چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آغاز بازی‌های خونین سیاسی در افغانستان


آغاز بازی‌های خونین سیاسی در افغانستان
حادثه تروریستی ۱۵ عقرب (آبان) ولایت «بغلان» در شمال افغانستان، افزون بر پنج عضو پارلمان، بیش از دوصد کشته و زخمی که بیشتر آنان، نوباوگان کشور و مردم بی دفاع بود. وجود چهره برجسته مخالف دولت: سید مصطفی کاظمی سخنگو و عضو مهم جبهه متحد ملی، ریاست کمیسیون اقتصادی پارلمان و رئیس فراکسیون پارلمانی به نام «گروه مستقل» در میان نمایندگان کشته شده به شدت و ابعاد گوناگون ماجرا افزوده و گمانه‌های متعددی را پدید آورده است.
با توجه شرایط نوعی، مکانی و زمانی، وسعت ضایعه انسانی و شدت و قدرت آن نشان می‌دهد که این حادثه فراتر از یک حادثه تروریستی متداول بوده و ماهیت تأمل برانگیز دارد؛ وضعیت سیاسی ـ داخلی و نیز تغیرات بنیادین در رویکردهای سیاسی قدرتهای جهانی که در کشور حضور فیزیکی دارند و به نوعی از حضور مجاهدین در بدنه حاکمیت و نیز انسجام و تبارز آنها در قالب حزبی قدرتمند و آرایش منسجم سیاسی در داخل پارلمان به شدت ناراضی و از این که مایه عقامت بخشی از اهداف و پروژه‌های استعماری آنها شده سخت خشمگین است، به عمق بیشتر ماجرا دامن زده است.
شهید کاظمی چهره برجسته، فعال و تأثیرگذار مخالف دولت بود که ریاست فراکسیون نمایندگان منتقد (مخالف) دولت را به عهده داشت؛ فردی که تعیین کننده ترین نقش را در شکل گیری جبهه متحد ملی داشته و با میانجی گری توانست از انشعابات درونی برخی احزاب مخالف دولت جلوگیری کند و به گونه‌ای قدرت و انسجام حزبی در بیرون و اتحاد نمایندگان منتقد دولت را با دیگر همکاران خویش سامان دهد.
به لحاظ مکانی، این ترور در جایی رخ داده که شاهد هرگز فعالیت گروه طالبان نبوده و هیچ حادثه انتحاری گزارش نشده و به تازگی والی جدید طرفدار رئیس جمهور زمام امور را به دست گرفته است.
از نظر زمانی، تنها دو روز پس از بازگشت وزیر داخله سابق (علی احمد جلالی) از خارج و قوت گرفتن تشکیل کمیسیون‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی با اختیارات و صلاحیت ویژه که قدرت رئیس دولت را به شدت محدود می‌کند و همچنین مدتی پس از مشارکت حزب اسلامی در قدرت و... این حادثه به وقوع پیوسته که این نکات ما را به ابعاد تأمل برانگیز ماجرا رهنمون شده، بررسی بیشتر آن را در گستره وسیعتر؛ اوضاع داخلی و رقابت‌های سیاسی و پروژه‌های خارجی ضروری می‌سازد و آن را فراتر از یک حادثه تروریستی معمول که گمانه آغاز بازی‌های خونین سیاسی را تقویت و پایان بازی دمکراسی نقابین را اعلام می‌نماید.
شاید در نگاه نخست، انگشت اتهام به سوی طالبان که مسبب اصلی اقدامات از این نوع است، نشانه گرفته شود که بیانیه محکومیت آمیز در داخل (دولت) و برخی کشورهای خارجی (آمریکا ) معطوف به همین نوع نگاه است و یا تلاش می‌شود چنین برداشت و تلقی از آن پدید آید، اما بررسی زوایای گوناگون حادثه، شرایط سیاسی ـ داخلی و دخالت برخی از قدرت‌های جهانی در مسائل سیاسی افغانستان به نکات تأمل برانگیزتری برمی خوریم. نوشته حاضر سعی در تعمق بیشتر به ابعاد گوناگون حادثه دارد و آن را در قالب یک معادله بزرگتر و پیچیده تر که متأثر از اوضاع و رویکردهای سیاست حاکم بر دنیا و به دنبال آن، رقابت و تنش‌های سیاسی در داخل است، در سه محور: تحول روشی و رویکرد جدید قدرت‌های خارجی حاضر در صحنه سیاسی نظامی افغانستان به ویژه ایالات آمریکا، تنش‌های سیاسی داخل کشور، ویژگی‌های شخصیتی و جایگاه سیاسی کاظمی در جبهه مخالف دولت به بررسی می‌پردازد:
۱) بعد خارجی:
از آغاز قرن بیست و یک و حتی چند سال پیش از آن، ما شاهد تحول در روش و استراتژی قدرت‌های جهانی هستیم. در یک بخش بندی نسبتا کلی، می‌توان سه دوره کاملا متمایز را در رفتار قدرت‌های بزرگ دنیا با دیگر کشورها برشمرد:
الف) عصر استعمار
استعمار کهن: اشغال نظامی مستقیم و عریان، چپاول منابع و ثروت ملت‌ها و تحمیل خواسته‌های سیاسی استعمارگر بر دولت و مردم کشور استعمار شده، از ویژگی‌های بارز آن بود. هر که قدرت نظامی برتر داشت، چپاول و اشغال بیشتر می‌کرد؛ این تنها قاعده شناخته شده جنگل در دنیای آن روز بود.
ب) عصر پسااستعمار (استعمارنوین/پنهان): که مفاهیم و ارزش‌های نوین همچون دمکراسی، حقوق بشر، حقوق مدنی ـ سیاسی ملت‌ها به رسمیت شناخته شد. اشغال مستقیم و علنی امکان پذیر نبود و قدرت‌های برتر دنیا در قالب نیروهای بازدارنده به بهانه تجاوز کشور ثالث، به کشورهای هدف روانه شده و در آنجا تحت این پوشش منافع قدرت‌های موصوف را تأمین می‌کرد. با ظاهر بشردوستانه، اما با ماهیت و واقعیت استعماری، در پوشش دمکراسی و یا با کودتای نظامی، دولت‌های دست نشانده به ظاهر مستقل را ایجاد می‌کردند تا در راستای منافع نامشروع آنان حرکت کنند. نمونه‌های زیاد در گذشته و حال منطقه و اقدامات نوع دوم در تاریخ حیات سیاسی کشور ما، این واقعیات تلخ را آشکار می‌سازد؛ جنگ‌هایی که در این دوره میان کشورهای زورمند و کشورهای ضعیف به منظور تغییر نظام‌ها صورت می‌گفت، غالبا در قالب توجیهات و قطعنامه‌های نهادهای به ظاهر بین المللی اما وابسته انجام می‌شد و دولت کشورهای مورد طمع با انواع دسیسه ها، انقلاب‌های رنگین، مخملی، زرد و نارنجی و یا کودتای نظامی سرنگون و افراد وابسته به آنها در یک توطئه با ظاهر دمکراتیک قدرت را به دست گرفته، منافع آنها را تأمین می‌کرد. این روش جایگزین اشغال و استعمار مستقیم شده بود که تا اندازه زیادی توانست عطش اشتهای سیری ناپذیر جهانخواران را سیراب کند و از این دوره به عصر استعمار نوین و یا پنهان یاد می‌شود.
ج) عصر «بازگشت به استعمار نخستین» است: که با بیداری ملل جهان و آگاهی‌های سیاسی و شناخت بیشتر وضعیت به شدت استعماری جهان (استعمار و پسااستعمار) دیگر دمکراسی ابزاری و دواعی به ظاهر بشردوستانه نه تنها نمی‌توانست منافع استعماری آنها را تأمین کند که عملا با آهنگ آهسته حکومت‌های مخالف آنان را به اریکه قدرت بازگرداند و از آغاز دهه نخست قرن حاضر، شتاب بیشتری به خود گرفت.
ـ در آسیا:
دولت مردمی فلسطین (به رهبری حماس) و در عراق (به زعامت نوری مالکی ) حکومت را به دست گرفتند. در آمریکای لاتین (ونزوئلا، بولیویا، نیکاراگوا و... ).
همچنین شخصیت‌های مخالف استعمار به قدرت رسید؛ درست بنا بر یک روند واقعی دمکراتیک و نه داعیه دروغین آن، زمام امور ملت‌های خویش را عهده دار شدند. در اروپا نیز کسانی به قدرت رسیدند که داعیه مخالفت با جنگ و اشغال داشته و از همسویی با آمریکا اظهار پشیمانی و ابراز انزجار می‌کردند. پیش از حادثه مشکوک ۱۱ سپتامبر، ایده بازگشت به استعمار عریان شکل گرفته بود و پس از آن، عملا کلید خورد و از ایده به عمل تبدیل شد. برخلاف قواعد بین المللی و هنجارهای جهانی اشغالگری آغاز و به عریانترین وجه با دولت‌های که برآمده از فرایند کاملا دمکراتیک است، مخالفت آشکار آغاز شد.
قطع فوری کمک‌ها به دولت فلسطین، بلافاصله پس از پیروزی حماس و مخالفت علنی با آن، استارت علنی بازگشت به استعمار کهن بود، که با توطئه‌های متعدد سیاسی ـ نظامی و به رغم مخالفت ملت ها، تأکید بر ماندن بلند مدت عساکر آمریکایی در عراق و افغانستان و سکوت دیگر قدرت‌های غربی در برابر آن، تداوم و تثبیت بازگشت به عصر سیاه استعمار را اعلام کرد.
همکاری پنهان و تقویت نیروهای به ظاهر معارض که در واقع وابستگی و هماهنگی شدید با اشغالگران دارند، به هدف ساقط کردن یا باج خواهی بیشتر و یا جایگزینی دولت‌های دست نشانده صورت می‌گیرد، از مهمترین ویژگی‌های برهه کنونی سیاست حاکم بر جهان است که بر خلاف گذشته ترور، قتل عام، شکنجه، زندان‌های مخفی از دیگر شاخصه‌های مهم بازگشت به عصر استعمار نخستین است. مخالفان سیاسی و منافع استعماری در لیست سیاه قرار گرفته و به سرعت از سر ِراه برداشته می‌شوند. از آنجایی که آمریکا از حضور قدرتمند گروه‌های جهادی در حاکمیت سخت نگران و آشفته است، جهادیونی که در یک فرایند دمکراتیک موقف کنونی سیاسی خویش را به دست آورده‌اند؛ بنابراین، آخرین برگ بازی؛ ؛ یعنی حذف فیزیکی در دستور کار قرار می‌گیرد که طبعا با هماهنگی هم پیمانان داخلی صورت می‌گیرد؛ روش نسبتا عریانی که پس از ۱۱ سپتامبر در صدر برنامه‌های سیاست برون مرزی ایالات متحده قرار دارد.
۲) بعد داخلی ماجرا در وضعیت کنونی:
افغانستان کشور اشغال شده‌ای که در یک فرایند نسبتا دمکراتیک دولت و پارلمان خویش شکل داده‌اند، برای آمریکا از جهات متعددی قابل قبول نیست؛ حذف، عزل و نصب‌های زیادی را می‌طلبد، حتی وضعیت کنونی نیز راضی کننده به نظر نمی‌رسد:
۱) آمریکا سناریوهای متعددی را پس از پیروزی مجاهدین پیاده کرد تا با ایجاد درگیری‌های داخلی، بدنام کردن آنها در نزد افکار عمومی، حاکم ساختن طالبان و ارایه تصویر وحشت و خشونت به نام دین، برای همیشه عناصر منتسب به دین و جریان‌های سیاسی ـ دینی را از صحنه سیاست و قدرت افغانستان حذف کند. در این راه تا حدودی موفق شد، اما در رسیدن به هدف اصلی و بالذات خویش؛ یعنی حذف جریان‌های جهادی توفیق چندانی نداشت. پس از روی کارآمدن رئیس جمهور کرزای، در کابینه و عرصه‌های اجرایی کشور، تصفیه‌های جدی صورت گرفت و چهره‌های جهادی بسیاری کنار گذاشته شدند، اما به دلیل حضور قدرتمند مجاهدین در لایه‌های دیگر، حاکمیت پروژه ناتمامی بود که نه تنها موجب خشم آمریکا که پس از تشکیل جبهه متحد ملی باعث هراس آنان و دیگر متحدان غربی اش شد و مجموعه غربی حاکمیت افغانستان را به شدت لرزاند تا آنجا که «کمیته بحران » به دستور رئیس جمهور سامان گرفت و مصالحه با طالبان و حزب حکمتیار که در اردوگاه القاعده خیمه زده و تروریست خوانده می‌شدند، در دستور کار قرار گرفت.
۲) حضور قدرتمند مجاهدین به ویژه چهره‌های شاخص آن در پارلمان، شکل گیری حزب قدرتمند سیاسی «جبهه متحد ملی» و گروه پارلمانی «استقلال»، از جمله حرکت‌های مهم و تأثیر گذاری که پس از اشغال افغانستان صورت گرفت و شهید کاظمی، نقش عمده‌ای در تحقق آنها داشت و از چهره‌های برجسته و شاخص و مؤثر آن به شمار می‌آمد، او و همکارانش توانسته بودند پروژه «به نام دمکراسی » اما به کام قدرت‌های بزرگ و تحقق اهداف آنها را با چالش و عقامت جدی روبه رو سازند.
۳) ناامیدی آمریکا و وابستگان از تحقق اهدافشان با ظاهر دمکراتیک، چانه زنی و فشارهای سیاسی ـ نظامی. همان گونه که به آن اشاره شد، آنها در بازی دمکراتیک در مناطق گوناگون جهان شکست خوردند. در افغانستان نیز استیضاح وزیران توسط پارلمان و توسل دولت به (استره محکمه ) از نشانه‌های بارز تغییر بازی است که در راستای رویکرد جدید انجام می‌شود. قراین و شواهد نیز نشان می‌دهد، اقدامات جدید مخالفان دولت مبنی بر محدود ساختن اختیارات رئیس جمهور، آخرین حلقه امید آنان را گسست و کاسه صبرشان را از دمکراسی بازی که هرگز اعتقادی به آن نداشتند، لبریز کرد و وضعیت را برای حاکمیت و نیز اشغالگران غیرقابل تحمل ساخت.
شهید کاظمی چهره برجسته، فعال و تأثیرگذار مخالف دولت که در شکل گیری حزب «جبهه متحد ملی» و نیز در سامان یافتن جریان سیاسی پارلمانی «گروه استقلال » نقش کلیدی داشت. در صورت اثبات ترور وی پایان غم انگیز «دمکراسی نقابین» و آغاز «بازی‌های خونین سیاسی» و پروژه «حذف فیزیکی» مخالفان است که با اهداف قدرت‌های خارجی و مجموعه همسوی داخلی آنها کاملا مطابقت دارد و شاید به همین منظور به اجرا گذاشته شده است. همان گونه که اشغال نظامی عراق و افغانستان و آدمکشی‌های علنی از سوی آمریکا اعلام زنگ پایان «دمکراسی بازی نقابین» و «تزویرهای به ظاهر ارزشی» بود.
۳ ) ویژگی‌های سیاسی ـ شخصیتی شهید کاظمی:
۱) او از شخصیت‌های برجسته سیاسی کشور بود که پیش از پیروزی مجاهدین و پس از آن، دارای وزنه سیاسی ـ فکری بود و جایگاه ممتاز در عرصه‌های گوناگون حیات سیاسی کشور داشت. پس از پیروزی مجاهدین نگرش خاص سیاسی نسبت به حال و آینده کشور داشت که گذشت زمان، قوت و صحت آن را به اثبات رساند. متأسفانه در آن زمان، با موج عظیم تهمته او با جوی مملو از احساسات و... عقلانیت و درایت سیاسی او و همفکرانش در حد یک نگرش ناظر به مصالح شخصی تبلیغ و با بی مهری‌های فراوان روبه رو شد، اما گذشت زمان درستی دیدگاه او را به خوبی نشان داد.
او سال‌ها عضویت شورای مرکزی حزب وحدت را داشت و انشعابی که در آن حزب به وجود آمد، به شاخه اکبری پیوست و در زمان طالبان، عضو جبهه متحد ملی برای دفاع از فغانستان (اتحادشمال) بود.
در دولت ائتلافی استاد ربانی به عضویت شورای عالی رهبری دولت درآمد و پس از سقوط طالبان به نمایندگی از ائتلاف در اجلاس بن شرکت کرد و یکی از امضاکنندگان تفاهمنامه آن است. در دوره انتقالی، مسئولیت وزارت تجارت افغانستان را عهده دار و در انتخابات پارلمانی به عنوان نماینده کابل وارد پارلمان شد و رئیس کمیسون اقتصادی پارلمان شد. سیر حیات سیاسی او حکایت از جایگاه مهم او در تحولات سیاسی کشور دارد تا آنجا که تحمل وی را برای بدخواهان دشوار کرده بود.
۲) او تلاش‌های فراوان در راستای همسویی و وحدت سیاسی مخالفان دولت کرد و توانست با میانجیگری به بازسازی انشعابات درونی که در حزب جمعیت به وجود آمده بود و نیز تششت موجود میان احزاب جهادی را به یک وحدت سیاسی مبدل سازد و با جمعی از همفکران، حزب قدرتمند «جبهه متحد ملی» را به وجود آورند. اینها به خوبی نشان می‌دهد که او از عناصر تعیین کننده و مطرحی بود که در آینده حیات سیاسی کشور می‌توانست دستاوردهای مثبتی را برای استقلال، آزادی و حریت مردم ما به ارمغان آورد، اما به نظر می‌رسد هراس شدید دشمنان از او و همکارانش، موجب شد تا برنامه حذف فیزیکی او و متحدانشان را در دستور کار قرار دهند و او نخستین قربانی ترورهای خونین سیاسی شود.
موقعیت شخصی ـ سیاسی، قراین و شواهد عملیاتی گویای سیاسی بودن ترور شهید کاظمی است که دلایل و شواهد زیر مؤید آن است:
۱) والی جدید بغلان که باید به عنوان میزبان همراه این هیئت بود، به طرز پرسش برانگیزی غایب است.
۲) والی (محمد علم اسحق زی) از طرفداران پیرو رئیس جمهور است که پس از استنکاف والی سابق از اجرای دستورهای رئیس جمهور برکنار و ایشان جانشین وی می‌شود که به لحاظ سلسله مراتب قدرت، فرد اول ولایت و همه امورات و مسائل امنیتی تحت مدیریت اوست.
۳) این حادثه، تنها دو روز پس از ورود جلالی به کابل و طرح محدود کردن اختیارات رئیس جمهور از سوی مخالفان و جلالی در دستور کار قرار داشته است.
۴) حادثه زمانی رخ می‌دهد که هنوز مدت زیادی از مشارکت حزب اسلامی در قدرت نمی‌گذرد. نباید فراموش کرد زمانی که رئیس جمهور اعلام آمادگی برای مذاکره با طالبان و حزب اسلامی کرد، گروه‌های جهادی مخالف پس از چند دوره مذاکرات فشرده با یکدیگر، مخالفت خویش را اعلام و بر وحدت موضع خویش تأکید کردند و اندکی پس از آن حزب جدید سیاسی آنها (جبهه متحد ملی) رسما اعلام موجودیت کرد؛ امری که واکنش تند رئیس جمهور را به همراه داشت تا آنجا که کمیته بحران تشکیل داد.
۵) این واقعه در حوزه‌ای اتفاق افتاده که به هیچ وجه چنین اقدامات تروریستی را به خود ندیده، مگر این که رقیب کش‌های قهار، شمال را به عنوان سرنخ ماجرا بدانیم، وگرنه منتسب ساختن واقعه به طالبان دشوار است.
۶) دیگر آن که طالبان بر خلاف عملیات‌های انتحاری گذشته، به رغم این که در بسیاری موارد، مردم عادی قربانی آن بود، مسؤلیت آن را به عهده نگرفته و آن را محکوم کرده است. باید به این نکته توجه کرد که قوت گرفتن مخالفان دولت در درون حاکمیت برای طالبان که مخالف دولت و خواهان فروپاشی آن هستند، نه تنها تهدید کننده و مضر نیست که می‌تواند در راستای پالیسی سیاسی آنها باشد، در حالی که حذف رقیبان سیاسی دولت به منزله تقویت دولتی است که می‌خواهند آن را سرنگون سازند وچنین کاری عقلانی نیست، مگر این که جنگ سرکلای ملانصرالدین طراحی شده باشد و هر کدام با نامی اما با حقیقت یکسان اهداف و ارباب مشترک داشته باشند. حتی در این صورت باز هم واقعیت مسئله تغییر ناپذیر است.
۷) گفته شده عملیات انتحاری بوده، در حالی که قدرت و دامنه وسیع انفجار، نشانگر بمب قوی کار گذاشته شده است، وگرنه یک کمربند انفجاری هرگز چنین قدرتی ندارد.
۸) مشاهدات شاهدان عینی نیز گویای واقعیات دیگری است: برخی شاهدان از پرتاب چیزی از بالای درخت خبر داده‌اند. صفیه صدیق که از اعضای هیئت نیز بود، پیش از انفجار صدای راکت را شنیده است و «سیدباقر» با توجه به قراین و شرایط صحنه انفجار که خود شاهد ماجرا بوده، می‌گوید: هدف فقط کاظمی بوده.
به گفته استاد ربانی: پس از انفجار، بادیگاردهای نمایندگان با گلوله هدف قرار گرفته‌اند. همچنین گفته شده کاظمی پس از انفجار هنوز زنده بوده و با گلوله به شهادت رسیده است.
۹) گفته شده چند روز پیش، یکی از نیروهای امنیتی انگلیس درباره استفاده تروریست‌ها از اطفال هشدار داده بود. این در حالی است که هیچ موردی با این روش تاکنون انجام نشده و حال پرسش این است که مقام موصوف چگونه به این نتیجه رسیده؟ یا این که صرفا زمینه سازی ذهنی برای توجیه چنین اقداماتی بوده است؟
۱۰ ) توطئه و ترور مذکور در زمانی طراحی و اجرا شده که مستمسک خوبی که بلاگردان همه جنایات باشد (طالبان) وجود دارد تا بتوانند به راحتی هر کاری را انجام دهند و بلافاصله طالبان را عامل آن معرفی کنند؛ پوششی که ظرفیت توجیهی و اتهامی تا آخرین رقیب و مخالف را دارد.
۱۱) آمریکا بارها اعلام کرده که مخالفان خودش را ترور خواهد کرد و بسیاری از آگاهان ترور «احمد شاه مسعود» را در همین راستا ارزیابی می‌کنند و آن را مقدمه اشغال افغانستان دانسته‌اند: «مسعود» نخستین قربانی بزرگ بازی‌های خونین سیاسی پروژه اشغال افغانستان و «کاظمی»، قربانی دیگر آن در پروژه تثبیت اشغال و استحکام پایه‌های حکومتی همسوست که به منظور حذف فیزیکی مخالفان و انحصار قدرت و غربی سازی کامل آن انجام می‌شود.
ـ و نکات و قراین پرسش برانگیز دیگر...
در این میان، نقش اقدامات پس از حادثه نیز می‌تواند عاملان پشت پرده حادثه را افشا کند و از تکرار آن بازدارد؛ بنابراین، باید مواردی مورد توجه و اهتمام جدی قرار گیرد:
۱) کمیته حقیقت یاب بین المللی برای شناسایی و معرفی عاملان آشکار و نهان ماجرا تشکیل شد.
۲) فورا والی و مقامات امنیتی بغلان دستگیر و تحت بازجویی قرار گیرند.
۳) همه مظنونان تا اطلاع ثانوی بازداشت شوند.
۴) صحنه جنایت با همه مدارک و شواهد همان گونه که هست، حفظ و به کمیته حقیقت یاب تحویل داده شود.
۵) از همه شاهدان عینی حادثه درباره کیفیت حادثه پرسش شود و اسناد به دست آمده نگهداری و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
کوتاه سخن آن که با نگاهی به شخصیت، جایگاه و فعالیت‌های سیاسی «کاظمی» که در دو سه سال اخیر، عمده ترین چالش‌های سیاسی دولت و حامیان غربی آن به شمار می‌رفت و نیز رقیبان سابق او که در این چند سال پیوسته پروژه ترور شخصیتی و حذف سیاسی او را در صدر برنامه‌های خویش قرار داده و نتیجه نگرفته بودند. همچنین قدرت‌های خارجی به ویژه آمریکا که منافع خاصی را در افغانستان دنبال می‌کند و درسطح جهانی نیز رویکرد جدید «بازگشت به عصر استعمار» و اقدامات عریان روی آورده و از رویکردهای نقابین دمکراتیک، عملا فاصله گرفته است، نه تنها از حضور مجاهدین در بدنه قدرت ناراضی است که از آرایش جدید آنها در درون و بیرون پارلمان سخت نگران است؛ تبارز سیاسی که چالش بزرگی در برابر دولت افغانستان در همسویی با قدرت‌های خارجی اشغالگر به شمار می‌رود؛ بنابراین، حذف فیزیکی عناصر مهم پس از ناکامی در حذف سیاسی آنان، رویکرد جدیدی است که برای درهم شکستن مهره‌های مخالف و عناصر خطرآفرین از سوی خارجی‌ها و داخلی‌های همسو تمهید شده است؛ پروژه‌ای که با طراحی مشترک و در راستای منافع همسو انجام و عملی می‌شود.
با توجه به آنچه گذشت و قرائن و شواهدی که به آن اشاره شد، سیاسی بودن ترور وی و آغاز حذف‌هایی فیزیکی و ترور سیاسی مخالفان را نشان می‌دهد و این گمانه را تقویت می‌کند.
به نظر نمی‌رسد اینان نخستین و آخرین قربانی اهداف آنان باشند، بلکه آغازی است برای پایان دوره چند ساله دمکراسی نقابین و ترورهای سیاسی بیشتر سران مخالف تا تحقق کامل منویات قدرت‌های خارجی و کسب قدرت مطلقه سیاسی بدون رقیب تمامیت خواهان داخلی.
باید توجه داشت سیاست ترور سیاسی و حذف فیزیکی رقیبان و مخالفان ممکن است آغاز آن با اراده شروع کننده باشد، اما نمی‌تواند همواره با تلفات یکجانبه تداوم یابد و خود نیز از آن بی بهره بماند. دیگر آن که این روند ضد اخلاقی و بشری، منافع ملی، استقلال سیاسی و ثبات افغانستان را قربانی خواهد کرد، استثمار و وابستگی بیشتری را به دنبال خواهد داشت؛ وضعی که جز منافع بیگانگان، همگان را متضرر خواهند ساخت. هشدار جدی این که در صورت اصرار و تداوم بر این شیوه، نه تنها مردم افغانستان روز خوشی نخواهند دید، که خواب سلطنت‌های بی رقیبت تحت هر نامی تعبیر شدنی نیست و قدرتهای استعماری نیز به منافع نامشروع خویش نخواهد رسید و موجبات شروع دور جدید مبارزات مسلحانه را جدی تر خواهند کرد؛ چیزی که استعمار را در چپاول و تداوم آن با تلخکامی‌های فراوان روبه رو خواهد کرد.
در پایان با زشت خواندن این جنایت و اعلام انزجار از عاملان آن، مراتب تسلیت خود و هموطنان را به خانواده داغدار قربانیان و نمایندگان ملت ابراز داشته از پارلمان مصرانه می‌خواهیم نسبت به افشای چهره مسببان این جنایت اقدام کنند.
سید نوید فریاد


همچنین مشاهده کنید