جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

انتخابات رژیم صهیونیستی و توهم صلح


انتخابات رژیم صهیونیستی و توهم صلح
حقیقت روشن و اساسی که باعث تمایز انتخابات اخیر رژیم صهیونیستی از دیگر انتخاباتش شده، این است که اکثریت جامعه صهیونیستی تمایل به راست پیدا کرده اند و معنای این امر آن است که جامعه صهیونیستی هیچ باوری به صلح ندارد. دیگر حرفی از جنبش های ضعیف صلح طلب در اراضی اشغالی نیست و هیچ چیزی در مورد احزابی مانند "اکنون صلح"، نهاد "ییش گفول" یا شورای صلح میان اسراییلی ها و فلسطینی ها نمی شنویم. به نظر می رسد که جنبش های یاد شده دیگر جایگاه خود را از دست داده اند و اندک اندک عرصه سیاست را ترک کرده و جای خود را به جنبش های راستگرای شونیستی همچون "اسراییل، خانه ما" به ریاست لیبرمن نژادپرست و جانشین مائیر کاهانا داده است، جانشین همان فردی که رسما از گرایش های نژادپرستانه خود که در واقع پژواک جوهره اصلی پروژه صهیونیسم بود، پرده بر داشت. کاهانا با اعلام تفکرات شونیستی خود باعث رسوایی رژیمی شد که همیشه چهره خود را در نقاب شعارهای جذاب و فریبنده ای همچون "اسراییل، تنها کشور دموکراتیک در خاورمیانه" پنهان می کرد. امروز لیبرمن همان شعارهایی را سر می دهد که سلفش بر زبان می راند و تفاوت تنها میان عناوین این شعارها است.
● دلیل تحول در نگرش صهیونیست ها
در اینجا مجال آن نیست تا به تمامی دلایل تحول در افکار عمومی رژیم صهیونیستی که بازنمود آن را در انتخابات اخیر دیدیم، بپردازیم ؛ ولی می توان به سه یا چهار مورد از این دلایل اشاره ای داشته باشیم:
۱) می گویند که یک سوم از آرای حزب کار به نفع کادیما به صندوق ریخته شده است تا کادیما بتواند نتانیاهو را به نوعی کنترل نماید. افراد مذکور همچنین ریاست لیونی بر دولت را بر ریاست ایهود باراک ترجیح می دهند ؛ زیرا معتقدند که وی از اصول و آرمان های سنتی حزب کار عدول کرده و این جنبش کارگری را به یک حزب چپ راستگرا مبدل ساخته است.
۲) عامل جمعیتی نیز نقش مهمی را در رقم زدن نتیجه انتخابات به نفع راستگرایان داشته است. حزب لیکود به رهبری نتانیاهو موفق شد تا سه طیف از صهیونیست را در انتخابات با خود همراه کند. یهودیان شرقی که اکثریت آنها رای خود را از قدیم به نفع لیکود به صندوق می انداختند و مذهبی های اصولگرا همچون یهود هتورات و حزب شاس که یازده کرسی را از آن خود کرده است. دسته سوم نیز یهودیان روسی هستند که اکثر آنها به افیگدور لیبرمن، صهیونیست روسی رای دادند. بد نیست بدانید که جنبش جهانی صهیونیسم موفق شد تا در اوایل دهه نود یک میلیون مهاجر یهودی را از روسیه به فلسطین منتقل کند، یهودیانی که با آموزه های ضد عربی صهیونیسم انس داشتند.
۳) جامعه صهیونیستی به ویژه در سه دهه اخیر و بعد از آنکه در سال ۱۹۷۷ راستگرایان به رهبری مناحیم بگین احزاب کارگری را شکست دادند و پس از گذشت سی سال انتظار زمام امور را در دست گرفتند ، در زیر سایه تفکرات راستگرایی بزرگ شد. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بگین کار خود در منصب ریاست دولت صهیونیستی را با نابودی سیاست "درهای باز" میان مناطق اشغالی ۶۷ و ۴۸ آغاز کرد. وی تمام توان خود را برای جدا کردن حلقه های ارتباط میان مصر و جهان عرب صرف کرد. بگین همچنین جنگ علیه لبنان را به راه انداخت و بعد از ائتلاف با راستگرایان اصولگرای مذهبی اندک اندک توانست جای پای خود را به عنوان یک جریان سیاسی و ایدئولوژیک اصلی در اراضی اشغالی محکم کند و بی تردید، در انتخابات اخیر طرح راستگرایان افراطی برای شکست چپ ها تکمیل شد و آنها رای خود را برای تثبیت جایگاه لیبرمن در عرصه سیاسی به صندوق انداختند. اینگونه بود که دیگر بحث کبوتر و باز از بین رفت، به گونه ای که همه تبدیل به باز شدند و دیگر هیچ مرزی میان راستگرای میانه رو یا راستگرای تندرو وجود نداشت. به هر حال، آنچه با نام راستگرای میانه رو می شناختند همانی بود که در آستانه انتخابات کودکان غزه را با بمب های فسفری خود سوزاند. ضمنا آنچه که به نام راستگرای تندرو می شناختند نیز در برهه مذکور مشغول عربده جویی و تهدید ملت فلسطین بود.
۴) فضای جنگ و حملات نظامی که آخرین مورد آن حمله ارتش عبری به غزه و پیش از آن نیز حمله به لبنان در سال ۲۰۰۶ بود، باعث شد تا حس انتقام جویانه آنها تقویت شود و آنها را به این باور برساند که در سایه حضور جنبش های دینی (حماس و حزب الله) که تنها با زبان موشک سخن می گویند و صهیونیست ها را مجبور به استفاده از پناهگاه ها کرده اند، دیگر جایی برای تفاهم (به تسلیم واداشتن) عرب ها نیست. به هر حال صهیونیست ها نازپرورده که همیشه عادت داشتند ارتش شان در جنگ پیروز شود، تاب چنین شکست هایی را نداشتند.
در سایه باورهایی که در حال حاضر در افکار عمومی رژیم صهیونیستی نقش بسته است و با نظر به شکست اشغالگران در تحقق اهداف از پیش تعیین شده شان در جنگ غزه و لبنان، تمایل به تشدید اقدامات نظامی در میان صهیونیست ها افزایش یافته است و از این رو، صهیونیست ها فرصت دیگری را به راستگرایان تندرو همچون لیونی و راستگرایان تندروتر همچون نتانیاهو داده اند تا این هدف آنان را محقق سازد.
● عرب ها و چالش های جدید
اگر نگاهی به گزینه های فراروی تشکیل دولت باثبات جدید در اسراییل داشته باشیم، می بینیم هر دولت با هر ساختار و بافتی که باشد دارای گرایش های راستگرایی افراطی خواهد بود و در برنامه هایش هیچ جایی برای صلح وجود نخواهد داشت یعنی با وجود آنکه حزب کادیما به ریاست زیپی لیونی با یک کرسی بر رقیب لیکودی خود پیروز شد ؛ ولی عملا شانس موفقیت در تشکیل دولت برای بنیامین نتانیاهو وجود دارد. این نتانیاهو است که می تواند یک دولت راستگرای تندرو را ترتیب دهد که در آن علاوه بر لیکود، حزب «اسراییل، خانه ما» با ۱۵ و حزب شاس با یازده و یهودت هتورات با چهار کرسی حضور دارد یعنی وی می تواند ائتلافی با حضور ۶۵ صاحب کرسی تشکیل دهد و اکثریت پارلمانی را از آن خود کند. البته نباید فراموش کرد که نتانیاهو در هنگام شروع کار با جهانی رو برو خواهد شد که هرگز حاضر نیست با نژادپرستانی همچون لیبرمن و ایلی یشای (رهبر شاس) تعامل داشته باشد و در اینجاست که نوبت به گزینه دوم می رسد که تشکیل یک دولت وحدت با حضور لیکود، کادیما، حزب کار با ۱۳ کرسی و حزب شاس است. البته اگر شاس موافقت کند در ائتلاف کابینه ای که کادیما (یعنی رقیب لیکود) آن را تشکیل می دهد، حضور یابد مطمئنا شروطی را وضع خواهد کرد که همسو با اهداف لیکود است نه کادیما.
پر واضح است که نتایج انتخابات رژیم صهیونیستی هرگز غافلگیرکننده نبوده و هیچ چیز جدیدی با خود به همراه نداشته و تنها نکته جدید آن است که انتخابات اخیر باعث شد تا پرده از واقعیت ها کنار رود و نظام های عربی و رهبران جامعه جهانی که گمان می کردند دست یابی به یک سازش مسالمت آمیز با رژیم صهیونیستی امکان پذیر است، به حقیقت امر پی ببرند.
به هر حال، ساختار کابینه جدید به هر شکلی که باشد، با خود چالش های جدیدی را برای اعراب به دنبال دارد و اعراب نیز مجبور خواهند بود تا خود را با این واقعیت جدید که دیگر هیچ شریکی برای صلح وجود ندارد، سازگار کنند و بدانند که دیگر طرح های سازش اعتبار و تاریخ مصرف خود را از دست داده است. شاید عجیب باشد ؛ ولی باید گفت که منفعت عرب ها در این است که اشغالگران دولت وحدتی با حضور تمامی سرکردگان جریان راستگرا و نژادپرست صهیونیستی یعنی نتانیاهو، لیبرمن، لیونی، باراک و تمامی رهبران طیف راستگرایان مذهبی به رهبری خاخام عوفادیا یوسف تشکیل دهند ؛ زیرا این افراد بی پرده از نیت های واقعی خود حرف می زنند و همه شان در خصوص یک برنامه سیاسی توافق نظر دارند که اساس آن مخالفت با امور ذیل است: تشکیل کشور فلسطینی، بازگشت به مرزهای ،۶۷ تقسیم قدس، تخلیه شهرک های صهیونیست نشین، برچیدن دیوار حائل، بازگشت آوارگان و یا هرگونه گفتگو در خصوص صلح.
پس جنگ تنها زبانی است که صهیونیست ها در دولت جدید با آن گفتگو خواهند کرد و اینجا همان نقطه بر باد رفتن تمامی توهمات صلحی است که برخی افراد در ذهن می پرورانند یعنی دیگر هیچ جایی برای بوسه و مصافحه و معانقه با مسئولان صهیونیستی نخواهد ماند و آنانی که چشم امید به راهکارهای مسالمت آمیز بسته اند، به این نکته پی خواهند برد که به سمت چه پرتگاهی رفته اند. برای جلوگیری از خطراتی که از سوی صهیونیست ها، عرب ها و فلسطینیان را تهدید می کند باید افراد در حساب و کتاب های خود تجدید نظر کنند و این باور را در ذهن خود جای دهند که تنها راه مقابله با برنامه های رژیم صهیونیستی و مهار عربده جویی های این رژیم، تعیین یک خط مشی و استراتژی واحد در جهان عرب است ؛ البته در این استراتژی جدید باید از تجربه رابطه با اشغالگران قدس درس گرفت، تجربه ای که نشان می دهد هر چقدر با تساهل و تسامح با صهیونیست ها برخورد شود، خودسری های آنها و نیز رفتار تحقیر آمیزشان نسبت به عرب ها بیشتر می گردد. ضمنا برای جلوگیری از خطراتی که از سوی صهیونیست ها وجود دارد، باید فلسطینیان دست وحدت به هم دهند و یک استراتژی فعال و مبتنی بر مبارزه برای خود انتخاب نمایند.
سمیر جبور
منبع :مرکز اطلاع رسانی فلسطین
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید