چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آرایش نیروهای سیاسی از ابتدای انقلاب تاکنون


آرایش نیروهای سیاسی از ابتدای انقلاب تاکنون
ایران، بعد از انقلاب سال ۵۷ شاهد تقابل جناح های سیاسی مختلف و در مقابل، اتحاد گروه های متفاوت حول محوری مشترک بود. در این اتحاد ها و گسست ها، صف بندی های جدیدی ایجاد می شد و بین دو یا چند جریان خط کشی شفافی ترسیم می شد.
از رودررویی اسلام گرایان با نیروهای غیرمذهبی در اوایل انقلاب گرفته تا انشقاق بین جناح چپ و راست اسلامگرا از سال ۱۳۶۰ تا ۶۸ و سپس ظهور راست مدرن تا سال ۷۶ و بعد ازآن نیز ورود مفاهیم توسعه سیاسی به گفتمان حکومت و قدرت گرفتن اصلاح طلبان در مقابل محافظه کاران و بالاخره ظهور اصولگرایان و آغاز صف بندی جدید در دو سوی مفهوم«دموکراسی» همه تحولات سیاسی ۲۸ سال عمر نظام جمهوری اسلامی است.
● اسلامگرایان /غیر مذهبی ها (بهمن۱۳۵۷-۱۳۶۰)
در انقلاب سال ۵۷ گروه های مختلف با ایدئولوژی های متفاوتی حضور داشتند. از اسلامگرایان گرفته تا سکولارها و از لیبرال ها تا سوسیالیست ها. اما نفوذ هیچ گروهی به اندازه اسلامگرایان طرفدار روحانیت در بین توده مردم نبود و از این رو انقلاب سال ۵۷، انقلاب اسلامی نام گرفت و نظام جایگزین رژیم سلطنتی، نظام جمهوری اسلامی.
بعد از استقرار نظام جدید بود که بین نیروهای انقلابی اولین شکاف ایجاد شد.حسین بشیریه در کتاب «دیباچه یی بر جامعه شناسی سیاسی ایران» شکاف بین نیروهای انقلابی را شکاف نیروهای سنتی و مدرن در قالب دو گرایش عمده اسلامی و غیراسلامی عنوان می کند. بشیریه با تقسیم نیروهای انقلابی به چهار بلوک سیاسی«احزاب غیرلیبرال و بنیادگرای متعلق به طبقه روحانیت سیاسی »، «احزاب و گروه های سکولاریست و لیبرال متعلق به طبقه متوسط جدید»، «گروه های اسلامگرای رادیکال متعلق به بخشی از طبقه روشنفکران و تحصیلکردگان» و«احزاب هوادار سوسیالیسم»، گروه اول را در زمره اسلام گرایان قرار داد و سه گروه دیگر یعنی لیبرال ها، اسلام گرایان رادیکال و سوسیالیست ها را در زمره غیراسلامی ها. (به عقیده بشیریه اسلامگرایان رادیکال به تفسیر فقهی از حکومت اسلامی اعتقاد نداشتند و قائل به تلفیق دین و دولت نبودند.)
لیبرال ها و سکولارها شامل گروه ها و احزابی مانند جبهه ملی، نهضت آزادی و چند حزب کوچک دیگر بودند که به نظام بازار آزاد و بخش خصوصی در اقتصاد و دموکراسی پارلمانی اعتقاد داشتند و مخالف حکومت دینی بودند. این گروه ها تنها شش ماه توانستند در راس قدرت دولت انقلابی قرار بگیرند. معروف ترین چهره های این جریان مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی، یدالله و عزت الله سحابی، کریم سنجابی، داریوش فروهر و ابراهیم یزدی بودند.
عمده ترین گروه بلوک اسلام گرایان رادیکال نیز سازمان مجاهدین خلق بود و بعد از آن هم جنبش مسلمانان مبارز به رهبری حبیب الله پیمان. به نوشته حسین بشیریه این دسته از احزاب گرایش های شبه سوسیالیستی و غرب ستیزانه داشتند و سنت اسلامی را به شیوه یی انقلابی تعبیر و تفسیر می کردند.
شعار آنها «دموکراسی شورایی» یعنی«استقرار شوراهای اسلامی» بود و مخالف مالکیت خصوصی بودند. به نوشته بشیریه «سازمان مجاهدین مخالف حکومت دینی و خواستار برقراری حکومتی ائتلافی مرکب از احزاب اسلامی و رادیکال بود.» این جریان بیش از همه متاثر از علی شریعتی بود و اعتقادی به حکومت روحانیت نداشت. سازمان مجاهدین خلق از همان ابتدا سر ناسازگاری گذاشت و سپس با به دست گرفتن اسلحه و به راه انداختن ترورهای مختلف، گروهی معاند و منافق شناخته شد و با قهر انقلابی نظام جدید روبه رو شد.
سوسیالیست ها هم سومین بلوک نیروهای غیراسلامی بودند. این جریان شامل گروه های کوچک و بزرگ زیادی می شد که به رغم تعداد زیادشان اما پایگاه بزرگی در قیاس با نیروهای اسلامگرا در بین توده های مردم نداشتند. سازمان فدائیان خلق، حزب توده، پیکار، طوفان و چند گروه کوچک دیگر از جمله گروه های چپگرا بودند که به دلیل ماهیت ایدئولوژیک شان طبیعتاً جایی در بین نظام جدید نداشتند.چند سالی بیشتر طول نکشید که قدرت در راس نظام جمهوری اسلامی یکدست شد و اسلام گرایان به خاطر برتری موقعیت اجتماعی شان بر سایر گرایشات دیگر غلبه یافتند. تا اینکه سال ۱۳۶۰ رسید.
● چپ / راست (۱۳۶۸-۱۳۶۰)
با استقرار ایدئولوژی جدید، شکاف جدیدی نیز بین نیروهای انقلابی اسلامگرا ایجاد شد. شکافی که عمیق نبود و بشیریه آن را در درون طبقات سنتی معرفی می کند. به نوشته بشیریه جناح راست گرایش«اشرافی- بازاری- سنتی» داشت و جناح چپ گرایش«خرده مالکانه - رادیکال - سنتی». روحانیت مبارز، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه تجار و اصناف جزء راست سنتی شناخته می شدند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، مجمع روحانیون مبارز، دفتر تحکیم وحدت و خانه کارگر جزء چپ سنتی.
نقطه اختلاف این دو جریان اسلامگرا بیشتر بر سر مفاهیم اقتصادی بود تا سیاسی. به عبارتی اگر در صف بندی اول مساله اسلام سیاسی و نوع حاکمیت جدید محل اختلاف بود و مساله ولایت فقیه و حکومت اسلامی گروه های انقلابی را در دو سوی این مرزبندی قرار داد از سال ۱۳۶۰ و یکدست شدن حاکمیت نیروهای اسلامگرا تقابل نیروها به خاطر مسائل اقتصادی بود. راست های سنتی به مالکیت خصوصی و عدم کنترل تجارت داخلی و خارجی معتقد بودند و چپ های سنتی نیز طرفدار اقتصاد دولتی بودند و بسیار بیشتر از رقیب ضدامپریالیسم و مخالف امریکا بودند و از این رو بود که عده یی از دانشجویان اسلامگرا سفارت امریکا را اشغال کردند. عملی که اگرچه مورد حمایت امام و روحانیت چپگرا بود اما در ابتدا چندان مورد موافقت روحانیت سرشناس راست قرار نگرفت.
تا سال ۱۳۶۸ عرصه سیاسی ایران محل منازعه این دو گرایش بود که اولی (راست ها) در شورای نگهبان قدرت داشتند و دومی (چپ ها) در قوه مقننه و قوه مجریه. در این سال ها دو روزنامه بزرگ اطلاعات و کیهان در دست چپ ها بود و روزنامه تازه تاسیس رسالت به عنوان تریبون راست ها تریبون اپوزیسیون داخل حکومت شد. در این سال ها قدرت اجرایی به لحاظ حمایت امام خمینی (ره) از جناح چپ در دست این گرایش بود. اما با رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی و پایان جنگ ایران و عراق آرایش سیاسی نیروها و هرم قدرت دستخوش تغییراتی شد.
‌● راست سنتی / راست مدرن / چپ (۱۳۷۶-۱۳۶۸)
در افول چپ ها، این راست مدرن بود که با حمایت هاشمی رفسنجانی در عرصه سیاست کشور سر برآورد. ظهور راست مدرن ضرورت جامعه پس از جنگ بود. برای اولین بار در انقلاب تجمل گرایی وارد زندگی مردم شد. راست مدرن درصدد خصوصی سازی برآمد و هدفش را سازندگی عنوان کرد اما بی توجه به توسعه سیاسی. هرچند با روی کارآمدن این جریان فضای سیاسی نیز بازتر از گذشته شد.
چه آنکه دیگر ایران در هنگامه جنگ نبود و هم ضرورت زمانه اینگونه می خواست. راست مدرن هم با چپ ها همکاری کرد و هم با راست های سنتی. از این رو کابینه های سیاسی و فرهنگی اش را به چپگرایانی از جمله سیدمحمد خاتمی، عبدالله نوری و مصطفی معین سپرد و کابینه های اقتصادی اش را نیز به راست های سنتی.
اما کابینه دومش اینگونه نبود و فشارهای راست سنتی کار خود را کرد و کابینه دوم هاشمی یکدست تر شد، شامل راست های مدرن و سنتی. نقطه اختلاف راست مدرن و راست سنتی با چپ ها بر سر مواضع اقتصادی و حتی دیپلماسی خارجی بود. چپ ها با دو شعار«عدالت» و«آزادی» هم به سیاست های بازار آزاد دولت هاشمی انتقاد داشتند و هم راست ها را به خاطر تلاش برای نزدیکی به امریکا یعنی همان «امپریالیسم جهان خوار» ملامت می کردند. راست های سنتی مواضعشان را از طریق روزنامه کیهان و روزنامه رسالت اعلام می کردند و راست های مدرن از طریق روزنامه های تازه تاسیس همشهری و ایران. چپ ها نیز انتقادشان را از تنها روزنامه همسوی خود یعنی سلام منتشر می کردند. انتقاداتی که حتی باعث برخورد جدی دولت با این جریان شد و عباس عبدی نویسنده روزنامه سلام را به زندان افکند.
حسین بشیریه در توصیف این سه جریان می نویسد؛«نیروهایی که به عنوان سنت گرا و محافظه کار توصیف می شوند نظام سیاسی را به سوی قطب دموکراسی صوری سوق می دهند غ...ف از سوی دیگر مجموعه نیروهایی که جناح اصلاح طلب (چپ) را تشکیل می دهند نظام سیاسی را دست کم به سوی نوعی شبه دموکراسی در چارچوب کلی نظام سیاسی پیش می برند.»خلاصه آنکه راست سنتی با ابزارهایی که داشت توانست دولت هاشمی را تحت نفوذ خود قرار دهد و حائز اکثریت کرسی های وزارت شود.
این جریان از آنجا که ریشه در بازار داشت طرفدار اقتصاد بازار آزاد بود اما با هرگونه نوگرایی مذهبی و فرهنگی مخالفت می کرد. نوگرایی هایی که در مجله کیان و ایران فردا تبلیغ می شد تا اینکه دو دوره دولت راستگرای هاشمی رفسنجانی به پایان رسید.
● اصلاح طلب / محافظه کار (۱۳۸۴-۱۳۷۶)
چپ های خانه نشین شده در زمان رکود به مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری تحت ریاست آیت الله موسوی خوئینی ها رفتند و سال ها را به مطالعه و تحصیل در آنجا و دانشگاه های غربی گذراندند. نتیجه این مطالعات آشنایی بیشتر آنان با مفاهیم غربی مانند توسعه سیاسی، جامعه مدنی و دموکراسی شد.
چپ ها که در نوع نگاه و نگرششان تغییر ایجاد شده بود یاران جدیدی را نیز به خود دیدند؛ راست های مدرن که در دولت هاشمی فرصت خوبی برای اندوختن تجارب مدیریتی یافتند. حزب شاخص این جریان کارگزاران سازندگی بود که در کنار احزاب چپگرایی مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و مجمع روحانیون مبارز و همراه با چهره های سرشناس این جریان مانند مهندس میرحسین موسوی در هفتمین انتخابات ریاست جمهوری از سیدمحمد خاتمی حمایت کردند و بعد از پیروزی نیز در ائتلافی ۱۸ گانه نام جبهه دوم خرداد را بر خود نهادند.
در مقابل نیز گروه های همسو قرار داشتند که کاندیدایشان ناطق نوری بود و از آنجا که طرفدار حفظ وضعیت موجود بودند محافظه کار لقب گرفتند. در ۸ سال دولت اصلاح طلب خاتمی (۸۴-۷۶) در یک سو احزابی مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت، کارگزاران سازندگی، مجمع روحانیون مبارز، دفتر تحکیم وحدت و... قرار داشتند و در دیگر سوی میدان رقابت، احزابی مانند هیات موتلفه اسلامی، جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، جامعه اسلامی مهندسان و ... حضور داشتند.کابینه اول دولت خاتمی درست برخلاف دولت هاشمی تمام توجهش را به توسعه سیاسی و فرهنگی مبذول داشت و چندان توجهی به توسعه اقتصادی نکرد. هرچند که تورم تا حدودی کنترل شد و صندوق ذخیره ارزی بعد از سال ها احیا شد اما این تحولات در عرصه سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بود که ملموس تر بود.
از انتشار ده ها روزنامه منتقد و مستقل و تاسیس احزاب مختلف و عرضه محصولات سینمایی، موسیقی و کلاً هنری و فرهنگی که تا قبل از این می بایست خواب صدور مجوز می دیدند از دستاوردهای این دوره بود. در مقابل نیز محافظه کاران با ابزارهایی که در دست داشتند دولت اصلاح طلب را با بحران روبه رو ساختند. این بار دعوا بر سر تحقق جامعه مدنی و مفهوم مردمسالاری بود اما تعطیلی ده ها نشریه، به زندان رفتن ده ها فعال سیاسی و ردصلاحیت اصلاح طلبان در انتخابات خبر از فرا رسیدن دوره دیگری می داد. سوم تیر ۱۳۸۴ آغاز این دوران جدید بود.
● اصولگرا / دموکراسی خواه (۰۰۰- ۱۳۸۴)
آنها که زمانی بازوی اجرایی محافظه کاران بودند و سال ها پیش نیز گردانندگان نشریه عصر ما (ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران) به اشتباه از آنها با عنوان چپ جدید نام برده بودند در انتخابات دومین دوره شوراها با چراغی خاموش وارد عرصه قدرت شدند. این جریان جدید که گام دوم را در انتخابات مجلس هفتم نیز با موفقیت برداشت یک سال بعد، در انتخابات ریاست جمهوری نهم نیز موفق بود و کاندیدایش را بدون حمایت هیچ حزبی و تنها در چند روز آخر به پیروزی رساند.
بعضی ها این جریان را راست رادیکال خواندند اگرچه تمایلات شدید دولتی در عرصه اقتصاد داشت و از این جهت به چپ ها نزدیک تر بود. بعضی ها نیز این جریان را اقتدارگرا یا بنیادگرا نامیدند اما خودشان ترجیح دادند از آنها با عنوان اصولگرا و آبادگر یاد شود. کاندیدای این جریان تنها کاندیدایی بود که در زمان تبلیغات انتخاباتی شعار دموکراسی نداد و تنها بر انقلابی در ساختار اقتصادی و مدیریتی تکیه کرد. جوانان برخاسته از مساجد در قالب گروه هایی مثل انصار حزب الله، جمعیت ایثارگران، آبادگران و بسیج توانسته بودند پس از ۲۸ سال تمام قدرت را به دست بگیرند و برای اولین بار حاکمیت یکدستی را به وجود بیاورند.
جریانی که هیچ نسبتی با دموکراسی ندارد و در عرصه اقتصاد به فکر توزیع درآمد نفت و بزرگ تر کردن دولت در تمام عرصه هاست تا نظارت بیشتری به عرصه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی داشته باشد. اینگونه بود که صف آرایی نیروهای سیاسی در دو سوی مرزی به نام دموکراسی شکل گرفت.
یک طرف مرز اصولگرایان قرار داشتند که بنا به سنت فکری رهبر معنوی شان یعنی آیت الله مصباح یزدی حاکمیت را حق الهی می دانستند و مشروعیت را نیز برآمده از خدا و مقبولیت را از مردم و در طرف دیگر مرز نیروهایی بودند که می گفتند؛ «صدای مردم صدای خداست.» اما با قدرت گرفتن جناح رادیکال محافظه کاران ( اصولگرایان) از آن سو هم طیف رادیکال اصلاح طلبان فعالیت بیشتری از خود نشان دادند. در دوران سکوت احزاب اصلاح طلب که صرفاً در دوران انتخابات به جنبش و جوش می افتادند این رادیکال های دموکراسی خواه بودند که تجمع برگزار کردند و بیشتر از گذشته فعالیت داشتند. در جناح محافظه کاران نیز، این اصولگرایان بودند که با تجربه ها را کنار زدند و یکه تاز قدرت شدند اما در جناح اصلاحات اوضاع تا حدودی فرق می کرد.
دموکراسی خواهان به دو گروه جمهوریخواهان و مشروطه خواهان تقسیم شدند، گروه اول سکولار هستند و گروه دوم دینی. جمهوریخواهی را اکبر گنجی تبلیغ می کند و مشروطه خواهی را سعید حجاریان. اما اگرچه این موضوع (جمهوریخواهی / مشروطه خواهی) در روزنامه ها مطرح شد اما به گفته بسیاری از صاحب نظران طرح چنین موضوعی بسیار زود بود. تقی رحمانی از فعالان ملی - مذهبی می گوید؛ «مساله امروز ما مساله انتخاب جمهوریخواهی یا مشروطه خواهی نیست. ما امروز بر سر مساله دموکراسی خواهی مانده ایم. ابتدا باید به دموکراسی برسیم بعد چنین موضوعاتی را طرح کنیم. با طرح زودهنگام این موضوعات راه اصلی فراموش می شود و به هدف نخواهیم رسید.»
اینگونه است که حتی اگر کارگزاران خود را لیبرال مسلمان بخواند و مشارکت و ملی - مذهبی ها سوسیال دموکرات و یا نهضت آزادی خود را لیبرال سکولار بنامد و سازمان ادوار دانش آموختگان داعیه سکولاریستی داشته باشد بازهم هدف اولیه همه آنها «دموکراسی» است و از این روست که هنوز به طور گسترده جنگ ایدئولوژی ها درنگرفته است و دعوا بر سر لیبرال بودن یا مارکسیست بودن نیست. این روزها مرزبندی حول محور دموکراسی است.
در یک سو اصولگرایان و محافظه کاران قرار دارند و در دیگرسو اصلاح طلبان با هر گرایش و تفکر ایدئولوژیک. نیروهایی که می توان نام دموکراسی خواه بر آنها نهاد. حال چه یکی معتقد به دموکراسی مشروط باشد چه آن یکی معتقد به دموکراسی ناب. چه یکی در فکر دموکراسی مینی مال باشد و چه آن یکی در فکر دموکراسی ماکسیمال. فعلاً در جناح اصلاحات همه گروه ها بر سر یک موضوع توافق دارند؛ «دموکراسی و حکومت مردم بر مردم»، حتی اگر هنوز ضرورت اتحاد را درک نکرده باشند.
بابک مهدی زاده
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید