شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


وداع با جهان هستی


وداع با جهان هستی
«من نه دموکراتم و نه جمهوریخواه. من علیه آنهایی هستم که قدرت را به دست می گیرند.»
این جمله در واقع «مانیفست» طنزنویسی است که در طول همه دوران نویسندگی خود بیشترین انتقادات را متوجه سیاستمداران امریکایی کرد، با این حال در همه عمر نیز یک شهروند محترم امریکایی محسوب شده و جوایز زیادی نیز در این رابطه نصیب خود کرد.
درباره طنزنویسی آقای «آرت بوخوالد» حرف وحدیث های زیادی زده شده ولی چیزی که شاید او را از سایر طنزنویسان متمایز می کند همان صداقت و شهامت وی در بیان حقایق جاری جهان است. برای «بوخوالد» هیچ گاه دوست و دشمن فرق چندانی نداشتند. او فقط به عملکرد ها اهمیت می داد، لذا باید گفت وی در همه حال در شکار سیاستمدارانی بود که برای تکیه زدن بر مسند قدرت از هم سبقت می گرفتند. درست در همان زمان وی از پناهگاه خود بیرون می آمد و با قلمی بسیار برنده به سراغشان می رفت و آنجا نیز منتظر می ماند تا به ناگاه خطایی از آنان سر بزند. در واقع کار اصلی «بوخوالد» از همین نقطه حساس آغاز می شد.بد نیست خاطره یی از او نقل شود. در دوران جنگ سرد، دولتمردان نظام اسبق شوروی که وصف مطالب و طنز های او را در ضدیت با سیاست های توسعه طلبانه کاخ سفید شنیده بودند با تصور اینکه قادرند او را به سوی خود جلب کنند به سراغش رفتند و با مهربانی از او دعوت کردند تا از نزدیک دیداری با جامعه و نظام سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی داشته باشد، وی نیز این درخواست محبت آمیز را با علاقه فراوان پذیرفت و به آنجا سفر کرد. «بوخوالد» با دیدن بعضی از نشانه ها که با اصول اخلاقی و یافته های آزادی خواهی او سازگاری نداشت به افشای حقایق پنهان پرداخت؛ حقایقی که در زیر نقاب حکومت کارگری و به ظاهر مردمی، چهره زشت و خشن خود را مخفی کرده بودند. او با انتشار طنز هایی بسیار زیبا که دست اندرکاران حکومتی را هدف گرفته بود، سیستم تک حزبی نظام حاکم را مورد نقد قرار داد و با این کار خود دولتمردان مستبد کاخ کرملین را غافلگیر و نهایتاً به آنها گوشزد کرد که استقلال یک هنرمند در دوری وی از بازی های قدرت، نه تنها یک ارزش بلکه خود از ضروریات است.
«آرت بوخوالد» نزدیک به پنجاه سال طنزنوشته های خود را در یکی از ستون های روزنامه معروف «واشنگتن پست» به چاپ رسانید. سبک طنزنویسی او در واقع نوعی گزارش نویسی سیاسی با ساختاری ساده و همه فهم بود و به خاطر همین رک گویی و ویژگی های ذاتی در صریح نویسی، در ادامه راه و به موازات فعالیت های روزنامه نگاری خود، درگیری های کلامی و گاهی نیز حقوقی بسیاری با دولتمردان وقت امریکایی پیدا کرد که در نوع خود اگر نگوییم بی سابقه قطعاً کم سابقه بوده است. با این حال همه نوشته های او، آزاد از سفارشات خصوصی حوزه قدرت و مستقل از زدوبندهای سیاسی محافل بانفوذ و لابی های دولتمردان امریکایی شکل گرفته و باید پذیرفت اظهارات طنزآمیز او تنها بیان کننده نظرات شخصی و تلقی اخلاقی وی از مسائل اطراف بود؛ چیزی که باعث شد در سال ۱۹۸۲ به خاطر قدردانی از بیان حقایق در پوشش طنز و تفسیر های بی طرفانه و بسیار دقیق در حوزه ادبیات طنزآمیز و فعالیت های روزنامه نگاری، جایزه ادبی و معتبر «پولیتزر» را از آن خود کند.
دعوای جنجالی «آرت بوخوالد» با کمپانی فیلمسازی پارامونت نیز یکی از مواردی است که به شهرت و اعتبار او افزود. وی با طرح شکایتی به دادگاه عالی قضایی امریکا و با ارائه اسناد و مدارک کافی، کمپانی فیلمسازی «پارامونت» را که از نظر قدرت و نفوذ اقتصادی بسیار نیرومند بود، از بابت استفاده بدون مجوز از طنزنوشته هایش، متهم به دزدی ادبی کرد. وی در شکوائیه یی که به دادگاه ارائه کرد اشاره یی داشت به یک بازیگر کمدی که در دیالوگ های خود از طنز های او استفاده می کرده است. ماجرای جنجالی دعوای او با استودیوی «پارامونت» و مباحثات فراوان قضایی آن، خود موضوع خلق داستان هایی شد که همزمان از طریق نویسندگانی دیگر به صورت پاورقی هایی مجزا در روزنامه های دیگر به چاپ رسید. بعد از مدتی این نوشته های جنجالی خود به صورت کتابی جداگانه به بازار آمد که با توجه به سوژه جالب و حوادث مورد بحثی که در آنها وجود داشت، با تیراژی بالا به فروش رسید. بامزه تر آنکه از بابت فروش سرسام آور این کتاب نیز دیناری به «آرت بوخوالد» که خود در اصل قهرمان و پدیدآورنده ماجرا بود تعلق نگرفت و نهایتاً کل داستان تبدیل به یک طنز تلخ و رئالیستی شد. بعد ها «آرت بوخوالد» با توجه به پارادوکسی که در خلق این ماجرا به وجود آمده بود، بسیاری از این حوادث را دستمایه طنزهای جذاب خود قرار داد.
در قسمتی از سرگذشت پرفراز و نشیب او می خوانیم که وی در یک خانواده یهودی و رومانی تبار متولد شده است و به رغم آنکه پدر او یک کارخانه دار موفق بوده به علت بیماری مادر همیشه در ناراحتی به سر می برده است، مادر «آرت بوخوالد»، دچار نوعی بیماری روحی بود که باعث شد ۳۵ سال آخر عمر خود را در انزوا و در یک درمانگاه روانی بگذراند و نتواند فرزند خود را ملاقات کند. تصویر دردناک این سابقه تاریخی هیچگاه از ذهن «آرت بوخوالد» بیرون نرفت تا جایی که رگه های بعضی از طنز های سیاه و عمیق او را می توانیم در تداوم این سابقه تلخ زندگی او دنبال کنیم. نوشته های «آرت بوخوالد» به محض آنکه به چاپ می رسید، بلافاصله در صدها نشریه جهان و حتی گاهی به طور همزمان منتشر می شد، چیزی که خود باعث می شد تا این نشریات با چاپ آثار «آرت بوخوالد» از اعتبار و تیراژ بیشتری برخوردار شوند.
«بوخوالد» خود علاقه بسیاری به سفر داشت، این سفرها چه به خاطر حرفه خبرنگاری و یا علاقه شخصی، به او امکان می داد تا با خلق و خوی مردم دنیا بیشتر از پیش آشنا شود. این سفر ها کمک می کرد تا دست نوشته هایش را با طرحی جهانی که برگرفته از آداب و سنن مردم کشورهای مختلف دنیا بود، بیامیزد. در این باره باید گفت اگر فرضاً «بوخوالد» می خواست به ایتالیایی ها بپردازد حتماً با عذاب های آنها به خصوص «اسپاگتی» شوخی می کرد و یا اگر می خواست درباره فرانسوی ها مطلبی بنویسد قطعاً علاقه مندی آنها به نگهداری سگ و معشوقه خواهی را از قلم نمی انداخت.
«آرت بوخوالد» چون طنزاندیش معروف خاورمیانه «ملانصرالدین» حتی در بستر مرگ نیز از شوخی فاصله نگرفت، به این خاطر علاقه مندان او این جمله معروف او را که در زمان مرگ ادا کرد هیچگاه فراموش نمی کنند؛ «مردن به اندازه پیدا کردن جای پارک در واشنگتن سخت نیست.»
در اینجا باید یادی هم از یک مترجم باذوق داشته باشیم، باید اعتراف کرد، «آرت بوخوالد» و طنزهایش را در ایران برای اولین بار مرحوم پرویز ایرانزاد (پ.الف.بوخی) معرفی کرده است. «ایرانزاد» که مترجم و خبرنگار روزنامه اطلاعات بود، به خوبی از عهده ترجمه های دو کتاب بسیار خواندنی از «بوخوالد» برآمده و مردم ایران را با ارزش ها و خلاقیت های این هنرمند بزرگ آشنا کرده است. جناب «بوخوالد» خود نیز در سال ۱۹۷۴ سفری کوتاه به ایران داشته است که از این رهگذر با تعدادی از طنزپردازان ایرانی که عاشق سبک و هنر نویسندگی او بودند نیز ملاقات کرد.
«آرت بوخوالد» درباره اسرار طنزنویسی خود جمله بامزه یی دارد، او می گوید؛ «هیچ کس نمی تواند به شما اسرار نگارش طنز و لذت بردن از شوخی را بیاموزد، بلکه لذت و درک آن تنها از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و لذا من نیز نمی توانم این اسرار را برای کسی بازگو کنم، جز به پسرم، البته آن هم از طریق وراثت».
آخرین کتاب او در ۸۱ سالگی تحت عنوان «هنوز زود است که وداع کنم»، در اصل وداع او با جهان هستی بود.
یحیی تدین
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید