یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


شاعر كولی


شاعر كولی
● درباره‌ی زندگی و آثار فدریكو گارسیا لوركا
فدریكو گارسیا لوركا در پنجم ژوئن ۱۸۹۸ در منطقهٔ «فوئنته واكروس»[۱] گرانادا به دنیا آمد. وی كه فرزند یك زمین‌دار لیبرال بود از همان كودكی نشانه‌های خلاقیت بسیاری از خود بروز داد. لوركا را در كودكی به عنوان فردی می‌شناختند كه با موجودات بی‌جان صحبت می‌كرد. او در كودكی شخصیتی برای اشیاء انتخاب می‌كرد و به گونه‌ای با آنها سخن می‌گفت كه گویی آنها موجودات زنده هستند و به حرف‌های او پاسخ خواهند داد.
در دوران كودكی به فراگرفتن موسیقی پرداخت این كار باعث شد كه حس طبیعی ریتم و وزن در او تقویت شود. در اواخر دوران نوجوانی به سرودن شعر پرداخت و اشعار خود را در یك رستوران محلی می‌نواخت.
در جوانی به تحصیل فلسفه و قانون در دانشگاه گرانادا پرداخت اما خیلی زود ترك تحصیل كرد و به تحصیل در رشتهٔ ادبیات، هنر و تئاتر روی آورد.
در سال ۱۹۱۸ وی كتاب نثری نوشت كه الهام گرفته از سفری بود كه به شهر «كاستیل»[۲] داشت. در سال ۱۹۱۹ به دانشگاه مادرید نقل مكان كرد و در آنجا توانست نمایش‌های خود بر صحنهٔ تئاتر سازماندهی كرده و اشعار خود را برای مردم بخواند. در طول این دوران لوركا در جمع گروهی از هنرمندان وارد شد كه بعداً به نام «نسل ۲۷»[۳] معروف شد. جمعی كه هنرمندانی چون «سالوادوردالی» نقاش، «لوییز بونئول» فیلم‌ساز و «رافائل آلبرتی» شاعر در آن حضور داشتند.
اولین اثر نمایشی لوركا به نام «كلام شیطانی پروانه (۱۹۲۰)»[۴] در سالن تئاتر «اسلاوا» شهر مادرید به روی صحنه رفت. اگر چه این نمایش تنها یك شب به روی صحنه بود اما بدین شكل اولین تجربهٔ لوركا رقم خورد.
لوركا نخستین كتاب شعر خود را در سال ۱۹۲۱ منتشر كرد. هفت سال بعد با دیوان شعر «قصیده‌های كولی»[۵] در سراسر اسپانیا به شهرت دست یافت. عامه‌ی مردم بلافاصله به لوركا لقب «شاعر كولی» دادند كه چندان مورد استقبال لوركا قرار نگرفت.
در سال ۱۹۲۹ به نیویورك مهاجرت كرد تا در دانشگاه كلمبیا زبان انگلیسی بیاموزد. در آنجا با یك گروه آماتور تئاتر و مجامع حرفه‌ای آشنا شد. این سفر همچنین باعث شد كه لوركا كتاب شعری به نام «شاعری در نیوریورك»[۶] را بنگارد.
وی در ۱۹۳۱ به اسپانیا بازگشت و شركت تئاتری تأسیس كرد كه بیشتر دانشجویان را در برمی‌گرفت. شركت «لا باراسا»[۷] با سفر به سراسر اسپانیا نمایش‌های مجانی از آثار كلاسیك اسپانیا اجرا می‌كرد. نمایشهایی چون «لوپادی وگا»، «پدروكالدرون دی لا بارسا» و «میگوئیل سروانتس» به اجرا در آمدند و شهرت فراوانی برای لوركا به ارمغان داشت.
اولین تراژدی او، «عروسی خون»[۸] (۱۹۳۳) براساس فرار یك نو عروس در شب عروسی به همراه معشوقهٔ خود تدوین شد. لوركا در این نمایشنامه كشمكش عروس جوان را با قراردادن وی در میان كینهٔ خانوادگی‌ نشان می‌دهد. عروسی خون به عنوان بخشی از داستان سه گانهٔ «زمین اسپانیا»[۹]دیوان شعری تراژیك در نمایش اسپانیایی قلمداد می‌شود.
«یرما»[۱۰] بخش دیگری از این داستان سه گانهٔ زمین اسپانیا است و داستان زنی است كه عاشق مادر شدن است ولی همسر وی توانایی صاحب فرزند شدن را ندارد و این زن به خاطر رسوم اجتماعی نمی‌تواند شوهرش را ترك كند و می‌خواهد با مرد دیگری به خواسته‌اش برسد و در نهایت شوهر عقیم خود را به قتل می‌رساند.
از یرما به اندازهٔ عروسی خونین استقبال نشد زیرا محافظه‌كاران اسپانیا این داستان را توهین به ارزشهای سنتی این كشور خواندند.
تراژدی خانهٔ «برناردا آلبا»[۱۱] دیگر داستان لوركا است كه به اشتباه از آن به عنوان بخش سوم سه‌گانهٔ «زمین اسپانیا» نام می‌برند. اما واقعیت این است كه داستان سه‌گانهٔ لوركا هیچگاه به پایان نرسید.
داستان خانهٔ برناردا آلبا داستان پنج دختر است كه مادری ستمكار دارند كه از لحاظ روانی فشار زیادی بر آنها وارد می‌آورد. این دختران بالغ و تشنهٔ عشق بازی هر یك بصورت ناموفقی تلاش می‌كنند كه راهی برای گریز از خانهٔ مادری پیدا كنند. در پایان دختر كوچك خانواده به خاطر آنكه فكر می‌كند عشق مورد نظرش توسط مادر سختگیر وی كشته شده است دست به خودكشی می‌زند.
نقش برناردا برای بزرگترین بازیگر تراژیك زن اسپانیا یعنی «مارگارتا ژیرگو»[۱۲] نوشته شد. اگر چه این نمایشنامه هیچ‌گاه در زمان حیات لوركا به نمایش در نیامد ولی به عنوان بزرگترین اثر لوركا شناخته می‌شود.
اگر چه لوركا را با تراژدی‌های معروفش می‌شناسند ولی او داستانهای خنده‌داری چون «زن عجیب آقای كوبلر»[۱۳] (۱۹۳۰) و «عشق دون پرلیمپرین»[۱۴] در سال ۱۹۳۳ از آن جمله هستند.
«ماریانا پنیه‌دا»[۱۵] اولین موفقیت نمایشی وی است كه در سال ۱۹۲۹ خلق شد. طراحی این نمایش با «سالوادوردالی» یكی از نقاشانی انجام شد كه با وی همكاری می‌كرد.این نمایش داستانی تاریخی به نظم است كه ماجرای قهرمان قرن نوزدهم منطقهٔ گرانادا را تشریح می‌كند. وی به خاطر توطئه علیه حكومت ظلم فردیناند هفتم اعدام شد.
شاید بهترین آثار مطلوب لوركا دو اثر «وقتی ۵ سال گذشت»[۱۶] و «مخاطب»[۱۷] باشد كه از آثاری سورئال هستند. هر دو اثر معیارها و نرم‌های رئالیسم در تئاتر را مورد حمله قرار می‌دهند.
لوركا كمی پیش از مرگ، این دو اثر را بیش از دیگر نوشته‌هایش به خود متعلق می‌دانست.
متأسفانه لوركا از جمله افرادی بود كه در همان اوایل جنگ‌های داخلی اسپانیا كشته شد. ژنرال فرانكو دیكتاتور اسپانیا، دانشمندان را خطر بزرگی می‌دانست و به این ترتیب در بامداد روز ۱۹ سال ۱۹۳۶ در سرزمینی در پای رشته كوههای سیرانوادا به ضرب گلوله كشته شد و محل دفن وی معلوم نیست.
وی تنها توانست نسخهٔ پیش‌نویس اول داستان خانهٔ برناردآلبا را دو ماه قبل از مرگش به رشته تحریر در آورد. وی پیش از مرگ خود به یكی از روزنامه‌نگاران اسپانیایی گفته بود:
«من همچنان خود را یك مبتدی می‌دانم و هنوز از حرفهٔ خود می‌آموزم. باید در هر زمان تنها یك قدم برداشت. نباید كسی در جستجوی ماهیت، روحیه و پیشرفت عقلانی من باشد. این مسائل چیزی نیست كه نویسنده‌ای بتواند تا مدت‌ها به كسی عطا كند. كار من تازه آغاز شده است.»
نوشته‌های لوركا غیرقانونی اعلام شد و آثارش در گرانادا سوزانده شد و حتی ذكر نام وی نیز ممنوع شد. این شاعر جوان به سرعت به شهید اسپانیا تبدیل شد و سمبل بین‌المللی سركوب سیاسی گشت. نوشته‌هایش تا دههٔ ۱۹۴۰ انتشار نیافت و حتی تا سال ۱۹۷۱ ممنوعیت آثارش ادامه داشت. امروزه از لوركا به عنوان بزرگ‌ترین شاعر و داستان‌سرای اسپانیا در قرن بیستم یاد می‌كنند.
گارسیا لوركا در آثار منظوم و داستانی خود میان سنت و مدرنیته و همچنین میان متولوژی و شیوه‌های فرهنگی موقت، توازن ایجاد كرده است.
«توبی كول»[۱۸] در سال ۱۹۶۱ دربارهٔ نمایشنامه نویسی و نمایشنامه‌های گارسیا لوركا چنین بیان می‌كند:
«بسیاری از منتقدین مادریدی قابلیت‌های دراماتیك و ادبی داستان «ماریانا پنیه‌دا» را چنان ستوده‌اند كه باعث تعجب من است. به عبارت كلی آنها این اثر را چیزی بیش از اثری امیدواركننده خوانده‌اند. این اثر نشان دهندهٔ توان نمایشنامه‌نویس در گنجاندن تكنیكها به تئاتر با توجه به محدودیتهای موجود در داسانهای تاریخی است. این اثر ذكر مداوم و طبیعی كلام شاعرانه نه تنها در شخصیت‌های داستانی بلكه در محیط اطراف آنها نیز هست. این موضوع را می‌توان در قدرت احساسی‌ای پیدا كرد كه به صورت واضحی در عبارات «ماریانا پنیه‌دا» به خوبی مشاهده كرد. مفهوم «ماریانا پنیه‌دا» مفهومی است كه مرا مجذوب می‌كند زیرا اعتقاد دارم كه تئاتر چیزی جز احساس و شعر نبوده و نمی‌تواند باشد.»
● شعری از فدریكو گارسیا لوركا
▪ همسر بی‌وفا
پس او را به كرانه رود بردم
گمان‌كردم كه دوشیزه است
اما شوهر كرده‌بود.
شب و كناره‌ی سنت جیمز
و من مثل آدمی كه مجبور به كاری باشد.
فانوس‌ها خاموش
و زنجره‌ها در آواز
در گوشه‌ی دنج خیابان
سینه‌های لرزانش را به‌دست گرفتم
ناگهان چون سنبل بر من شكفتند.
و صدای لغزش زیر دامنی‌اش
مثل تكه‌ای حریر
در گوشم پیچید.
درختان كه نوری از شاخ و برگشان نمی‌گذشت
بزرگ‌تر از معمول می‌نمودند
صدای پارس سگ‌ها از دور‌دست
و خرمن موهایش انبوه و بوته‌وار
كراواتم را درآوردم
او لباس‌اش را
كمربندم را كه هفت‌تیری برآن بود كندم
او نیم‌تنه‌اش را.
هیچ صدف و مرواریدی
پوستی چنان دلپذیر نداشت
وهیچ بلور نقرفامی
چنان درخشندگی‌ای.
ران‌هایش می‌گریختنداز دستانم
چون ماهی جهنده
و تنش
نیمی آتش و
نیمی یخ.
آن شب من در بهترین جاده‌ها راندم
سوار برمادیانی چالاك
بی ركاب و بی لگام.
بسان یك مرد، تكرار نخواهم كرد
آن چه را كه او با من گفت.
آن روشنی ادراك را.

۱- Fuente Vaqueros
۲-Castile
۳- Generacion del ۲۷
۴- Butterfly Evil spell (۱۹۲۰)
۵- Gypsy Ballads
۶- Poet in NewYork
۷- La Barrace
۸- Blood Wedding
۹-Spanish earth
۱۰- Yerma
۱۱- The house of Bernarda Alba
۱۲- Margarita Xirgu
۱۳- Prodigious Cobbler’s Wife
۱۴- The love of Don Perlimplin
۱۵- Mariana Pineda
۱۶- When five Years pass
۱۷- Audience
۱۸-Toby cole , ۱۹۶۷

ترجمه‌ی عظیم امیدی
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید