جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


پیانو نواز سفر غریب


پیانو نواز سفر غریب
● نگاهی به جهان نوشتاری اریك امانوئل اشمیت در كتاب انجیل های من
برای اریك امانوئل اشمیت۴۶ ساله دغدغه های گذشته همچنان پابرجاست. كودكی كه در ۹ سالگی پیانو می نواخت و در ۱۱ سالگی نخستین كتابش را نوشت، گویی تنها كمی بزرگتر شده است. انگار بیش از ۱۶ سال نداشت كه كتابی انتقادی نوشت و نرسیده به ۳۰ سالگی از فلسفه ادیان و عرفان مذاهب سر درآورد.
اشمیت مرد سفر و به قول خودش سفرهای بهداشتی و ورزشی به گردش شخصیت هایش در هزار توی رمان و پازل هستی عادتی دیرینه دارد. او اگرچه در اروپای پست مدرن امروز، نویسنده ای معناگرا به شمار می رود، اما از نویسندگان نامدار كنونی فرانسه است.
وی از دانشسرای عالی پاریس دكترای فلسفه گرفت و در دانشگاه شانبری هم به تدریس پرداخت. پس از این ایام در صحرای هوگار یك سفر عرفانی را شروع كرد و به قول خودش بر اثر آن «مغروق ایمان» شد. شاید از چنین ایامی (۱۹۹۱) سمفونی نوشتاری اریك امانوئل اشمیت در جهان طنین اندازشد. وی كه بیشتر شهرت خود را مدیون نمایشنامه و رمان نویسی است، نگاه اهالی تئاتر را نیز به سوی خود كشانده است. نخستین نمایشنامه اشمیت با عنوان «شب وولونی» كه از سوی گروه سلطنتی شكسپیر به روی صحنه رفت، با ستایش منتقدان تئاتر فرانسه روبه رو شد.
عمده شهرت اشمیت نیز در ایران به اجرای آثار وی برمی گردد. خبر ترجمه نمایشنامه «میهمان» به وسیله داود رشیدی بازیگر پیشكسوت تئاتر و سینمای ایران مصداق این گفته است. همچنین از اشمیت چند اثر در ایران به روی صحنه رفته است.
اجرای آثاری همچون خرده جنایت ها، نوای اسرارآمیز از سوی سهراب سلیمی و مسیو ابراهیم و گل های قرآن از سوی علیرضا كوشك جلالی، در تئاتر شهر تهران از آثار اشمیت به شمار می روند. با این حال تازه ترین ترجمه از آثار اشمیت در ایران «انجیل های من» نام دارد. اثری كه با ترجمه قاسم صنعوی و از سوی انتشارات ثالث به بازار نشر آمده است.
شاید كتاب «انجیل های من» را بتوان شناسنامه ای از ناخودآگاه، زبان و ذهنیت نویسنده دانست؛ نویسنده ای كه انگار مانند پیانونوازی كودكی و ۹ سالگی اش از ریتم نوشتاری ملودیك، تند و بریده بریده استفاده می كند تا گره افكنی و باران پیاپی سؤالات را یگانه راه پرداخت شخصیت هایش قرار دهد. اشمیت در این كتاب دو داستان را با دوشخصیت محوری روایت می كند. عیسی و پیلات شخصیت های این كتاب هستند. با این حال آنچه از توصیف مینیاتوری عیسی مسیح (ع) برمی آید، شخصیت رودر رو با جهان كنونی است؛ با ذهنیتی كه تمام قواعد و قوانین را با منطقی خاص دنبال می كند. با این حال، در مقابل پازل هستی قرار دارد و بایداین پازل را به شیوه ای مرتب كند.
كیفیت زبان دراماتیك در نثر نوشتاری اشمیت جذاب وخیره كننده است. او یك درام نویس تمام عیار به شمار می رود كه انگار روی صحنه رمان می نویسد. اشمیت در «انجیل های من» با خلق دوشخصیت محوری، عیسی وپیلات ابتدا دوفضا و جغرافیای ذهنی منفك را به لحاظ اصول قصه ایجاد می كند. اما این امر به فرم ظاهری كار او برمی گردد و دو داستان در اصل واحد و یگانه می نماید. داستان نخست «شب باغ زیتون» نام دارد. همه چیز برای عیسای این داستان در یك وضع شعوری و آگاهانه به وقوع می پیوندد. داستان با جمله ای آغاز می شود كه هم مونولوگ عیسی و هم آغازی متفاوت و نامتعارف برای یك شروع داستانی است.
او در آغاز داستان می گوید: چند ساعت دیگر به سراغم خواهند آمد. هم اكنون آماده می شوند. سربازان، سلاح هایشان را تمیز می كنند. پیك ها در كوچه های تاریك پراكنده می شوند تا قاضیان را به انجمن فراخوانند. نجار بر صلیبی كه فردا خونم بر آن جاری می شود دست نوازش می كشد. آن چه از این آغاز داستانی برمی آید، ترسیم مینیاتوری از عیسای آگاه و با شعور در جغرافیای جهان مدرن است.
به تعبیری این شخصیت می داند كه در كجای زمان ایستاده است و در موقعیت كنونی تاریخ، فلسفه، دین و اساطیر سالیان سپری شده بر بشر را مرور می كند. این ویژگی مهم یك ویژگی كار نویسنده است.
خود اشمیت درباره شخصیت های این كتاب می گوید: دوشخصیت اصلی، عیسی و پیلات، برای آنچه روی می دهد آماده نشده اند. از ابتدا دارای ذهن های منطقی هستند و می خواهند دنیا را به گونه ای كه به آنان آموخته اند، بدون منطقه های تاریك روشن یا جدول بندی شده براساس دانش و عمل ببینند. ابتدا راز را نمی پذیرند. زیرا با چیزی سترگ و درك نشدنی، با دو رویداد كه در ذهن شان نمی گنجد، روبه رو می شوند. این رویدادها هم مسیح بودن عیسی و برخاستن پیلات از گور است.
اگرچه شروع داستانی اشمیت غیرمنتظره نیست وخیلی زود ما را با تصویری از عیسای مسیح روبه رو می كند، اما خلق چنین شخصیتی ناگهانی و غیرمنتظره است.اشمیت در خلق جهان ذهنی شخصیت های خود یك اصل اساسی را به كار برده است. بی شك آنها از جوهره سیال ذهن برخوردار هستند. اما مواد این جوهره سیال ذهن از دستمایه عرفان ساخته شده است و یك جریان صرف سورئالیستی و ناشی از تخیل و مكانیكی نیست.
گویی عیسی و پیلات از روی سه اصل زمانی و وجودی روح در ادیان و عرفان موقعیت ذهنی خود را تنظیم می كنند. این سه اصل نیز همان زندگی گذشته، زندگی حال و زندگی آینده است كه همواره در ادیان و تعالیم عرفانی كشورهای گوناگون ریشه ای دیرینه دارد. این امر نیز به زندگی و همان سفر معنوی اشمیت برمی گردد. اشمیت درباره این سفر و آشنایی خود با عرفان و مذاهب ملل می گوید: پس از بازگشت به اروپا در متن های بزرگ مقدس غوطه ور شدم. در شاعران عارف تمام مذاهب. از میلاروپای بودایی تا سن ژان دولاكرو و در رهگذر مولانای عارف غرق شدم و هربار از معنا سیراب می شدم. اما شبی ضربه دومی درانتظارم بود؛ خواندن چهار انجیل به یك ضرب. این بار، شبی توفانی بود.
در چندساعت، بسته به جنبش مدها و جزرها كشیده شده و پس زده شدم یا به سطح آورده شدم. سیمای مسیح (ع) به صورت اشتغال خاطری دائمی درآمد. چندسال بعد برآن شدم كه بر این اشتغال خاطر دائمی نام مسیحیت من را بگذارم.
با این حال و به لحاظ تحلیل ماكروسكپی كتاب انجیل های من از نقد روز و نقد معیار می گریزد.
مارتین هایدگر فیلسوف روزگار مدرنیته كه اندیشه هایش بخشی از جهان پست مدرنیسم را به وجود می آورد، درجایی به تفسیر دو نیروی شاكله جهان یعنی نور و تاریكی می پردازد. وی متونی را كه درآن تقابل نور و تاریكی مطرح می شود به نوعی متون كلاسیك می خواند و متونی كه وجهه ای خاكستری و سیاه و سفید ندارند را جزو آثار مدرن می داند.
این درحالی است كه بحث تقابل نور و تاریكی در مشرق زمین و غرب همواره ریشه ای كهن دارد. سال ها قبل از ظهور مسیح(ع) هراكلیتوس فیلسوف یونانی این بحث را مطرح كرد. قبل از آن هم تفكرات ایران باستان از تقابل نور و تاریكی و نیروهای خیر و شر خبر داده بود. اما نكته مهم اینجاست كه اشمیت در قید و بند نقد معیار زمانه نیست؛ نقدی كه متدهای خود را از زبان شناسی و تئوری فلاسفه مدرن و پست مدرن كسب می كند و همواره با چنین متدهایی به سوی هستی متن یورش می برد.
هردو شخصیت داستانی اشمیت در كتاب انجیل های من در معرض نور و تاریكی هستند. گویی نه تنها ذهنیت سیال آنها پدیده ها را طبق این دو مفهوم فلسفی می سنجد، بلكه این مفاهیم به صورت عناصر داستانی و دراماتیك حضور دارند و گویی در جای جای داستان به فضاسازی و تصویرآفرینی می پردازند. اما یكی دیگر از كیفیت های این كتاب وجهه دراماتیك زبان است؛ این امر از قابلیت های نثر خاص اشمیت ناشی می شود.
گویی واژگان و جملات برای وی با طنین خاصی روی كاغذ آمده اند. نویسنده درباره این كیفیت نوشتاری در آثار خود می گوید: كتاب انجیل به روایت پیلات در سال ۲۰۰۰ انتشار یافت كه پس از یك دهه وقف تئاتر شده بود. این سرگذشت ناگزیرم كرد كه رمان نویس شوم. زیرا می خواستم نه تنها جان ها بلكه مكان ها، یك دوران و یك دنیا را از نو بسازم.
اما هنگام نوشتن آن به این فكر افتادم كه برخی از قسمت های متن چه تأثیری روی صحنه دارد. آن ها را می شنیدم. به صورت تجسم یافته، در ارتعاش زنده و برجسته در تاریكی و روشنایی.انعكاس یافته در دل تماشاگر، پرشور و حاضر. احساس می كردم نمایش را برای اینكه عرضه كننده ایجاز، تندی، قوت و فوریت است دوست دارم. نمایش كه بسیار كوتاه است، باید به اصل مطلب اكتفا كند. اینك این رؤیای دراماتیك است. اقتباسی به شمار نمی رود، بلكه متنی است متفاوت جاندار، عصبی تر و با عضله های خشك.
از این رو دیالوگ نویسی اشمیت با نوعی معماری دراماتیك در متن به كار می رود. انگار جملات، حضوری شنیداری دارند. این جملات در بسیاری از موارد كوتاه و سریع هستند. این امر از یك سو به نگاه نویسنده به قابلیت های ژانر تئاتر و اجرای صحنه ای برمی گردد و ازسوی دیگر با برخی از ذهنیت های رایج درباره زبان شناسی گره می خورد. به طور معمول برخی از زبان شناسان دوره جدید به نداشتن كاركرد زبان معیار اشاره كرده اند.
به گفته آنها زبان معیار دیگر قابلیت جابه جایی معنا را ندارد. شاید در رابطه با متن اشمیت نیز اشاره به بحث «فیزیك حضور» لازم است. ژان فرانسوا لیوتار در بحث فیزیك حضور گفت و گوی شنیداری دو جوان را مطرح می كند. به اعتقاد وی در این فرایند زبانی معنا حضوری شنیداری و حسی و ارتعاشی دارد.
شاید یكی از دلایل این امر حضور دو مخاطب زبانی رودرروی هم و گفتمان آنها به صورت زنده، مستقیم و چهره به چهره است. با این حال بحث فیزیك حضور به ناكارایی برخی از ویژگی های زبان معیار (زبان گفتاری و نوشتاری رسانه های گروهی، كتاب و...) اشاره دارد. شاید یكی از دلایل مهم دیالوگ نویسی اشمیت و حتی توصیف و صحنه سازی های وی به چنین ذهنیت هایی برمی گردد. زیرا وی تلاش دارد كه كلمات را به صدا درآورد. یعنی آنها را از تأویل كتابی و تخیلی به سوی فیزیك حضور و گفتمان چهره به چهره و رودررو هدایت كند.
خود اشمیت اگرچه به این روایت و دیالوگ نویسی اشاره ای ندارد اما درباره زبان و ذهنیت كتابش می گوید: من هیچ حقیقتی را دراختیار كتاب نمی گذارم. تنها بینش بسیار ذهنی ام را از امور عرضه می كنم. آیا همه ما براساس تابلوها، موسیقی ها، روایت ها یا فیلم ها به رویدادها شكل نبخشیده ایم، بربخشی تكیه نكرده ایم، به بخشی دیگر نپرداخته ایم تا برای خود داستانی بسازیم كه بتوانیم قبول یا ردش كنیم؟
امید بی نیاز
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید