جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


بی‌دفاع در برابر هیولا


بی‌دفاع در برابر هیولا
از من خواسته شد که اولین یادداشتم درباره جامعه مدنی و علل فقدان آن در ایران باشد. اما روشن است که پرداختن به این موضوع به نحو شایسته در یک یادداشت ممکن نیست، با وجود این برای شروع می‌کوشم که با ادبیاتی ساده و غیر فنی به مسئله بپردازم و در یادداشت‌های بعدی خود، با ارجاع به واقعیات اجتماعی و ملموس زوایای گوناگون این موضوعه را بیشتر شرح دهم.
اولین گروه‌های انسانی که پیش از ده‌هزار سال قبل در سرتاسر پنج قاره‌ حضور داشتند، گروه‌هایی کوچک و به تعبیری یک یا چند خانوار بودند، به طوری که متوسط تعداد آنان حدود ۴۰ نفر کمتر بود. مردان این گروه‌ها مشغول شکار بودند و زنان مشغول گردآوری دانه‌ها و گیاهان خوراکی؛ و دائم نیز در حال حرکت بودند و مدت اقامت آنان در هر محل بستگی به غنای مواد غذایی آنجا داشت و بیشتر از یکی دو ماه نبود. تمامی نیازهای این انسان‌ها شامل خوراک، امنیت، مسکن، احترام و محبت و... از سوی خانواده تأمین می‌شد. دشمن اصلی آنان طبیعت و حیات وحش بی‌رحم بود. خانواده همه نیازهای فرد را تأمین می‌کرد، حتی وظایف دولت‌های امروزی نیز در تأمین امنیت به عهده خانواده بود.
نوآوری‌های تکنولوژیک و تنوع تولیدی و روی آوردن به کشاورزی و کشت دانه‌ها و اهلی کردن حیوانات، موجب بزرگ شدن گروه‌های اولیه و ساکن شدن در روستا و شهر شد. از اینجا به بعد نهادهای دیگری در کنار خانواده تأسیس شدند، زیرا خانواده دیگر و به تنهایی قادر به تأمین نیازهای اولیه اعضایش نبود. مهم‌ترین این نهادها، دولت و دین هستند که هر یک عهده‌دار و تأمین‌کننده بخشی از نیازها شدند. هرچه جامعه پیشرفته‌تر و بزرگ‌تر گردید، نقش‌های خانواده نیز به مرور کم شد، نقش اقتصادی خانواده، نقش آموزشی، نقش حمایتی، نقش اجتماعی کردن، در خانواده کم رنگ‌تر شد و بخش‌های مهمی از این نقش‌ها را دولت عهده‌دار شد و در نهایت در برخی از جوامع قدرت مطلقه و فائقه‌ای به نام دولت شکل گرفت که در برابرش افراد و مردمانی بی‌پناه و در محیطی خانوادگی بعضاً ضعیف قرار داشتند، و توازن قدرت میان حکومت و مردم در این‌گونه جوامع از میان رفت، و این ویژگی موجب سرکشی حکومت و انفعال و حیرت تک‌تک آحاد ملت گردید، حتی می‌توان گفت که در این وضعیت چیزی به نام ملت شکل نمی‌گیرد، بلکه مجموعه افرادی منفرد و بی‌ارتباط با مفهومی مشترک را ، از روی تسامح ملت می‌نامیم.
در این میان برخی جوامع مسیر طبیعی‌تری را طی نمودند، و به موازات شکل‌گیری نهادی به نام دولت، نهادهای واسطه دیگری هم خارج از حیطه قدرت دولت شکل گرفت.
مثلاً در اروپای میانه نهادهای نمایندگی‌کننده انواع صنوف و حرفه‌های مختلف از این جمله‌اند. همچنین در این جوامع ترکیب‌های طبقاتی مستقل از دولت مثل زمینداران و سپس بورژواها شکل گرفتند. از سوی دیگر نهاد دین نیز با اقتدار مناسب مستقل از حکومت به راه و روش و حضور خود ادامه می‌داد و در ادامه نیز نهادهای نیمه سیاسی از جمله شوراهای اداره شهر یا روستا یا محیط‌های دیگر به این مجموعه اضافه شد، سپس نهادهای حزبی و مطبوعاتی و رسانه‌ای مکمل این زنجیره از نهادهایی شدند که به نهادهای مدنی مشهورند، نهادهایی که شامل مجموعه‌های دیگر مثل نهادهای دانشگاهی و آموزشی، نهادهای خیریه‌ای و... نیز می‌شود. این نهادها فاصله عمیق مذکور میان حکومت و مردم را پر کرد. از یک سو بخش‌هایی از نیازهای جامعه را تأمین کرد و اجازه نداد که دولت بزرگ‌تر و عهده‌دار آن شود و از سوی دیگر به صورت قدرت بالفعل و آماده‌ای در آمد که در مواقع لازم می‌توانست قدرت دولت را در برابر ملت تعدیل کند. ضمن اینکه انسان‌ها و افراد که در جامعه بزرگ شهری فاقد ارتباطات لازم بودند، از طریق این نهادها به یکدیگر پیوند خوردند و نقش بسیار مهمی را در اجتماعی کردن آنان عهده‌دار شد و در یک جمله می‌توان گفت که به ثبات و پایداری جامعه و نیز احساس مسئولیت و نشاط و مشارکت اجتماعی نظام‌مند همه اعضای جامعه افزود.
اما چرا این روند در برخی جوامع چون ایران مشاهده نشد؟ دلیل اصلی آن در ابتدا اقتصادی بود. به عبارت دیگر تأمین معیشت مردم در برخی از جوامع بدون حضور مستقیم دولت تا حدی مشکل شد و دولت توانست دست بالاتری در اقتصاد و منابع تولیدی و مالکیت آن پیدا کند و در نتیجه داشتن چنین قدرت فائقه‌ای به صورت غریزی متوجه می‌شد که تشکل مردم در نهادهایی مستقل از دولت، ذاتاً مخالف و مانع گسترش قدرت بلامنازعه دولت است، از این رو اجازه شکل‌گیری این نهادها را نمی‌داد، و یا با عهده‌دار شدن وظایف آنها، نیاز به تشکیل نهادهای مدنی را از میان برد. به مرور زمان در غیاب نهادهای مدنی، نوعی روحیه و فرهنگی در جامعه و میان مردم شکل گرفت که این فرهنگ نیز در ادامه و به سهم خود با تأسیس نهادهای مدنی همراهی نمی‌کرد. کاهش مسئولیت و نشاط اجتماعی و رواج انفعال و نیز پاندولی و یا انفجاری شدن مشارکت اجتماعی از جمله این ویژگی‌هاست. این ویژگی‌ها در ابتدا مطلوب دولت‌هاست، اما در مواقع بحرانی آنها را هم با خطر و ضعف مواجه می‌کند. در مواقع عادی این ویژگی‌ها به رفتار تبعیت‌آمیز از دولت می‌انجامد، اما در مواقع خاص در قالب ضدیت و عصیان علیه حکومت‌ها نمایان می‌شود، مثل سرزمین‌های خاص است که در طول سال باران نمی‌بارد و دارای زمینی خشک و کم‌بهره است، اما ممکن است در مدت اندکی باران شدیدی ببارد و این بار به جای بارور کردن زمین، سیل راه بیفتد و آن چیز اندکی را هم که هست نابود کند.
یک وظیفه مهم ما به عنوان عضوی از جامعه این است که بکوشیم نیازهای متعدد و متنوع و منافع خود را از طریق تأسیس نهادهای واسطه و مدنی و مشارکت در آنها تأمین کنیم، تردیدی نیست که در یک جامعه مدرن و امروزی این کار نه تنها ممکن، بلکه ضروری هم هست. یکی از تفاوت‌های مهم میان یک شهروند ایرانی با یک شهروند غربی در میزان حضور آنان در چنین نهادهایی است. هر ایرانی به‌طور متوسط در کمتر از یک نهاد مدنی عضویت دارد و احتمالاً فعالیت اندکی هم در آنجا از خود بروز می‌دهد، اما یک انسان غربی هم به لحاظ تعداد نهادهایی که عضو آن است و هم به لحاظ کیفیت حضور در این نهادها در سطح بسیار بالاتری نسبت به یک ایرانی قرار دارد. به دلیل همین حضور است که بهتر می‌تواند از منافع و حقوق خود دفاع کند، درک بهتری از خود، از حقوق خود و از دیگران پیدا کند، اعتماد به‌نفس بالاتری برای انجام امور دارد، اعتماد به خود و به دیگران نزد او بیشتر است. نهادهای مدنی به لحاظ تعدد و نوع محدودیت ندارند، از انجمن‌های علمی، دینی و فرهنگی گرفته تا انجمن‌ها و سازمان‌های خیریه، سیاسی، مطبوعاتی، حقوق بشری، زیست‌محیطی، کمک‌های اولیه و... را شامل می‌شود. نهادینه کردن مشارکت اجتماعی از خلال این نهادها از یک سو مشارکت را کم‌هزینه می‌کند و از سوی دیگر به درک متقابل بهتر انسان‌ها از یکدیگر و تصور دقیق‌تر آنها از دولت و متقابلا دولت از مردم می‌انجامد.
عباس عبدی
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی


همچنین مشاهده کنید