شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


پیروزی تمام عیار برای غزل خوان


پیروزی تمام عیار برای غزل خوان
۱)
«هستم که می نویسم بودن به جز زبان نیست
هرکس نمی نویسد انگار درجهان نیست
من آمدم به دنیا، دنیا به من نیامد
من در میان اویم، اویی در این میان نیست
آتش زدم به بودن تا گر بگیرم از تن
حرفی ست مانده در من، می سوزد و دهان نیست
لکنت گرفته شاید، پس من چگونه باید
بنویسمش به کاغذ، شعری که در زبان نیست»
مریم آذرمانی [یا چنان که از کتاب های پیشین اش می شناسیم: مریم جعفری] متولد ۱۳۵۶ است و با همان دو کتاب نخستین [سمفونی روایت قفل شده و پیانو] ثابت کرده است که غزلش نه از جنس غزل «پسا مشروطه» است که بزرگانش رهی و پژمان و غیره اند و نه از جنس غزل «پسا نیما» که شهریار و فیروزکوهی و ابتهاج و عماد و اخوان را می شناسیم از میانه ایشان؛ که مشهورترند و نه از جنس «غزل نو» که منزوی و بهمنی و پدرام و رجب زاده از چهره های مشخص آن اند و نه از جنس غزل «دشت ارژن» و نه از جنس «غزل دهه شصت حوزه هنری» که امین پور و حسینی و باقری و محمودی و قزوه و کاکایی از آن میان مشهورترند و نه از جنس غزل قائم به ذاتی چون غزل «معلم» و نه از جنس غزل «فرم» و نه و نه؛ اما در واقع، همه این ها هم هست. به گونه ای اشتراک ساختاری این آثار است در متنی واحد و از این رو، آثار مریم جعفری آذرمانی، در شعر دو دهه اخیر، یک «اتفاق» است؛ اتفاقی هیجان انگیز که مخصوصاً پس از آخرین اتفاق از این دست یعنی انتشار «مرد بی مورده» [سعید میرزایی] در دهه هفتاد، تا کنون تکرار نشده در حوزه غزل. تفاوت غزل «آذرمانی» با غزل «میرزایی» [که بعدها با همان قوت آن کتاب ادامه نیافت و گرچه پیروان بسیار یافت اما از آن میان، حتی یک تن هم به پایه و مایه او نرسیدند] در این است که غزل «میرزایی» همه آن آثاری که از آنها یاد نشد، نیست، چیز دیگری است و جنسی دیگر و چندان ریشه در گذشته یک قرنی غزل پس از مشروطه ندارد اما غزل «آذرمانی» هم هست و هم نیست. «نیست» به این دلیل که «فضاسازی» ، «رنگ آمیزی»، «مضمون سازی»، کاربرد واژگان روزمره و روایات روزمره در آن آثار، شکل دیگری دارد و «هست» به این دلیل که می توان در جای جای این غزل، به ریشه ها بازگشت و گرمای غزل «پسا مشروطه» را با هوشمندی غزل «پسما نیما» آمیخته دید و «به روز شدن» غزل نو را رد پا جست و کاربرد نشانه شناسی آیینی را - به شکل جدیدش- که مختص غزل حوزه هنری است در جای جای شعر آذرمانی درک کرد و تعمق «نیمه فلسفی- نیمه عرفانی» غزل معلم را دریافت و سادگی و راحتی غزل «دشت ارژن» را آمیخته با کاربرد اوزان جدید، رد گرفت و نزدیکی به منطق نثر غزل «فرم» را به عینه دید.
«به شما می نویسم اینها را ‎/ آی مردم، مخاطبان منید
جوهر از خون چکیده است‎/ این بار، حرف زخم است مرهمی بزنید
عنکبوتی است پشت هر غزلم ‎/ تار را می تند قلم به قلم
که به چنگش گرفته در بغلم‎/ دور دردم کمی دوا بتنید
گفته ام از نبودن از بودن ‎/ از سرودن، مدام فرسودن
شعر یعنی به مرگ افزودن‎/که شما زنده های این کفنید
شرح حال شماست دفتر من‎/ ای درختان ریشه در سر من
می نویسم اگرچه می دانم که ‎/ به هر شعر تازه می شکنید
این غزل مثل هر غزل‎/ ساده است شاعرش تا همیشه ‎/ آماده ست
گرچه از اوج خویش ‎/افتاده ست مریم جعفری ست کف بزنید»
شاید بیت پایانی، تنها یک خودستایی شاعرانه به نظر برسد اما نوعی احیای آوردن نام شاعر است در بیت پایانی غزل که دهه هاست از غزل معاصر حذف شده است، مضاف بر این که، مسبوق به سابقه است در اکثر غزلیات هزار سال اخیر تا پیش از دهه پنجاه.
۲)
«خواب مانده ام که مانده ام خواب دیده ام که دیده ام
قهرمان پشت صحنه ام پرده را خودم کشیده ام
هرچقدر تند می دوم روی خط اولم هنوز
بیست و هشت سال می شود روی غلتکی دویده ام
متن اصلی ام که مرده ام زندگی ضمیمه ام شده
بس که مرگ را ورق زدم تا ضمیمه ام رسیده ام
روز من هزار و یک شب است لحظه لحظه در روایتم
در روایتی که لحظه ای ست قصه های بد شنیده ام
چون که حرفهام کهنه است روی پوست می نویسمش
روی پوستی که سال هاست از پس سرم بریده ام»
«زخمه» را می توان یک جهش بلند در سیر کاری شاعر دانست و البته با توجه به تجربیاتی که از این دست جهش ها دارم، ممکن است یک «پایان» باشد ‎/ متأسفانه هر جهشی، ترغیب ها و تشویق های بسیار را به همراه دارد که شاعران جوان را مقهور خود می کند و هرچه به این ترغیب ها و تشویق ها، همگانی تر و مورد تأیید بزرگان اهل تمیز باشد، آینده آنان ، ویران تر! باور کنید که این تفکر، سیاه اندیشی نیست و حاصل نگاه منصفانه به زندگی ادبی بیش از ۵۰ شاعر «فوق مستعد» از نیما به این سوست. مریم جعفری آذرمانی، اکنون در سی و یک سالگی خود، تأییدی همگانی را از سوی پیشکسوتان به همراه دارد و بزرگترین حامی معنوی شعر او «محمدعلی بهمنی»ست که قدر شعر و جایگاه ادبی اش در شعر چهار دهه اخیر ایران، محتاج توضیح نیست. آنچه «بهمنی» را - بیش از آن که از شعر «میرزایی» به دفاع برخاست- جذب شعر آذرمانی می کند، به گمانم همان ردپای ریشه هاست و این که غزل جعفری آذرمانی، به چارچوب های غزل هزارساله وفادار است و مخصوصاً «قافیه» را از آن نقش محوری در استحکام مضمون و روایت ساقط نکرده است. [پدیده ای که امروزه به هر سایت و وبلاگی که اختصاص به غزل جوان دارد سری بزنید شاهد آن خواهید بود به گونه ای که اگر چینش مصراع ها را عوض کنیم، اکثر، به دشواری و اغلب ، به ناممکنی، قافیه را می توان جست یعنی فرقی میان «قافیه» با باقی کلمات نیست یعنی این آثار، در یک جمله : «غزل نیستند» شعرهایی نیمایی اند که به جای کوتاهی و بلندی مصراع ها، به تساوی مصراع ها رسیده اند و خب! چه نیازی ست به این همه زحمت شعر نیمایی بگویید و خلاص!] غزل های تازه مریم جعفری که با «زخمه» منتشر شده اند حاوی ویژگی دیگری نیز هستند نسبت به غزل های کتاب قبلی اش«پیانو» و آن هم این است که نوعی رهایی از «مضمون»[در عین «مضمون سازی»] که خاص شاعران سبک عراقی ست به «فرهیختگی بیشتر فضایی» و «معنایی» شعر او کمک کرده است. این شیوه را در شعر بهمنی و منزوی هم می توان سراغ گرفت؛ یعنی به گونه ای بی خیالانه و غیرعمد به سراغ یک «مضمون» رفتن که انگار آن «مضمون» کلامی عادی ست که از ازل در زبان شاعر کاربرد داشته.
«هرکس که رسیده است تا سطحش، سطحی ست که از خودش فراتر نیست
باید فقط از غرور بنویسد از آینه ای که در برابر نیست
هرچند غزل به خون من آمیخت تیغی به رگم کشید و جوهر ریخت
هرچند که سر به گردنم آویخت در سطح به جز قلم، سری، سر نیست
خوب از همه می رسید و بد از هیچ، خوب است و به بد کشیده مد از هیچ
تا چند صدا در آورد از هیچ، در حلق جنون، صدای دیگر نیست
تاریک نوشته ام نمی داند روشن بنویسمش نمی خواند
خواننده من به نور حساس است چشمش که شبیه چشم من ، تر نیست
تا شعر نخوانده روبه بالایم تا کف بزنند رو به پائین ام
تشویق مخاطبان چه تکراری است هر چند سرودنم مکرر نیست
دستم به جنون کلید را چرخاند پایم به لگد، دهان در را بست
حالا شب شعر من خصوصی شد دیوار چهار گوش من ، کر نیست»
و خب.‎/‎/ باید منتظر آثار بعدی ماند که پیش تر خواهند رفت یا پای پس خواهند کشید
یزدان مهر
منبع : روزنامه تحلیل روز


همچنین مشاهده کنید