جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ناصر خان خاطرت هست؟! بعد از این همه سال برگشته‌ای که چه؟


ناصر خان خاطرت هست؟! بعد از این همه سال برگشته‌ای که چه؟
یادت هست ناصر خان ؟ بعد از شکست انزلی ، ایستادی وسط زمین تمرین و با صدای بلند گفتی : صمد و صادق بمانند ، همه بروند ! آقا صادق، رفت و برگشت هایت در انزلی بودار بود ... صمدخان ، شما چرا در شش قدم دروازه را کج دیدید ... حالا بعد از ۱۰ سال صمد و صادق کنار دستت نشسته‌اند که مثلا عصای دستت باشند ...
یادت هست ناصر خان ؟ بازی بعد رفتید تبریز . اکبرپور ماشین سازان ، شده بود مارادونا .
دست آخر پنالتی دقیقه ۹۰ را منصوریان چنان به آسمان زد که دیگر کسی شک نداشته باشد ... می گفت مادرم مریض بوده ، تو مسیر با ماشین زده بودم به یک پیرزن ... وقتی برگشتی ، گفتی یازده مرد می خواهی ... یازده تا پیشکش ! تو فقط یکی نشانم بده ...
یادت هست ناصر خان ؟ حرفهای خصوصی چای خوری خانگی با آن دو بازیکن ، فردا در روزنامه ها چاپ شده بود ؛ دیوانه شده بودی . تو نسبت به همه‌ی واقعیتهای کثیفی که دیگران راحت می‌پذیرند ، حساسیت داشتی ... حالا بیا و ببین ژنرال کوتوله‌ای که پرچم عزیزمان سمت چپ سینه اش را پوشانده ، با یک دست به بچه‌ها امضا می‌دهد و با دست دیگر تراول‌های چرک را به تماشاگران می‌سپارد تا رقیبانش را لجن مال کنند ...
یادت هست ناصر خان ؟ بازی با سایپا ، دروازه‌بانت انگار دست نداشت ... هنوز هم گل اول را که می‌بینم وحشت می‌کنم ؛ از فرط تصور افکار توی کله‌ی برومند ؛ با دستهای کت بسته شیرجه می‌زد ... بعد توی سینه‌ات ایستاد و گفت : حالا ببینیم بازی بعد هم مربی هستی یا نه ... و نبودی ... حالا استقلال ۱۲ مرد می خواست ...
ده سال گذشته ... بعد از این همه سال برگشته‌ای که چه ؟ می‌خواهی قهرمان آسیا شوی ؟! کم شده بودی قبل‌ترها ؟!! آن موقع که لااقل پول گرفتن و قلم‌زدن سفارشی ، « حرفه‌ای» خوانده نمی‌شد ، بازی‌های روزگار ساده‌تر بود ، تراول‌های چرک کمتر رد و بدل می‌شد و آدم‌هایش بوی لجن کم‌تری می‌دادند ...
افشین اسدی
منبع : پارس فوتبال


همچنین مشاهده کنید