یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

از "آدم دیوانه" تا "مرد شوریده سر"


از "آدم دیوانه" تا "مرد شوریده سر"
استاد دکتر سید احمد فردید در یکی از جلسات درسگفتارهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی(بگمانم در جلسه مورخ ۴/۹/۱۳۵۹) به قرائت ترجمه ویا گزارش قطعه ای از نیچه پرداخت: "از آن مرد شوریده سر سخنی نشنیده ای......" استاد در حین قرائت توضیحاتی نیز میداد، همچنانکه قبل از شروع قرائت با تبسم توضیح داده بود که این قطعه را به فارسی یکسره(به کنایه در قیاس با فارسی سره) سالهای قبل ترجمه کرده است. پس از جلسه ما ترجمه این قطعه را بدون توضیحات ان از روی نوار برای خودمان پیاده کردیم هرچند بعضی از کلمات برایمان مفهوم نبود و دریغ که اکنون این نوار در اختیار من نیست تا توضیحات استاد را نیز نقل کنم. ترجمه یا گزارش استاد فردید از این قطعه سرانجام در سال ۱۳۸۰ در شماره اول سالنامه موقف بچاپ رسید. هر چند که آقای بهمن خدابخش مدیر مسئول سالنامه مزبور میگوید که متن دست نویس استاد را در اختیار دارد، اما متن چاپ شده علاوه براشتباهات چاپی نارسائیهائی هم دارد که بنظر میرسد با مقایسه با متن پیاده شده از نوار بعضا قابل رفع باشد.
مدتی بعد آقای محمد نورالهی متقبل زحمت شده وبلاگی برای سالنامه موقف راه اندازی کردند و در مورد مطالب این سالنامه منجمله ترجمه قطعه فوق الذکر توضیحات مفیدی دادند. یکی از توضیحات ایشان این بود که این قطعه توسط دکتر آرامش دوستدارنیز ترجمه و در مجله فلسفه ضمیمه مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شماره ۴ پائیز۱۳۵۶ بچاپ رسیده است. در آنوقت ترجمه ایشان برای من نمیتوانست چندان جالب باشد اما چندی بعد در جستجوی مطلب و مقاله در مورد استاد فردید به مصاحبه آقای دکتر آرامش دوستدار با آقای عبدی کلانتری در سایت نیلگون برخوردم و دیدم ایشان با لحنی آکنده از بغض و کینه و حسد که صراحتا علت آنرا نگفته بودند ولی قابل حدس زدن است مطالبی را به استاد فردید نسبت داده اند و در آخر این افتخار را برای خود تثبیت نموده اند که در گروه فلسفه مانع ادامه تدریس استاد فردید پس از بازنشستگی ایشان شده اند!. اینکه فردی مانع بیان و کلام استاد فردید شده باشد چیز جدیدی نبوده، هر چند که موارد قبل از انقلاب آن کمترگزارش شده است. البته من سراغ ندارم که استاد فردید قبل و بعد از انقلاب ذکری آرامش دوستدار بمیان آورده باشد تا ایشان نیز مثل داریوش آشوری تاب از کف داده و استاد را کوبیده باشند.بهر حال با توجه به گفته های آقای دوستدار در آن مصاحبه در مورد استاد فردید، بنظرم جالب آمد، ترجمه آرامش دوستداراز این قطعه را پیدا نموده و با ترجمه سید احمد فردید کنار هم بگذارم تا مبنائی برای مقایسه سطح و عمق دانش و تفکراین دو مدرس فلسفه برای علاقمندان فراهم آید. ترجمه دوستدار در همان سایت نیلگون گذاشته شده – البته به همراه توضیحاتی چند – و عنوان آن "آدم دیوانه" است. مقایسه این عنوان با عنوان ترجمه یا گزارش استاد فردید یعنی "مرد شوریده سر" بخودی خود همه چیز را روشن میکند. آدم دیوانه کجا و مرد شوریده سر کجا. متن ترجمه آقای دوستدار نیزمکانیکی و خشک است که همه شور و هیجان مرد شوریده سر را از او میگیرد. گوئی مترجم از هزار سال سابقه زبان و ادبیات فارسی اطلاع عمیقی ندارد چه برسد به سوابق ماقبل آن. از سوابق تفکراین قوم (بهر عنوان آن) نیز اثری نیست چرا که ممتنع است کسی درکی مناسبی از آنچه وجود آنرا ممتنع میداند داشته باشد. البته نگارنده بضاعت این را ندارد که درباره توضیح و تفسیر آقای دوستدار اظهارنظرکند و یا اینکه توضیح دهد چگونه ترجمه و گزارش استاد فردید میتواند مبدائی برای شناخت هرچه بیشتر و بهتر تفکرنیچه باشد اما برای توضیح اینکه چطور چنین چیزی مقدور است اشاره میکنم به جمله اول این قطعه که آرامش دوستدار آنرا چنین ترجمه کرده است : " نشنیده اید از آن آدم دیوانه که صبح روشن با فانوس افروخته به میدان میدود..." در حالیکه ترجمه استاد فردید چنین است:" – از آن مرد شوریده سر سخنی نشنیده ای ؟ که در پیشین روز روشن چراغی افروخته بود و بسوی آشفته بازاری دویده...". چه تفاوتی است بین "صبح روشن" و "پیشین روز روشن"؟
لازم بذکر است که ترجمه دیگری از این قطعه نیز توسط آقای حمید حسن نژاد – یکی از کسانیکه بمنزل استاد فردید در نیمه اول دهه ۱۳۵۰ رفت و آمد داشتند– با عنوان "مرد خیره سر" درشماره آذر۱۳۵۲ نشریه دانشجویان موسسه آموزش عالی آمار بهمراه مطلبی با عنوان " در احوال نیچه" چاپ شده است.
▪ ترجمه و یا گزارش استاد دکتر سید احمد فردید از قطعه Der Tolle Mensch اثر نیچه
مرد شوریده سر – از آن مرد شوریده سر سخنی نشنیده اید{نشنیده ای}(۱) ؟ که در پیشین روز روشن چراغی افروخته بود و بسوی آشفته بازاری دویده و دمادم فریاد میزد : خدای را جویم! خدای را جویم ! این گفته مرد شوریده سر کسانی را که در آنجا آنها به گرد هم فراز آمده بودند، چون به خدا باور نداشتند به خنده های بلندی واداشت. در این میان یکی میگفت : {پس}مگر خدا گم شده است ؟ و دیگری میگفت: پس مگر او کودکانه به گریزپائی پرداخته است؟ و سومی میگفت: پس مگر او به کشتی نشسته و به جائی دیگر "فرنافته"(۲) است.
بدینسان بود که مردم این آشفته بازار درهم و برهم جیغ و داد میکشیدند و خنده های بلند سر میدادند. آنگاه مرد شوریده سر به میان آنها برجست{گشت} و خیره بدانها نگریستن گرفته چنین گفت : خدا کجاست ؟ هان ! باید که به شما بگویم ما اورا کشته ایم. شما و من. ما همه کشتار اوئیم. از این کشتار دریا را چه سان پاک توانیم شست ؟ آن کیست که به ما ابری تواند داد تا همه کناره را بدان پاک شوئیم؟ کنون به کجا میگردیم ؟ این چه بود که کردیم؟ آنگه که زمین را از خورشید آن باز ستاندیم{گسلاندیم}. کنون زمین به چه سو میجنبد ؟ و کنون ما به چه سوست که می پلکیم ؟ این خود دور از همه خورشیدها نیست که همی پرتاب میشویم ؟ این خود فراپس، فراپیش، فراچپ، فراراست، فراهرسو{ی}؟ آیا دیگر بالا{ئی} و پائینی هم هست ؟ آیا دیگر به یک نیستی بی پایان نیست که سرگشته و سراسیمه درافتاده ایم ؟
این خود یک تهیگاه{چاله هائی تهی} نیست که ما را در میکشد ؟ آیا هوا سردتر نشده است و شب بیشتر و بیشتر فرا نمی رسد ؟ آیا در پیشین روز روشن چراغی افروخته نباید آید ؟ آیا از جیغ و داد گورکنانی که خدای را بگور میسپارند بانگی نمیشنوی ؟ از بوی پوسیدگی خدائی هیچ نمیشنوی ؟ خدایان هم میپوسند(می فتالند، فساد می پذیرند) خدا مرده است! و خدا مرده باز میماند و این مائیم که اورا میرانده ایم و ما چه سان خود را از این کشتار دلجوئی توانیم داد ؟ ما مرگی میدار همه مرگی میداران، {نه}هر چه اهرای تر و هرچه اشوتر و هر چه تواناتر از آنچه تا کنون در جهان دارا بوده ایم، اینک زیر تیغ بیدریغ ماست که خون آلود است{؟} و این خون را آن کیست که از ما پاک تواند شست و آن چه جشن های گناه شوئی و اهرای بازیهائی که در آینده باید آشکار گردد ؟ سترگی این کار برای ما آِیا بیش از اندازه سترگ نیست ؟ آیا نه چنان است که ما خود میرانده ایم و میباید خدایانی گردیم تا شایستگی خدایان پیدا توانیم{بتوانیم} کرد ؟ از این کار سترگ تر هیچ کار نبوده است و آن که به پاداش{پاس} این کار بزرگ پس از ما زاده خواهد شد بستگی او به روز و روزگارانی خواهد بود والاتر از همه روز و روزگاران گذشته.
در اینجا مرد شوریده سر لب از گفتار فروبست و به شنوندگان چشم بازدوخت. و آنگاه آنها نیز به خموشی گرائیدند و هراس زده بدو باز نگریستند. آنگاه چراغی که آنرا بدست{در دست} داشت بر زمین چنان فروکوبید که درهم شکست و خاموش شد. سپس گفت : من زود آمده ام و زمان من فرانرسیده است. رویداد ناگمی در راه است و پی سپر{سپار} راه، که آوازه اش هنوز به گوش مردم این زمان نرسیده است. آذرخش و تندر را زمان باید، فروغ ستارگان را زمان باید، کارهای سترگ را زمان باید تا شنیده به دیده آید و این کار سترگ از دورترین ستارگان باز هم از ما دورتر است ، ولی شما خودتانید که این کار سترگ را بجای آورده اید. گویند مرد شوریده سر در همان روز به خانه خداهائی جوراجور اندر شد و بدین سخن به باژگرفتن {زمزمه کردن}پرداخت: خوش بیاسای{بیارام} جاودان{دادگر} خدای. چون اورا از آن خانه خداها بدر کشیدند و با او به چون و چرا پرداختند، پاسخ او همواره {چنین بود}بدانها این بود: مگر این خانه خداها دیگر به جز گورستان خدایان چه میتوانند {میتواند بود}؟
۱) مطالب داخل {} از متن پیاده شده از نوار نقل شده است
۲) معنای این کلمه روشن نشد و احتمال دارد صحیح نقل نشده باشد
▪ ترجمه آقای دکتر آرامش دوستدار از قطعه Der Tolle Mensch اثر نیچه
آدم دیوانه - نشنیده اید از آن آدم دیوانه که صبح روشن با فانوس افروخته به میدان میدود و پیوسته فریاد میکشد"من خدای را جویم، من خدای را جویم!". چون درست بسیاری از کسانی که به خدا باور نداشتند در آنجا گرد آمده بودند، بدیدن آدم دیوانه قهقهه سر میدهند. یکی میگوید : نکند گم شده است؟ دیگری میگوید: نکند چون کودکی گم راه گشته است ؟ یا اینکه خودش را قایم کرده؟ نکند از ما میترسد؟ یا اینکه با کشتی سفر کرده و هجرت رفته بوده ؟ بدینگونه همه درهم و برهم فریاد میزنند و میخندند. اما آدم دیوانه به میان آنها میجهد، نگاههای برنده خود را به آنها میدوزد و بانگ بر میآورد :"خدا کجا رفته است؟ من این را به شما میگویم ! ما اورا کشته ایم- شما و من! ماهمه قاتلان او هستیم! اما چگونه چنین کاری کردیم؟ چگونه توانستیم دریا را سر کشیم؟ چه کسی به ما اسفنج داد تا افق را سر به سربزدائیم؟ چه میکردیم آنگاه که این زمین را از بند خورشیدش جدا میساختیم؟ و اینک این زمین به چه سو میرود؟ ما به چه سو میرویم؟ همچنانکه از همه خورشیدها دور میشویم؟ آیا ما مدام سقوط نمیکنیم؟ به پس، به پهلو، به پیش، به همه سو؟ یعنی دیگر بالا و پائینی هست؟ آیا ما در نیستی نامتناهی سرگردا ن نیستیم؟ و فضای تهی ما را ها {رها ؟}نمیکند؟ آیا سردتر نشده است؟ و شب مدام بیشتر و شبتر نمیشود؟ آیا ما مجبور نیستیم فانوس ها را صبح روشن کنیم؟ هنوز هیچ از همهمه گورکنان نمیشنویم؟ گورکنانی که خدا را گور میکنند؟ هنوز بوئی از گندیدگی خدائی نمیشنویم؟ خدایان هم میگندند ! خدا مرده است ! خدا مرده میماند ! ما او را کشته ایم ! ما قاتلترین قاتلان چگونه میخواهیم خود را تسکین دهیم ؟ قدسی ترین و نیرومندترین چیزی که زمین داشت زیر تیغ ما جان داد – و چه کسی میخواهد ما را از این خون بشوید. با چه آبی میخواهیم خود را تطهیر کنیم ؟ از این پس چه اعیاد عقاب و بازیهای مقدسی باید برای خود اختراع نمائیم ؟ آیا این کار بزرگ برای ما پر بزرگ نبوده است ؟و حالا فقط برای اینکه درخور کاری که کرده ایم بنظر رسیم، نباید خودمان خدا شویم ؟ هرگز تا کنون کاری از این بزرگتر وجود نداشته است، و هر کس از این پس زاده شود بخاطر همین کاری که صورت گرفته به تاریخی برتر از همه تاریخهای پیشین تعلق خواهد داشت!" در اینجا آدم دیوانه ساکت میشود و از نو در شنونده های خود مینگرد. آنها نیز ساکتند و به نحوی غریب وی را نگاه میکنند. سرانجام آدم دیوانه فانوس خود را زمین میاندازد و فانوس خرد و خاموش میشود. آدم دیوانه سپس میگوید :" من زود آمده ام و وقت من هنوز نرسیده است. این رویداد بزرگ هنوز در راه است و هنوز در گوش آدمها رخنه نکرده است. رعد و برق زمان میخواهد، نور ستارگان زمان میخواهد و اعمال هم حتی پس از آنکه صورت گرفتند، زمان میخواهند تا شنیده و دیده شوند. و این عمل از دورترین ستارگان نیز به آنها دور تر است – با وجود این خود اینها این عمل را کرده اند". میگویند آدم دیوانه همانروز به کلیساهای مختلف میرود و در آنجا برای خدا دعای موت ابدی میخواند. و وی که به همین سبب از کلیساها رانده میشود و مورد بازخواست قرار میگیرد، همه اش در پاسخ میگوید: پس این کلیساها چیستند اگر گور و سنگ گور خدا نیستند؟"
نوشته شده توسط محمدرضا ضاد مرداد ۱۳۸۶
منبع : سایت استاد دکتر سید احمد فروید


همچنین مشاهده کنید