شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

علائم احتضار رژیم صهیونیستی


علائم احتضار رژیم صهیونیستی
در میان هیاهوی ناشی از جشن شصتمین سال تأسیس دولت صهیونیستی، یک واقعیت بیش از پیش نمایان شد و آن، فرا رسیدن دوران پیری رژیم جعلی اسرائیل و ظهور علایم احتضار آن می باشد
چهارده می ۲۰۰۸ برابر با بیست و پنجم اردیبهشت۱۳۸۷، شصتمین سال تشکیل رزیم جعلی اسرائیل در سرزمین مقدس فلسطین و اشغال این کشور است. در همین راستا مسؤولان رژیم صهیونیستی با دعوت از برخی رؤسای کشورها و شخصیتهای سیاسی جهان، سعی نمودند جشن شصتمین سال تأسیس دولت صهیونیستی را برپا نمایند تا از رهگذر آن، از یک سو شکست‌های متحمل شده در برابر مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین را تحت الشعاع قرار داده و از سویی دیگر سرپوشی بر مشکلات و چالشهای درونی خود نهاده باشند.
در میان هیاهوی ناشی از جشن مذکور یک واقعیت بیش از پیش نمایان شد و آن، فرا رسیدن دوران پیری رژیم جعلی اسرائیل و ظهور علایم احتضار آن می باشد.
در این نوشتار ضمن برسی روند شکل گیری و ظهور این غده سرطانی، به عوامل افول آن پرداخته می‌شود.
● دوران جنینی صهیونیسم و رژیم جعلی اسرائیل:
برپایی کنفرانس ۱۸۹۷ در شهر بال سوئیس توسط "تئودور هرتزل" (بنیانگذار صهیونیسم سیاسی)، آغاز حرکت جهانی صهیونیسم و دوران جنینی آن بود. دوران جنینی تشکیل دولت اسرائیل با صدور اعلامیه "بالفور" در سال ۱۹۱۷روند تکاملی خود را طی کرد. در این اعلامیه، "بالفور" وزیر خارجه وقت انگلیس خطاب به لرد "والتر روچیلد"، سرمایه دارصهیونیست ضمن همدردی با یهودیان، از تشکیل کشور یهودی در سرزمین فلسطین حمایت کرد.
در استمرار این روند، سرمایه‌داران صهیونیست با تشکیل آژانس‌های مهاجرت، سعی کردند یهودیان را از اقصی نقاط جهان به فلسطین منتقل نمایند. همزمان با این اقدام "کانون ملی یهودیان" بعد از جنگ جهانی اول به قیمومیت انگلیس در فلسطین تشکیل شد تا با استفاده از "زر"و"زور"و"تزویر"، مقدمات زایش دولت صهیونیستی فراهم گردد.
دوران جنینی صهیونیسم و رژیم جعلی اسرائیل۳۰ سال به طول انجامید و این در حالی بود که در تمام این مدت، سرزمین فلسطین در اشغال پیر استعمار، انگلیس قرار داشت.
● زایش غده سرطانی اسرائیل:
دومین دوره از حیات پدیده‌ صهیونیسم، دوره‌ زایش این غده‌ سرطانی و ظهور رژیم جعلی اسرائیل می‌باشد. هنگامی که جنگ جهانی دوم پایان یافت و افسانه هولوکاست از طریق لابی صهیونیسم و امپراتوری‌های رسانه‌ای وابسته به آن، بصورت یک واقعیت عینی به اذهان القاء شد، دولت انگلیس به عنوان یکی از فاتحان جنگ دوم جهانی، در روز ۱۴ می ۱۹۴۸ اعلام داشت که نیروهای نظامی خود را از فلسطین خارج می‌کند. پیر استعمارگر با این ادعا که پس از شکست دولت عثمانی، جنگ صلیبی به پایان رسیده و پیروزی نصیب صلیبیون شده است، اعلام داشت که زمام امور فلسطین را به ساکنان یهودی آن موسوم به "یشوو" می‌سپارد.
در زایش اسرائیل، انگلستان تنها بازیگر اصلی نبود. بلکه ایالات متحده آمریکا نیز نقش مستقیمی را در ظهور این دولت جعلی ایفا کرد. واشنگتن از طریق اعمال نفوذ در سازمان ملل، طرح تجزیه فلسطین را در قالب قطعنامه‌ای به تصویب رسانید و سپس یازده دقیقه پس از صدور قطعنامه سازمان ملل، این رژیم غاصب از سوی "ترومن" رییس جمهور وقت آمریکا به رسمیت شناخته شد.
بنابراین با اعمال نفوذ مستقیم و حمایت مداخله‌جویانه انگلیس و آمریکا تأسیس دولت صهیونیستی در ۱۹۴۸ عینیت یافت و "بن گورین" نیز سردمدار این رژیم جعلی شد. از این پس در منطقه روز ۱۴ می را روز "نکبت" نامیدند.
● رشد غده سرطانی و توسعه قدرت اسرائیل
سومین دوره‌ حیات ننگین و جنایت‌بار رژیم صهیونیستی، دوران رشد و قدرت‌یابی این رژیم غاصب می‌باشد. حمایت گسترده و بی قید و شرط نظامی، اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی آمریکا و غرب از رژیم جعلی اسرائیل، موجبات رشد سریع و قدرتمند شدن آن را فراهم آورد. بگونه‌ای که دوازده سال پس از تأسیس آن، رژیم صهیونیستی صاحب سلاح و زرادخانه‌ هسته‌ای شد و در نقش پاسگاه امنیتی و نظامی غرب در منطقه‌ی ژئواستراتژیک خاورمیانه ظاهر شد.
دوره‌ توسعه‌ قدرت رژیم صهیونیستی، جنگ‌های اعراب و اسرائیل را نیز شامل می‌شود که با پیروزی رژیم اشغالگر قدس و شکست کشورهای عربی همراه بوده است.
تصرف شبه جزیره‌ سینا، باریکه‌ غزه، کرانه‌ باختری رود اردن و بلندی‌های جولان، نابودی ۳۰۰ فروند هواپیمای جنگنده‌ اعراب و کشته و زخمی شدن بیش از ۲۰ هزار نفر از نیروهای نظامی اعراب و در جنگ شش روزه‌ ۱۹۶۷ و همچنین تسلیم شدن بدون قید و شرط اعراب در این جنگ و در پی آن شکست مجدد آنها در جنگ موسوم به "یوم کیپور" در سال ۱۹۷۳ ناظر بر مرحله‌ رشد و قدرت یابی رژیم صهیونیستی است. انعقاد پیمان "کمپ دیوید" در سال۱۹۷۹ فی‌مابین مصر و اسرائیل، نقطه‌ اوج مرحله‌ سوم از حیات رژیم اشغالگر قدس می‌باشد. انعقاد این قرارداد باعث گردید که عملاً قدرت رژیم جعلی اسرائیل در منطقه تثبیت شود.
● پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آغازی بر یک پایان
رژیم اشغالگر قدس که سعی داشت از طریق فرآیند صلح با مصر و قرارداد "کمپ دیوید" وارد ژئوپلتیک منطقه شده و موجودیت خود را رسماً به کشورهای عربی بقبولاند، با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به یکباره در برابر تحولات پیش بینی نشده و شگرفی قرارگرفت. این تحولات عبارت بودند از:
۱) سقوط پایگاه منطقه‌ای آمریکا و غرب در ایران که ایفاگر نقش چکش تعادل امنیتی ونظامی برای اسرائیل در عقبه‌ اعراب بود.
۲) انقلاب اسلامی باعث بازیابی هویت دینی مسلمانان و شکل گیری بیداری اسلام در منطقه شد.
۳) انقلاب اسلامی آرمان "آزادی قدس" را که یک آرمان عربی و در حال استحاله شدن بود، به آرمانی اسلامی و مورد توجه مسلمانان تبدیل کرد.
بر همین اساس رژیم غاصب اسرائیل برای مهار دامنه‌ تحولات فوق، تهاجم پیش‌دستانه‌ای را در سال ۱۹۸۲ علیه لبنان آغاز کرد. اشغال جنوب این کشور در پیشروی به سمت بیروت، با هدف کنترل مناطق شیعه‌نشین جنوب لبنان، قتل عام فلسطینیان و دورساختن آنان از سرزمین‌های اشغالی انجام پذیرفت. تجاوز رژیم نژادپرست اسرائیل، حمایت نظامی و مداخله گرایانه آمریکا و فرانسه را نیز به همراه داشت.
حضور تفنگداران دریایی دو کشور مذکور در بیروت، شرایط نظامی مناسبی را برای اسرائیل فراهم و عملاً تأمین لازم برای صهیونیست‌ها را در لبنان بوجود می‌آورد.
تجاوز نظامی سال ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان و قتل عام فجیع زنان و کودکان در اردوگاه‌های فلسطینی "صبرا" و "شتیلا"، اگرچه سازمان "الفتح" را وادار کرد تا نیروهایش را به تونس ببرد، اما تحولات منبعث از انقلاب اسلامی سریعتر از آنچه که رژیم صهیونیستی، آمریکا و برخی از کشور های غربی اراده کرده بودند، تاثیرات خود را بر مقاومت اسلامی نمایان ساخت و با انجام عملیات استشهادی در مقر تفنگداران دریایی آمریکا و فرانسه در بیروت و فرار آنان ازلبنان "آغازی بر یک پایان" شکل گرفت و حیات جعلی رژیم اسرائیل را از دوران شباب خارج ساخت و با مهار قدرت‌یابی آن، صهیونیست ها را در سراشیبی افول قرار داد.
● آغاز دوران افول رژیم صهیونیستی:
پیروزی انقلاب اسلامی و بازیابی هویت دینی، توسعه طلبی و قدرت‌یابی اسرائیل را مهار کرد و دوران توقف و ایستایی این رژیم جعلی آغاز شد. "بیداری اسلامی" بسیار فراتر از "ناسیونالیسم عربی" عمل کرد و بسیج نیروها را برای عملیاتی کردن رهیافت مقاومت اسلامی امکان پذیر ساخت. شکل گیری نوین مقاومت اسلامی و مهار قدرت طلبی رژیم صهیونیستی از یک سو و وارد آمدن ضربات پی در پی به پیکره این رژیم از سوی دیگر، گفتمان "حفظ محور" و "پساصهیونیسم" را در اسرئیل به منصه‌ ظهور رسانید.
گفتمان مذکور بر خلاف آرمان‌های صهیونیسم که بر تقدس سرزمین های باستانی شرق بیت المقدس و کرانه‌ باختری و الحاق آنان به اسرائیل تأکید داشت و آنها را زادگاه دو قوم کهن یهودی یعنی "یهودا" و "سامر" می‌دانست، بر عقب نشینی نیروهای رژیم صهیونیستی از سرزمین‌های اشغالی و واگذاری کرانه‌ باختری به فلسطینی‌های اصرار ورزید.
شکل گیری گفتمان "حفظ محور" و "پساصهیونیسم" چالش بزرگی را در درون رژیم صهیونیستی بوجود آورد، بگونه‌ای که در رقابت های انتخاباتی سال ۱۹۹۲ "اسحاق رابین" تأکید کرد که هرگز نمی‌گذارد بر سر "یهودا" و "سامرا" (کرانه باختری) معامله صورت پذیرد.
در سال ۱۹۹۳ "اسحاق رابین" مفاد معاهده صلح "اسلو" مبنی بر واگذاری کرانه‌ باختری به اعراب و پذیرش حکومت خودگردان فلسطینی را امضاء کرد و پس از آن به دست یک جوان افراطی صهیونیست به نام "ایگال امیر" به اتهام نفی حکم صریح تورات ترور شد.
شکل‌گیری انتفاضه اسلامی در سرزمین های اشغالی و عملکرد حزب الله در لبنان، حس ناامنی روانی را در سرزمین‌های اشغالی تشدید کرد. روند مذکور ایده‌ گسترش مرزها و اشغال سرزمین‌ها و همچنین ایجاد هسته‌های پیرامونی یهودی برای امنیت اسرائیل را به محاق برد و افول رژیم صهیونیستی را بیش از پیش آشکار کرد.
در همین راستا "شیمون پرز" تصریح کرد: "ما اسرائیلی ها مردمان همیشه غمگینی هستیم. اکنون در حالی که در آن سوی مرزها، مردم لبنان جشن گرفته و شادمان پیروزی هستند، ما سوگوار شکست هستیم."
دوران افول رژیم نژادپرست اسرائیل سیر سعودی خود را طی کرد و ابتدا در سال ۲۰۰۴ اسرای لبنانی و فلسطینی با چند جسد اسرائیلی مبادله شدند که این موضوع یک موفقیت بزرگ برای حزب الله و رهبری آن بود و سپس در سال ۲۰۰۵ صهیونیست ها مجبور به عقب نشینی یک طرفه از غزه شدند.
● تدارک جنگ بزرگ
افراطیون صهیونیست که عملکرد گفتمان "حفظ محور" و "پساصهیونیسم" را برنمی‌تابیدند و به شدت نگران قدرتمند شدن مقاومت اسلامی در لبنان و سرزمین‌های اشغالی بودند، پس از به قدرت رسیدن حماس در غزه در سال ۲۰۰۶ ، در صدد تدارک جنگ بزرگ برآمدند.
آنان با استفاده از قدرت تصمیم‌سازی لابی صهیونیسم در آمریکا و مجامع بین المللی، مقدمات اقدام نظامی سنگین علیه مقاومت اسلامی فلسطین و لبنان را فراهم کردند تا از یک سو گفتمان "پساصهیونیسم" را به عنوان یک چالش درونی مهار کرده و از سوی دیگر با از بین بردن مقاومت اسلامی، از افول بیشتر جلوگیری کرده و بازگشت مجدد به آرمان گرایی صهیونیسم و قدرت‌یابی اسرائیل را عملیاتی کنند.
عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ را می‌توان یکی از نقاط عطف دوران افول رژیم صهیونیستی ذکر کرد.
در این راستا "الوهم المتبدد" (توهم فرو ریخته) و به اسارت گرفتن یک نظامی صهیونیستی توسط مقاومت اسلامی فلسطین و همچنین عملیات "الوعد الصادق" (وعده‌ صادق) که منجر به اسارت دو نظامی اسرائیلی، زخمی شدن تعدادی از آنان و انهدام دو تانک پیشرفته‌ مرکاوای اسرائیلی شد، در واقع ناظر بر اشراف اطلاعاتی و همچنین پیش‌دستی مقاومت اسلامی نسبت به افراطیون و لابی صهیونیسم بود که آنان را وادار به بازی کردن در زمین تعیین شده از سوی مقاومت کرد.
● آغاز دوران پیری و احتضار رژیم صهیونیستی
عملیات پیش‌دستانه‌ مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین، برنامه‌ریزی افراطیون صهیونیست و لابی پرقدرت و با نفوذ صهیونیست را دچار اختلال و از هم پاشیدگی کرد. جنگ ژوئیه ۲۰۰۶ ، ششمین جنگ رژیم صهیونیستی بود و بر خلاف جنگ‌های گذشته (۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و۱۹۸۲) که اسرائیل ابتکار عمل، تعیین زمان، آغاز و پایان جنگ را در اختیار داشت، در جنگ ۲۰۰۶ ابتکار عمل در اختیار رژیم اشغالگر قدس نبود و میدان جنگ را هم او تعیین نمی کرد.
شکست سنگین اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه حقایق بی‌شماری را اثبات کرد که یکی از آنها آغاز دوران پیری و احتضار رژیم صهیونیستی می‌باشد. در حال حاضر علائم زیادی مبنی بر آغاز دوران پیری و احتضار اسرائیل وجود دارد که در زیر به بخشی از آنها به صورت اختصار اشاره می‌شود:
۱) از بین رفتن تابوی شکست‌ناپذیری اسرائیل:
ارتش تا دندان مسلح اسرائیل که تا پیش از جنگ ۳۳ روزه در تمام جنگ‌های کلاسیک برتری کامل خود را بر اعراب تحمیل کرده بود، در برابر رزمندگان حزب الله شکست را پذیرا شد و به تعبیر خود صهیونیست‌ها، کرامت خود را از دست داد. این مسأله جایگاه ارتش در جامعه‌ یهود را زیر سؤال برد، تا حدی که بخشی از جوانان یهودی برای فرار از خدمت سربازی به مدارس "یشیف" (مذهبی) می‌روند.
شکسته شدن هیمنه‌ ارتش اسرائیل، جایگاه و نقش ارتش در ساختار قدرت را نیز به شدت تضعیف کرد، بگونه‌ای که روند مذکور به قدرت یافتن بیش از پیش غیرنظامیان انجامیده است.
۲) از بین رفتن میل به جنگ در رژیم صهیونیستی:
برتری مطلق نظامی- تسلیحاتی و ایجاد بازدارندگی در قبال هرگونه تهدید، یکی از اصول اساسی در مبانی نظامی رژیم جعلی اسرائیل می‌باشد. اصل مذکور دو دستاورد مهم را تا پیش از این برای رژیم صهیونیستی به همراه داشت: ایجاد حس امنیت در سرزمین‌های اشغالی و دیگری ایجاد چشم‌انداز مطمئن برای مهاجران صهیونیست به اسرائیل. شکست در جنگ ۳۳ روزه از یک سو برتری نظامی و تسلیحاتی و ایجاد بازدارندگی در برابر تهدیدات را از بین بُرد و از سوی دیگر میل به جنگ را در رژیم صهیونیستی به شدت کاهش داد. بر این اساس می‌توان پیش بینی کرد که رژیم جعلی اسرائیل امکان و توانایی ترمیم این نقیصه را نخواهد داشت که این مهم دلیل روشنی بر آغاز دوران پیری و احتضار رژیم مذکور می‌باشد.
در این راستا "ایهود باراک" وزیر جنگ رژیم صهیونیستی در گفتگو با روزنامه‌ "یدیعوت آحارنوت" تصریح می‌کند: "باید جلوی بروز جنگ جدید را گرفت. چون طرف مقابل اعم از حزب الله و حماس و ایران به ضعف ما در جبهه‌ داخلی پی برده و می‌توانند به ما ضربه بزنند".
۳) عدول از ویژگی‌های ایدئولوژی صهیونیسم:
یکی از شواهد و قرائن پیری اسرائیل، عدول این رژیم از ویژگی‌ها و بنیان‌های صهیونیسم می‌باشد. تأکید بر تقدس سرزمین‌های مورد ادعای صهیونیست ها، تأکید بر استراتژی حمله پیش‌دستانه‌ و تحمیل کردن دفاع در درون مرزهای دشمن، اجتناب از دادن هرگونه امتیاز به دشمن بویژه اعراب، تقدیس دولت اسرائیل به عنوان تنها دولت یهودی جهان که وظیفه حمایت از یهودیان سراسر جهان را بر عهده دارد و ... در واقع بخشی از بنیانها و مبانی صهیونیسم می‌باشد.
در این راستا می توان به موضوع پذیرش اعراب به عنوان همسایگان دائمی اسرائیل و مخالفت یهودیان با ایده‌" اسرائیل منجی یهودیان جهان" اشاره کرد.
۴) ظهور ایده اسرائیل امن:
ظهور ایده‌ ایجاد مرزهای امن و اسرائیل امن برای شهروندان، در واقع ناظر بر عدول از ایده‌ اسرائیل بزرگ با مرزهای نامحدود می‌باشد. این موضوع از یک سو مؤید ایجاد چالش بین صهیونیست‌های افراطی و سکولار می‌باشد و از سوی دیگر ظهور پیری و ناتوانی این رژیم را تأیید می‌کند در این رابط می‌توان به انتخاب" اولمرت" به عنوان نخست وزیر این رژیم استناد کرد که خواهان عقب نشینی از کرانه باختری است.
۵) کاهش عمق استراتژیک اسرائیل:
عقب نشینی از جنوب لبنان و غزه، عمق استراتژیک این رژیم جعلی را به شدت کاهش داده و آسیب‌پذیری‌های آن را نیز فزونی بخشیده است. این روند در حالتی اتفاق افتاد که عقب نشینی اسرائیل از مناطق یاد شده از روی اجبار صورت گرفته است .
در این ارتباط می‌توان به آسیب پذیری شدید رژیم صهیونیستی در برابر موشک‌های بُرد کوتاه از جمله "کاتیوشا" اشاره کرد که سیستم ضد موشکی" آرو" قادر به شناسایی، رهگیری و مقابله با آنها نمی‌باشد.
۶) توسل به نیروهای خارجی برای حفظ امنیت:
رژیم صهیونیستی در پایان جنگ ۳۳ روزه مجبور شد برای حفظ امنیت خود به جای اعتماد به ارتش اسرائیل، به نیروهای خارجی متوسل شد که این موضوع در گذشته مسبوق به سابقه نبوده است.
۷) مهاجرت معکوس:
یکی دیگر از نشانه‌های پیری و احتضار این رژیم، مهاجرت معکوس می‌باشد که ناشی از نا امنی روانی و عدم احساس امنیت در سراسر فلسطین اشغالی است.
۸) متزلزل شدن مثلث بقا:
بقای رژیم صهیونیستی همواره در گرو وجود سه ضلعی میلیتاریسم، حمایت آمریکا و غرب و قدرت اقتصادی بوده است. شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه و همچنین ناتوانی این رژیم در مقابله با مقاومت اسلامی فلسطین، ارکان مثلث بقاء را دچار تزلزل کرده است.
البته علائم و نشانه‌های دیگری مبنی بر آغاز دوران پیری رژیم صهیونیستی و احتضار آن نیز وجود دارد که برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب از ذکر آنها صرف نظر می‌شود و تنها در پایان بحث، به نوشتاری از روزنامه "یدیعوت آحارنوت" اشاره می‌شود که در یکی از شماره‌های اخیر خود نوشت: "به احتمال قوی اعضای حزب الله با پیروزی در انتخابات پارلمانی آینده، حاکمیت لبنان را تحت نفوذ قرار خواهند داد و ما چون هیچ متحد کارآمدی نداریم، توان هیچ اقدامی را نخواهیم داشت. تحولات چند روز اخیر لبنان این مسأله را در اذهان تحلیل‌گران تداعی می‌کند که زمان تسلط ایران بر مرزهای شمالی اسائیل فرا رسیده و ما باید این مسأله را بپذیریم "
نویسنده: رضا سراج کارشناس مسائل استراتژیک
هادی هادی


همچنین مشاهده کنید