جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

سوریه، بنیادگرایی سنی علیه حکومت بعث


سوریه، بنیادگرایی سنی علیه حکومت بعث
نظام سیاسی سوریه از جهت بنیادهای جمعیتی، فرهنگی و اقتصادی با نظام سیاسی مصر تفاوت زیادی دارد. سوریه فاقد تجانس وانسجام جامعة مصر و سنت قدرت متمرکز آن است. علاوه بر این، سوریه به عنوان یک استان تحت ادارة مستقیم امپراتوری عثمانی، تجربه میزان نوگرایی موجود در محیط خودمختار مصر را نداشت.
سوریه بزرگ، در آخرین روزهای حکومت عثمانی مرکز اصلی ناسیونالیسم عرب شد. تقسیم شرق عربی به محیطهای نفوذ فرانسه و انگلیس پس از جنگ جهانی اول، سوریه را دچار ناپیوستگی سوق‌الجیشی و ایدئولوژیک کرد. اکثریت سنی سوریه، تحت سیستم قیمومت از همکیشان خود در فلسطین، اردن، لبنان، عراق و حجاز جدا شدند. به این ترتیب، آمال و آرزوهای ناسیونالیستی اعراب سنی، تحت حکومت قیمومت انگلیس و فرانسه، برآورده نشد. مقامات فرانسه تمایلات جدایی خواهانه را تشویق کردند و ضمن تقسیم سوریه به استانهای فرقه‌ای، آن را قطعه قطعه کردند. و به این ترتیب، به لبنان استقلال اعطا شد و ایالت اسکندرون به ترکیه واگذار گردید. در ضمن، فرانسه قیامهای ناسیونالیستی شهری و قیامهای دروزیها را (در ۲۴-۱۹۲۳) سرکوب کرد. این سیاستها باعث شد تا شورشیان در جریان جنگ جهانی دوم از آلمان طرفداری کنند. پس از شکست رژیم قیمومت ویشی فرانسه توسط انگلستان و نیروهای گلیست فرانسوی، به سوریه وعدة استقلال داده شد و این وعده با اکراه در سال ۱۹۴۵ به مرحلة عمل درآمد.
● روند سیاسی سوریه (۷۰-۱۹۵۴)
اثر متقابل ایدئولوژی، ژئوپلیتیک، فرقه‌گرایی، تسلط حزب واحد، تضاد طبقاتی و حکومت فاسد نظامی، ویژگی تاریخ سوریة مستقل بوده است. این مجموعة نیروهای متقابل و مخالف، الگویی از سیاست کودتایی بنا گذاشت که نشانگر رفت و آمد سریع نخبگان در محیطی دائماً ناامن بود. نتیجة طبیعی این جریان، به بحران مشروعیت نخبگان و نهادهای سوری منجر شد و هنوز هم تا به امروز مشاهده می‌شود.
آن گروه از نخبگان سیاسی که موفق به کسب استقلال شدند، از تعدادی ناسیونالیستهای سنی به رهبری شکری القوتلی رئیس جمهور تشکیل می‌شدند. این رژیم بورژوا – دمکراتیک، تحت سلطة عناصر طبقة بالا و بالای متوسط غالباً سنی و گاه مسیحی قرار داشت. دو سال بعد از استقلال، دولت جدید، ارتش آموزش ندیدة سوریه را واداشت تا در فلسطین وارد جنگی شود که نتایجی مصیبت‌بار همراه داشت. ارتش پس از بازگشت از جبهه، دولت را به جهت شکست خود مورد ملامت قرار داد و به این ترتیب یک سری کودتاهای پی‌در پی به وقوع پیوست که از مارس ۱۹۴۹ شروع شد و در فوریه ۱۹۵۴ پایان یافت. سه سرهنگی که یکی بعد از دیگری به قدرت رسیدند، یعنی حسنی الزعیم، حناوی، و ادیب شیشکلی، اصلیت کردی داشتند و به منظور دست یافتن به تحرک زیاد، به شیوة فرانسویان، از گروههای اقلیت فقیر تأمین نیرو می‌کردند. و این برخلاف میل عناصر طبقه بالا و سنیهای ناسیونالیست بود که از وارد شدن به خدمت نظامی تحت رهبری فرانسه، اکراه داشتند.(۱)
در اواسط دهة ۱۹۵۰، در اثر وقوع چندین جریان نیرومند اجتماعی و سیاسی، حکومت یک چرخش جزیی غیرنظامی به خود گرفت. ظهور حزب بعث، پیشرفت ناصریسم و گسترش فعالیت کمونیستی، از جملة این جریانها بودند. حزب بعث علی‌رغم اینکه ادعای نمایندگی ناسیونالیسم واحد عربی را دارد، از ‌آغاز بنیانگذاریش توسط میشل عفلق و صلاح‌الدین بیطار، نتوانسته است در انتخابات به اکثریت دست یابد. زیرا بیشتر مشتاق است نیروهای خود را از میان اقلیتها – مسیحیان، علویان، در روزها، اسماعیلیان و سنیان فقیر تأمین کند. این مجموعة نیروها، از نظر اجتماعی و اقتصادی حاشیه نشین بودند، و بسیاری از آنها در شهرهای کوچک و مناطق روستایی سکونت داشتند. حزب بعث و ارتش، هر دو در واقع از یک حوزة حاشیه نشینهای نژادی – اقتصادی یکسان تأمین نیرو می‌کردند و این پدیده‌ای بود که جریان آیندة سیاستهای سوریه را معین می‌کرد. در نیمة دهة ۱۹۵۰ دو جریان عمدة رویاروی حزب بعث، حزب کمونیست سوریه به رهبری خالد بکداش و جنبش روبه رشد ناصریسم بودند. حزب بعث، به منظور تقویت موقعیت خود و مقابله با نفوذ کمونیستها در ارتش دو استراتژی در پیش گرفت: ۱) وارد کردن تعداد بسیار زیادی از افسران ارتش در حزب، و ۲) ایجاد وحدت میان مصر و سوریه. علی‌رغم اکراه اولیة ناصر، رهبران بعث موفق شدند او را به تشکیل جمهوری متحدة عربی(۱۹۵۸) متقاعد کنند و این عمل آنها را قادر ساخت تا با استفاده از قدرت و شخصیت فره‌مندانه ناصر بر سوریه حکومت کنند. این تلاش فرجام خوشی نداشت و اختلافات مصر و سوریه وحدت دو کشور را در پاییز ۱۹۶۱ مضمحل ساخت. تحمیل اقدامات سوسیالیستی از سوی ناصر بر فرهنگ تجارتی سوریه، و حکومت ناپختة مصر، دست به دست هم داد و باعث از بین رفتن احساسات وحدت طلبانه شد.(۲) اما، از نظر فرقه‌ای حکومت مصر قصد داشت تحت نام ناسیونالیسم عربی، اختلاف ایدئولوژیک عمومی را تعدیل کند. به این ترتیب، جدایی مصر از سوریه اختلاف و تضاد فرقه‌ای را مجدداً مشتعل ساخت و افسران ضد ناصری دمشق، به رهبری سرهنگ عبدالکریم النهلاوی، مقامات عالی را به دست گرفتند.(۳)
حزب بعث در ۸ مارس ۱۹۶۳ با یک کودتا با همکاری افسران وحدت طلب مستقل و ناصریست قدرت را به دست گرفت. اما درخواستهای حزب برای انعقاد وحدتی جدید، از سوی ناصر رد شد. درگیری بعدی میان افسران بعثی و ناصری در ژوئیه ۱۹۶۳ با پیروزی کمیتة نظامی بعث بر جناح طرفدار ناصر به رهبری سرهنگ جاسم علوان به اوج خود رسید. گرچه فرقه‌گرایی نقش واضحی در این کشمکش نداشت، اما به هر حال جناح ناصریست از سنیها و کمیتة نظامی بعث بیشتر از علویان و افسران اسماعیلی تشکیل می‌شدند. تصفیه جناح ناصریست توسط کمیتة نظامی، سیاست بلندپروازانة به کارگیری افسران اقلیت را به دنبال داشت(۴) . آنچه در ابتدا به عنوان مبارزه میان ایدئولوژیها و شخصیتها آغاز شده بود، بزودی در اثر مداخلة اخوان المسلمین، رنگ فرقه‌ای به خود گرفت. همزمان با شدت گرفتن مبارزه در درون کمیتة نظامی، قیامی ضد بعثی در شهر «حماء» که تحت تسلط سنیها بود در گرفت و در آوریل ۱۹۶۴ درهم کوبیده شد. در دسامبر ۱۹۶۴، سرلشگر محمد عمران از فرقة علوی به اتهام تلاش برای تشکیل یک «اتحادیة فاطمیه» از افسران مسلمان مخالف، از سوریه اخراج گردید.(۵) اخراج محمد عمران، امین الحافظ رئیس جمهور سنی را رویاروی ژنرال صلاح جدید، رئیس ستاد ارتش، از فرقه علوی قرار داد. علی‌رغم تلاشهای ژنرال امین الحافظ برای تشکیل یک اتحادیه منسجم از افسران سنی در فوریه ۱۹۶۶، وی همراه رهبران حزب بعث، میشل عفلق و صلاح‌الدین بیطار، سرنگون شد. این حرکت، جناح چپ نظامی حزب بعث را به قدرت رساند و همزیستی و تجانس میان حزب و ارتش را نشان داد. گروه افسران علوی، علی‌رغم نفوذ و قدرت فزاینده‌ای که داشتند، قادر نبودند از دست فرقه‌گرایی بگریزند. پس از جنگ ۱۹۶۷، ارگان سیاسی نظامی بعث به دو جناح تحت رهبری ژنرال صلاح‌ جدید از یک طرف و ژنرال حافظ اسد از طرف دیگر تقسیم شد. اسد به عنوان وزیر دفاع، ارتش را تحت کنترل داشت، در حالی که صلاح جدید سلطة خود را بر حزب مستحکم کرد. در نوامبر ۱۹۷۰، ارتش طی یک حرکت جناح جدید را درهم شکست و ژنرال اسد اولین رئیس جمهور غیر سنی سوریه شد (فوریه ۱۹۷۱) . به این ترتیب، ارتش و حزب بعث این فرصت را به اقلیتهای محروم سوریه، بویژه علویها دادند، که قدرت و تحرک زیادی کسب کنند.
● بنیادگرایی سنی به عنوان یک جنبش فرقه‌ای
ویژگی خاص بنیادگرایی اسلامی در سوریه را واقعیات قدرت، ثروت و ترکیب جمعیت ور وی هم رفته شرایطی تعیین می‌کند که با شرایط موجود در مصر کاملاً متفاوت است. در حالی که اسلام‌گرایی مصری اعتراض خود را در اصل متوجه یک رژیم تحت سلطة سنیها کرده، بنیادگرایی اسلامی سوریه به شکل یک جنبش اعتراضی سنی علیه حکومت تحت سلطة علویها در آمده است. در این رابطه، فعال‌گرایی سنی سوریه به جنبش اکثریت شیعة عراق شبیه است که با رژیم بعثی سنی صدام حسین مخالفت می‌ورزد. هر دو جنبش اسلام‌گرا، مدعی‌اند که نمایندگی دو اکثریت فرقه‌ای را به عهده دارند و دو رژیم اقلیت غیر مذهبی بعثی بر آنها حکومت می‌رانند.
● اخوان‌المسلمین سوریه: ریشه‌ها و تحول
ریشه‌های اخوان‌المسلمین سوریه را می‌توان در جمعیتهای اسلامی یا جوامع خیریة اجتماعی گوناگونی جستجو کرد که طی اواخر قرن نوزدهم به وجود آمدند. اخوان‌المسلمین در ۱۹۳۵ در شهر حلب تأسیس شد. در ۱۹۴۴، که دکتر مصطفی السباعی چندین جامعه اسلامی سوریه را در هم ادغام کرده بود، مقر خود را به دمشق منتقل کرد. وی به عنوان ناظر کل (مراقب العام) ، از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۱ اخوان المسلمین سوریه را با همکاری اخوان‌المسلمین مصر رهبری کرد.(۶) اخوان‌المسلمین سوریه از نظر ساختاری همانند اخوان مصر بود. گرچه دو گروه به یکدیگر به عنوان یک جنبش واحد نگاه می‌کردند، اما در عمل خود مختار بودند. اخوان‌المسلمین سوریه، همانند اخوان مصر، بیشتر از سوی عناصر طبقة متوسط و متوسط پایین جامعه، نظیر تجار بازار، روحانیون، معلمان، دارندگان مشاغل حرفه‌ای، و بوروکراتها حمایت می‌شد. اما برخلاف مصر، طبقة متوسط پایین روستایی و شاخة شهری آن در اخوان‌المسلمین شهری سوریه عناصر مهمی به حساب نمی‌آمدند. جهت‌گیری ایدئولوژیک سباعی به حسن البناء نزدیک بود. هرچند که در دهة ۱۹۵۰، سباعی به میزان قابل توجهی نظریة سوسیالیسم اسلامی را مطرح ساخت. ریشه‌های روشنفکری مصری سباعی، به دانشگاة الازهر و دوستی‌اش با حسن‌البناء باز می‌گرد. در واقع، مصر بوتة آزمایش سباعی بود و در همانجا بود که فعالیتهای انقلابی‌اش را آغاز کرد و باعث زندانی شدن او در مصر و سپس در سوریة تحت کنترل فرانسویان شد. به این ترتیب، اشغال سوریه از سوی فرانسه، و نتایج سیاسی – اقتصادی ناشی از تقسیم و شکاف جهان عرب به واحدهای ملی جداگانه، انگیزه فعالیت طرفداران اخوان‌المسلمین بود. سباعی جنبش خود را روح و انقلاب جدیدی می‌دانست که هدفش استقرار یک نظام اسلامی جامع بود.(۷) شکست ۱۹۴۸ اعراب به توسعه و گسترش اخوان کمک کرد و همین امر باعث شد تا سرهنگ ادیب شیشکلی در سال ۱۹۵۲ به سرکوب آن بپردازند. بعد از سرنگونی شیشکلی در ۱۹۵۴، اخوان با منازعه طلبیهای جدی حزب بعث، ناصریستها، و کمونیستها مواجه شد. اخوان در دوران وحدت مصر و سوریه نیز فعال نبود، زیرا بیشتر حامیان سنی شهری، و طبقة متوسط آن، به طرف ناصر گرایش پیدا کردند. در واقع، سباعی در ۱۹۵۸ جهت برآوردن آرزوهای ناصر، گروه خود را منحل اعلام کرد.(۸)
اخوان‌المسلمین به دلیل اختلاف ایدئولوژیک خود با ناصر، از جدایی مصر و سوریه و انحلال جمهوری متحدة عربی حمایت کرد. بعضی از اعضای آن به افسران جدایی خواه سنی به رهبری عبد‌الکریم نهلاوی پیوستند و ده کرسی در پارلمان به دست آوردند. این موفقیت زمان کوتاهی به طول انجامید و پس از قدرت یافتن حزب بعث در مارس ۱۹۶۳، اخوان بشدت سرکوب شد. عصام عطار، رهبر جدید اخوان تبعید شد و ناچار گشت با موفقیتی کم و بیش گروه را از خارج رهبری کند. در اواسط دهة ۱۹۶۰، اخوان به رقیب بلامنازع حزب بعث تبدیل شد، هرچند که عطار به دلیل مخالفت با جهاد مسلحانه علیه رژیم از سایر رهبران جدا شد.(۹) عطار به عنوان فردی که شدیداً به اصلاح معتقد بود، نمی‌توانست از خشونت انقلابی چشم‌پوشی کند. با وجود این، در ۶۵-۱۹۶۴، در اثر قیام حماء و مبارزة اخوان‌المسلمین به رهبری شیخ حینقه برای سرپیچی از او امر دولت، رویارویی شدت گرفت. هنگام بروز شکاف درونی میان ارگانهای سیاسی و نظامی حزب بعث، اخوان‌المسلمین نتوانست نقش موثر و قاطعی در جریان مبارزه قدرت میان حافظ اسد و صلاح جدید بازی کند. عصام عطار از محل تبعید خود در آلمان غربی، از حافظ اسد به دلیل میانه‌روی ایدئولوژیکی‌اش حمایت کرد. در جریان روزهای مصیبت بار شکست ۱۹۶۷، در اثر شکاف میان گروه میانه‌روی طرفدار عطار در دمشق، و طرفداران جهاد در شهرهای شمالی کشور، اخوان المسلمین منشعب شد. یکی از مبارزان اخوان، مروان حدید از شهر حماء بود که در ۱۹۶۵ به همراه سیدقطب‌ توسط ناصر زندانی شد. حدید به منظور آمادگی در مبارزة اخوان با رژیم بعثی در دهة ۱۹۷۰، در سال ۱۹۶۸ به گروه فلسطینی الفتح پیوست و در آنجا آموزش دید. وی پس از بازگشت به دمشق، تلاش برای ترور چهره‌های دولتی را آغاز کرد اما در ۱۹۷۶ دستگیر شد و در زندان درگذشت.
● توسل به جهاد (۸۳-۱۹۷۶)
جنبش اسلامی سوریه، از اواخر دهة ۱۹۶۰ به بعد چندین مرحله را پشت سر گذاشت که جهاد خشونت‌بار ۱۹۷۶ عالیترین سطح پیکارجویی آن به حساب می‌آمد. دگردیسی اخوان‌المسلمین از یک گروه مذهبی – سیاسی به صورت یک سازمان جنگجو، باعث شکاف در جنبش شد. شکاف میان مبارزان شمال و گروه عطار در دمشق، تا سال ۱۹۸۰ که جبهة اسلامی سوریه(۱۰) تشکیل شد، حل نگشت. رهبری اخوان شمال را امین یاغان، عدنان سعید، شیخ عبدالفتاح ابوغزه، سعید حوا، و عدنان سعد‌الدین به عهده داشتند و معتقد بودند تنها از طریق یک مبارزة مسلحانه درست سازمان یافته، می‌توان رژیم حافظ اسد را سرنگون ساخت. اما، تلاشهای اولیه آنها برای جذب حمایت توده‌ای، به دلیل نزدیکی اسد به مصر، اردن و عربستان سعودی و نیز سیاستهای اصلاح طلبانه و لیبرالیزم اقتصادی او، نتیجه نبخشید. این سیاستها، که در اثر ثروت نفت عربی خلیج فارس تقویت می‌شد، مستقیماً به رفاه آن گروه عناصر اجتماعی انجامید که به حمایت از اخوان تمایل داشتند. اوضاع در سال ۱۹۷۳ به هنگام تدوین قانون اساسی غیرمذهبی از سوی اسد تغییر یافت و شورشها و تظاهرات وسیعی به رهبری اخوان در گرفت. اعتصابات پراکنده در طول آوریل ۱۹۷۳ ادامه یافت، و این خود نشانگر همکاری فزاینده علما و اخوان‌المسلمین علیه دولت بود. اسد فوراً به اصلاح قانون اساسی دست زد و مقرر شد که رئیس جمهور همیشه باید مسلمان باشد. اسد برای خنثی کردن انتقاد بدگویان بنیادگرای خود، در سال ۱۹۷۴ به حج عمره رفت و از آن زمان طبق معمول در نمازهای جمعه یکی از مساجد دمشق شرکت کرده است.(۱۱)
جنگ اکتبر ۱۹۷۳ احساسات ناسیونالیستی عرب را به اوج خود رساند و رژیم حملات اخوان‌المسلمین را خنثی کرد، زیرا اغلب سوریها پشت سر رئیس جمهورشان متحد شدند. با وجود این، اخوان‌المسلمین اسد و فرماندهی عالی سوریه را به علت از دست دادن جولان، پیوستن به «فرایند صلح» کیسینجر و برقراری روابط نزدیک با شاه ایران مورد انتقاد قرار داد(۱۲) در سال ۷۶-۱۹۷۵ بود که حدید برای دست زدن به یک جهاد مسلحانه برتر آماده شد. عامل اصلی این جریان، نقش سوریه در جنگ داخلی لبنان بود، و از دیگر عوامل و منابع نارضایتی می‌توان به فساد حکومتی، رشد تجارت مصرفی و تورم سرسام‌آور اشاره کرد(۱۳) مداخله اسد به نفع مارونیها و علیه اتحاد مسلمانان فلسطینی – چپ‌گرا در لبنان نقطه عطف مهمی به حساب می‌آمد. در حالی که موفقیت ابتدایی نیروهای مسلح سوریه اعتبار و حیثیت قابل ملاحظه‌ای به اسد داد، ناتوانی او در تحمیل اراده‌اش بر مارونیهای لبنان، باعث انتقادات گسترده‌ای از او شد. خودداری سوریه از دادن اجازه به فلسطینیها برای رهایی از محاصرة مارونیها در ادوگاه تل ‌الزعتر، که به قتل عام بسیاری از فلسطینیها منجر شد، خصومت عمده‌ای را نسبت به اسد برانگیخت. اخوان‌المسلمین، اسد را به عنوان حافظ منافع اسرائیل، مارونیها، امریکا و عربستان سعودی در لبنان متهم کردند.(۱۴) اما دلیل اصلی مخالفت اسلامی، افزایش سریع نقش علویها در رژیم و فرسایش قدرت و موفقیت اقتصادی سنیها بود. در حالی که سنیها، پستهای مهمی در ارگانهای سیاسی (کابینه، قوه قضائیه، حزب) به عهده داشتند، اما قدرت نظامی مؤثر غالباً در دست حافظ اسد و خویشاوندان علوی او بود. اخوان‌المسلمین رژیم را متهم کرد که ویژگی «فرقه‌ای» دارد و از «مسلمانان دروغین» تشکیل شده است. این در واقع به ایدئولوژی غیرمذهبی حزب بعث و «موقعیت سؤال برانگیز» فرقة علوی در اسلام اشاره داشت. اخوان بویژه با رفعت اسد برادر حافظ اسد، دشمن بودند، زیرا شیوه‌های ظالمانه و سرکوب گرانه و نیز اعمال غیراخلاقی او عامل نارضایتی عمیقی در سراسر سوریه شده بود. رفعت اسد، ریاست جوخه‌های دفاع (سرایا الدفاع) را که مسؤول دفاع از رئیس جمهور و رژیم علی حیدر، غالباً از علویانی تشکیل می‌شد که وفاداریشان به نخبگان حاکم زبانزد بود.
طی سالهای اواسط دهة ۱۹۷۰، عدنان سعدالدین رهبری اخوان‌المسلمین را به عنوان ناظر کل به دست گرفت تا مرحلة جدید مبارزه علیه بعث را آماده کند. اولین مرحلة جهاد در ۱۹۷۶ آغاز شد و آن هنگامی بود که «پیشتاز رزمنده» (الطلیعه المقاتله) اخوان با دست زدن با تاکتیکهای جنگ و گریز، در صدد تحریک رژیم برای افزایش سرکوب و فشار برآمد. چریکها رهبران علوی، مأموران امنیتی، و مقامات حزبی را مورد هدف قرار دادند تا به این وسیله جنبه اقلیت بودن رژیم اسد را نشان دهند. مرحلة دیگر جهاد قهرآمیز در ژوئن ۱۹۷۹ با کشتن ۳۸ دانشجوی علوی دانشکده افسری در حلب و حملات چشمگیر دیگر به ساختمانهای دولتی، مراکز پلیس، و مراکز حزب بعث آغاز شد.(۱۶) در مارس ۱۹۸۰، در گرما گرم حملات به کمونیستهای سوریه و مستشاران نظامی شوروی، تظاهرات و تحریمهای گسترده‌ای در حماء، حمص وحلب صورت گرفت. دولت، در پاسخ به این اقدامات به سرکوب وسیع بویژه در حلب متوسل شد. تلاش برای ترور اسد رژیم را واداشت تا ترور متقابل را که شامل کشتارهای زندان تدمور نیز بود، شدت بخشد(۱۷) . دولت با اعلام قانون شماره ۴۹ ژوئیه ۱۹۸۰، برای عضویت یا همکاری با اخوان مجازات مرگ تعیین کرد.
طی سال ۱۹۸۰، نشانه‌هایی حاکی از وجود یک مبارزة سخت میان رژیم اسد و اسلام‌گرایان به چشم می‌خورد. هدف اخوان‌المسلمین برای دوری سنیها از رژیم تا اندازه‌ای با موفقیت همراه بود، هرچند که جامعة علوی از ترس به خطر افتادن موجودیت و سلامت خود پشت‌سر حافظ اسد گرد آمده بود. با وجود این مشخص بود که رژیم شورش را تحت کنترل درآورده و ضربة سختی بر اخوان و متحدانش وارد کرده است.
یک نتیجة شکست اخوان‌المسلمین، تأسیس جبهة اسلامی سوریه (الجبهه الاسلامیه فی سوریا) در اکتبر ۱۹۸۰ به دبیر کلی «شیخ محمد ابوالنصر البینونی» از شهر حلب بود. این جبهه، از اخوان جناح تندرو مخالف طرفدار عصام عطار و بعضی علما و گروههای اسلام‌گرای کوچکتر تشکیل می‌شد (نگاه کنید به نمودار ۹ و ضمیمة شمارة یک) . نیروی پر تحرک این جبهه، اخوان‌المسلمین عدنان سعد‌الدین، عضو سابق اخوان مصر از شهر حماء بود. سعید حوا، رهبر ایدئولوژیک جنبش اسلامی سوریه بعد از او مقام دوم را داشت. در ۹ نوامبر ۱۹۸۰ جبهه اسلامی اعلامیه‌ای را که حاوی برنامه‌اش بود صادر کرد که در منشور جنبش در ژانویه ۱۹۸۱ منتشر گردید. جبهة اسلامی در اعلامیه خود بیهوده تلاش می‌کرد تا میان علویان شکاف ایجاد کند و تمام عناصر مخالف را پشت‌سر خود جمع کرده و مفاهیم اسلامی را با لیبرالیزم و دمکراسی ترکیب کند. نکات عمدة این اعلامیه برای نشان دادن ویژگیهای منحصر بفرد جنبش اسلامی سوریه و شباهتها و تفاوتهای آن با جنبشهای مصری، عراقی، سعودی و کشورهای دیگر عربی، آموزنده است:
۱) درخواست از «عقلای» جامعه علوی مبنی بر سرنگونی «رژیم برادران اسد» به منظور جلوگیری از تراژدی جنگ داخلی.
۲) درخواست رهایی تمام شهروندان از ستم «استبداد»، از بین بردن زندانهای سیاسی، برقراری آزادی فکر و بیان و حفظ حقوق اقلیتها.
۳) درخواست تشکیل یک حکومت معتقد به تفکیک قوا و دولت قانونی متکی بر شورا، که شرافت فردی و آزادی را تضمین کند.
۴) حمایت از مالکیت کامل زمین از سوی کشاورزان و کوتاه کردن دست واسطه‌ها و دولت از بخش کشاورزی.
۵) انتقال مالکیت صنایع ملی از دولت به کارگران به عنوان پاداش کافی.
۶) مخالفت با نقش دولت به عنوان یک تاجر، حمایت از بخش آزاد خصوصی در تجارت و صنعت، و تشویق صنعتگران.
۷) تعهد به «سوسیالیسم اسلامی» برای گسترش عدالت اجتماعی در قانون شرع اسلامی.
۸) تعهد به جهاد به عنوان یک وظیفة بسیار مهم در اسلام، به منظور تبدیل رژیم «فرقه‌ای» فعلی به یک حکومت اسلامی.
۹) تقویت ناسیونالیسم و وحدت عربی در محیط بزرگتر همبستگی اسلامی.
۱۰) بی‌طرفی در امور خارجی.
۱۱) مخالفت سازش ناپذیر با اسرائیل و صهیونیسم(۱۸)
اعلامیة جبهة اسلامی، همانند منشور آن، نشانگر نفوذ بی‌چون و چرای ایدئولوژیک حسن البناء، رشید رضا، مصطفی السباعی، سیدقطب‌ و سعید حوا بود. با وجود این، نقاط مشترک میان ایدئولوژیهای اسلام‌گرایان مصری و سوری نباید باعث انکار و پوشیده نگاه داشتن اختلافات عمدة آنها شود:
۱) با توجه به ناهمگونی و عدم تجانس سوریه، برنامه جبهه فاقد صلابت ایدئولوژیک مخصوص ایدئولوژیهای جوامع بنیادگرای مصری است.
۲) ایدئولوژی و برنامه جبهه، منعکس کنندة پراگماتیسم وسیع و فقدان باریک بینیهای پیچیده عقیدتی و بحث و جدلهای ویژة جوامع اسلام‌گرای مصر است.
۳) گروههای تشکیل دهنده جبهة اسلامی سوریه به ایدئولوژی واحدی متمسک می‌شوند که بیانگر جریان اصلی بنیادگرایی سنی است. تمایلات مهدی‌گرایانه (مسیحایی) همانند مورد گروه التکفیر والهجره نقشی در بنیادگرایی سوری نداشته است.
۴) اخوان سوریه و شرکای کوچکترین در جبهة اسلامی، آمادگی بیشتری از اخوان مصر و شاخه‌های آن برای برای اعلام جهاد گسترده علیه دولت سوریه داشته‌اند. پدیدة مذکور ممکن است ناشی از این باشد که اسلام‌گرایان سوریه انگیزة بیشتری برای جنگ با «رژیم فرقه‌ای» نامشروع سوریه دارند، تا بنیادگرایان مصری که تحت یک حکومت سنی بسر می‌برند.
اعلامیه همچنین منعکس کنندة تلاشهای دقیقی است که از سوی جبهة اسلامی برای جلب حمایت مردم سوریه از برنامه‌اش صورت می‌گیرد. سند فوق (اعلامیه –م) آزاد منشانه‌ترین تعبیر از نظریه اسلامی و عمل سیاسی را ارائه می‌دهد، و به این ترتیب، دیدگاه آشتی طلبانه‌ای در قبال جلوه‌های مختلف تفکر اسلامی، طبقات و گروههای شغلی متفاوت، و حتی اقلیتها، اتخاذ می‌کند. این انعطاف‌پذیری غیر معمول، با توجه به وظیفة عظیم جبهه یعنی سرنگونی رژیم بعثی، بیشتر ضروری تشخیص داده شد. آنچه که از دیدگاه جبهه «خطر» قلمداد می‌شود (یعنی حزب بعث) ، زیانهای سنگینی بر جنبش اسلامی وارد کرده است.
به هر حال، ضرورتهای جهاد، مرحله سومی از مبارزه مسلحانه به وجود آورد، که در اوت ۱۸۹۱ شروع شد و با شورش حماء در فوریه ۱۹۸۲ به اوج خود رسید. پس از سه هفته جنگ، قیام در هم کوبیده شد و بخشهایی از شهر حماء ویران گشت.(۱۹) علی‌رغم شدت مبارزه و درخواستهای رهبران جبهة اسلامی، قیام حماء باعث در گرفتن یک قیام عمومی سراسری در سوریه نشد. اکثریت سنی سکوت اختیار کردند و ارتش، که آن زمان در لبنان نیز گرفتار بود، در کنار رژیم ایستاد.
● جنبش اسلام‌گرا در سوریه: پایگاههای اجتماعی و چشم‌اندازهای آن
طی دهه ۱۹۷۰، اخوان‌المسلمین و گروههای کوچکتر طرفدار آن تغییر و تحول پیدا کردند و از صورت انجمنهای نسبتاً کوچک و سر به راه به صورت یک جنبش بزرگ انقلابی پیکارجو درآمدند. بر اساس گزارشهای بین سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۷۸، تعداد فعالان اسلامی در حلب ده برابر رشد کرد و بین ۵ تا ۷ هزار عضو تخمین زده می‌شد.(۲۰) چنین می‌توان تخمین زد که تعداد اعضای تمامی گروههای اسلام‌گرای سوریه در اواخر دهة ۱۹۷۰ به ۳۰۰۰ نفر، به علاوه بسیاری پیروان دیگر می‌رسید. همچنین می‌توان چنین فرض کرد که تعداد مخالفان اسلامی پس از گذراندن قانون شمارة ۴۹ ژوئیه ۱۹۸۰ و زیانهای وارد آمده بر گروههای اسلام‌گرا درحماء و مناطق دیگر کشور، کاهش یافت.(۲۱) در نتیجه، تروریسم ضد رژیم اساساً کم شد، هرچند که معقول نیست بپنداریم مخالفت اسلامی همچنان در حال سکون باقی خواهد ماند.
تمایل و گرایش اخوان و متحدان آن به آغاز فعالیتهایشان در آینده، از سه منبع سرچشمه می‌گیرد: نخست، این ضرورت الهی که تنها مسلمانان سنی باید بر یک کشور دارای اکثریت مسلمان حکومت کنند. دوم اینکه، فعالیت آیندة اخوان به توانایی‌اش در به عهده گرفتن نقش پیشتازی و رهبری یک مخالفت گسترده و وسیع علیه حزب بعث منوط خواهد بود. سرانجام، اخوان در صورتی می‌تواند دوام آورد که طبقات شهری سنی، که قدرت اقتصادی و سیاسی‌شان در اثر سیاستهای رژیم روبه کاهش گذاشته شده، از آنها حمایت به عمل آورند. رهبری مخالفت اسلامی را به میزان زیادی گروههای اجتماعی متعلق به نظام کهن به عهده داشته‌اند. اخوا‌ن المسلمین همچنین نمایندگی علماء کم بضاعت، صنعتگران خرد، و فروشندگان بازارهای کوچک شهری را به عهده دارد. سیاستهای بعثی، که نفع روشنفکران غیرمذهبی، ارتش، عناصر روستایی، کارگران صنعتی و اقلیتها را در نظر دارد، نتوانست منافع این گروههای تجاری شهری را درست حفظ کند. «بورژوازی تجاری» نیز از ملی کردن صنعت و تجارت خارجی خشنود نبود.(۲۲) این اقدامات و نیز سیاستهای «سوسیالیستی» رژیم در تأسیس تعاونیهای کشاورزی و مصرفی، به منافع اجتماعی و اقتصادی طبقات زمیندار، تاجر، و صنعتگر سنتی سنی زیان وارد آورد.(۲۳) اسلام‌گرایان مبارز، بیشتر از خانواده‌های سنتی طبقة متوسط پایین شهری، بازرگانان کوچک، دارندگان مشاغل حرفه‌ای و روحانیون بودند. این مبارزان، ویژگی مهم دیگری نیز داشتند و آن برخورداری از تحصیلات دانشگاهی بود که پدرانشان غالباً فاقد آن بودند. اطلاعات جمع‌آوری شده از سابقة شغلی ۱۳۸۴ نفر فعال اسلامی دستگیر شده توسط دولت بین سالهای ۸۱-۱۹۷۶ نشان می‌دهدکه از میان اینان ۷/۲۷ درصد دانشجو، ۹/۷ درصد معلمان مدارس، و ۲/۱۳ درصد دارندگان مشاغل حرفه‌ای بودند. گروه دیگر شامل ۷۹ مهندس، ۵۷ فیزیکدان، ۲۵ وکیل، و ۱۰ داروساز می‌شدند.(۲۴) این الگوها در مورد رهبری جوامع اسلام‌گرای سوریه نیز صادق است (نگاه کنید به نمودار ۹) . تصادفی نیست که رژیم در آوریل ۱۹۸۰، اتحادیه‌های وکلا، مهندسین و پزشکان را منحل اعلام کرد.(۲۵) اخوان‌المسلمین، علی‌رغم پایگاه اجتماعی شهری‌اش، ضعفهای قابل توجهی نیز داشت که عبارت بودند از عدم وحدت جامعة سنی و ناتوانی جنبش شهری، نه قادر است نمایندة منافع روستاییان باشد و نه اینکه در آنها نفوذ کند.(۲۶) علاوه بر این، چنین به نظر می‌رسد که بعضی از تاجران با نفوذ دمشق هم از دولت و هم از اخوان حمایت کرده‌اند تا به این وسیله بتوانند به بهترین وجه حافظ منافع خود باشند.
● رهبری جنبش اسلامی سوریه: یک نمودار
نمودار ترکیبی نخبة اسلامی سوریه در نمودار شمارة ۹ ارائه شده است. این نمودار، روی هم رفته، الگوها و ویژگیهای مشترکی را نشان می‌دهد که از لحاظ سیاسی و اجتماعی – اقتصادی اهمیت دارند. سابقه غالباً طبقة متوسط شهری رهبری بنیادگرای سوریه در اینجا به وضوح مشخص است. سابقة جغرافیایی پانزده رهبر نیز به همان ترتیب قابل توجه است. تمامی محیطها و مراکز شهری عمده، به جز حمص که طی ناآرامیهای اوایل دهه ۱۹۸۰ نسبتاً ساکت باقی ماند، در میان این رهبران نمایندگی دارند. دمشق و لاذقیه، هرکدام تنها دارای یک رهبر هستند و این شاید ضعف شور و هیجان اسلامی را در این شهرها نشان می‌دهد. درست خلاف این مسئله در مورد حلب و حماء دیده می‌شود که اولی هفت و دومی پنج رهبر دارند. این امر منعکس کنندة نیروی رستاخیز اسلامی در این مراکز سنتی فعالیت سنی ضد رژیم است. نمودار شماره ۹ بیانگر دو دسته الگوی شغلی است، که عبارتند از دارندگان مشاغل حرفه‌ای آزاد و علماء. پنج رهبر – شیخ محمد البینونی، ابوغزه، حمید، خیرالله، و سعید حوا، نظیریه پداز اصلی اخوان – در زمرة علماء قرار دارند.
شش رهبر باقی مانده دارندة مشاغل حرفه‌ای – مهندسی، دندانپزشکی، معلم، وکیل – از کسانی هستند که در خانواده‌های مذهبی و یا روحانی به دنیا آمده‌اند. عدنان عقله که رهبری جنگجویان اخوان را به عهده داشت، مهندس راه و ساختمان و افسر ارتش بود. سلف او عبد‌الستار الزعیم، دامپزشک و فرزند یک تاجر بود. حسنی عبود رهبر شاخة حلب معلم زبان فرانسه، فرزند یک بازرگان با نفوذ و داماد یک امام (جماعت) معروف و برجسته بود. دکتر دبول در دانشگاه دمشق ریاضیات تدریس می‌کرد علی‌البینونی شغل وکالت داشت، و عدنان سعد‌الدین معلم و نویسنده بود.(۲۷) . این یافته‌ها، ترکیب اجتماعی – روانی این مبارزان را مشخص می‌کند. روشن است که تحصیلات مدرن و فنی مانع ایده‌آلیسم اسلامی شدید آنها، چنان که در غرب در رابطه با مشاغل آزاد مرسوم است، نمی‌شد. جالب اینکه، این الگو در میان بنیادگرایان مصر و گروههای اسلام‌گرای در حال ظهور مغرب و عربستان سعودی نیز مشاهده می‌شود. سرانجام اینکه، نمودار ۹ تمایزات بین دایرة میانه‌روی دمشق و مبارزان عدنان عقله و جبهة اسلامی را نشان می‌دهد.
مدارک موجود نشان می‌دهد که جبهة اسلامی و نیز خود اخوان‌المسلمین به دلیل تلفات وارده و اختلافات میان رهبران بلند پایه‌شان، در طول دهه ۱۹۸۰ یک دورة زوال را طی می‌کردند. یکی از علل عمدة اختلاف، به روابط جبهه با قدرتهای خارجی، بویژه عراق، اردن و ایران مربوط می‌شد. اختلاف بویژه میان «معتقدین به اصول» به رهبری عدنان عقله و «سازش طلبان» به رهبری عدنان سعد‌الدین، بوقوع پیوسته است. جناح عدنان سعد‌الدین، که با یک مبارزة سخت علیه رژیم مواجه بود، به «اتحاد ملی برای آزادی سوریه(۲۸) » پیوست که گفته می‌شود تحت حمایت عراق و اردن قرار دارد. این اتحاد، که ائتلاف نوزده گروه ضد اسد است، اظهارات سعد‌الدین به طرفداری از عراق و گرایش ملاقاتهای او با مقامات امریکایی در عمان ئذ ۱۹۸۲، شدیداً مورد انتقاد عقله قرار گرفت.(۲۹) این شکاف آشکار در رهبری اسلامی به آرایش نیروها در خاورمیانه مربوط می‌شود. نزدیکی سعد‌الدین به عراق و اردن، با نیاز اخوان مبنی بر کسب حمایت خارجی در رویارویی با دولت اسد، که با ایران شیعی کنار آمده، سازگار است. در واقع رابطة ایران با اخوان‌المسلمین سوریه مایة طعنه و ناامیدی بوده است. در حالی که اخوان با شور و هیجان از انقلاب ایران استقبال کرد، از نزدیکی آیت‌الله امام خمینی به حافظ اسد و بی‌اعتنایی آیت‌الله امام خمینی نسبت به جنبش اسلامی در سوریه شدیداً احساس ناامیدی کرد. علی‌رغم سیاستهای ایران، عقله از سازش با رژیم عراق سرباز زد و این امر خود پاکی و اصیل بودن ایده‌آلیسم فعالان جوانتر اخوان را نشان می‌دهد، چرا که آنها صدام حسین را یک حاکم ضد اسلامی دانسته و اسلام‌گرایی آیت الله خمینی را به او ترجیح می‌دادند.(۳۰) تضاد میان عقله و سعد‌الدین با اخراج عقله از اخوان در ۲۵ آوریل ۱۹۸۲ به اوج خود رسید، و این باعث شد که عقله حزب خاص خود را تأسیس کند.(۳۱) زوال فعالیت چریکی ضد رژیم در طول ۸۴-۱۹۸۳ را می‌توان تا اندازه‌ای ناشی از شکاف در جنبش اسلامی سوریه دانست.
نویسنده: هرایر - دکمجیان
مترجم: حمید - احمدی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از کتاب اسلام در انقلاب جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب، نویشته هرایر دکمجیان، ترجمه حمید احمدی، انتشارات کیهان، ۱۳۸۳
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید