جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به آثار شاعران جوان


‌● یک نکته از این معنی
▪ مصطفی محدثی خراسانی
▪ ذکر مزامیر
▪ چاپ اول ۱۳۸۸
▪ ناشر: سوره مهر
▪ سروده: حافظ ایمانی
۱) بگذارید سخنمان را پیرامون شعر حافظ ایمانی، با این غزل از او سر بیاندازیم:
طوطی طوطی گویا، گویا طوطی، یا طوطی گو، اسرارم کو
شیرین شکنت مگر نبودم، هان ای شکر منقارم کو؟
پیاله گیر توام نگارا، گلاب اطراف عطر مارا
گره شمردم، گره شما را، گره گشایی در کارم کو؟
به حلق و حلقه، به دار گیسو، به دور شب در مدار گیسو
به سوی بی سمت و سار گیسو، دست انگیزم، دستارم کو؟
دربازار آذر می کوبم، تو به رقص آیی زر می کوبم
پر می سایم زر می کوبم، ای دیو و پری دیوارم کو؟
تمارم کن، عمارم کن، هی در این شهر آزارم کن
حیدر گشتی، کرارم کن، کرارم کو؟ کرارم کو؟
به سبک خنده، به کسب قهقه ، به ناگهان من به مرگ ناگه...
ترنج مابه، ترنج ما به، که وهبه وهم آ، وحی آرم کو؟
وان یکادالذین مستم، گشاده رویی گشاده دستم
قصیده نوشم، غزل پرستم، من سیمرغم، عطارم کو؟
چگور غلغل چغانه ام کن، فسون گریز از فسانه ام کن
شبان چنگ شبانه ام کن، موسیقی طورم تارم کو؟
رمیده صیدم، پریده پلکم، بریده نافم، دریده کلکم
وفاق انفس، نفاق سلکم، حزب اللافان، انصارم کو؟
به خرق عادت، دریده خرقه، فقیر بی اعتنا به فرقه
هزار قیسم، هزار بلقیسم، پس یارم کو؟ یارم کو؟
سپرده ام سر به سر سپردن، قمار آغشته بار بردن
سپاه لعنت، به لحن مردن سربازیدم، سردارم کو؟
به الست و برب بلی گفتم، به دو گنبد سرخ طلا گفتم
به تکثر کرب و بلا گفتم: ای مجبوران، مختارم کو؟
من باربدی بربط شکنم، شوخی نکند شاخی که منم
نفسی شمس ار تابد دهنم، دشنام جهان دشوارم کو؟
خلصنا یا عشق از جانم، اللهم ارزقنا آنم-
را جستی، اما انسانم کو؟ دادارم کو؟ دارم کو؟
۲) یکی از مقبول ترین و مورداتفاق نظرترین تعریف های شعر در نقد ادبی معاصر می گوید:
«شعر درآمیختگی عاطفی اندیشه و تخیل است در زبانی فشرده و آهنگین.
براساس این تعریف مؤلفه های شکل دهنده جوهره یک شعر عبارت اند از: عاطفه، اندیشه، خیال، ایجاز و موسیقی، که برخی از این مؤلفه ها دلالت بر محتوای شعر دارند و برخی دلالت بر شکل آن. نکته مهم و اساسی دیگری که در این تعریف با قاطعیت تمام مطرح شده این است که وقتی این عناصر می توانند پی افکننده جوهره شعر باشند که با هم به بلوغ درآمیختگی رسیده باشند، به عبارت دیگر شعری به ساحت کمال نزدیک تر است که از تمامی این عناصر بهره مند باشد آن هم با قید درآمیختگی، یعنی هیچکدام از این عناصر غلبه بارزی در سایر عناصر در شعر نداشته باشد و صدالبته این تعریف به نظر می رسد در بین قالب های شعر فارسی بیشترین تطبیق را با غزل داشته باشد که از هر زاویه ای که به فرم و محتوای آن نگاه می کنیم جلوه های تعادل و تناسب را در آن جلوه گر می بینیم و غزل خواجه شمس الدین حافظ نمونه کامل غزل با این تعریف است.
۳) حافظ ایمانی به گواه مجموعه شعرش و در مقایسه ای که بین شعرهای او از منظر قالب انجام می دهیم بدون تردید غزلسرا است و این قالب عرصه جولان اندیشه و تخیل اوست.
اما غزل ا و با تعریف و نمایی که در سطور بالا از غزل ارائه کردیم تطبیق ندارد.
۴) در سال های اخیر جریانی در بین چند تن از شاعران خراسانی رواج پیدا کرده است که امروز از آن به عنوان «مکتب مشهد» یاد می کنند، اینجا مجال آن نیست که به تمام خصوصیات این جریان بپردازیم اما یکی از بارزترین ویژگی آن که به کار ما در بررسی شعر حافظ ایمانی هم می آید غلبه موسیقی حاصل از تکرار بر سایر عناصر شعر در این جریان است، نگاهی به چند بیت از یکی از غزل های «خسرو نوربخش» که از پیشگامان این جریان است، این ویژگی را آشکار می کند:
الا یاسا الا یاقی الایاها، الایا ایها الساقی
و ساهاقی و ساقی ها و یا هایا الایا ایها الساقی
و آ، سالا قی آساقی و لا ای ساقی آهایا و ساقی سا
قی ای سالا ولاهاو و ساقی آ الا یاایها الساقی
الا ای قی و آساها و یا آسا قی ای ساقی وقی ساو
الایا ای الاهاقی و ساقی سا الایاا یهاالساقی...
موسیقی در غزل حافظ ایمانی سیطره چشمگیری بر سایر عناصر شعر دارد، به گونه ای که در مواجهه با اکثر این غزل ها و یا حداقل بیشتر ابیات شعر او چیزی که پس از خواندن شعر دستگیر مخاطب می شود طنین واژگان و هماوایی ها و مقارنات لفظی است، غزلی که در آغاز این نوشته آمده است از نمونه های موفق غزل حافظ ایمانی با این وصف است و ایضا این ابیات و مصاریع که به زعم من متأثر از همان جریان «مکتب مشهد» است:
سه پرسه ضلع مثلث شد، سپس صلیب مقدس شد
بساط هجر منقص شد، که این شکار شکر دارد
سراز سرایش سر سنگین، قمر قریب و قدر غمگین
قسم به طعم فلسطین، تین، طواف کعبه حجر دار
هرکس که لب آغشته شاتوت شراب است
مهمان حنا بندی آیینه و آب است
شکر است و شکر قند و شکر بند و شکر خند
تاپسته شکوفا شود از غنچه لبخند
ایتهاالنفس المطمئنه، از نفست برخوردارم کن
سلمان مسلمانی هستم، مقداد بلا مقدارم کن
تذهیب سرخ و مشکی ناسوت را لاهوت کن
قالیچه را شاتون کن در کاشی کاشان من
۵) شعر حافظ ایمانی عرصه جولان نام ها و نشانه های تاریخی و مذهبی و عرفانی است که از آن جمله اند: «اسرافیل، منصور، شهید اول و ثانی، رمل، جفر، بایزید، شبلی، جنید، بوالحسن، سیاوش، خرقان، صنعان، قونیه، مزامیر، یحیی، داود، ماهان، بسطام، نیل، بیستون، نیشابور، روح القدس، بغداد و... اما نکته اینجاست که جریان غلبه موسیقی الفاظ بر سایر عناصر شعر موجب شده است، حضور بسیاری از این نام ها و نشانه ها در شعر حافظ ایمانی حاصل همین فریفتگی موسیقی و مناسبات آن باشد تا اینکه واقعا کارکردی تلمیحی و مبتنی براساس اندیشگی داشته باشد، مرور این چند نمونه ما را به این واقعیت واقفتر خواهد کرد:
طاق کسری طاق بستان های قحطی زاربود
بار میلاد تو درهر سال باران می شود
گفتند نهان باید، ما نیز نهان کردیم
من ماندم و عشق تو در گوشه پستوها
مرا ببوس مسیحای دختران تغزل
مرا شهید لبت یا صلیب عز و جل کن
مرا به سمت ریاضت کشان هند بچرخان
مکان ملهمه طی شد، هوای تاج محل کن
آینه عود را آیه داود را
چهچهه رودها گردش تحریر شد
فل اعوذ بک رب المستی، پلک ها نشسته شد و سنگین شد
خسروانی بزن ای خسرو زهر، تلخی از زهره ما شیرین شد
ما خسروان هیئت بی پرده لطف توایم
گستاخ بسطام تو شد تبریزی خرقان من
البته به مصداق هنرش نیز بگوی نباید برخی استفاده های بجا از این تلمیحات را از نظر دور داشت، از جمله:
همچنان گردن نمی گردانم از فرمانبری
در دلم هر لحظه اسماعیل قربان می شود
صوفی سیمای تو صافی تصویر شد
تذکره نام تو ذکر مزامیر شد
با خنده فرخنده ای تقدیر را برهم زدم
یعنی سعید سعی خود شد طالع فنجان من
تو خاک تربت جامی، تو بسط البسط بسطامی
تب تبریزی شمسی، هلال شهر ماهانی
نویسنده: پل کروگمن
مترجم: فیاض خاک
منبع: نیویورک تایمز
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید