یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


درآمدی بر گزیده اشعار درخت درون از اکتاویوپاز


درآمدی بر گزیده اشعار درخت درون از اکتاویوپاز
اُکتاویوپاز در ۳۱ مارس ۱۹۱۴ در روستای میسکواک، واقع در حومه‌ی مکزیکوسیتی دیده به روی جهان باز کرد و در ۲۰ آوریل ۱۹۹۸ پایانی به رنگ آغاز گرفت. وی به گمان بسیاری از منتقدان از جرگه‌ی شاعران قرن بیستم به شمار می آید. از این نویسنده و شاعر حدود چهل اثر منثور و منظوم منتشر شده است. اُکتاویوپاز از معدود شعرایی است که توانسته در دهه‌ی ۱۹۹۰ برنده جایزه‌ی نوبل ادبی گردد و نخستین شاعر و نویسنده‌ی مکزیکی بود که نوبل نصیبش گشت. شهرت نسبی این شاعر برمی گردد به دهه‌ی پنجاه میلادی که با انتشار هزار توی انزوا که جُستاری در روح و فرهنگ مکزیک بود، رخ داد. اما آنچه که او را بر سر زبان ها انداخت، چاپ منظومه‌ی شگرف او بنام سنگ خورشید بود که این اثر در زمره‌ی شاهکارهای شعر قرن بیستم قرار گرفت بطوری که چندین بار به زبان انگلیسی و زبان های دیگر ترجمه شد و کتاب های تحلیلی بسیاری پیرامون آن به رشته‌ی تحریر درآمد. در ایران نیز این شاهکار شعر جهان در دهه‌ی پنجاه شمسی با نام سنگ آفتاب به قلم زنده یاد احمد میراعلائی ترجمه شد. معروفترین مجموعه های شعر پاز عبارتند از: روزها و فرصت ها، سمندر، دامنه‌ی شرق، به سوی آغاز، بازگشت، هوازاد، طرح سایه ها و درخت درون. همچنین از او آثاری به نثر منتشر گردیده که می توان به هزار توی انزوا، کودکان آب و گِل، پیوندها و گسست ها، زمانه‌ی ابری، شعله‌ی دوگانه، و سفر معنوی اشاره نمود. اُکتاویوپاز به گمان منتقدان، روح مکزیک بود. چه این که ندای موطن خود را سر داد و آن را با روح مدرن اروپا و امریکا درآمیخت. آشنایی وی با جریان سمبولیسم و سوررئالیسم در اروپا به وی‍ژه در فرانسه، دوستی عمیق او با آندره برتُن پیشتاز سوررئالیست ها، بهره مندی و آمیختن آن با سنت های شعری بومی آمریکای لاتین- به ویژه سنت آزتِک به نوعی اعجاز در شعر معاصر جهان را بر این شاعر فراهم آورد. اُکتاویوپاز را با این عبارت وصف کرده اند «مردی عاشقِ‌ سکوت که نمی تواند از سخن گفتن بازماند» آری همان سکوتی که بستری لازم در جهت فریاد برآوردن است و این مهم از ویژگی های بارز دنیای شعر و نوشتار است.
لذا آنچه که فراروی ماست کتاب گزیده اشعار وی بنام درختِ درون ترجمه‌ی ابوالقاسم اسماعیل پور است که در اول بهار سال ۱۳۸۳ توسط نشر اسطوره به زیور چاپ آراسته شده است. گزیده اشعار درخت درون همان طور که از نامش پیداست می خواهد که پیام هایی زنده و پربار را به تصویر بکشاند. چرا که شاعر برای درون خویش مقوله ای را بنام درخت انتخاب می کند و طبعاً از این نگاه هر واژه ای برای خود دنیایی است آکنده از مفاهیم و مصادیق بارز و آموزنده.
بدین سان که سیر تغییر و تکامل در هر موجودی براساس حرکت جوهری ملاصدرا ممکن و میسور است. افزون بر این که در ابعاد مختلف نیز می توان به مفاهیم و مصادیق درخت نگاه داشت. همان طور که در معرفی این شاعر عنوان شد اُکتاویوپاز شاعری است که زیر تأثیر ادبیات اروپا بخصوص کشور فرانسه و ادبیات انگلستان و امریکای لاتین می باشد و به خوبی توانسته از فرهنگ بهره گیری این کشورها بهره مند شود. بنابراین استخدام کردن واژه های نو و آشتی دادن چند واژه که هر چند تناسبی معقول و منطقی نیز با هم نداشته باشند، از تکنیک های ادبی این شاعر است که چنین قواعدی نیز از پایه های اساسی و مهم در ادبیات غرب به شمار می آید. انتخاب نام گزیده اشعار توسط این شاعر پرآوازه بنام درخت درون برگرفته از همان شعر کوتاه شاعر با همین نام است که شاید گفت این نام با زبان ادبیات ایران و در کل شعر رئالیسم در زوایایی عجین است. (به بیانی در جای جای این کتاب اشعار پاز را می توان با ادبیات رئالیسم مرتبط دانست.)
از دیگر اشعار این شاعر که رنگ و بوی رئالیسم دارند شعر «میان رفتن و ماندن است» به گونه ای که در این شعر می گوید: «من خود را در میان یک چشم می یابم که به خویشتن می نگرد، با نگاه سپیدش، آنچه که در این نگاه ادبی نهفته است همان نگاه سپید چشم است که به خویشتن شاعر می نگرد و در آخر نیز می گوید من یک لحظه ام که واژه لحظه تناسبی واقعی را با مرگ برقرار می کند. بنابراین می توان گفت اُکتاویوپاز گرچه شاعری سمبولیسم و سورئالیسم محسوب می شود، ولی از مکتب رئالیسم نیز به دور نیست، که این مهم را می توان در گزیده اشعار آن بنام درخت درون مشاهده کرد. از دیگر تکنیک های شاعر قاعده تشخیص است. یعنی جان دهی به اشیاء که این قاعده ادبی را می توان مثلاً در شعر اول ژانویه مشاهده کرد. چه این که می سراید: «دردهای سال باز می شوند/ چو نان دردهای زبان بر ناشناخته ها. که در این چند سطر به سهولت می توان قواعد تشخیص را یافت. چرا که شاعر برای سال و زبان واژه درد را تعریف کرده و بالطبع صفت در برای خانه بکار می رود. ضمن این که قاعده تشبیه نیز در این سروده اعمال شده است.
افزون بر این که شعر اول ژانویه هر چند از قواعد ادبیات سوررئالیسم بهره می جوید، ولی از قاعده‌ی رئالیسم و واقع بینی نیز به دور نیست. دراشعار اُکتاویوپاز ما با قاعده ابهام نیز برخورد داریم. یعنی شاعر از این قاعده نیز استفاده می برد، اما درک این مهم هم سهل است و هم می توان گفت ممتنع. سهل بدین خاطر که برای شعرایی که با ادبیات غرب و زبان شعرای نامی آن آشنایی کامل دارند، آسان به نظر می آید و ممتنع بدین خاطر که چون فرهنگ و ادبیات غرب بر پایه سمبولیسم و سوررئالیسم بنا گردیده بنابراین ارتباط برقرار کردن این ادبیات با ادبیات رئالیسم شرق مشکل است چه این که نیاز به مداقه پشتوانه‌ی مطالعاتی و ملاقه در قواعد ادبی این سرزمین و شناخت کافی از ماهیت آن امری ضروری است. به عنوان مثال ما می توانیم این مهم را در شعر اول ثانویه مشاهده کنیم. بدین سان که شاعر می سراید: «برف روی خانه و سکوت روی برف. که واژه سکوت در این جا نه فقط در معنی حقیقی خود که در معنی مجازی نیز بکار رفته است. ولی درک آن به سادگی ممکن نیست. از دیگر ویژگی های شعر اُکتاویوپاز زیبایی ساختار و زیبایی لفظ است. زیبایی ساختار و زیبایی لفظ از مهمترین ویژگی شعر پاز است. چرا که این شاعر به طرزی ساختمان شعری خود را مجلل می سازد که هر مخاطبی بدون وارد شدن به حوزه محتوایی شعر لذت خاص خود را می برد. و عامل این مهم در چند دلیل عمده نهفته است. نخست همان زبان خاص شاعر (زبان مکزیکی) و زبان ادبیات غرب است که پیام و مفاهیمی را عرضه می دارند. دوم روی آوردن به سوی واژه هایی است که بیشتر در ساختارسازی شعر نقش عمده دارند و نه در محتوا و مبانی معنایی شعر. که این قاعده نیز از اصول شعر سمبولیسم به شمار می آیند و نکته‌ی سوم استخدام واژه هایی در قالب شعر است که این واژه ها بیشتر در پر و بال دادن به مکتب سوررئالیسم و به بیانی دیگر تخیلی می کوشند و چون مکتب سوررئالیسم دارای طرفداران خاص خود می باشد، لذا شاعر نیز از این تکنیک بهره گردیده.
اما طبیعی است که در هر اثری فرهنگ نقد و نقادی امری مهم است و بالطبع ََََشََشعر اُکتاویوپاز نیز از این قاعده مستثنی نیست. مهمترین نقدی که بر شعر این شاعر پرآوازه وارد است مهجور بودن واژه ها و عدم تناسب آنها با همدیگر است. یعنی شاعر در خیلی از اشعارش از کلماتی استفاده می کند که این کلمات زبان همدیگر را نمی شناسند. ولی به هر روی تعاملی را با همدیگر برقرار ساخته اند که پیامد این تعامل هم نمی تواند پیامی رسا و آسان را به مخاطب عرضه دارد. لذا این قاعده نیز از قواعد بارز و بنیادی در ادبیات و شعر کشورهای غربی به شمار می آید و گمان هم نمی رود که به همین آسانی مورد تغییر و تحول واقع گردد. چه این که بصورت یک فرهنگ آموخته درآمده و طبعاً آموخته نیز در هر مقطعی نیاز به زمان و شرایط ویژه خود را دارد. حال باید گفت که هر چند رمان در کشورهای اروپایی و در مجموع غرب جایگاهی ویژه و حق به جانبی را به خود اختصاص داده و این مهم نیز بر همگان مبرهن است، ولی بی تردید شعر و ادبیات اروپا و آمریکای لاتین هنوز دوران گذار را سپری می کند. چرا که شعر باید پیامی اجتماعی و آموزنده را به همراه داشته باشد و بی شک این پیام اجتماعی نیز گرچه باید به فراخور فرهنگ و آداب آن سرزمین باشد، اما این راهم نباید از ذهن دور ساخت که هنری می تواند ماندگار باشد که جهان شمول بوده و ویژگی های مشترک و لاینفک انسان ها را به تصویر می کشد. با این تعابیر شاعر همچنان که بر کشور خود با دو نوع فرهنگ عام و خاص برخورد می کند و با زبان این دو فرهنگ نیز شعر می سراید، در سرودن شعر به زبان های دیگر و شناخت از ابعاد انسانی و فرهنگ های متنوع و مختلف نیز بایستی بهره مند گردد.
از دیگر تکنیک های ادبی این شاعر تأمل و به مداقه و داشتن مخاطب در جهت نیل و داشتن مخاطب به مفاهیم و معانی ای مفید و آموزنده می باشد که در پشت این تأمل و مداقه نهفته اند. ولی در تصویر کردن و یا به سطح آوردن این مهم کمتر کوشیده است. اگرچه این تکنیک ادبی بهترین هنر در جهت ماندگاری شعر هر شاعر به حساب می آید، ولی شاید گفت که اُکتاویوپاز به نحو مطلوب نتوانسته این مفاهیم و معانی را نمایان سازد. و علت عمده آن نیز باز برمی گردد به پیچیدگی و استخدام کردن واژه هایی است که در تعامل با هم یک نوع مفاهیم چند سویه را عنوان می دارند. یعنی این تعامل واژه ها در جهت رساندن پیامی اجتماعی و یا ... دچار ابهاماتی می شوند که همین ابهامات فهم و درک شعر را ثقیل می کنند.
نکته‌ی دیگر شاید گفت برگرداندن زبان اصلی شعر شاعر به زبان دوم است. یعنی مترجم هر چقدر هم در درون مایه‌ی شعر تلاش مضاعف در جهت رساندن جوهره شعر باشد، چون در قالب ترجمه قرار می گیرد بنابراین آن جوهره و مفاهیم اصلی خود را از دست خواهد داد.
به طوری که شعر اُکتاویوپاز برای مردمان مکزیک و امریکای لاتین و مردمانی که با این شاعر تاریخ مشترک، نیاز مشترک، زبان مشترک و فرهنگی مشترک و البته اعتقاداتی مشترک دارند، بیشتر قابل فهم و تصدیق است.
نگارنده این مقاله بر این اعتقادم که اُکتاویوپاز گرچه نامی پرآوازه را با شکستن مرزهای شعری به نمایش گذاشته ولی هنوز هم شعر این شاعر آن پختگی لازم رئالیسم بودن و حتی سوررئالیسم و سمبولیسم را در جهت پیامی رسا و چشم گیر را در نهاد و فطرت واقعی انسان ها و بخصوص فرهنگ ها و ادیان الهی باز نکرده است.
حُسن کلام این که صناعات ادبی و البته قواعد ادبی اعم از تشبیه، استعاره، ایهام، مراعات نظیر، اسلوب معادله، تضمین، تلمیح، ملمح، موشح، تکرار، تضاد، اغراق، توارد و ... از مهمترین و کاربردترین قواعدی هستند که شعر هر شاعری را در هر جای کره خاکی پربار می سازند. لذا نظر این است که هر چند ادبیات غنی و پربار ما با این جور سبک هایی نیز آشنا شده، ولی شعر بی قواعد و اصول و بدون پیامی رسا با روحیه‌ی هیچ فرهنگی سازگار نیست. پس از دیدگاه این قلم که خود شاعر هستم، پربارترین فرهنگ شعری از آنِ کشور ایران است و الگوبرداری از این اصل بر همه ضروری.
عابدین پاپی


همچنین مشاهده کنید