جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


یاداشتی بر چیزی در همین حدود اثر به روژ ئاکره ای


یاداشتی بر چیزی در همین حدود اثر به روژ ئاکره ای
داستان "دریچه" اولین داستان مجموعه است اولین در میان پنج داستان دیگر. "دریچه" یکی از ظریف و دقیقترین برش ها را از زندگی یک مهاجر لای درمانده به تصویر می کشد. مرد برای دیدن دختر کوچک و همسرش به خانه رفته است ولی به دلیل عدم حضور زن و عدم توانایی دخترش در گشودن در پشت در می ماند و بخش اعظم ی از داستان صرف همین پشت در ماندگی و شاید بیش از آن درماندگی مرد می شود . همانجا که برای دخترش شروع به گفتن داستان میکند. یک داستان نمادین مثل " زار و زار گریه می کردن پریا" و نکته جالب این نقالی عدم قانع کننده گی آن است پدر نمی تواند برای دختر کوچکش که از آنسوی دریچه از او می پرسد که چرا " پریا " گریه می کردند توضیح قانع کننده ای بیابد و از جواب گفتن طفره می رود.
ارتباط میان پدر و دختر به دلیل تفاوت های زبانی زیستی ، ارتباطی به اندازه همان دریچه باز شده تنگ و ابهام آمیز است. و از جهتی می توان دریچه را برشی ستایش آمیز از ارتباط ناقص و محدود ِتفاوت های دو نسل و یا از آن عمیق تر دو فرهنگ به شمار آورد نویسنده با دادن میزانسن های معنا داری سعی در نمایش دادن تمام عیار وضعیت درونی مرد دارد و به این دلیل که یک زاویه سوم شخص را برای روایت خود بر گزیده است اغلب این نمایش رنگ و بویی سینمایی/ توصیفی به خود می گیرد . بعد از آمدن همسر مرد و تقریبان در پایان قصه از روایت گره گشایی می شود و می فهیم که زن و مرد در حال متارکه اند و قصه با خروج مرد از خانه به سمت یک جمله کوتاه دور برداشته و آخرین تیر خلاص را به وضعیت نا معلوم و ابهام آمیز مرد شلیک می کند.« مرد پشت به در ایستاده بود . با چشم دنبال گربه گشت . نبود . جعبه خالی را دید . خم شد و آن را برداشت . به راه پله که رسید ، گربه را دید که کنار در خروجی است . از پله ها پایین رفت . گربه خودش را کنار کشید و از پله ها بالا رفت . مرد در را باز کرد . بیرون مه بود ... ۲۳ص»
داستان "آینه شکسته" به شدت خواننده را به یاد " آینه های دردار " هوشنگ گلشیری می اندازد داستانی که با این جمله آغاز شده « دوباره پیدایش شده.نپرسیدم کجا بوده،‌او هم نمی گوید ۵۷ص» و به شرح ارتباط مرد نویسنده ای با یک زن جوان می پردازد که گاهی به تناوب در زندگیش پیدا و پنهان می شود چیزی از جنس همان تلفن های شبانه و ارتباط دلبخواهی و یک طرفه در "آینه های دردار" شاید با همان گلایه های زن، که از نویسنده می پرسید چرا او را همانطور که خود خواسته نوشته است و نه همانطور که هست. « خاکستر سیگارم را در زیر سیگاری می تکانم و به طرف قفسه کتاب ها می روم . حتماً دوباره زنگ خواهد زد . هر وقت نقطه آخر را من می گذارم ، دوباره زنگ می زند . و هر وقت او نقطه را بگذارد ، وسوسه زنگ زدن می گیردم و نمی توانم .۶۴ص».
بازی سوژه نوشتن با نویسنده جدال کهنه نقش و نقلش در این داستان نیز همواره عنصر مطلوب را زن قرار داده است که به شکل الهام گونه ای او را جذب و دفع می کند . چیزی که در این داستان و داستان های دیگر مجموعه از اهمیت زیادی بر خوردار است بیشتر از آنکه به جنس ارتباط ها بستگی داشته باشد به میزان توصیفات نویسنده از دو طرف وابسته است . گویا نویسنده و اثر همواره ارتباط را به سمت یک مانع ، میانجی ویا بند ناف(یک گوشی تلفن – یک دریچه تنگ و .. به سمت منبعی از آرامش و لذت محدود می کنند . نکته ای که در کل داستان ها به عنوان یک مسئله مطرح است شاید به این موضوع باز گردد که داستان ها و فضای آنها از یک دستی خاصی در همه جوانب استفاده می کنند و شاید این کار برای کسانی که عادت دارند زیر سطرهای خاصی را خط بکشند به یک مسئله بدل شود . چیزی که در داستان های باکره یی کاملان هدفمند و خود آگاه به نفع فضای کلی کار کنار گذاشته شده بر جستگی های روایی و دادن شوک به داستان است . اوج و فرود در داستان های مجموعه به اندازه زیادی تخت و یک سان شده اند و از این رو نیز شباهت زیادی میان زیست ساکنان قصه با واقعیت به وجود آمده است .شباهتی غمگین و مبهم ،مثل عبور از مه ...
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید