جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


سعدی، منادی انسان دوستی، فرزانه همیشه عاشق


سعدی، منادی انسان دوستی، فرزانه همیشه عاشق
اول اردیبهشت ماه جلا‌لی فرا می‌رسد. قلم برش خود می‌لرزد، که درباره افصح‌المتکلمین، پاسدارسخن پارسی، حکیم و شاعر جلیل‌القدر ایرانی چه بنویسد؟؟
در قرن بیست و یکم، با هجوم بی‌رحم اطلا‌عات الکترونیکی، تصاویر ماهواره‌ای و رواج زبان جدید نگارشی درپیامک‌های لا‌تین که آنرا <فینگلیش> نامیده‌اند... براستی کدام سنگر را بهتر از بوستان سعدی می‌توان یافت تا زبان پاکیزه ما را از این هجوم نگاهبان باشد؟!
از دیگر سو چگونه می‌توان آوای افسوس برنیاوردو دریغا دریغا نگفت، که اگر سعدی در کشورهای دیگر سر به خاک فرو برده بود احتمالا‌ امروز آرامگاهش هم جهانگردان فراوانی را به خویش می‌خواند و سیل فراوان درآمدهای توریستی راجذب می‌کرد و هم از سفرهایش فیلم‌ها، سریال‌ها، کتاب‌ها و انیمیشن‌ها ساخته می‌شد!!
راستی آیا مارکوپولو از سعدی ما یا ناصر خسروی عزیزمان در جهانگردی و ماجراجویی، موفق‌تر بوده است؟! آیا اگر ترکیه، مالزی، اندونزی، اروپا و آمریکا، گنجینه‌ای چنین را داشت، چنین وجودی را بهانه رونق گردشگری و درآمدهای سرشار توریسم خود قرار نمی‌داد؟!
و باز هم از سوی دیگر... اگر ابن‌بطوطه ایران، مارکوپولو و ماژلا‌ن خطه پارسی زبانان در نقطه‌ای دیگر می‌زیست امروز با هزاران بهانه و هر روز <مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی و هنر> ارزشمند این اندیشمند کم‌نظیر را به رخ جهانیان نمی‌کشیدند؟!
کیست که چنین صمیمانه فریاد می‌کشد:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست؟!
و کیست که بلندترین قله انسان دوستی را در عرصه سخن فتح کرده باشد و به چشم دل همه انسان‌ها را یک پیکر معرفی کند و حکیمانه‌ترین اندرز جاودان جهانی را به زبان آرد که:
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
کیست که در قحط سال سوزان و بی‌رحم طبیعت، بر زبان یک توانمند انسان دوست این آیه بشری را نازل کند که:
من از بی‌نوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
و کیست که ذره‌بین به دست گرفته، شاهکار حماسی زبان پارسی را ـ شاهنامه فردوسی را ـ می‌خواند و درمیان چکاچاک شمشیر، آوای ابرانسانی را می‌شنودکه نه فقط به حقوق بشر بلکه به حقوق حیوانات نیز توجه کرده و این چکاد شعر و احساس بشری را در تضمینی چنین صادقانه، اینگونه می‌سراید:
چنین گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد:
<میازار موری که دانه‌کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است>!
و از دیگر سوی، چگونه می‌توان از شعر و نثر سعدی چشم برتافت، در دنیایی که درست خواندن و درست نوشتن به زبان پارسی، برای دانشمندان و ادیبان هم یک رویا شده است؟..! آیا لذت اینهمه زیبایی سخن را می‌توان از پارسی زبانان گرفت؟!
و ... باز هم از دیگر سوی کیست که امروز می‌تواند عمیق‌ترین احساسات بشری را در قالب داستان‌های کوتاه، گویا و تاثیرگذار در پهنه اخلا‌ق شخصی و اجتماعی ـ برای کتاب‌های درسی‌مان از دبیرستان گرفته تا انتشارات آزاد وعمومی، هدیه کند؟!
نگارنده بخوبی می‌داند که عظمت مقام سعدی تا بدانجاست که برخی از منتقدین با اعتراضاتی علیه او برای خویش در جامعه جایگاهی و در عرصه اقتصادانان و آبی تهیه کرد‌ه‌اند، اما بر دامان بزرگی سعدی از آنان گردی نخواهد نشست و نقد و انتقادهای منصفانه‌ای هم که در باب سعدی به عمل آمده است بجز صیقل دادن به تصویر سعدی تاثیر دیگری نداشته است!
دوستی می‌گفت: خواندن اشعار چندین قرن پیش موجب می‌شود که ما <درجا بزنیم> و به نوعی <تحجر> و واپسگرایی دچار شویم. بی هیچ جدالی دستش را گرفته و به موزه بردم می‌نگریست و تحسین می‌کرد هنگامی که از موزه بیرون آمدم گفتم حاضری با همان چراغها، ظرف‌های سفالین و شمشیرها زندگی کنی؟!
گفت: نه، نمی‌شود!! گفتم: پس از چه لذت می‌بردی؟!‌گفت از اینکه روزگای چنان وسائلی نیز داشته‌ایم: گفتم من هم نمی‌گویم که عینا همچون سعدی سخن بگوئیم و آنچه را او گفته است بی‌هیچ کم و کاستی قبول کنیم اما بخوانیم، لذت ببریم و برمبنای آن گذشته زیبا، امروزمان را زیباتر بسازیم. هنگامیکه یک ایرانی می‌تواند چنان به زبان عربی تسلط پیدا کند که قصیده یا غزلی بدان زبان بسراید، آیا این نقص اوست یا کمال او؟!
مگر زبان عربی در روزگار سعدی زبان علم و فرهنگ در میان همه مسلمان جهان نبوده است؟!
نویسنده‌ای کوشیده است تا نوشته‌های سعدی را با نگاه امروزین بررسی نموده و او را <پریشانگر> معرفی کند سفرهایش را زیر سئوال ببرد و اغلا‌ط جغرافیایی‌اش را بگیرد ما ضمن احترام به همه کسانی که به قصد خدمت به فرهنگ راستین ایران زمین تلا‌ش می‌کنند، به این عزیز و دیگران می‌گوئیم، نباید با معیارهای امروزین، نوشته‌های دیروز را بررسی کرد... آنچه مهم است برآیند، نتیجه و توصیه‌های انسانی است که در میان آن نوشتارها خود را می‌نمایاند.
سعدی، به خلیفه عباسی، باورمند بوده است و اگر می‌بینیم که پس از سقوط خلیفه قصیده‌ای موثر و محکم در رسای او می‌سراید که:
آسمان را می‌سزد گر خون ببارد بر زمین
در زوال ملک مستعصم امیرالمومنین
حق نداریم او را محکوم کنیم، زیرا او هم آزاد بوده است که دینی، دیدگاهی و بیانی داشته باشد!! اتفاقا باید دست سعدی و امثال سعدی را بوسید که باورهایشان را بیان می‌کنند و از اتهام دورنگی، ریا بی‌عقیدتی و پوچی به دور هستند. وقتی قلم به دست گرفتم گمان نمی‌کردم عنان سخن از کف بیرون رود و چنین مطالب نگاشته شود، تصور می‌کردم که می‌خواهم به زبان پاکیزه، محکم تاثیرگذار و زیبای سعدی بپردازم. اما دیگر مجالی برای پرداختن به این جنبه بحث باقی نمانده است... پس بگذارید با جملا‌تی دیگر دامان سخن را برچینم و شما را به خواندن آثار زیبای سعدی و لذت از دیدن گلستان و بوستان وغزلیات همیشه زیبایش توصیه کنم.
نخست آنکه آرزومندیم مدیران امور فرهنگی وگردشگری کشور، همچنانکه در باب ثبت نوروز به عنوان یک اثر ملی ـ فرهنگی اقدام کرده‌اند، درموردسعدی نیز چنین کنند و چهره او را بشناسانند بدانگونه که با پیشنهاد ایران، سالی را از سوی یونسکو به عنوان سال سعدی داشته باشیم نکند قصاید عربی سعدی موجب شود تا عرب زبانان او را از ما بدزدند!
دیگر آنکه عزیزان ما برای جلب توریست فرهنگ و زیارت آرامگاه، سعدی اقدام مجدانه به عمل آورند و نگذارند که این پتانسیل و امکان بزرگ نادیده انگاشته شود.
وبالا‌خره مسئولین صدا و سیما، به عنوان متولیان فرهنگ عمومی، قطعا باید به معرفی ابعاد عظیم وارزشمند هنری، علمی، فلسفی، ادبی، جهانگردی، داستان‌پردازی وایرانی‌گری این بزرگمرد بپردازند تا اشتیاقی بیش از گذشته در ایران و جهان برای شناسایی و بهره‌‌گیری از سعدی به وجود آید
سعدی مردی است که می‌تواند پرچم سرافرازی را بیشتر از گذشته بر سر ملت ایران به اهتزاز درآورد، او را دریابید: زیرا حد سخن، سخن سعدی است و این گنج را نباید فراموش کرد!
پایان سخن را، قلم به دست همان معجزه‌گر می‌سپاریم تا یاد هستی بخش را برایمان بدین زیبایی تداعی کند که:
دوش مرغی به صبح می‌نالید ‌
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که ترا
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح خوان و من خاموش
مصطفی بادکوبه‌ای (امید)
منبع : روزنامه سیاست روز


همچنین مشاهده کنید