سراغ دكتر اشرف زاده رفتیم كه ۱۱ كتاب از میان ۴۸ كتابش به عطار اختصاص دارد و به همین اعتبار، به عنوان عطارشناس شناخته شده است. با وجود اهمیت اندیشه عطار نیشابوری در زمینه های مختلفی چون ادبیات و عرفان تحقیقات صورت گرفته در مورد او بسیار اندك و ناچیز می نماید، در حالی كه زندگی و آثار دلكش وی در پرده ای از غربت و ناشناختگی قرار دارد.
● به نظر شما زمینه تاریخی رواج عرفان و تصوف و موانع آن چه بود؟
▪ مسأله عرفان امری درونی است و در حقیقت، نوعی تفكر برای پیدا كردن حقیقت وجودی خود است. تصوف و عرفان غالباً با یكدیگر اشتباه می شوند. از نیمه دوم قرن دوم هجری نخستین آثار برخی صوفیان منتشر می شود و به دنبال آن عرفان دیده می شود. تصوف عملی و عرفان عملی راه خود را تا حدود قرن پنجم ادامه می دهند.
البته در آن خلال كسی مانند حسین منصور حلاج را دارید كه به اعتبار بی پروایی اش محكوم می شود. داستانش در باب ۷۲ «تذكرهٔالاولیا» عطار آمده است. اعدام وی نوعی چشم زخم گرفتن از سایر عرفا بود كه در كار سیاست و دین دخالت می كردند. حسین منصور هم در سیاست و هم در دین دخالت می كرد، به طوری كه علمای شیعه و سنی او را مطرود اعلام كردند و حكم قتلش را صادر نمودند. برخی از عرفا مانند جنید بغدادی نیز بر ظاهر حكم كرده، تأویل هایی كه می شد نپذیرفتند و بر اعدام وی صحه گذاشتند، زیرا گمان می كردند شریعت به خطر افتاده است.
از سوی دیگر، حسین منصور علیه حاكمان زمان از جمله وزیر وقت برخاسته بود، به همین خاطر حكم قتلش امضا شد. وقتی حكم قتل كسی مثل منصور حلاج صادر شد تا حدودی عرفای دیگر دست و پای خود را جمع كردند و از عرفان عملی و شفاهی به عرفان علمی روی آوردند، عارف بزرگ، نصر سراج «المع فی تصوف» را نوشت و كسانی چون ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری در خراسان ظهور كردند كه عرفان را از حالت زهد به سمت ذوق كشاندند.
پیش از آنها عرفان بیشتر جنبه زهدی داشت. كتاب نصر سراج هم عرفان زاهدانه را شرح می كند. توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توكل و رضا، هفت مقامی كه او برای طی طریق سالك قائل شده، بیشتر زاهدانه است و به عرفان عبوس مشهور است. كسانی مانند هجویری، قشیری، امام محمد غزالی، جنید بغدادی و سایر عرفای بغدادی كه عرفای «محو» یا اهل «هشیاری» نام گرفته اند، دارای گرایش زاهدانه هستند.
مسأله بعدی سامانیان بودند كه برای پرورش زبان فارسی تلاش زیادی می كردند. آنها شاعران بزرگی مانند رودكی و شهید بلخی را مورد حمایت قرار دادند. در زمان سلطان محمود هم همین راه ادامه یافت. شعرا در آن دوره اهل مدح بودند و در واقع بلندگوهای تبلیغاتی حكومت بودند. این كه می گویند سلطان محمود غزنوی ۴۰۰ شاعر در دربار داشت، نشان از گونه ای سوءاستفاده دارد. شاعران در جنگ و شادی به كار مدح گمارده می شدند.
اما سلجوقیان دلبستگی زیادی به شعرا نداشتند و در عوض بیشتر بر روی صوفیان متمركز شدند و آنها را تقویت كردند. در نتیجه، عرفان رشد كرد. همچنین مردم طی این قرن ها به عرفا اعتماد پیدا كرده بودند زیرا آنها زاهدانی گوشه گیر بودند كه فقط روح خود را پرورش می دادند. پادشاهان می خواستند از وجود آنها برای جلب نظر مردم و كسب مشروعیت استفاده كنند. از این رو، به آنها بها می دادند. می گویند سلطان سنجر به دیدن احمد جام رفت.
‌● با این مقدمه، حال می توانیم وارد بحث درباب عطار شویم. چه شخصیت هایی بر روی این شوریده كه اهل كدكن بود، اثر گذاشتند؟
▪ براساس آنچه خود عطار نقل می كند، شیخ ابوسعید ابوالخیر بیشترین تأثیر را بر وی داشته است: « از دم بوسعید می دانم‎/ دولتی كه این زمان همی یابم » كسانی كه بر افكار و آثار عطار تأثیرگذار بودند - كه من در كتاب «عطار و دیگران» ذكر كرده ام - بزرگوارانی مانند امام محمد غزالی بوده اند. برخی تفكرات عطار نیشابوری از اساس مطالبی است كه امام محمد غزالی و بعد از او شیخ احمد غزالی در كتاب هایشان آورده اند.
شخصیت بعدی سنایی غزنوی است. او می توانست اصطلاحات عرفانی را به كمال در شعرش بیاورد مخصوصاً در «حدیقهٔ الحقیقه». عطار در حقیقت با تأثیرپذیری از او كمال می یابد، هرچند وی به همین مقدار قانع نبود چون صاحب نظر بود. برای مثال، مقامات عارفانه ابونصر سراج را به طور كلی تغییر می دهد، یعنی كسی است كه تئوری عرفانی دارد. سنایی غزنوی از یك جهت و امام محمد غزالی و احمد غزالی از سوی دیگر تقریباً بر تمامی عرفای پس از خود از جمله عطار تأثیرگذار بودند. مثلاً عطار داستان شیخ صنعان را از تحفهٔ الملوك غزالی گرفته یا اصل منطق الطیر به صورت نثر در « لسان الغیب» شیخ احمد غزالی بوده است.
● چه كتاب هایی بر عطار اثر گذاشتند؟
▪ تقریباً، تمام كتاب ها پیش از او تأثیرگذار بودند زیرا او یك محقق بود. فلسفه، منطق، فقه و دیگر علوم را به كمال می دانست، ولی وجه عرفانی زندگی اش بسیار پررنگ تر بود. می گوید: گرچه عطارم من و تریاك ده‎/ سوخته دارم جگر و چون ناكده ، با این احوال، در ادبیات استاد بود و در تفسیر قرآن و حدیث هم به همین نحو.
من در یك كتاب ۶۰۰ صفحه ای آیات و احادیث مورد استفاده عطار را جمع آوری كرده ام. می بینیم كه جامع علوم و در عرفان صاحب نظر بود.
● به نظر می رسد كه «مصیبت نامه» مقدم بر «منطق الطیر» تألیف شده است، نظر شما چیست؟
▪ از نظر زمانی نمی توان گفت كدام اثر عطار مقدم بر دیگری است، هر چند دكتر شفیعی كدكنی مطالبی در این باب گفته اند. به هر حال نمی توان به طور قطعی گفت و تنها می شود حدس زد. «منطق الطیر» جزو كتاب هایی است كه عطار در اواخر عمرش نوشته است. دو كتاب یاد شده به لحاظ محتوای عرفانی و سیر سلوك با هم متفاوت اند. «مصیبت نامه» شرح سالكی است كه می خواهد حقیقت را پیدا كند و ۴۰ منزل را طی می كند تا حضرت رسول ( ص) در نهایت او را به خودش برمی گرداند. یعنی حقیقت در وجود خود سالك بوده است.
گرچه می توان گفت رمزی در دیدن جبرئیل ، هر یك از پیامبران و... نهفته است، ولی آن كتاب را نمی توان یك كتاب رمزی دانست. ولی شیوه تفكر در «منطق الطیر» متفاوت است. اولاً به نظر من تز اصلی عرفانی عطار را می توان در «منطق الطیر» دید. چون حركت روح آدمی به سمت كمال است، به نوعی حماسه عرفانی است. از سوی دیگر، این داستان نخستین كتاب منظوم رمزی عارفانه است. (كتاب های شیخ شهاب الدین سهروردی رمزی و به نثر هستند).
در «منطق الطیر» مسأله بازگشت انسان به فطرت خود پیش كشیده می شود، چون هر پرنده نمادی از یك نوع تیپ است. می گوید انسان در هر مسلكی باشد، زمانی به خداوند نیاز پیدا می كند. زیرا اگر او نباشد، نظم عالم به هم می ریزد. می خواهم بگویم حتی شروع قصه رمزی است. اصلاً خود كتاب رمزی است. مثلاً وقتی سؤال می كند هستی چگونه به وجود آمده، می گوید: ابتدای كار سیمرغ ای عجب‎/ جلوه گر بگذشت بر چین نیمه شب‎/ در میان چین فتاد از وی پری‎/ لاجرم پرشور شد كشوری‎/ هر كسی نقشی از آن پر برگرفت‎/ هر كه دید آن نقش كاری درگرفت‎/ آن پر اكنون در نگارستان چین است‎/ الطب العلم ولو به السین از این است‎/ گر نگشی نقش پر اوایم‎/ این همه غوغا نبودی در جهان‎/ این همه آثار صنع از فر اوست‎/ جمله نمودار نقش پر اوست.
در همین جا، سیمرغ رمزی از خداوند، شب رمزی از عدم و پر سیمرغ جلوه ای از جلوه های حضرت حق است. بعدها حافظ می گوید: هر دو عالم یك فروغ روی اوست‎/ گفتمت پیدا و پنهان نیز هم. در واقع، سیر به وجود آمدن جهان هستی به صورت تمثیلی و نمادین بیان شده است. پس رمز «منطق الطیر» به پرندگان منحصر نمی شود و كل كتاب رمزی است.
● اختلاف نظری هست میان مولوی شناسان كه به عطار برمی گردد. مثلاً استاد فروزانفر در بحث از مولوی با در نظر گرفتن سنایی و عطار و تأثیرات این دو بحث خود را در زمینه مولوی پیش می برد، ولی علامه جعفری مثنوی معنوی را بدون در نظر گرفتن پیشینه آن تحلیل می كند، به نظر شما می توانیم مولوی را بدون در نظر گرفتن عطار بشناسیم؟
▪ باید ببینیم هدف چیست. هدف علامه جعفری شرح مثنوی بود. پس شرح ۱۵ جلدی ایشان یك كار فلسفی و نیمه عرفانی بر روی مثنوی است.اما مسأله اینجاست كه اگر كتاب هایی مثل «حدیقهٔ الحقیقه» سنایی یا آثار عطار نبود، كتابی مانند مثنوی به وجود می آمد یا نه؟ شاید اگر عطار نیشابوری نبود، ما مثنوی معنوی را نداشتیم. همان گونه كه اگر سنایی نبود، احتمالاً عطاری نبود. مولوی چكیده عرفان پیش از خود است.
او وارث ۴ قرن عرفان پیش از خود بود. كافی است مأخذ قصص مثنوی را كه مرحوم فروزانفر درآورده نگاه كنیم. بسیاری از حكایت های مولوی قبلاً در آثار عطار و یا سنایی آمده است. درمثنوی، بارها شاهد شرح غزلیات عطار هستیم. از این رو، می دانیم مولوی ارادت خاصی به عطار داشته و در عرفان ، عطار به نوعی استاد مولوی به حساب می آید.
به اعتبار این كه عرفان ذوقی از عطار به بعد به وجود می آید. ما می توانیم سنایی را نخستین كسی بدانیم كه عرفان را به صورت جدی در شعرهایش آورد، اما عرفان او زاهدانه بود؛ در حالی كه عطار ذوقی بود. عطار حتی نسبت به عرفای پیش از خود ابتكاراتی دارد مثلاً به جای «مقامات» از «وادی»ها استفاده می كند معنی وادی بیابان های سنگلاخی است، حال این بیابان ها چه هستند: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا، طلب شوق اولیه است و بعد عشق. از این رو، وادی های او ذوقی و عاشقانه اند. به همین خاطر، وادی های اورا هفت شهر عشق نامیدند.
مسأله بعدی این كه عرفای پیش از عطار یا حتی بعد از عطار معتقد بودند تفاوت میان انسان و فرشته عشق است. انسان عشق را پذیرفته ولی فرشتگان نپذیرفتند. حافظ می گوید فرشته عشق را نداند كه چیست‎/ ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاك آدم ریز. ولی عطار خلاف این را می گوید ، وی معتقد است فرشتگان هم مثل انسان ها عاشق خداوندند و اگر عشق نداشتند، این گونه حول عرش الهی نمی گشتند.
چیزی كه انسان دارد و فرشته ندارد از نظر عطار «درد» است. قدسیان را عشق هست و درد نیست‎/ درد را جز آدمی در خلق نیست‎/ درد تو باید دلم را درد تو لیك نی در خورد من در خورد تو‎/ ساقیا خون جگر در جام كن‎/ گر نداری درد از ما وام كن... كفر كافر را و دین دیندار را‎/ ذره ای درد در ده دل عطار را. به همین خاطر، ماسینون می گوید: اشعار عطار عشق است و درد است وخون. عطار مركزی است كه از یك سو عرفان گذشته را در خود دارد و از دیگر سو، ابتدایی برای عرفان آینده است؛ آینده ای كه در آن مولوی و حافظ وجود دارد.
● چرا تذكرهٔ الاولیا به نظم نوشته شد؟
▪ جوابش را باید از خود شاعر پرسید. «تذكرهٔالاولیا» شرح حال اولیا است و معمولاً شرح حال با شعر هماهنگ نیست، زیرا كلمات خاصی در زبان عرفای گذشته بیان شده كه نمی بایست تغییر كند. اگر این جمله ها به صورت شعر درآید، ممكن است جابه جایی كلمات معنای اصلی آنها را به خطر بیندازد.● وقتی خبر وجود سیمرغ را به پرندگان می دهند، می گویند هر نقشی در این عالم است نقش و رنگ پری از پرهای سیمرغ است. در پایان، كاشف به عمل می آید كه آن سیمرغ همین سی مرغ اند. چون نگه كردند آن سی مرغ زود‎/ بی شك این سی مرغ، آن سیمرغ بود. آیا به این ترتیب نمی توان ادعا كرد كه فلسفه عطار اصالت انسان است چون جهان نقش عالم درون انسان است؟
▪ نه مسأله این طور نیست، اولاً یكی از پرندگان می پرسد: نسبت ما چیست با او بازگو‎/ زان كه نتوان شد به عمیا راز جو. هدهد جواب می دهد: در حقیقت كل آنچه به وجود آمده سایه ای از سایه های سیمرغ است. تو بدان آنگه كه سیمرغ از نقا‎/ آشكارا كرد رخ چون آفتاب‎/ صد هزاران سایه بر خاك او فكند‎/ پس نظر بر سایه پاك او فكند‎/ سایه خود كرد بر آدم نثار‎/ گشت چندین مرغ هر دم آشكار‎/ یعنی كل مخلوقات در مقابل خداوند مثل سایه در مقابل خورشیدند. این سایه ها وجودی از خود ندارند. وجود سایه وابسته به خورشید است.
پس انسان كه سایه پاك است، مورد توجه خاص خداوند است. پرنده ها در ابتدا خیال می كنند به جایی رسیده اند، اما مدت ها كسی به آن ها محل نمی دهد، حتی وقتی هاتف غیبی می آید آنها را به سخره می گیرد: با چه كارآیید مشتی ناتوان یا مثلاً: از شما آخر چه خیزد جز زحیر‎/ بازپس گردید ای مشتی حقیر. اما بعد از آن كه صبر و استقامت مرغان را می بیند، آن ها را به درگاه می خواند.
اینجا كار مشكل می شود چون منطق الطیر یا زبان مرغان را كسی مثل سلیمان می تواند بفهمد : « منطق الطیر غزل های مرا كس نمی داند سلیمان اش تویی. » این سی مرغ وقتی به قلعه می رسند و به سیمرغ نگاه می كنند چهره خود را به جای سیمرغ می بینند. وقتی به خود نگاه می كنند چون پاك شدند، سیمرغ را می بینند؛ وقتی به دیگران نگاه می كنند باز هم خود را در آینه وجود دیگری می بینند وهم سیمرغ را.
این است كه به حیرت می افتند. تا وقتی كه هاتف می گوید : « هیچ كس را دیده بر ما كی رسد‎/ چشم موری بر ثریا كی رسد‎/ دیده ای موری كه سندان برگرفت‎/ پشه ای پیلی به دندان برگرفت » ، پس دیدن سیمرغ مطرح نیست و این كه خود آن ها سیمرغ شده باشند مطرح نیست. پس جواب می دهد: آینه است این حضرت چون آفتاب. در اینجا، مرغان می پرسند كه چه كنیم. جواب می دهد كه محو او شوید، در وجود او مستغرق شوید تا بتوانید او را ببینید: محو او گشتند آخر بر دوام‎/ سایه در خورشید گم شد والسلام. پس اصلاً مرغان سیمرغ نشدند، بلكه چون پاك شدند، وجودشان در سیمرغ محو شد.
● غزلیات عطار در مقایسه با غزل های سنایی یا مولوی چه ویژگی هایی دارد؟
▪ عطار نیشابوری وارث عرفان سنایی است و مولوی وارث عطار اما غزل های عطار چند ویژگی دارد كه بسیار مهم است. اول این كه عطار نوعی وحدت حال و وحدت تجربه را در غزل هایش رعایت می كند، یعنی غزل او حول یك محور می چرخد و مسلسل است.
مثلاً «دل» را محور غزل قرار می دهد و تمام ابیات را پیرامون آن نظم می دهد. درواقع، غزل او از ابتدا تا آخر مثل یك داستان است. دوم این كه اصطلاحات عرفانی را به كار نمی گیرد، در صورتی كه غزل هایش كاملاً عرفانی اند. چنان احاطه ای به عرفان دارد كه لازم نمی بیند مثل شاه قاسم انوار یا شاه نعمت الله ولی اصطلاحات عرفانی را وارد شعر كند.
مطلب را به زبان ساده می گوید ولی خود مطلب عرفانی است. نكته سوم این كه محتوا و صورت ظاهر شامل كلمات، اصطلاحات، موسیقی و وزن شعر متناسب اند. یعنی محتوا در میانه صورت جای می گیرد. این در بسیاری از غزلیات عرفای دیگر دیده نمی شود. نزد آن ها گاه محتوا قوی است ولی لفظ ضعیف است و گاه لفظ قدرتمند است و محتوا ضعیف است. در بعضی از غزلیات مولوی، محتوا غنی با صورتی ضعیف نمایانده می شود و یا در حافظ به عكس گاهی صورت قوی محتوایی ضعیف دارد. البته نمی خواهم آن ها را نفی كنم.
● چرا عطار سرزمین خود را ترك نكرد؟
▪ ما از زندگی عطار چیز زیادی نمی دانیم. زندگی او در پرده ای از افسانه پوشیده مانده است. در مورد مولوی دو كتاب در زمان زندگی اش نوشته شده مثل «سپهسالار» كه زندگی او را نوشته یا افلاكی كه در «مناقب العارفین» به طور مفصل به زندگی مولوی می پردازد یا حتی «ولدنامه» ولی در مورد عطار و سفرهای كرده و یا ناكرده اش چیزی نمی دانیم اما به یاد داشته باشیم كه خیلی از عرفا دلبسته خاك و سرزمین خود بودند.
● می گویند بعضی از رباعی های خیام كارهای عطار است. به عنوان آخرین سؤال لطفاً كمی در این باره توضیح دهید.
▪ یكی از كتاب های عطار «مختارنامه» است كه دارای ۲۳۰۰ رباعی است كه عطار خود آن ها را جمع آوری كرده وبعضی از آن ها عین رباعی هایی است كه به خیام نسبت داده اند یا شبیه به آنهاست. چرا می گوییم این ها مربوط به عطار می شود و نه خیام؟
چون عطار خود آن ها را در ۵۰ فصل دسته بندی كرده، در حالی كه تا ۱۰۰ سال بعد از مرگ خیام هیچ رباعی به نام او نداریم. از این رو، می توان ادعا كرد آنها متعلق به عطار بوده اند و بعدها به خیام نسبت داده شده اند مثلاً به این رباعی توجه كنید كه جزو رباعیات اصلی عطار می دانند: چون عهده نمی كند كسی فردا را‎/ یك امشب خوش كن دل پر سودا را‎/ می نوش به نور ماه، ای ماه، كه ماه‎/ بسیار بتابد كه نیابد ما را.
عین این را با تفاوتی در مصرع دوم (حالی خوش دار، این دل پرسودا را) به خیام نسبت می دهند. یا نگاه كنید به این رباعی: بر بستر خاك، خفتگان می بینم‎/ در زیر زمین نهفتگان می بینم‎/ چندان كه به صحرای عدم می نگرم‎/ ناآمدگان و رفتگان می بینم كه در آثار خیام با تفاوت ناچیزی در مصرع اول (بر مفرش خاك، نهفتگان می بینم) آمده است.
علیرضا سمیعی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید