جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

گرجستان پس از جنگ


گرجستان پس از جنگ
زمانی در دهکده «ارجنتی» ۱۷۸ خانوار زندگی می کردند و حال باد تکه های فلزی شیروانی های خرد شده را در هم می پیچد و این صدا در همه جای دهکده شنیده می شود. از درهای خراب خانه ها صدای گوشخراشی درمی آید. دهکده ارجنتی در ۱۲۰ کیلومتری پایتخت قرار دارد؛ دهکده یی ویران و فراموش شده و شبح مانند.
در حیاط خانه «لنا یوخادزه» دو زن در حال پاک کردن لوبیا هستند. آنها صاحبخانه ۷۸ ساله را صدا می زنند؛ «لنا، میهمان داری،» و لنا دست های پینه بسته اش را با پیش بند گلدارش پاک می کند. او عاشق این دهکده و این خانه مجلل است؛ خانه یی که زمانی یک ایوان با نرده های زیبا داشت و حال چیزی جز یک نمای معمولی از آن باقی نمانده است. همه چیز به آتش کشیده شد. آگوست گذشته برای لنا یوخادزه یا همان صاحبخانه بی خانه، زیباترین و در عین حال وحشتناک ترین ماه زندگی اش به شمار می آید.
لنا هیچ شبی را در خانه جدید خود نخوابید. روز ششم آگوست کار ساختن خانه به پایان رسید و هشتم آگوست جنگ میان گرجستان و استان خودمختار اوستیای جنوبی آغاز شد. نظامیان گرجی شهر تسخینوالی پایتخت اوستیای جنوبی را که تنها ۲۰ دقیقه آن هم با پای پیاده با خانه لنا فاصله دارد، زیر آتش گرفتند. در پی آن روسیه هزاران سرباز خود را به منطقه اعزام کرد و در دوازدهم آگوست شکست گرجستان برای همه مسجل شد. یگان های گرجی عقب نشینی کردند و شبه نظامیان اوستیای جنوبی خانه لنا را به آتش کشیدند و یگان های روسی یک پنجم از خاک گرجستان را به اشغال خود درآوردند. نزدیک به سه ماه از آن روزی می گذرد که سارکوزی رئیس جمهور فرانسه به دیدن مدودوف رئیس جمهور روسیه رفت و آن طرح صلح شش ماده یی را به وی ارائه داد. این طرح صلح با وجود آنکه به جنگ میان روسیه و گرجستان پایان داد اما تا مدت ها نمی تواند صلحی به ارمغان آورد.
در این طرح توافق شد یگان های روسی به پشت مرزهای تعیین شده در قبل از هفتم آگوست عقب نشینی کنند. اما این مساله هنوز هم در مرزهای آبخازیا و اوستیای جنوبی عملی نشده و نیروهای روسی حضور خود را حفظ کرده اند. اما این نیروها از منطقه گرجی «آخالگوری» واقع در شرق گرجستان خارج شده و دهکده فقیر و کوهستانی «پروی» در غرب را نیز ترک کرده اند. با وجود آنکه اهالی دیگر روستاها نیز به دهکده هایشان بازگشته اند اما همه خانه های آنها ویران شده است و شب ها همچنان صفیر گلوله ها به گوش می رسد.
هر کس که در دهکده های مرزی میان گرجستان و اوستیای جنوبی زندگی می کند، بیشتر از آنکه به صلح نزدیک باشد به جنگ نزدیک است. زندگی در این دهکده ها یادآور یکی از نمایشنامه های «ساموئل بکت» است. مردم در اینجا انتظار چیزی و کسی را می کشند اما نمی دانند چه پیش می آید و مهی غلیظ همه جا و همه کس را فرا گرفته است. مردم این دهکده ها به مانند بازیگران نمایشنامه پوچی هستند که نقش آنها توسط سیاستمداران مسکو و تفلیس و تسخینوالی رقم خورده است.
روستاییان این منطقه مرزی به سه دسته تقسیم می شوند؛ دسته اول کسانی هستند که تا قبل از جنگ شهروند گرجی محسوب می شدند و اینک در چنگال روس ها هستند. دسته دوم پناهجویانی هستند که به اینجا پناه آورده و جرات بازگشت به روستاهای خود را ندارند زیرا شبه نظامیان اوستیای جنوبی پایگاه های مرزی نزدیک به دهکده های این پناهجویان را در کنترل خود دارند و به غارت آن دهکده ها مشغولند. و دسته آخر روستاییانی هستند که مانند لنا زمانی از ثروت و امکانات برخوردار بودند.
لنا هر روز صبح در شهر گوری سوار اتوبوس می شود و در ایستگاه آخر پیاده می شود و سراغ خانه روستایی ویران شده اش می رود. روی بند رخت این خانه یک جفت جوراب بچگانه فراموش شده آویزان است. لنا چند ازگیل در جیب پیش بند می گذارد و چند تکه از ویرانه های خانه را جمع می کند. باغچه ها قبلاً وجین شده اند و حیاط پشتی را هم لنا همین امروز صبح جارو زده است.
لنا شب هنگام با اتوبوس به پناهگاهش بازمی گردد و چند تکه بزرگ نان و پنیر می خورد و با پشت دست اشک هایش را پاک می کند، زیرا از زندگی گذشته اش چیزی جز این هفت بشقاب سفید باقی نمانده است. خانواده او به مدد کار سخت و زمین بارور توانسته بودند به رفاهی نسبی دست یابند. لنا فردا هم به سوی ارجنتی خواهد رفت تا حیاطش را جارو کند و احتمالاً میوه یی از درختان بچیند. برای او چه کار دیگری باقی مانده است؟
«ورنا تسرتلی» چند خانه آن طرف تر از خانه روستایی لنا خانه دارد و شب ها در لانه مرغ ها می خوابد زیرا خانه اش توسط شبه نظامیان اوستیای جنوبی ویران شد و مرغ هایش هم طعمه آنها شدند. او شب ها در این لانه تنها می خوابد و در انتظار آن است که دولت کسی را همراه با پول به اینجا بفرستد. از قرار معلوم ساکنان این دهکده ها مبلغ ۲۱ هزار لاری معادل ۱۰ هزار و ۵۰۰ یورو برای بازسازی خانه هایشان از دولت دریافت خواهند کرد اما هیچ کس نمی داند این پول چه زمانی به دست آنها خواهد رسید. ورنا هر روز با طلوع آفتاب از خواب بیدار می شود و به جمع آوری ویرانه های خانه اش می پردازد؛ فلزات را در طرف چپ و تکه های ضایعات ساختمانی را در طرف راست قرار می دهد.
در منطقه گرجی «آخالگوری» تنها یکصد روستایی اجازه بازگشت به روستاهایشان را یافته اند. در این منطقه به دلیل مانع تراشی های سربازان روس هیچ ناظری از سازمان ملل هم اجازه حضور ندارد. یک اتوبوس هر روز صبح نزدیک به ۲۵ زن و مرد گرجی را سوار می کند و از گوری به تفلیس می برد. راننده برای این مسیر یک و نیم لاری از هر مسافر می گیرد و هزینه بازگشت هم همین مبلغ است. پیش از جنگ ۱۳ هزار نفر در این منطقه زندگی می کردند که در حال حاضر نیمی از آنها فرار کرده اند. براساس آن طرح شش ماده یی هیچ پایگاه روسی نباید در این منطقه وجود داشته باشد اما با این حال این پایگاه ها در این منطقه وجود دارند. سربازی جلو می آید و سلام می کند و در نهایت فرمانده اش را می آورد. به فرمانده می گویم می خواهم از این منطقه عبور کنم.
- امکان ندارد. شما باید مجوز داشته باشید.
- کجا باید مجوز بگیرم؟
- تسخینوالی.
- اما تسخینوالی پایتخت اوستیای جنوبی است و بدون گذرنامه روسی نمی توان به آنجا رفت. اگر شما اجازه عبور به من ندهید نمی توانم به تسخینوالی بروم.
- چرا می توانید اما باید از وزارت خارجه روسیه تاییدیه داشته باشید.
یک سرباز پوزخند می زند. واقعاً هم خنده دار است زیرا بدین ترتیب برای رفتن به محلی که با پای پیاده تنها پنج دقیقه برای رسیدن به آن کافی است باید پیش از آن به مسکو که در دو هزار کیلومتری اینجا قرار دارد، بروم. از آخالگوری تا نیکوزی با ماشین نزدیک به یک ساعت و نیم راه است. نیکوزی به آن دسته از روستاییان تعلق دارد که می توانند به روستاهایشان بازگردند اما خود راغب به این بازگشت نیستند.
چند مرد در حال جوش دادن در ورودی جدید تنها مدرسه دهکده هستند. از زمان جنگ تقریباً هیچ خانه یی در این دهکده در ورودی ندارد. مدیر مدرسه یعنی «امازی ملاناشویلی» مقابل مدرسه اش ایستاده است و با ناباوری می خندد و دشنام می دهد. مدرسه برق ندارد. چرا؟ مدیر فریاد می زند؛ «چرا؟ چون می گویند ما قبض برق را پرداخت نکرده ایم،» جالب آنکه در ماه های آگوست و سپتامبر سربازهای روس از این مدرسه به عنوان مقر فرماندهی استفاده می کردند. طبیعتاً آنها هیچ صورتحسابی را پرداخت نکرده اند و حال اداره برق تاوان این کار روس ها را از مدیر و شاگردان این مدرسه می گیرد. مساله برق این مدرسه تنها یکی از مشکلات پوچ نیکوزی به شمار می آید. مشکل بزرگ تر این منطقه همان احساس عدم امنیت است. از مدیر مدرسه در مورد وضعیت پلیس گرجستان می پرسم و او جواب می دهد؛ «پلیس گرجستان؟ آنها از ما هم بیشتر می ترسند. هر اوستیایی می تواند یک تفنگ به دست بگیرد و همه ما را گروگان بگیرد، هیچ کسی هم قادر به مقابله با او نیست.»
- آیا پلیس های گرجی مستقر در ایستگاه های بازرسی هم اقدامی نمی کنند؟
- آنها؟ آنها اجازه شلیک ندارند و همان طور که گفتم ترسشان از ما هم بیشتر است.
این ایستگاه بازرسی در گورستان نیکوزی قرار دارد و از اینجا می توان تسخینوالی مرکز اوستیای جنوبی را دید. آخرین خانه واقع در قلمرو گرجستان متعلق به زنی نیمه اوستیایی به نام «مری کاندلاکی» است. مری با مردی گرجی ازدواج کرده و مادر و خواهر او در تسخینوالی زندگی می کنند. مری پیش از جنگ محصولات باغش را در آن شهر می فروخت. حال مردم این منطقه گاه به او ناسزا می گویند زیرا همسر یک مرد گرجی شده است، در حالی که تا پیش از این خانواده های اوستیایی و گرجی روابط بسیار خوبی با یکدیگر داشتند.
مری از ماه مه امسال دیگر به تسخینوالی نرفت زیرا وضعیت در آنجا به شدت بحرانی بود و همواره تیراندازی هایی صورت می گرفت. اما در ماه آگوست وضعیت دشوارتر شد. در آن روزها سفیر روسیه در گرجستان یعنی «ویخاسلاو کووالنکو» به همراه وزیر همزیستی گرجستان «تیمور یاکوباشویلی» سفری به این منطقه داشت. آن دو نفر روی نیمکت چوبی خانه مری نشستند. هوا به شدت گرم بود اما سایه آن درخت بلند گردو خنکای دلنشینی داشت. مری از آن دو سیاستمدار پرسید؛ «آیا جنگی در خواهد گرفت؟» و پاسخ آقایان؛ «کسی نمی داند.»هفت روز بعد بارانی از بمب های خوشه یی و موشک از آسمان باریدن گرفت و خانه مری ویران و غارت شد. همسرش نیز از سوی شبه نظامیان اوستیای جنوبی به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت. حال باغ مری هم از دست رفته است. آن باغ چند متر ی از خانه فاصله داشت و به خاک اوستیای جنوبی تعلق دارد. مری و همسرش کشاورز هستند و بدون آن باغ چیزی برا ی خوردن و فروختن ندارند. سفیر کووالنکو هم از مدت ها قبل به مسکو رفته و سفارت روسیه در تفلیس هنوز تعطیل است. در حال حاضر جنگی وجود ندارد اما هنوز از صلح هم خبری نیست و به همین خاطر مذاکرات صلح در ژنو جریان دارد. این مذاکرات در ماه اکتبر به شکست انجامید زیرا دولت گرجستان حاضر نبود با نمایندگان اوستیای جنوبی و آبخازیا پشت یک میز بنشیند. این کار می توانست به معنای به رسمیت شناختن این دو استان جدایی طلب باشد و این مساله برای گرجی ها غیرقابل پذیرش است. آیا جنگی که دولت گرجستان بر سر اوستیای جنوبی به راه انداخت منجر به از دست دادن این دو استان خواهد شد؟ اما آیا دولت گرجستان قصد دارد برای ۲۰ هزار پناهجوی اوستیایی پناهگاه های جدیدی بسازد؟ وزیر امور پناهجویان پاسخ می دهد «هرگز» سپس به نقشه های روی میزش اشاره می کند؛ نقشه هایی برای ساختن اتوبان و دهکده های بزرگ در خاک گرجستان و خانه هایی با سه اتاق و حمام و آشپزخانه برای هر خانواده؛ «آیا تا به حال چنین طرح هایی در دنیا وجود داشته است؟»
آلیس بوتا
ترجمه؛ م ف
www.iranianshistoryonthisday.com
منبع؛ Die Zeit
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید