جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


فراست های یک رمان نویس ۲۳ ساله


فراست های یک رمان نویس ۲۳ ساله
به مناسبت سالگرد آزادسازی خرمشهر، شهریور ماه گذشته نشستی در خانه کتاب برگزار شد که طی آن منتقدان داستان نویس کشور به نقد و بررسی رمان «نخل های بی سر» نوشته قاسم علی فراست پرداختند. در این نشست که از سوی دفتر کتاب و کتابخوانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد، زهرا زواریان، کامران پارسی نژاد و کاوه بهمن، آرای خود را در خصوص رمان یاد شده مطرح کردند.
من فکر می کنم وقتی می خواهیم از یک رمان ایرانی حرف بزنیم. مخصوصاً رمانی که یک نویسنده ایرانی در سن ۲۳ سالگی نوشته، حتماً باید به آن ایرانی بودن و به این ۲۳ سالگی بیشتر دقت کنیم. در بررسی مختصات فکری یک رمان می شود بلافاصله از انسان مسأله دار حرف زد. این که رمان مورد بحث ما آیا به تعبیری که غربی ها مطرح می کنند طرح پرسش کرده است یا نه. «نخل های بی سر» با این که از جنگ حرف می زند و به همین خاطر خیلی هم جا داشته تا طرح پرسش و طرح مسأله کند، اما چنین کاری نمی کند و ما در این رمان به اصطلاح با یک انسان مسأله دار یا پرسشگر طرف نیستیم. خب این به گمان من در دنیای رمان نویسی، عیب بزرگی است. عیب بزرگی که می تواند یک اشکال اساسی و حتی ماهیتی باشد. یعنی نبودن اش حتی می تواند متنی را از «رمان» بودن بیندازد. ولی من در این جا دارم از «نخل های بی سر» حرف می زنم. «نخل های بی سر» رمانی است درباره جنگ ایران و عراق. رمانی که نویسنده اش آن را در سال ۶۱ نوشته است، زمانی که یک جوان ۲۳ ساله بوده. پس چنین نویسنده ای نمی توانسته مسأله چندان دندان گیری را در متن اش مطرح کند. چون که او در حیطه موضوعی که درباره اش می نوشته اساساً فاقد تجربه لازم بوده. در مجموع من معتقدم با خمیرمایه هایی که در اختیار فراست ۲۳ ساله قرار داشته، یعنی آن چیزهایی که در زمان و مکان مشخص روایت در پیرامون موضوع وجود داشته، نمی شود از او توقع داشت که یک رمان، به معنای دقیق، کامل و فنی آن بنویسد. یک دلیل خیلی مهم اش هم این است که رمان، گذشته از بسیاری خصیصه ها، به هر حال محصول انباشت تجربه در ذهن است. در حالی که در روزهای ابتدایی جنگ و در زمانی که جنگ ۸ ساله ایران و عراق تازه آغاز شده است، هنوز تجربه ای به وجود نیامده است تا در ذهن نویسنده انباشته شود و رمانی از آن به حاصل بیاید. مشکل اینجاست که قاسم علی فراست خیلی زود دست به کار نوشتن رمان جنگی شده بود و البته این کار شجاعانه ای است که به گمانم فقط از یک قاسم علی فراست ۲۳ ساله بر می آمده. ضمن این که من معتقدم در کشور ما و در ادبیات داستانی ایران، حتی خیلی از نویسندگان بزرگ هم تا به حال یک رمان با مختصاتی که اروپایی ها ترسیم کرده اند، ننوشته است و از همه اینها مهم تر این که اساساً رمان ایرانی را با مختصاتی که اروپایی ها ترسیم کرده اند، نمی شود نوشت. یعنی رمان ایرانی که یک نویسنده ایرانی می نویسد اساساً فاقد پرسش به معنای لوکاچی کلمه است. زیرا او از جهان نسبیت ها با محیط خودش دیالوگ نمی کند، بلکه جهان او عالم مطلق است. مسأله اینجاست که نویسنده مسلمان، تمام پرسش های دشوار عالم هستی را با نگاه به وجود قادر مطلق پاسخ می دهد و در نتیجه، طبیعی است که رمان خاص خودش را هم داشته باشد. یعنی به جای این که در رمان اش ، یک انسان مسأله دار یا پرسشگر را تصویر کند، یک انسان شاهد را تصویر می کند. یعنی انسان محوری در رمان ایرانی انسانی است که نگاه می کند و شهادت می دهد. درست همان انسانی که در رمان «نخل های بی سر» می بینیم؛ ناصر، درست از نخستین لحظه هایی که واقعه بزرگش شروع می شود، سربلند می کند و شاهد این واقعه بزرگ یعنی جنگ می شود. می بیند و به ما - یعنی خواننده - گزارش می کند. پس انسان رمان ایرانی، انسان شاهد و شهادت دهنده است. یعنی همان شخصیتی که در رمان «نخل های بی سر» می بینید. در واقع مقصود از همه این حرف ها این بود که بگویم برخلاف آن چه خیلی ها ممکن است تصور کنند، در رمان بودن «نخل های بی سر» به لحاظ ماهیتی هیچ تردیدی نیست. یعنی «نخل ها» دقیقاً یک رمان است، هم به لحاظ «ماهیت» کار و هم به لحاظ حجم و البته یک رمان ایرانی است که ضمناً درمسیری که به عنوان یک رمان طی می کند، دچار مشکلاتی هم شده، مثل همه رمان ها، که البته باید یادمان باشد که این رمان شرایط خاصی هم دارد.
رمان «نخل های بی سر» از جمله نخستین رمان هایی است که درباره جنگ ایران و عراق نوشته شده. این رمان، به علاوه به ماجراهای نخستین روزهای جنگ می پردازد. یعنی حوادثی را مد نظر قرار می دهد که در نخستین روزهای جنگ ایران و عراق به وقوع پیوسته و درنهایت به بروز جنگ تحمیلی انجامیده. یعنی تجاوز ارتش عراق به خوزستان و مشخصاً شهر قهرمان خرمشهر.
اما در بین آثاری که در این باره نوشته شده اند و به حوادث نخستین روزهای جنگ می پردازند، به آثار چندان پرشماری نمی شود اشاره کرد. مانند «سرود اروند رود» از منیژه آرمین، یا «مهاجر کوچک» رضا رهگذر و «سرود مردان آفتاب» نوشته غلامرضا عیدان. همین طور «ثریا در اغما» نوشته اسماعیل فصیح و «زمین سوخته» مرحوم احمد محمود و «آتش در خرمن» نوشته حسین فتاحی؛ و در بین این چند اثر، «نخل های بی سر» یکی از قدیمی ترین داستان هایی است که در این باره نوشته شده. درواقع این اثر در سال ۶۱ به رشته تحریر درآمده و در سال ۶۳ به چاپ رسیده است و این ویژگی، یعنی هم زمانی تقریبی تاریخ نگارش اثر با زمان وقوع حادثه، خودش یک ویژگی سبکی یا تکنیکی را می سازد. یعنی سبب می شود تا اثر به مراتب بسیار احساسی تر و هیجانی تر از آثار مشابه باشد. خصوصاً این که در «نخل های بی سر»- برخلاف «ثریا در اغما» و یا «زمین سوخته»- شخصیت محوری داستان یعنی ناصر، علاوه بر این که شاهد وقایع است و به آنها شهادت می دهد، ضمناً خودش هم یک رزمنده است و در وقایع نخستین روزهای جنگ و درگیری های روزهای ابتدایی جنگ در خرمشهر حضور مستقیم دارد.
این یک ویژگی مهم است، که البته به طور مشخص درباره «نخل های بی سر» باید گفت که این قدیمی بودن، یا جزو اولی ها بودن و این که این اثر در پشت خودش آثار چندانی را به عنوان الگو ندارد، سبب شده است تا ضعف های نسبتاً بزرگی در رمان دیده بشود. از جمله این که: نویسنده از به تصویر کشیدن حوادث جنگ، به طور مستقیم سر باز می زند و گویی می کوشد تا بی تجربگی اش در این مورد را به شکلی پنهان کند. ازجمله این که می بینیم شهادت ۲ شخصیت مهم داستان ازجمله احمد شوش و شهناز- که خواهر راوی است- به طور غیرمستقیم روایت می شود و نویسنده تصویری از این حادثه مهم را که در یک داستان جنگی مهم ترین حوادث روایت است، به ما عرضه نمی کند.
یا مانند اشکالاتی که در شخصیت پردازی او - در مورد این رمان قهرمان سازی - روایت وجود دارد. از جمله در صفحه ،۲۸ گروه ۴نفره ناصر فرمانده پیدا می کند. راوی می گوید:
«رضا دشتی خود به خود فرمانده شده است و بچه ها فرمانش را به جان می خرند...» ضمن این که رضا دشتی ناگهان نزد همه محبوب می شود، اما همه اینها را راوی فقط به شکل مستقیم به ما خبر می دهد و ما در روند شخصیت پردازی رمان، نمودی از فرماندهی، محبوبیت و قهرمانی رضا نمی بینیم.
یا بی دقتی هایی که در جزئیات روایت دیده می شود. مثل: «چشم های مادر گشاد شده و دستپاچه است. تند تند آب دهانش را قورت می دهد و می خواهد چیزی بگوید: آخه مادر مگه جنگ الکی یه!»
در حالی که او واقعاً چیزی می گوید و نه این که «می خواهد» چیزی بگوید.
یا:
«زن اشک هایش را پاک می کند و حرف های ناصر را نمی شنود.
خب فرض کن راهی هم شدیم و رفتیم...»
که بعد معلوم می شود او حرف های ناصر را شنیده، یعنی شنیده که حالا دارد جوابش را می دهد.
اما مانند هر رمانی «نخل های بی سر» محاسنی هم دارد. برای مثال، با این که رمان محصول دوران خاص ادبیات داستانی جنگ ماست، اما فراست با وجود جوانی حتی در همان سال ها باز هم یک نکته را از یاد نبرده؛ این که هر داستان، به هر حال باید حاوی کنتراست (تضاد) باشد تا بتواند همه ابعاد ذهن مخاطب را به خود جلب کند. این نکته ، اگرچه ممکن است به زبان های مختلفی گفته شده باشد ، اما یکی از اساسی ترین ویژگی های یک رمان خوب و خواندنی است و بدون آن هیچ خواننده ای نمی تواند با اثر ارتباط برقرار کند. نکته ای که فراست جوان آن را به فراست دریافته و در داستانش بخوبی رعایت کرده است. برای همین است که مانند همان روزهای آغاز جنگ، در کنار مردمی که حرص و جوش بسیاری می خورند و نگران وطن و ارزش هایشان هستند، عده ای هم دیده می شوند که نگاهی بی تفاوت و حتی منفعت طلبانه به جنگ دارند و می کوشند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند:
«حسین همکلاسی اش غلامرضا را می بیند که چمدانی به بغل زده و به کمک پدرش باروبندیل مسافرت را می بندد؛ از او می پرسد:
- کجا غلامرضا؟
غلامرضا نفس نفس می زند و می گوید:
- همراه بابام اینا می رویم تهران. اینجا که می بینی، دیگه نمی شه موند...
حسین چهره در هم می کشد و بدون جواب می گذرد؛ اما ناصر زیر لب می غرد: «بی غیرت ها!»
یا آن راننده تریلر که می کوشد از هراس مردم عادی بهره بگیرد و برای فراری دادن شان از جنگ آنها را سرکیسه می کند: در صفحه ۳۶ . یا آن یکی که عطش مردم را با چند سطل آب که به قیمت گزافی می فروشد فروکش می کند: در صفحه ۳۸.
باری، به هر جهت، انتخاب این کتاب ـ یعنی «نخل های بی سر» ـ برای نقد و بررسی، به نظر من خودش تا حدودی کار منتقد را دشوار می کند. یعنی منتقدی که می خواهد منصف باشد، برایش قدری سخت است که به بهانه «نخل های بی سر» درباره شیوه و کیفیت نویسندگی قاسم علی فراست صحبت کند. چون که این کتاب را فراست در روزگاری نوشته که خیلی خیلی جوان و ناپخته بوده. ضمن این که در زمان نگارش این کتاب، ادبیات داستانی دفاع مقدس ما هم خیلی خیلی جوان و خام بوده. پس «نخل های بی سر» مطلقاً نمی تواند شیوه و کیفیت داستان نویسی قاسم علی فراست را مشخص کند.
کاوه بهمن
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید