سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


حیات معنوی گوته


حیات معنوی گوته
یوهان ولفگانگ فون گوته را به جرات می توان اولین پیشگام و آغاز گر «گفت وگوی فرهنگ و تمدن ها» نامید.او با آفرینش آثاری فراتر از زمان و مکان، گام در راه گفت وگوی واقعی با فرهنگ ها و تمدن های دیگر گذاشت، آن هم در روزگاری که اثرات منفی پیشداوری های قرون پیشین در میان عامه مردم و بخش بزرگی از نخبگان اروپایی هنوز از میان نرفته بود. با این همه نمی توان از تاثیرات اندیشمندان «عصر روشنگری» بر افکار و آثار گوته غافل ماند. کسانی چون گوتهولد افرائیم لسینگ که با خلق درام «ناتان حکیم»، قلم بطلان بر مطلق گرایی نژادی و قومی و مذهبی کشید. لسینگ اعتقاد داشت که تنها زمانی بر پیشداوری های شوم و فاجعه آمیز ناشی از نابردباری و تعصب مطلق گرایانه مذهب ها و ملت ها می توان غلبه کرد که هر مذهب و ملت و نژادی، افزون بر احترام متقابل به دیگران، این بینایی و بصیرت را نیز داشته باشد که تنها از راه آزمون تجربی ایمان و اعتقادات خود و سرفراز بیرون آمدن از این آزمون است که می تواند ارزشمندی و حقانیت آنها را به اثبات برساند.
پیام نهفته در درام لسینگ را می توان در یک کلام چنین خلاصه کرد: انسانی ترین ادیان، راستین ترین ادیانند. و گوته؟ گوته با چنین پشتوانه های فرهنگی دست به آفرینش دیوان غربی- شرقی زد، اثری که در کنار درام مشهور فاوست از پرآوازه ترین آثار او به شمار می آید و در زمره شاهکارهای ادبیات جهان محسوب می شود. او در این اثر آمیزه ای دلنشین از آثار بزرگان شرق را با تصورات و تخیلات شاعرانه خود در هم آمیخت و بدین سان نخستین «بیان نامه منظوم گفت وگوی فرهنگ ها» را در سرتاسر جهان انتشار داد. عنوانی که گوته با شجاعت و جسارت تمام در آن دوران برای این کتاب برگزید، نشان از پنداره او از جهانی دارد که در آن غرب و شرق در کنار هم و در «دفتر و دیوانی مشترک» با هم پیوند دوستی و پیمان مودت می بندند.
این ترکیب غیرمنتظره در عنوان کتاب، همراه با خلاقیت شاعر در هماهنگ و همراه کردن موفقیت آمیز کلام شاعران و عارفان غرب و شرق، خواننده را به گونه ای دلنشین و دل انگیز، به تجربه یگانگی جهان و پذیرش گوناگونی آن می کشاند. پیوندی که گوته در دیوان به نمایش می گذارد، چنان استوار و پایدار است که امروز به تدریج اثرات آن آشکار می شود و آرزوی دیرین گوته که در نامه ای برای ناشر آثارش نگاشته بود، می رود که تحقق یابد. گوته در این نامه به هدف اصلی خود در آفرینش دیوان غربی- شرقی اشاره می کند و می نویسد: «دیر زمانی است که خود را در خلوت با ادبیات مشرق زمین مشغول داشته و برای آشنایی عمیق تر با آن، شعرهای بسیاری نیز به سبک و معنای اشعار شرقی سروده ام.
قصدم این است که به گونه ای دل زنده و دلپذیر، غرب و شرق، گذشته و حال و فرهنگ ایرانی و آلمانی را با هم پیوند دهم و طرز فکر و آداب و سنن مردمان این دو جهان را با هم قرین و دمساز کنم.»او در جایی دیگر می نویسد: «راستی چه کامکارند آنان که همواره میان شرق و غرب در گشت و گذارند و در این دو جهان نیک می نگرند و بهترین ها را برمی گزینند». این سخن گوته استنباط تازه ای است از یکی دیگر از آیات قرآن، آنجا که می فرماید: فَبَشِر عِبادِ اَلَّذینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَه اُولئِکَ الَّذینَ هَدیهُمُ اللَّهُ وَاُولئِکَ هُم اُولُواالاَلبابِ. «مژده ده آنان را که به سخنان گوش فرا می دارند و از بهترین آنها پیروی می کنند، ایشان را خدایشان هدایت کرده است و در شمار خردمندانند.» باید دانست که گوته در دوران دانشجویی و در سن بیست و یک سالگی به تشویق و ترغیب دوستش «یوهان گوتفرید هردر» به مطالعه قرآن روی آورد و از همان آغاز شیفته زبان شعر گونه قرآن شد، تا جایی که آیات ۷۵ تا ۸۰ از سوره انعام را از زبان لاتین به زبان آلمانی ترجمه کرد. گوته معتقد بود که با در نظر داشتن سبک قرآن که با مضمون و مقصود آن هماهنگی دارد، نباید از تاثیر عظیم قرآن به شگفت آمد.
مشرق زمین برای گوته خاستگاه فرهنگ و تمدن بشری و سرچشمه حیات فکری و معنوی انسان بود. او خود در دامن معنویت شرقی و با کلام کتاب مقدس، زبان به سخن گشوده بود. دلبستگی او به سرزمین های شرق، در ایام کودکی و با شنیدن قصه های کتاب هزار و یک شب آغاز شده و با مطالعه داستان های کتاب مقدس، ادامه یافته بود. در دوازده سالگی به میل خود نزد استاد به فراگیری زبان عبری می پردازد تا از این راه بتواند بی هیچ واسطه ای با مضمون و معنای کتاب مقدس آشنا شود و از سرزمین ها و ملت های شرق و رویدادهایی که در طول قرون متمادی این نقطه از جهان را منزلتی خاص بخشیده است، تصویری زنده در ذهن خود مجسم کند. در میان اوراق به جا مانده از گوته، دست نوشته هایی یافت می شود که نشان از علاقه او به یادگیری دیگر زبان های شرقی و به خصوص زبان های عربی و فارسی دارد. حال به سادگی می توان تصور کرد که دلبستگی گوته به فراگیری زبان های ملل و سرزمین های بیرون از حوزه فرهنگی و جغرافیایی غرب، برخاسته از شوق او برای ایجاد دیالوگ و گفت وگو با فرزانگان و اندیشمندان سرزمین های دور و نزدیک بوده است.
هرچند که او جز زبان عبری امکان یادگیری زبان شرقی دیگری را پیدا نکرد، ولی این امر حتی اندکی از شور و شوق گوته برای آشنایی با تاریخ و تمدن و فرهنگ و ادبیات مشرق زمین نکاست. گوته برای آگاهی و شناخت از تاریخ و تمدن و فرهنگ و ادبیات مشرق زمین، به مطالعه گسترده و بررسی همه جانبه آثار متفکران و محققان و مترجمان اروپایی پرداخت.
باید دانست که از اواخر سده هجده تا اوایل سده نوزده میلادی، دانشمندان و پژوهندگان و خاور شناسان غربی مجموعه ای از گنجینه ادبی و تاریخی مشرق زمین را به زبان های لاتین و انگلیسی و آلمانی و فرانسوی ترجمه کرده و انتشار داده بودند و پژوهش های دامنه داری نیز در این زمینه آغاز شده بود. در این دوره تلاش کم نظیری برای شناخت فرهنگ و تمدن شرق در جریان بود، تا جایی که فرهیختگان اروپایی برای آشنایی با آثار فرهنگی و هنری مشرق زمین با هم در رقابت بودند و می کوشیدند تا در ترجمه و بررسی متون، دقت بیشتری به خرج دهند و در مطالعات و تدقیقات علمی از هم پیشی گیرند. این جنب و جوش که در جهت آشنایی و شناخت هر چه بیشتر و عمیق تر از تاریخ و تمدن و فرهنگ و ادبیات سرزمین های شرقی و به ویژه شاعران و عارفان و متفکران ایرانی به راه افتاده بود، بعد از انتشار دیوان غربی- شرقی شدت گرفت و تا اواخر قرن ۱۹ میلادی نیز ادامه یافت و در تاریخ ادبیات سرزمین های آلمانی زبان از آن با نام «نهضت شرقی» یاد می شود. از این رو برای گوته در آن دوران از هر جهت تمام امکانات فراهم آمده بود تا بیش از پیش خود را با تاریخ حیات فکری مشرق زمین مشغول دارد و با آثار ارزشمند حکیمان و عارفان و شاعران شرق و با سیر تکامل فرهنگ و ادبیات و هنرهای گوناگون در خاور زمین آشنا شود. او در فصل پایانی دیوان غربی- شرقی از همه دانشمندان و پژوهشگران و مترجمان که با آثارشان موجبات آشنایی او را با فرهنگ و تمدن مشرق زمین فراهم آوردند، قدردانی می کند و یادشان را به عنوان «استاد» گرامی می دارد. گوته از دو دوره از حیات معنوی اش به عنوان نقاط عطفی نام می برد که به او جوانی دوباره بخشیدند و تصویر و تصور دیگرگونه ای از جهان و انسانیت در برابر دیدگانش گشودند.دوره نخست زمانی بود که گوته ۳۷ساله، در ایام سیر و سیاحت در ایتالیا، با مشاهده آثار عهد باستان و بناها و یادگارهای دوران تجدید حیات فرهنگی، به مکتب انسان گرایی روی آورد. کتاب «سفر ایتالیا» حاصل این دوره از حیات گوته است.نزدیک به سی سال بعد، دوره دوم حیات معنوی اش آغاز می شود. گوته در این دوران از سویی احساس می کرد که آرمان های هنر کلاسیک و تصوراتی که این مکتب از انسان و جهان و زندگی عرضه می کند برای او کافی و کامل نیست و سیرابش نمی کند. از سوی دیگر، حوادث انقلاب فرانسه و جنگ های ناپلئون، او را ناگزیر به پذیرش این واقعیت کرده بود که این چنین رویدادهایی را نمی توان با معیارهای محدود تاریخ و فرهنگ مغرب زمین ارزیابی کرد و درباره آنان داوری نمود، بلکه باید آنها را با مقیاس عظیم تاریخ و تمدن بشری سنجید. گوته در این دوره، خسته از هیاهوی دور و نزدیک جنگ های ناپلئون آزرده از شکست «پروس ها» و اندوهگین از مرگ «فریدریش شیلر» یار و همدل و همزبانش، به فرهنگ شرق پناه می برد و با مردمان آن دیار به گفت و شنود می نشیند و با فرزانگان و فرهیختگان شرق دمساز می شود. گوته سوار بر مَرکبِ خیال به سرزمین های دور می راند، در کوهسارها و دشت های گسترده مشرق زمین با شبانان در می آمیزد و در واحه های ریگستان، بیتوته می کند و سحرگاهان با آب زلال خود را صفا می دهد و شاداب می کند.
همراه با کاروان ها راهی شهر و بیابان می شود، جاده های پر فراز و نشیب و سنگلاخی را می پیماید و به دروازه شیراز می رسد. در آنجا رحل اقامت می افکند و در باغ های شیراز منزل می گیرد و گهگاه، چون اتابکان و امیران فارس که شیراز را به عزم جدال ترک می گفتند، او نیز به قصد گشت و گذار و سیر و سیاحت، رو به اطراف و اکناف می گذارد. به مجلس شاعران و سخن سرایان ایرانی راه می یابد و از هم نشینی و هم صحبتی ایشان چنان به وجد می آید و از سخنانشان چنان مسحور می شود که کلامشان را با دروازه های بهشت و وسعت معرفتشان را با دریاهای بیکران قیاس می کند. او در باغ های شیراز و در کنار همزاد خود، می ناب می نوشد و آواز عشق سر می دهد، آب چشمه خضر بر سر می ریزد و جوانی دوباره می یابد. گوته در کتاب حقیقت و مجاز که در شمار بزرگ ترین و مشهورترین آثار و به مثابه زندگینامه او است، در باره این دوره از حیات معنوی اش می نویسد: «گرچه آن دیار اعجاب آور بود و طبیعتی وحشی داشت، گرچه قوه تخیل نیرومندی هماره مرا به این سو و آن سو می کشاند و گاه اینجا و گاه آنجا راهبر بود (و هر افسانه ای گواه این ادعا است) و گرچه بیم آن می رفت که آمیزه ای از افسانه و واقعیت های تاریخی و آمیخته ای از اسطوره و دین، مرا سرگردان و متحیر گرداند، ولی من با چه اشتیاقی به سرزمین های شرق پناه بردم، با چه شور و شوقی خود را در کتاب سفر پیدایش غوطه ور کردم و در میان خیل گسترده شبانان- با وجود تنهایی بزرگ- همزمان خود را در میان جمعی عظیم یافتم.» گوته از این ایام به نام «هجرت» یاد می کند، هجرت به معنای بازگشت، بازگشت به اصل و ریشه خویش، بازگشت به معنویت شرقی که همانا درک فطری وحدت وجود و دریافت عاشقانه یگانگی جهان رنگارنگ است.
دریغا که این تصور وجدانی که غربیان در دوره ای، نیم آشنایی با آن پیدا کردند- به گفته سید حسین نصر متفکر ایرانی و مسلمان- به زودی به دست فراموشی سپرده شد. از قرن هفدهم به بعد، مغرب زمین همه نیروی فکری و عقلی خود را مصروف تحقیق پیرامون کمیت صور گوناگون اشیاء داشت و هر چند که از این راه به گستره ای پهناور از علوم طبیعی دست یافت که ثمرات آشکار آن در قلمرو فیزیکی و مادی در میان تمام ملت ها احترام و ارزش فراوانی پدید آورده است، اما از کوشش در راه پیوند فیزیک و متافیزیک و آمیزش مادیت و معنویت به دور افتاد. «هاینرش هاینه» نیز در وصف دیوان غربی- شرقی همین معنا را به کار گرفته است و می گوید: «این دسته گلی از باغ معنویت است که غرب به شرق فرستاده است. از دیوان غربی- شرقی چنان بر می آید که غرب از روحانیت رنجور و بی احساس خود بیزار شده و از سینه مشرق زمین جویای گرمی و صمیمیت است.» باری، گوته در سفر معنوی خود به جهان خیال شاعران و دنیای اندیشه متفکران و عالم روحانی عارفان مشرق زمین، شادمانه به تماشای پیوند حکمت و شعر و آمیزش عقل و عشق می نشیند.
تعبیری که او از سفرش به سرزمین های شرق به دست می دهد، نه در آن روزگار و نه امروز، خوشایند بسیاری نبود و نیست. آنانی که- به هر دلیل- شرق و غرب را از هم دور و جدا می خواهند و نه ذوق و استعداد بهره وری از شادی و لذت نهفته در آشنایی و شناخت فرهنگ ها و تمدن های دیگر را دارند و نه از وسعت نعمت و برکت ناشی از تعاطی و تبادل افکار و دادوستدهای فرهنگی آگاهند. کج اندیشانی که امروز- در آستانه قرن بیست و یکم میلادی- با تعصب و تنگ نظری و کوته بینی، بر باورهای مطلق گرایانه مذهبی و قومی و نژادی خود پا می فشارند و خود را صاحب «حقیقت محض» می انگارند و ناگزیر بی نیاز از گفت وگو و دادوستد و رفت و آمد با دیگر ملت ها و مذهب ها و فرهنگ ها. و گوته؟ این شاعر و دانشمند و دولتمند آلمانی، با بزرگ منشی و گشاده دلی و در کمال متانت و فروتنی، سفر خیالی خود را به سرزمین های شرق چنین به تصویر می کشد: «شاعر اکنون خود را به سان مسافری در نظر می گیرد که به مشرق زمین رسیده است. شاد و سرخوش از آشنایی با آداب و رسوم مردمان شرق و مسرور از گفت وگو و نشست و برخاست با آنان.
او خشنود از شناخت باورهای مذهبی و افکار و اندیشه های بزرگان آن دیار است، آری او حتی این ظن را وا نمی زند که مسلمان است.» با درک ژرفای سخنان گوته تازه درمی یابیم که اقبال لاهوری آن متفکر و مصلح و شاعر پاک نژاد مسلمان، چرا «پیام مشرق» خود را، که چیزی کمتر از صد سال پس از مرگ گوته منتشر شد، در پاسخ به «دیوان غربی- شرقی» او سرود و چرا در این کتاب مولانا را با گوته در باغ ارم هم نشین و هم صحبت کرد و ستایش از درام فاوست را بر زبان مولانا نهاد.
نکته دان آلمانی را در ارم‎/ صحبتی اُفتاد با پیر عجم ‎/ شاعری کو همچو آن عالی جناب ‎/ نیست پیغمبر ولی دارد کتاب‎/ خواند بر دانای اسرار قدیم ‎/ قصه پیمان ابلیس و حکیم ‎/ گفت رومی ای سخن را جان نگار‎/ تو ملک صید استی و یزدان شکار‎/ فکر تو در کُنج دل خلوت گزید‎/ این جهانِ کهنه را باز آفرید‎/ سوز و ساز جان به پیکر دیده ای‎/ در صدف تعمیر گوهر دیده ای‎/ هر کسی از رمز عشق آگاه نیست‎/ هر کسی شایان این درگاه نیست ‎/ «داند آن کو نیکبخت و محرم است ‎/ زیرکی زِابلیس و عشق از آدم است».
خسرو ناقد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید