سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


شهرت، ثروت، تهمت


شهرت، ثروت، تهمت
اگر از سینمای قبل از انقلاب که تنها یک فیلمش دارای شخصیت اصلی با حرفه ستاره سینما بود بگذریم، این رقم در سینمای پس از انقلاب به تعداد ۱۰ فیلم می‌رسد که البته آغاز آن از سال ۱۳۷۱ با فیلم هنرپیشه (محسن مخملباف) شکل گرفت. آنچه در سال‌های بعد، فیلم‌های ایرانی در ارتباط با ستارگان سینما مطرح ساختند، مخملباف یکجا در این فیلم مرور کرده بود. از دردسرهای مربوط به شهرت در کوچه و خیابان گرفته تا از هم‌گسیختگی خانوادگی؛ اما آنچه بیشتر در این فیلم جلوه داشت، مفاهیم پنهان‌تری بود که بیش از آن که بحث ستاره سینمایی را نشانه رود، شمایل هنرمند در یک نظام و محیط محدودکننده را ترسیم می‌کرد که از دل آن، همان دغدغه‌های مربوط به جبر و اختیار و حوزه اختیار انسان (هنرمند) را تداعی می‌ساخت. از همین رو مواردی از قبیل عشق و تجدیدفراش و عقیم بودن و... صرفا در لایه‌ای ظاهری منسوب به ستاره سینما می‌شد و در عمق خود حکایت از موقعیت بغرنج فردیت انسان هنرمند در چارچوبی بسته می‌کرد. چهار سال بعد عباس رافعی با فیلم راز مینا، بار دیگر شخصیتی را با مشغولیت ستاره سینما در پرده سینما ترسیم کرد، منتها این بار این ستاره زن بود و قبل از آن که گرفتاری‌هایش معطوف به حرفه یا خانواده‌اش باشد ناظر به قرار گرفتن در یک موقعیت سیاسی می‌شد؛ نکته‌ای که به سهولت سستی منطق ستاره بودن این شخصیت را در این فیلم رقم می‌زد. در سال ۱۳۷۶، ضیاالدین، باد و شقایق را ساخت که شخصیت اصلی‌اش ستاره‌ای معتاد است که با وجود تصمیمش مبنی بر ترک اعتیاد با کمک ستاره‌ای دیگر که پیشکسوت است، نهایتا به دلیل ابتلا به بیماری ایدز می‌میرد. این فیلم تلخی کم و بیش واقع‌گرایانه‌ای را در مورد برخی ستارگان بیان می‌داشت که البته به دلیل حاشیه‌مند شدن آن، چندان بازتاب پیدا نکرد.
اما مزاحم (سیروس الوند، ۱۳۸۰) چنین نبود و با تصویرسازی از مشکلات خانوادگی یک ستاره سینما، هم توانست با استقبال مخاطبان مواجه شود و هم یک جور اعاده حیثیت از این قشر به عمل آورد و بهتان متداولی را که در سست بودن ساختار نظام خانوادگی آنها جاری است رد کند. یک سال بعد امیرشهاب رضویان در فیلم تهران ساعت ۷ صبح،‌موقعیتی عجیب را برای یک ستاره سینما خلق کرد و یک پلیس راهنمایی و رانندگی را به عنوان عاشق و شیدایی که حاضر است برای این ستاره خودکشی کند قرار داد. این جا هم باز هویت ستاره بودن چندان اصل نیست و معطوف به درونمایه‌های تماتیک دیگری است. شکلات (افشین شرکت، ۱۳۸۳) با این که مثل فیلم هنرپیشه از نام واقعی بازیگر فیلمش برای نامگذاری شخصیت داستان استفاده کرده است، اما در واقع هیچ ارتباطی با هویت ستارگی این آدم برقرار نمی‌سازد و بیشتر یک جور توطئه خانوادگی علیه یک شخص را که می‌توانست به جای ستاره سینما مثلا خواننده باشد روایت می‌کند.
در فیلم گل‌یخ (کیومرث پوراحمد، ۱۳۸۳) اتفاقا طرف، اول خواننده است و بعدا ستاره سینما می‌شود، اما باز این شهرت ستارگی بیشتر عاملی است برای پیشبرد روایت داستان و ترسیم منطق سببیت جهت رویارویی آدم‌های از هم دور افتاده تا مثلا شخصیت‌پردازی و هویت‌نگاری یک ستاره سینما. در واقع مثل فیلم‌های قبلی (شکلات، مزاحم، هنرپیشه) شهرت و ثروت دو ویژگی اصلی ستاره سینما در این اثر به چشم می‌آید و نه چیز دیگر. منتها این جا هم ستاره سینما مثل همان فیلم‌های یاد شده معتقد به چیزهایی از قبیل مرام و اصالت خانواده و شرافت است تا آن بدبینی تاریخی نسبت به ستارگان برطرف شود. در پیشنهاد ۵۰ میلیونی (مهدی صباغ‌زاده، ۱۳۸۴)‌ باز همین شهرت است که کار دست ستاره سینما می‌دهد و او را به عنوان گروگان نزد آدم‌ربایانی که نیاز به ۵۰ میلیون تومان دارند ترسیم می‌کند، اما این بار ستاره مزبور، ثروت ندارد و از همین جهت آن مبلغ نیز تامین نمی‌شود و با ورود پلیس به ماجرا، سارقان کشته می‌شوند.
تفاوت دیگر آن است که این ستاره در آغاز چندان با واقعیات پیرامون کاری ندارد و در طول مسیر است که شناخت جدیدی از دنیا به دست می‌آورد. اما جدی‌ترین فیلم سینمای ایران که به بحث ستاره پرداخته است، فیلم ستاره است (فریدون جیرانی، ۱۳۸۴) است. قسمت پیشین این فیلم به موضوع هنروران و قسمت پسین آن به موضوع پیشکسوتان فراموش‌شده اختصاص دارد و در واقع همین قسمت میانی است که به صورت اساسی وارد مبحث ستاره سینما می‌شود اگرچه در آن قسمت‌های ماقبل و مابعد نیز جریان‌هایی از قبیل رواج فساد و یا فقر و... مطرح می‌شود. در ستاره است، با یک ستاره مونث روبه‌رو هستیم که از آغاز تا فرجام فیلم با انگاره‌های پیرامونش مواجه است، انگاره‌هایی که براساس هنجارهای اجتماعی از پیش تعیین شده شکل گرفته است و ستاره سینما را دائما در معرض تهمت قرار می‌دهد. نقش‌آفرینی این ستاره در کسوت یک زن موادفروش یک جور تعامل عینی بین واقعیت و ذهنیت برقرار می‌سازد و حضور ستاره در منزل زن دیوانه، شمایلی تخیلی و وهم‌آلود از یک قضاوت متداول اجتماعی در نسبت با ستارگان خلق می‌کند؛ شمایلی که بستر نمادینش در سکانس آخر فیلم و مواجهه پلیس با بازیگر روبه واقعیت بیرونی می‌برد. توفیق اجباری (محمدحسین لطیفی، ۱۳۸۶) آخرین حلقه از این زنجیره ده‌گانه است که حال و هوایی کمدی از ارتباطات خانوادگی یک ستاره سینما می‌آفریند و باز همان دردسرآفرینی شهرت، بازار داغ شایعات، ایجاد حساسیت‌های عاطفی و... را پیش می‌کشد. اما به نظر می‌رسد چنین تصویری بیش از آن که مبتنی بر حقایق و واقعیت‌ها باشد، همچنان به صورتی متناقض از شمایل ذهنی ستاره در نزد مردم بهره می‌گیرد.
□□□
▪ چند نکته:
۱) در این یادداشت تنها به فیلم‌هایی اشاره شد که شخصیت اصلی‌شان ستاره سینما بود. از این رو آثاری از قبیل دو فیلم با یک بلیت (داریوش فرهنگ) یا شام عروسی (وحید ابراهیم‌زاده) مورد اشاره قرار نگرفته‌اند.
۲) از بین این ده فیلم، ۳ ستاره زن و مابقی مردند: بازتابی پرمعنا از مناسبات سینمایی ما.
۳) محمدرضا گلزار و خسرو شکیبایی هریک دو بار نقش ستاره سینما را ایفا کرده‌اند.
۴) محمدرضا گلزار، اکبر عبدی و امین حیایی در فیلم‌های توفیق اجباری، هنرپیشه و شکلات از نام‌های حقیقی‌شان استفاده شده است، برای آنکه داستان فیلم داستان زندگی‌شان باشد.
۵) شهرت، رفاه، در مظان اتهام بودن و آشفتگی زندگی خانوادگی مهم‌ترین نمود موقعیت ستاره‌های سینمایی در فیلم‌های ایرانی است.
مهرزاد دانش
منبع : شهروند امروز


همچنین مشاهده کنید