شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

هایدگر و معناداری زندگی در مواجهه با مرگ


هایدگر و معناداری زندگی در مواجهه با مرگ
● درآمد
برای هایدگر هم مانند بسیاری دیگر از فیلسوفان وجودی مواجهه با مرگ امری بس مهم و حیاتی است و اصلاً زندگی انسان در این مواجهه تعریف می‌شود. این مقال به این موضوع از دید هایدگر اختصاص دارد.
چیزی كه مالكیت ما را به زندگی‌مان امكانپذیر می‌كند تجربه دلهره یا دلشوره (Anxiety ) است. تنها دلهره است كه با مشروط بودن نهایی امكانات آنها كه از جهان همگانی اخذ می‌كنیم روبه‌رو می‌شویم؛ مثل قماربازی كه همیشه در دلهره و اضطراب قرار دارد.
تنها چیزی كه به یك قمارباز امكان می‌دهد پس از چند بار باختن دوباره قمار كند، امكان بردن است و به عبارت بهتر قمارباز همیشه در هنگام قمار با دلهره مواجه است و با آن دست و پنجه نرم می‌كند كه فرضاً نكند دوباره ببازم و یا اگر ببرم چنان كنم. بنابراین تنها در دلهره است كه ما به این شناخت می‌رسیم كه پیوسته در برابر فقدان امكان‌های دیگر قرار می‌گیریم و در این صورت اعمال من در هر روز به یك پردازش از داستان زندگی مرا میسر می‌سازد. داستانی كه در هر لحظه می‌تواند كامل باشد. به طور مثال اگر در قمار باختم، زندگی من پس از دلهره یك پردازش خاص آن را می‌كند و اگر در قمار برنده شوم باز پردازش خاص برندگی را انجام می‌دهد و حتی اگر در قمار نه برنده شوم و نه بازنده باز یك پردازش خاص خود را به خود می‌گیرد. اما دلهره را از مثال قمار كمی وسیع‌تر می‌گیریم به جایگاه مرگ یعنی پایان زندگی. در اینجاست كه دلهره یا دلشوره ما را به محض بودن به سوی مرگ می‌آورد. البته لازم به ذكر است كه مرگ صرفاً به معنای وفات نیست بلكه بیشتر به این واقعیت دلالت دارد كه بودن خود ما بودنی امكانی است و مشروط، یعنی contingent است.
اوج این تفكر به آنجایی می‌رسد كه در مواجهه با مرگ، ما را اینگونه هدایت می‌كند كه هر لحظه چنان زندگی كنیم كه گویا آخرین لحظه زندگی‌مان است و آخرین فرصت و چه بسا پس از این لحظه، لحظه‌ای را دیگر نتوانیم تجربه كنیم و این مواجهه درجه‌ای از شور و جدیت به زندگی می‌بخشد كه زندگی به صورت طبیعی فاقد آن است.
در واقع با مواجهه با محدودیت زندگی است كه می‌فهمیم هرچیز برای ما ممكن نیست و نیازمند این تصمیم می‌شویم كه زندگی‌ام از تولد تا مرگ كلاً چه صورتی می‌پذیرد یا خواهد پذیرفت. موضع‌گیری درباره مرگ خودم زندگانی را به گونه‌ای سوق می‌دهد كه در هر یك از اعمالم بتوانم شناخت روشنی از مقصد زندگانی‌ام از اینكه چگونه اشیا به عنوان یك كل معقول به نظر آیند، ارائه كنم.
زندگانی كه بدین‌گونه نگریسته شود، معطوف به آینده است و فرد از تباه شدنش در امكاناتی كه بر حسب تصادف خود را به او تحمیل می‌كنند رهایی می‌یابد. رهایی فرد به گونه‌ای است كه می‌تواند برای اولین بار به طریقی اصیل عمل نماید. آن امكانات واقعی را كه پیش از مرگش قرار دارند بفهمد و از میان آنها دست به گزینش بزند.ما امكانات را امكانات چیزی كه بر می‌گزینیم تلقی می‌كنیم و از این رو زندگی‌مان را امری می‌یابیم كه به شیوه خود اجزای آن را به هم پیوند می‌دهیم. البته لازم است در اینجا این نكته را متذكر شویم كه این تصور از اصالت رابطی به احساسات درونی ندارد. زیرا فردی كه اصیل است از روی احساس زندگی نمی‌كند و از روی احساسات خود نیز عمل نمی‌كند. برعكس زیستن و زندگانی او به گونه‌ای است كه زندگی به عنوان یك كل هدف‌دار تلقی می‌گردد.
در این راه باید زندگی خود را ساده‌تر كنیم و چیزهای زائد و فرعی را كنار بزنیم و درگیر تجملات و زرق و برق‌ها نشویم و از شر چیزهایی كه فقط حكم مشغول‌كننده دارند و انسان را به خود مشغول و سرگرم می‌كنند رهایی یابیم. در این راه تنها با داشتن فهمی معقول از آنچه واقعاً امكانات اصلی دازاین است، فرد انسانی می‌تواند به آنچه واقعاً ارزش تعقیب در زندگی را دارد متمركز شود. تنها از طریق چنین تخصیص سرنوشت‌ساز امكانات است كه دازاین برای اول‌بار متفرد individuated می‌گردد و از این رو خود حقیقی می‌گردد. اصیل شدن و یا تفرد یافتن تنها برتری یافتن نسبت به توده مردم و یا تبدیل شدن به یك فرد رها نیست و شخص اصیل امكاناتی تازه بدست نمی‌آورد و علقه یا دلبستگی‌های خود را از جهان قطع نمی‌كند. یعنی مثل یك كشیش یا صوفی و عارف ترك دنیا نمی‌كند و دنیا را ذلیل و پست نمی‌داند. بلكه برعكس فرد اصیل نیز زندگی می‌كند با اشیای جهان اطراف خود ارتباط برقرار می‌كند. او نیز حتی مثل دیگر انسان‌ها می‌تواند دارای زن و فرزند و نیز دیگر ارتباط‌های دیگر باشد. اما چیزی كه مهم است این است كه اصالت شیوه زندگی شخص را دگرگون می‌نماید.
علی فیضی خواه
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید