یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


رودکی فرزند عصر طلایی فرهنگ ایران


رودکی فرزند عصر طلایی فرهنگ ایران
غزل رودکی وار، نیکو بود
غزل های من رودکی وار نیست
اگر چه بپیچم به باریک و هم
بدین پرده اندر مرا راه نیست "عنصری "
می گویند در مدرسه های سمرقند درس خوانده است. با این وجود به این جمله خیلی نمی توان اطمینان کرد؛ چون از دوران کودکی و نحوه تحصیل او اطلاعات زیادی موجود نیست. اما در یک موضوع نمی توان شک کرد که او شاعری دانش آموخته بود. تسلط او بر واژگان فارسی آن قدر هست که هر فرهنگ نامه ای از شعر او گواه می آورد. پایه سخنوری و شاعری رودکی به اندازه ای است که از معاصران او شعرای معروفی چون شهید بلخی و معروفی بلخی او را ستوده اند و از گویندگان بعد از او کسانی چون دقیقی،نظامی عروضی، فرخی و ناصر خسروازاو به بزرگی یاد کرده اند.
عوفی درباره او می نویسد: "چنان ذکی و تیز فهم بود که در هشت سالگی قرآن تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت و شعر گرفت و معنای دقیق می گفت، چنانکه خلق بر وی اقبال نمودند و رغبت او زیادت شد و او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود. از ابوالعبک بختیار بربط بیاموخت و در آن ماهر شد و آوازه او به اطراف واکناف عالم برسید و امیر نصر بن احمد سامانی که امیر خراسان بود، او را به قربت حضرت خود مخصوص گردانید و کارش بالا گرفت و ثروت و نعمت او به حد کمال رسید. زادگاه او قریه بنج از روستاهای رودک سمرقند است، بعضی او را کور مادر زاد دانسته اند و عقیده برخی بر آن است که در اواخر عمر نابینا شده است. وفات وی به سال ٣٢٩هجری در زادگاهش قریه بنج اتفاق افتاده و در همان جا به خاک سپرده شده است.
رودکی از روزگار جوانی آوازی خوش داشت، در موسیقی و نوازندگی چیره دست و پر آوازه بود. از هم عصران رودکی ،منجیک ترمذی (نیمه دوم سده چهارم) و پس از او فرخی ( ٤٢٩ق) استاد موسیقی زمانه خویش بودند.
او در دربار سامانیان که مردمانی آزاد اندیش و هنرپرور بودند، از جایگاه قابل توجهی برخوردار بود به طوری که سخنش نزد امیر سامانی خریدار داشت ؛نوشته اند زمانی که رودکی همراه نصربن احمد از هرات به بخارا می رفت چهارصد شتر زیربنه او بود و در همین سفر هم بود که تاثیر عظیم شعر معروف او بر امیر:"بوی جوی مولیان آید همی" در ادب فارسی تبدیل به مثلی جاودانه شد.کلیت داستان به نقل از چهار مقاله عروضی به این شرح است: نوشته اندکه امیران و سپاهیان دربار امیر نصر سامانی از توقف طولانی او در هرات که حدود چهارسال به طول انجامید ملول شده بودند.
به همین دلیل برای راضی کردن امیر چاره ای پیدا نمی کنند جز اینکه پیش رودکی بروند و از او بخواهند که با ترفندی امیر را راضی کرده و به سوی پایتخت یعنی بخارا روانه کند.
ادامه داستان از این قرار است که رودکی بربط خود را برداشته و به حضور امیر می رود و طبق عادت همیشگی که اشعار خود را به آواز و همراه نواختن چنگ و بربط می خواند به آوایی خوش این شعر را می خواند:
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی های او زیرپایم پرنیان آید همی
آب جیحون با همه پهناوری خنگ ما را تا میان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی
آن طور که نظامی عروضی نقل می کند،این نغمه های خوش چنان در دل امیرسامانی موثر می افتد که اوحتی به قدر پوشیدن کفش ها هم معطل نمی شود. بی موزه (چکمه) پای در رکاب اسب نهاده و به سوی بخارا راه می افتد.
البته رودکی شاعری مدیحه سرا نبود که به مدح پادشاهان و امرای درباری بپردازد.اومردانی چون امیر نصر سامانی، ماکان کاکی از سرداران و امیران بزرگ دیلمی و ابوالفضل بلعمی وزیر دانشمند دربار سامانی را، در اشعار خود، بسیار زیبا و شاعرانه ستوده است.
درباریان و شاعران، همه او را گرامی می داشتند و بزرگانی چون ابوالفضل بلعمی و ابوطیب مصعبی صاحب دیوان رسالت، شاعر و فیلسوف، شهید بلخی ( ٣٢٥ق) و ابوالحسن مرادی شاعر با او دوستی و نزدیکی داشتند.
دربار سامانیان، محیط گرم و مناسبی برای دانشمندان و ادیبان بوده است. بهترین آثار علمی، ادبی و تاریخی مانند شاهنامه منصوری، شاهنامه ابوالمؤید بلخی،عجایب البلدان، حدود العالم من المشرق الی المغرب در جغرافیا،ترجمه تفسیر طبری،که چند تن از دانشمندان فراهم کرده اند، ترجمه تاریخ طبری از ابوعلی بلعمی و آثار ابوریحان بیرونی در روزگار سامانیان پدید آمدند. دانشمندان برجسته ای مانند محمدزکریای رازی،ابونصر فارابی،ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا و بسیاری از شاعران بزرگ مانند فردوسی در این روزگار یا متأثر از آن برآمده اند.
بزرگترین کتابخانه در آن دوران در بخارا بوده است. تأثیر این تحول، نه تنها در آن دوره که در دوران پس از آن نیز پیدا است.
رودکی فرزند چنین روزگاری است. وی در دربار سامانی نفوذی فراوان یافت و به ثروتی افزون دست یافت. ولی در پیری با بی اعتنایی دربار روبه رو شد و به زادگاهش بازگشت ؛شعرهای دوران پیری او، سرشار از شکوه روزگار، حسرت از گذشته و بیان ناداری است.
رودکی به قول دکتر دبیر سیاقی در کتاب «پیشگامان شعر فارسی»:بدون تردید نخستین سراینده و نخستین شاعر صاحب دیوان در فارسی دری نیست ؛اما نخستین شاعری است که تقریبا همه انواع شعر فارسی دری به او بر می گردد.
کامل ترین مجموعه عروض فارسی، نخستین بار در شعرهای رودکی پیدا شد و در همین شعرهای باقی مانده، ٣٥وزن گوناگون دیده می شود. این شعرها دارای گشادگی زبان و توانایی بیان است. زبان او، گاه از سادگی و روانی به زبان گفتار می ماند.
اهمیت رودکی همان طور که قبلا نیز ذکر شد،در تاریخ ادب ما تنها این نیست که قبل از شاعران بزرگ دیگر به سرودن شعر فارسی روی آورد، بلکه بیشتر به این دلیل است که او انواع مختلف شعر فارسی را به زیباترین و رساترین صورت تجربه و ابداع کرد. او نخستین شاعری است که قالب های گوناگون شعر فارسی را کشف کرد و راه را برای ظهور بزرگانی چون فردوسی و سایر استادان عصر غزنوی هموار کرد. پیدایش رباعی را در شعر فارسی طی داستان زیبایی به رودکی نسبت می دهند. رباعی شعری است کوتاه، مرکب از چهار پاره یا مصراع به وزنی خاص.
نقل کرده اند که روزی رودکی چند کودک را دید که گردو بازی می کردند. جمعی از مردم، شیفته ظرافت و هیجان کودکانه، به دور ایشان گرد آمده بودند. رودکی به جمع آنان پیوست. کودکی شیرین زبان ضمن غلتاندن گردو با سخنانی موزون اشتیاق خود را برای افتادن آن در گودالی کوچک که به این منظور کنده بودند بیان می داشت و می خواند: "غلتان غلتان همی رود تا بن گود "حرکت ملایم گردو به سوی گود و انتظار و هیجان بازی و شیرینی رفتار کودک که همه را فریفته خود ساخته بود، چنان در طبع نازک شاعر اثر کرد که از آن پس رباعی های بسیاری بر این وزن و آهنگ سرود.
بی روی تو خورشید جهان سوز مباد
هم بی تو چراغ عالم افروز مباد
با وصل تو کس چو من بدآموز مباد
روزی که تو را نبینم، آن روز مباد
شعر او چه از نظر فرم و چه از نظرمحتوا بسیار گسترده و گوناگون است . یک دسته بندی محتوایی نشان می دهد که ذهن شاعرانه او در تمامی اجزای طبیعت، زند گی ، جامعه، بینش ها و منش های انسانی ، عشق، زهد ، پند و اندرز و حکمت ، می و معشوق نفوذ کرده وبا آنها رابطه ذهنی شاعرانه تنیده است.
وی نماینده کامل شعر دوره سامانی و اسلوب شاعری سده چهارم است. تصویرهایش زنده و طبیعت در شعر او جاندار است. پیدایش و مطرح کردن رباعی را به او نسبت می دهند.
رباعی در بنیاد، همان ترانه هایی بود که خنیاگران می خوانده اند و به پهلویات مشهور بوده است ؛رودکی به اقتضای آوازه خوانی به این نوع شعر بیشتر گرایش داشته و شاید نخستین شاعری باشد که بیش از سایر گویندگان روزگارش در ساختن آهنگ ها از آن سود برده باشد.
در دستگاه فکری رودکی شاید بتوان دوموضوع را به صورت کانونی ومرکزی جست و جو کرد یکی نوستالژی و دیگری مرگ.
در همان شعر معروف بوی جوی مولیان این دریافت نوستالژیک به شکل پر رنگی وجوددارد:
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
یا شعر زندانیه که بیانگر حالت خاصی از این مفهوم است:
مرا بسود وفرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان لا، بل چراغ تابان بود
سپید سیم رده بود ودر ومرجان بود
ستاره سحری بود وقطره باران بود
شاعر از گذشته های دوری سخن می گوید که اکنون هیچ اثری از آنها نیست و تنها خاطره ای از آن همه خوشی و زیبایی به جای مانده است.
در این قصیده تصاویر غمباری در برابر دیدگان خواننده ترسیم می شود که بیانگر حسرت بر دوران خوش گذشته است.تخیل او نیرومند است.
پیچیدگی در شعر او راه ندارد و شادی گرایی و روح افزایی، خردگرایی، دانش دوستی، بی اعتبار دانستن جهان، لذت جویی و به خوشبختی اندیشیدن در شعرهای او موج می زند.
با این وجود در منظومه فکری او ، پند ، اندرز و حکمت در کنار مرگ اندیشی جایگاه بلند و گسترده ای دارد. به گفته حکیم ناصر خسرو :
اشعار زهد و پند بسی گفته ست
آن تیره چشم شاعر روشن بین
رودکی از آن دسته شاعرانی است که به مرگ وحقیقت آن توجه ویژه ای دارند.
او با بیان مرگ می خواهد شیوه بهتر زیستن را به دیگران بیاموزد. به گفته پرتو نادری درمقاله«پدر شعر فارسی»، رودکی از مرگ یاد آوری می کند نه برای آن که از آن می ترسد؛ بلکه می خواهد هشدار دهدکه زنهار زند گی را در دام حرص و آزمیفکنید که این سرای سپنج دل نهادن را نمی ارزد:
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند
که به گور اندرون شدن تنهاست
زندگی شاید همین لحظه است که ما در اختیار داریم . آنچه که گذشته است دیگر در اختیار مانیست و از آن چه که نیامده است چیزی نمی دانیم و آن نیز در اختیار ما نیست. مرگ می آید و همان لحظه ای را که ما در اختیار داریم می گیرد و این برای همگان یک سان است.
زند گی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز
همه بر چنبر گذار خواهد بود
این رسن را، اگرچه هست دراز
خواهی اندر عنا و شدت زی
خواهی اندر امان به شدت و ناز
این همه باد و بود تو خواب است
خواب را حکم نی ، مگر به مجاز
این همه روز مرگ یک سان اند
نشناسی زیکدیگر شان باز
مرگ یک جبر است. سرنوشت محتوم آدمی است که ازآن گریزی نیست اما شیوه زندگی در اختیارماست. رودکی از این جبر انسان را به سوی این اختیار فرا می خواند.
مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فرو کردند
زیر خاک اندرون شدند آنان
که همه کوشک ها برآوردند
از هزاران هزارنعمت و ناز
نه به آخربه جز کفن بردند
بود از نعمت آن چه پوشیدند
وآنچه دادند و آن چه را خوردند
با این وجود این روزها که ادبیات ما تحت تاثیر همایش بین المللی رودکی در ایران است، در گفت و گو با دکتر یاحقی دبیر علمی همایش جهانی رودکی که امروز در مشهد برگزار می شود از رودکی و تاثیر او در ادبیات و فرهنگ ایرانی می پرسیم.
● فصل مشترک میان فرهنگ ها
دکتر محمد جعفر یاحقی با بیان اینکه رودکی در یک دوره بسیار درخشانی از فرهنگ ایرانی- اسلامی یعنی دوره سامانی زندگی می کرده است می گوید: بعد از اسلام، یکی از نخستین سلسله های پایداری که در ایران شرقی با رویکرد فرهنگ ایرانی- اسلامی روی کار آمد سلسله سامانیان بود و باز در بین امرای این سلسله واسطة العقد حکومت سامانی، امیرابونصر سامانی است که رودکی در این عصر زندگی می کرده است.
سامانیان توانستند فرهنگ ایرانی را بر دوش زبان فارسی زنده کرده و بنیاد بسیار مستحکمی از غنای فرهنگ ایرانی بنا بگذارند که رودکی هم در این امر نقش بسیار مهمی ایفا کرده است.
استاد دانشگاه فردوسی می افزاید: در عصر سامانی زبان فارسی به طور رسمی هویت خود را یافت و به استقلال رسید و آثار بسیار شگرفی به این زبان با حمایت سامانیان پدید آمد. هم شعر و هم نثر در این دوره به اوج خود رسید و راه برای تکامل یافتن زبان فارسی و به خصوص پدید آمدن اثر سترگی همچون شاهنامه باز شد. بنابراین شاهنامه حقیقتا یک اثر سامانی است و آن را باید مدیون و متعلق به این عصر دانست.
وی اضافه می کند:تمام برکات فرهنگ اسلامی در این دوره اخذ و به شکل لطیفی با فرهنگ ایرانی تلفیق شده و بر دوش زبان فارسی نشانده شد. زبان فارسی هم نماد و مظهر این تلفیق است. زبان فارسی همان زبان ایران دیرینه ای است که مردم در این سرزمین - به خصوص خراسان شرقی- بدان سخن می گفته اند و وقتی این زبان به الفبای عربی نوشته شد نمادی از تلفیق ایران و اسلام گردید.
عضو هیئت علمی همایش بین المللی رودکی ادامه می دهد:امرای سامانی هم خودشان به فرهنگ و زبان فارسی علاقه مند بودند، هم وزرایشان و خاندان های خوشنامی مثل خاندان بلعمی و جیحانی که وزارت می کردند بستر را برای رشد فرهنگ ایران فراهم کردند. در این شرایط خجسته رودکی پا به عرصه وجود گذاشت و راه را برای پیدایش فردوسی، خیام، حافظ، مولوی و دیگران باز کرد.
دکتر یاحقی معتقد است: در مورد رودکی یک نکته هست و آن اینکه رودکی، هم زادگاهش و هم محل وفاتش تاجیکستان امروز است. خوشبختانه در تاجیکستان هم زبان فارسی رواج گسترده ای دارد.
بنابراین رودکی می تواند به عنوان یک شخصیت فاخر مشترک بین همه فارسی زبانان مطرح شود. رودکی فقط آدم الشعرای تاجیکستان یا آدم الشعرای ازبکستان که یک زمانی سمرقند یعنی محل زندگی رودکی در آنجا بوده، نیست. آن چیزی که ما را در بحث رودکی محق می کند این است که زبان رودکی، فارسی است و این زبان فعلا در ایران حرف اول را می زند نه در جای دیگری.
از طرفی از این شخصیت های بزرگ چیزی کم نمی شود اگر دولت ها و ملت های دیگر هم دورشان جمع شوند و از قبل آنها اعتباری بیابند.
اصلا در این زمینه بحث، بحث جغرافیا نیست. یاحقی با اشاره به موضع فرهنگ و تاریخ فرهنگ ها می افزاید: قضیه رودکی از این حیث با مولوی تفاوت دارد. مولوی متولد ترکیه نیست، اگرچه به آنجا مهاجرت کرده و در آنجا مدفون هم شده است.
از طرف دیگر زبان مولوی هم فارسی است. بنابراین تعلق او به مهد زبان فارسی - یعنی ایران - بسیار بیش از ترکی زبانان است. اما در تاجیکستان همه فارسی صحبت می کنند و اتفاقا زبانشان هم به زبان رودکی نزدیک است. از طرفی همان طور که گفتم این اشتراک منافع در خصوص شخصیت هایی مثل رودکی به شخصیت آنان آسیبی نمی زند، به خصوص اینکه محور این اشتراک هم «زبان فارسی» است که بین دو کشور مشترک است.
وی با اشاره به سالروز مرگ رودکی می گوید: سال ٣٢٩و ٣٣٠که سال فوت رودکی هم هست سال پرحادثه ای است و تعداد زیادی از شخصیت های فرهنگی، ادبی و سیاسی این عصر با مرگ های مشکوک از میان برداشته می شوند. برای رودکی هم شایع است که شاید وی را کور کرده باشند و تعرضی به جانش رخ داده باشد، هر چند این گفته ها مسلم نیست. ولی به هرحال احتمال یک کودتای خزنده و توطئه خزنده که از جانب خلافت بغداد شکل گرفته باشد در این دوره هست.
البته این اتفاق، در آن تاثیر درازمدت و شگرفی که در این دوره به وجود آمد و بدان اشاره کردیم، چندان خللی وارد نکرد. به خصوص همان سالی که رودکی مرحوم شد فردوسی به دنیا آمد و پرچم ادب و شعر پارسی به دست فرزند برومند دیگری از تبار خراسان بزرگ افتاد.
یاحقی درباره کور بودن یا نبودن رودکی نیز اظهار می دارد:شاعران و مورخان و تذکره نویسان در این خصوص چیزهایی نوشته اند، اما هیچ کدام به این نکته تصریح نکرده اند که رودکی کور مادرزاد بوده است. فقط اشاره کرده اند که رودکی کور بوده است. ولی دقت نظری که رودکی در وصف محسوسات دارد از این حکایت می کند که رودکی نباید کور مادرزاد بوده باشد و تا حدود زیادی تجربیات حسی در اشعار او هست.
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید