جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


کاربرد تزئینی کلمات


کاربرد تزئینی کلمات
شعر آزاد، شعر نیمایی و شعر سپید نام‌هایی هستند که کلیت شعر معاصر را در بر گرفته و تعاریف هر یک با اختلاف سلیقه‌هایی در نامگذاری بر شعر این دوره صد ساله ساری و جاری است‌‌. در این یادداشت آنچه به عنوان شعر سپید از آن یاد می‌شود شعر بی‌وزنی است (وزن عروضی و نه اوزان معنوی شعر) که با شاملو جان گرفت و در شعر دهه ۷۰ به رشد و بالندگی رسید‌. این شعر پایه‌های قوی خود را با آنچه شاملو به عنوان نمونه‌های خوب آن نوشت به اثبات رسانید و اگر از زبان خاص شاملو (آرکائیک) و لحن روایت او بگذریم پسینیانش هر یک در جنبه‌هایی از فرم و ساختار دست به نوآوری‌هایی زدند‌؛ اما در برخی از این شاعران مثل احمدرضا احمدی، شعر به بی‌وزنی مطلق و حد نهایت خود نثر رسید و به نوعی پایه‌های شعر منثور ایران بنا گذاشته شد‌.
آنچه به عنوان شعر منثور همتراز و هم معنای پروس پوئم انگلیسی نامگذاری شد مولفه‌های اصلی شعر منثور غرب را نداشت، چون قصد شاعر نثری نبود که شعر در آن اتفاق می‌افتاد، بلکه شعری بود فارغ از قید و بند وزن‌. دهه ۷۰ این بی‌وزنی را با تکنیک‌هایی که تئوری زده بیشتر به نظر می‌رسید تا حدودی پر کرد و فرم و ساختار، زبان و پرداخت چنان در شعر این نسل جا خوش کرد که در عمل شعرگویی به هنر نویسی شعر منجر شد.
سعی این شاعران ارزشگذاری و سعادتمند کردن و به بیانی گویاتر، برگرداندن شرف زیر سوال برده شده شعری بود که پس از نیما به مراتب مورد هجمه کلاسیک کاران محافظه‌کار و نیمایی سرایان نئومحافظه‌کار دهه ۶۰ قرار گرفته بود‌‌. در این میان با پا گذاشتن شاعران جوانی از طیف محافظه‌کار به میدان دانشگاه کم‌کم توافق نانوشته‌ای در قبول شعر نیمایی (نیما و سپهری) و شاخه آزاد آن (فروغ و اخوان‌...) برقرار شد و تریبون‌ها هم با نشر و پرداختن به این چهره‌ها در ادبیات و سینما و تلویزیون و روزنامه‌ها گوش مردم را در پذیرش ادبیاتی از این دست پر کردند.
سال‌های ۷۶ به بعد آغاز هجمه نویی از هنر مدرن در تمامی ‌سطوح و در اندک زمانی به وجود آمدن فرصت کوتاهی برای نشر آثار شاعران پیشرو شعر معاصر بود‌. ظهور و ورود اینترنت و به تبع آن فراهم شدن امکان دسترسی به آثار شعری گروه‌های پیشرو اعم از مهاجر و وطنی در سایت‌ها و وبلاگ‌ها، مطرح شدن شعر این شاعران در مجلاتی که فرصت دوباره‌ای برای نشر نو یافته بودند و همه و همه (دلایل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به وجود آمده...) دومین گام را در پذیرش ناخودآگاه شعر سپید برداشت به طوری که از شاعران نئومحافظه‌کار دانشگاهی و کسانی که تریبون‌های اصلی شعر را در رسانه‌ها داشتند مجموعه شعر‌هایی به سبک و سیاق سپیدسرایی منتشر شد و در سیاست‌های جدید فرهنگی محافظه‌کاران (ادبی) چهره‌هایی از داستان، طنز، رمان و شعر در«شاکله هنرمندان پیشرو» به منصه ظهور رسیدند!
مشکل اساسی این مجموعه‌ها ناآگاهی‌شان به شاکله زبان شعر معاصر و تولید آثاری نزدیک به کاریکلماتور، طرح یا نثر‌های شاعرانه بود که به واسطه ایدئولوژی زده بودن ذهنیت بسیاری از اینان آثار مملو از مفاهیم انتزاعی دستمالی شده و شعار واره‌هایی بود که نه حتی ظرافت عروضی و آرایه‌های کهن شعر کلاسیک را داشت و نه توان بازنمایی روندی دگرگون از این خط سیر نزولی را‌.
این شاعران با واهمه‌ای که از فرآیند انگ‌زنی قشری‌های این گروه نسبت به خارج شدنشان از صراط مستقیم غزلیات داشتند و این‌که ایشان را منتسب به گروه‌های غیر خودی فرهنگی ‌ ادبی کند آهسته آهسته از دریچه نیمایی وارد شده و در گزیده‌های خود سطوری را هم برای خالی نبودن عریضه به سپید سرایی اختصاص دادند‌. بیشترین نقدی که به این‌گونه نمود‌های ادبی می‌شود وارد کرد ۴‌مولفه است: ۱‌ بی‌توجهی به ذات موضوع: روندی که شعر معاصر در زیر ساخت‌های فرهنگی اجتماعی پیموده تا به درجه‌ای از آزادی برسد که بازنمود آن به شعر لجام گسیخته ۷۰ ختم شود. ۲ آشنا نبودن به تعریف شعر مدرن و زبان آن به عنوان شاخصه مهم این اصل ۳ عدم آفرینش مشی یا طرز نویی در این تلاش و تقلید ناشیانه از کلیتی به نام شعر سپید (با تعریف نثر واره‌ای که در ذهن داشتند.) ۴ سعی در حفظ ساختار خطابه‌گرایانه و پدرسالار در حوزه معنایی اشعار و بالاخره در معدود آثار قابل توجه افتادن از آن سر بام و ادعای منجی‌گری یا لیدری در فضای نویی که حرکت شعر دهه ۷۰ را به نقد می‌نشست تا از خاکستر مفروض این آتش ققنوسی سر برآورد که هم رنگ و جلای جوجه خروس تازه دم درآورده را داشته باشد هم فضایل قسم حضرات را‌...!
اصل مطلب: «پیدایشان نیست، هر چه کوه و جنگل، هر چه بیابان و صحرا، هر چه دریا و هوا را گشتم نبودند‌؛ اما صدایشان را همیشه می‌شنوم‌. انگار بیخ گوشم نعره می‌کشند‌. دیروز سراغشان را از یکی از نوه‌ها و نتیجه‌‌هایشان گرفتم‌. آمد از روی دیوار بالا‌. سر گذاشت بیخ گوشم و گفت: از ترس خودشان را گم و گور کرده‌اند‌‌. زنم داد کشید: مارمولک، مارمولک! گفتم: نترس! رفیقم است‌.» (تروریست عاشق) و قس علی هذا... به تاریخ اسفند ۸۵ تا این سطور را زیر هم بنویسی و بگویی شعر است‌.
نمونه‌های موفق شعر‌هایی از این دست، شعر‌هایی که بی‌وزن‌اند و به نثر پهلو می‌زنند آثار احمدرضا احمدی است‌؛ اما تفاوت عمده است میان شعر‌های احمدی و این دسته که به نظرم بیشتر عامل بدنامی‌شعر سپید را به وجود آورده‌اند تا تولید یک اثر در این طرز! دنیای اشیا و دنیای قابل لمسی که احمدی را فراگرفته از جنسی است که تلاش چند دهه شاعر را در دست و پنجه نرم کردن با کلمات و رسیدن به زبان خاص فراهم کرده است‌. وقتی این اشیای بی‌جان وارد شعر احمدی می‌شوند در عین بی‌وزنی و زمختی جان می‌گیرند در کنار هم به زبان خاص احمدی رنگ می‌زنند‌. شیئی شعر می‌شود به واسطه شعریت ذهن و زبان احمدی‌.
تکنیک شعرسرایی او بر پایه تجربه زبانی به دست آمده و ذات شاعری اوست که در کلیت ماجرا واژه‌ها معلق و بی‌سرانجام نمی‌مانند‌. اثر هر چند از مولفه‌های وزن خارج است، اما لحن دارد و تکنیک شاعر در اجرای آن سطور درخشانی که در پایان‌بندی‌ها ضربه حسی نهایی را وارد می‌کنند قابل بررسی و اعتناست‌. شکارسری جهان پیرامونش را وارد اثرش می‌کند، می‌خواهد از سنگ و اتومبیل و بستنی تا ابر و سال نو و سبزه را ملموس در شعر تولد دوباره ببخشد. می‌خواهد همه چیز زندگی ماشینی حاضر را از دریچه اثرش وارد کند و از آن ته شعر بیرون بیاورد‌. بگذریم که بحث کتاب سازی هم مطرح است که در این مجال نمی‌گنجد‌.
گلو درد تفنگ‌ها و خمپاره‌های شکارسری یا سرطان پروستات کارخانه‌های شیمیایی‌اش در حد استعاره‌هایی پا در هوا پشت هم می‌مانند و با نثری مواجه هستیم که گاهی دلخوش به این حوادث تکرار شده شعری عجولانه پیش می‌رود تا تمام شود‌.
اگر تلمیحی هم هست یا اشاره به اسطوره یا داستانی از ادبیات غرب پرداخت نمی‌یابند و نمونه‌ای که حرف و حدیث‌هایی هم در پی داشت «پایان عصر معجزات» است که جسارت یک محافظه‌کار بود که داشت با نگاهی از منظری به زعم دوستانش متفاوت اما در واقع، نه تجربه نشده به معجزات و پرداخت آن به روایت امروزی و به طور کل، نقد دست و پا شکسته مدرنیته می‌پرداخت‌.
چکش نورنبرگ و بهترین چشم پزشک شهرش در محضر غیر شاعرانگی سطور مصنوع و خط خطی شده‌اند و گاهی وقت‌ها هم بی‌زبانی آنها در پایان شعر فریاد می‌زنند، «برک می‌زنند( !»و جالب این‌که چنین روایاتی بیشتر طنازانه، به نظر منتقدان همتراز متون پست مدرنیستی یا اجرای پست مدرنیستی شعر معاصر محسوب می‌شوند: «مواجهه با امر قدسی که در گفتگوی شاعر به پیروی از متون علمای پست‌مدرن از آن به کلان روایت تعبیر شده در زمینه آثار هنری مراتب متفاوتی را شامل می‌شود‌‌؛ البته باید گفت امر قدسی در دنیای سنتی می‌تواند رویش یک گیاه کوچک باشد یا جریان جویی بر میان دشتی یا حتی سقوط سنگریزه‌ای بر دامنه کوه‌.
«تروریست عاشق» گردن نهادن لا‌یه های ادبی- اجتماعی ایران به شعر پویایی است که از نیما آغاز می‌شوداین مواجهه در بالاترین مرتبه، محادثه یا مکاشفه‌است و در مرحله پایین‌تر، محاکات‌‌. در این میان و پس از ثبت حکایات از زبان اهل محادثه و مکاشفه‌...‌.*»‌ باید از سراینده و منتقد پرسید اگر فروپاشی کلان روایت، تکثیر ایماژ‌ها و فرا واقعیت، تکنیک، تناقض، عدم انسجام، فقدان قاعده، زیاده‌روی، اتصال کوتاه و جابه‌جایی، بی‌نظمی ‌زمانی در روایت رویدادها، اقتباس، از هم‌گسیختگی، تداعی نا‌منسجم اندیشه‌ها، پارانویا و دور باطل، عدم قطعیت، پراکندگی، عدم مرکزیت، نبود یا خود را ندیدن، غیرقابل وصف بودن، ترکیب، شیر تو شیر بودن و مشارکت و‌... چنین ساده و پیش پا افتاده به منصه‌ظهور می‌رسند پس دریافت و درک کتابی مثل اولیس جیمز جویس هم اگر پست مدرنش قبول کنیم و آن را معلق بین مدرنیته و پست‌... ندانیم براحتی امکان‌پذیر خواهد بود یا نه! بسیاری از شعر‌های شاعران معاصر ایران از فروغ گرفته در ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد تا خواجات و‌... پست مدرن، آن هم از نوع بسیار موقرتر آن باید محسوب شود‌:
نه چشمه را می‌یابیم/ نه حتی راه نجات از این صحرا را/ بی‌سیم‌ها لال شده‌اند/ و جیپ‌ها خسته/ به نزدیک‌ترین سراب/ همان‌قدر/ نمی‌رسیم/ که به تو/ و هلیکوپتر‌های نجات/ قرن‌ها بعد/ سرانجام/ در نقش تو ظاهر می‌شوند‌.
آیا امثال این شعر با اجرایی متفاوت و تکنیکی‌تر را در شعر معاصر کم داریم؟ یا به واسطه کم‌آشنا بودن مخاطب با مقوله‌ای خطیر مثل پست مدرنیسم و اصطلاحات متناقض نمای آن به خود اجازه می‌دهیم شعر‌هایی را برگزینیم و مصداق اندیشه گنگ خواب‌دیده‌مان کنیم‌؟ این یک برداشت شخصی نیست، اما وقتی مقوله‌هایی چون پست مدرنیسم و حتی مدرنیسم که سال‌ها تجربه و زندگی در متن نظریه و بودن در متن را التزام درک خود می‌طلبد اینچنین به شوخی و سهل گرفته می‌شوند اندکی بیشتر نیاز به تعمق و بحث دارد! مجموعه حاضر عصر پایان معجزات‌ نگاهی طنزآمیز و گاهی نوستالژیک به تلمیحات مذهبی است که در نهایت غم فراق کلاسیک‌ها را در بطن خود دارد‌:
چکش قاضی نورنبرگ یعنی/ آن تبر دلیل محکمی‌ نیست/ بت بزرگ بی‌گناه است/ و مظنونی جز تو کو؟/ این هم آشویتس/ و آتشی که هیچ توصیه‌ای نمی‌پذیرد
زبان ناصاف و اصرار در جسارت بی‌مورد معنی، التقاط شخصیت‌های داستانی غرب با کاراکتر‌های آیینی و ..‌. در سطح سطور باقی می‌مانند و مخاطب در بسیاری از آنها رد پای شعر فرانوی اکسیر آستارایی را می‌بیند با این تفاوت که «زنبور‌های دیابت گرفته» اکسیر به زبان و لحن او منتهی شده‌اند، اما شکارسری تنها به بازی استعاری در اثر اکتفا کرده است‌. المان‌هایی که از سینما و تاریخ و اسطوره می‌آید کاربرد تزئینی پیدا می‌کند و پایان‌بندی‌ها عجولانه، تصنعی‌اند‌.
این شعر‌های سپید نه جسارت شعر پیشرو دهه ۷۰ و تجربه‌های زبانی آن را دارد و نه افسار گسیختگی‌اش در حیطه استعاره و معنا چنان ژرف است که بشود آن را به عنوان یک صدای مستقل در نظر گرفت‌.
مهم آشنا بودن با تئوری‌های شعری و مکاتب جدید که با ترجمه وردزبانمان شده‌اند نیست.
نکته اینجاست که شعر معاصر هر دوران، زبان و شناسنامه‌اش را از آثار تولیدشده شاعران پیشرو آن می‌گیرد. این‌که چنین حرکت‌هایی در زمان خود با بی‌مهری مواجه شوند و به آنارشیسم ادبی و چرندگویی متهم شوند دیرینه عادتی است که منجر به زایش زبان، به وجود آمدن افق‌های نو در شعر و در گذر تاریخی خود تاثیرگذاری بر روند شعری آن دوران دارد‌.
تروریست عاشق گردن نهادن لایه‌های محافظه‌کارانه ادبی اجتماعی ایرانی به شعر پویایی است که از نیما آغاز می‌شود و می‌رود تا با تجربه‌های تازه افق‌های نویی را به سنت دیرسال شعر فارسی پیوند بزند‌. شاعری که با جمله معروف نیچه: «خدایان مرده‌اند» کتابش را آغاز می‌کند، به این قول هم استوار است که باورها و اعتقاداتی که به عنوان حقیقت پذیرفته‌ایم در واقع دروغی بیش نیستند که ساخته ذهنیت خود ماست‌.
و اکنون شاعر مجموعه عصر پایان معجزات می‌خواهد این ناگهان پرده بر انداختنش را نشانمان دهد!
پیشنهاد: شاعر این مجموعه باید به زبان به عنوان یکی از عوامل اصلی در شعر معاصر توجه کند‌. در نویسش شعر ایجاز محتاطانه‌ای داشته باشد.
ایجاز از نوع پرداخت کلمات‌. شعر را آنقدر‌ها هم ساده نینگارد که انگاشته‌اند بخصوص شعر سپید که اسکله، جوهر و احساس در آن به رنگ جامعه‌‌ای است که اکنون در آن می‌زییم‌. ساده‌انگاری شعر سهل‌انگاری یا خوش باوری ارتباطات عمیق و پیچیده ایران و جهان امروز است‌.
درک لایه‌های عمیق انسانی و روان محورانه تبادلات فرهنگی اجتماعی امروز، پرداخت عاطفی آنها و دیدنشان از منظر یک شاعر در وهله اول پا فراتر گذاشتن از ایدئولوژی‌های مسدود زبان اجتماعی معاصر و لمس جان جهان این پدیده است‌.
وحید ضیایی
سمفونی پنجم یا پلنگ صورتی؟/ محمود سنجری/ مجله الفبا / شماره ۲۶
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید