یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

روانکاوی پرهیز


روانکاوی پرهیز
● چرا مردم و پزشكان بدون هیچ مبنای علمی به پرهیز های غذایی عقیده دارند
بسیاری از مردم بسیاری از بیماری های خود را به غذاها مرتبط می كنند. در مواقع خاص برخی غذاها را نمیخورند و برخی غذاها را بیشتر مصرف می كنند . در مورد غذاها طبقه بندی های خاصی وجود دارد انها را به سبك و سنگین سرد وگرم و... تقسیم می كنند . بسیاری از پزشكان نیز به بیماران خود بسیاری پرهیز های غذایی می دهند. در پشت بسیاری از نسخه ها یك صف طویل "بخورد " و یك صف طویل "نخورد " وجود دارد .
برخی پزشكان حتی پارا فراتر نهاده غذاها را به د اغ و گرم و سرد و یخ تقسیم میكنند . واقعیت این است كه بسیاری از این پرهیز ها در طب استاندارد جایی ندارند ودر بسیاری از كتابهایی كه در دانشكده پزشكی تدریس می شوند و منابع امتحانی محسوب می گردند هیچ اشاره ای به این محدودیت ها نشده است . می خواهیم اولا ریشه ذهنی این اعتقادات پیرامون ارتباط غذا و بیماری یا به بیان دیگر دستگاه گوارش و سلامتی را دریابیم ثانیا ببینیم "قدرت " این اعتقادات از كجاست كه پزشك را به توصیه ای نیاموخته وامی دارد . و از این رهگذر ببینیم رسالت و وظیفه تعریف نشده طبیب در تلفیق فرهنگ عمومی با دانش چیست ؟ بدیهی است بیمارن مبتلا به فشارخون نباید نمك مصرف كنند در چربی بالا چربی های حیوانی و قند و در بیماری قند هم قند و در نقرس گوشت نباید مصرف گردد و... . اما پرهیز هایی كه برای بیماری های مختلف توصیه می گردد
خیلی بیشتر از این هاست مثلا در بیماران مبتلا به اپی لپسی (صرع ) توصیه می شود كه این بیماران "سردی " نخورند . اولا تعریف" سردی " به هیچ وجه تعریف روشنی نیست . گروهی از غذاها به عنوان سردی شناخته می شوند مثل خیار یا هندوانه وبادمجان . حلقه رابطی كه این سه نوع غذا را به یكدیگر می پیوندد و باعث اثرات تشنج زا می گردد روشن نیست .
این بررسی نیز كه ایا این غذاها باعث تشنج می گردند نه تنها انجام نشده بلكه بسیار دشوار به نظر می رسد . تشنج و صرع در بیماران مختلف انواع و تظاهرات بسیار گوناگونی دارد. یك تحقیق علمی مستلزم یكسان سازی سایر شرایط تعداد بیماركافی مدت كافی و مقایسه با كسانی است كه غذای مورد نظر را مصرف نكرده اند و ازهمه مهم تر اینكه مشاهده باید توسط كسانی انجام شود كه نمی دانند بیمار مورد نظر "سردی " خورده یا نخورده .حال فرض كنید كه " سردی " به شیوه ای علمی تعریف شد و بعد ثابت شد كه " خیار " و " هندوانه " و "بادمجان " و ..."سرد" هستند و بعد فرض كنید كه ثابت شد كه خوردن سردی باعث تشنح میشود
ایا میتوان بیمار مبتلا به صرع را از خوردن سردی منع كرد ؟
بسیاری از تشنجات در زمان هایی رخ می دهند كه نه تنها هیچ سردی ای مصرف نشده بلكه هیچ اتفاق خاص دیگری هم نیفتاده است . پس با كدام منطق میتوان طفلی را از لذت خوردن " خیار " ان هم به صورت مطلق وتا زمان نا محدود محروم كرد ؟ ایا رنج اقامت چند روزه در یك زندان انفرادی بیشتر است یا حسرت یك خیار یا یك قاچ هندوانه برای تمام عمر؟ وایا پرهیز دهنده كه به راحتی خیار و هندوانه را ممنوع میكند و شكلات و نوشابه و و بستنی را هم در زیر نسخ می افزاید و در اخرین لحظه می افزاید كه " كومودور هم بازی نكند " خود از لذت یك خیار –كه چاق هم نمی كند – در یك عروسی یا از لذت نیمی از یك هندوانه در یك بعد از ظهر تابستان میگذرد؟
ایا بیهوده گفته است میشل فوكو كه قدرت وزور هر چه بیشتر وبیشتر ظریف می گردد و در علم می امیزد ؟ و ایا وظیفه طب و طبیب به قرنطینه بردن و داخل قوطی بردن زندگی است یا افزودن بر زیبایی ها و تلون ان ؟ و ایا زندگی داخل قوطی اساسا ارزش تمدید دارد یا خیر ؟ پوچی این پرهیز های غذایی و بسیاری پرهیز های غیر غذایی دیگر انقدر اشكار است كه نگارنده را به هیچ وجه قصد برملا كردن ان نیست اما ان چه جای تعجب دارد اینكه چگونه مرد دانش ان چه را كه نیاموخته و در كتاب علم نخوانده به جد قبل از تفكر پذیرفته و بی اختیار هم پای علمی كه امو خته توصیه می كند ؟
راستی چیست ان راز كهنه دستگاه گوارش و سلامتی ؟ راز كهنه ای كه در پستوی اذهان تاریخ بین لذت و گناه لانه كرده است ؟ چرا هرگاه مرضی عارض شد ذهن به سراغ لذتی میرود كه همین اواخر برده و چه لذتی در دسترس تر و مرسوم تراز لذت غذا ؟ نگارنده را توان ان نیست كه تبار و سرچشمه های ارتباط سلامتی و د ستگاه گوارش را در طول تاریخ بیرون بگشد چنین كاری ذهنی چونان ذهن " فوكو " را می طلبد و حكیمی چون گاستون باشلار را می طلبد كه روانكاوی این ریاضت را در كنار روانكاوی اتش بنگارد . اما ادم به جرم خوردن از بهشت طرد شد یعنی بهای رنج زندگی در این دنیا لذت مزه سیبی بیش نبود .
انسان قدیم چه چیزی بود بیش از موجودی كه می بلعد و دفع می كند و چه عوامل متغیر دیگری و جود داشته جز انچه كه فرو میرود و انچه كه می تراود و چه متغیر های دیگری هستند بجز چیز هایی كه می توان یا نمی توان خورد و چه علائمی وجود دارد بیش از رنگ پوست و درجه حرارت و تعداد اجابت مزاج و تجزیه مایع و جامد دفع شده ؟. بیهوده نیست كه هنوز هم خلق بسیاری از مردم در هر روز نسبت مستقیم دارد با تعدا د اجابت مزاج شان در همان روز و اینكه جناب شكسپیر فرمود یك اجابت مزاج راحت می ارزد به حكومت بر یك كشور !!. اعتقاد به ارتباط غذاها با بیماری ها یكی از قوی ترین و ذاتی ترین اعتقادات ذهن ادمی است تا چایی كه اثرا ت تلقین را بر هر تحقیقی برجسته و برجسته تر میسازد . اگر باور های غیر واقعی ذهنی-بخوان خرافه - در بسیاری از اظهار نظر های " بی طرفانه " و منفعت طلبانه " طبی " ما اینگونه لباس علم می پوشند و خود را به هزار كرشمه می ارایند تكلیف دانسته ها و باور های نظری ما چیست و چگونه و با كدام مكانیسم میتوان ان ها اولا دید و ثانیا به كمند علم فراچنگ اورد ؟
اگرچه خوشبختانه بسیاری از كودكان این ر یاضت ها را رعایت نمی كنند و به سوی یك زندگی كودكانه شاد اغوش می گشایبند اما متاسفانه پرهیز های غذایی بی رویه و گاها "من در اوردی " تن و استخوان های بسیاری از سالمندان ما را می فرساید.تن رنجور سالخورده ای كه به تازگی از بستر سینه پهلو برخاسته از پیش هم حدس میزده كه كار كار " گوشت قرمز " مهمانی ان شب یا "هندوانه " "سرد " ان بعد از ظهر باشد حالا فقط به دنبال دهانی علمی است كه این را تایید كند و اگر این را همان عالمی بگوید كه چرك ریه را به ضرب اخرین انتی بیوتیك درمان كرده چه" دل چسب" و" دل پذیر" خواهد بود .اما اگر در واقع این تن رنجور نیاز مند پروتین گوشت قرمز و ویتامین هندوانه و لذت خیار باشد بایداز اقای دكترپرسید این پرهیز كاری را هم از كتاب و مكتبی یاد گرفته كه ان انتی بیوتیك را یاد گرفته بود یا از از لالایی و قصه های مامان ؟ و اگر چنین است كه هست حدود و صغور تكالیف پزشك تا كجاست ؟
ایا طبیبی كه در دانشكده مدرن اموزش داده میشود جوازی به دست می اورد كه از انچه كه از طب قدیم و جدید گیاهی و سنتی و مدرن وجود دارد گزینشی به نفع بیمار به عمل اورد یا اینكه براساس طب مدرن بیمار را در چارچوب یك دستور العمل بین المللی مورد معاینه و بررسی قرار دهد و در چهار چوب بین المللی مورد مداوا قرار دهد و در جاییكه دستور العمل خاصی نیست از یك توافقنامه محلی یا ملی پیروی كند و در موارد بسیار نادر خود تصمیم بگیرد . در واقع در این الگو طبیب كسی نیست كه تصمیم می گیرد بلكه كسی است كه اولا كلیه ان چهارچوب هایی را كه توضیح دادم و دائما درحال تغییر هستند میشناسد و تغییراتشان را دنبال می كند ثانیا هنر تطبیق بیماران منفرد با این دستورالعمل ها را فرا گرفته و به كار می بندد و ثا لثا یاد گرفته كه چگونه با گزارش كردن موارد منحصر به فرد و شركت در مطالعات گروهی می تواند باعث ارتقا این دستور العمل هابشود .
اگرچه جز برخورد دوم هیچ راه حل علمی دیگری نمیتواند وجود داشته باشد اما بنظر میرسد از انجا كه تصورات غالب پزشكی در كشور ما هنوز اساطیری است پزشك را فردی از نوع اول در نظر می اورند یعنی كسی كه خود با اتكای به قوه تمییز خود می تواند بر خیر وصلاح بیمار حكم كند یعنی چیزی كه حكیم ۶ قرن پیش بود . و نكته مهم نیز رویكرد تاریخی به تصورات پزشكی است رویكردی كه در یك دوران خاص هم بیمار و هم طبیب را شامل میشود . در هر دوران خاص نگرش به مسائل پزشكی به نوعی فرا روایت می ماند كه قابلیت پذیرش بیشتری دارد . فی المثل در حال حاضر تشخیص هایی كه به نوعی التهاب یا عفونت یا در هر حال در معرض هجوم خارجی قرار گرفتن بدن بر می گردند بیشتر برد دارند تا تشخیص هایی كه به مكانیسم های پیچیده و نا معلوم داخلی برمی گردند .
یعنی فی الواقع قابلیت پذیرش بیشتر این توجیهات است كه پزشك را به ان سو سوق می دهد . كسی كه سال هاست هر دوسه هفته یك بار یكی دو روز درد شدید ضربان دار در جلوی پیشانی پیدا می كند و این درد با سرما هم تشدید میشود خیلی راجت می پذیرد كه سینوزیت داشته باشد یعنی حفره ای در انجا از خارج از بدن مورد هچوم قرار گرفته و پر از چرك شده است اما تشخیص میگرن یعنی دردی كه از درون بدن سرچشمه می گیرد عامل ان اختلال مبهمی در نحوه تسكین درد توسط مغز است و سرما هم فقط یك عامل تحریك كننده است ودرمان هم با داروهایی است كه به درستی نمی دانیم چگونه درد را ساكت میكنند در این برهه از تصورات پزشكی به درستی جا نمی افتد و این سوال تا بی نهایت ادامه می یابد كه " پس این درد از چیست ؟ . ثابت شده سردرد مزمن راجعه نمی تواند به دلیل سینوزیت باشد .
اما اگر هرماه مبتلایان به میگرن ما برای به اصطلاح "سینوزیت " خود چند تن انتی بیوتیك مصرف میكنند كه بالقوه میتواند خطرناك باشد و رقم قابل توجهی را هم تشكیل می دهد و اگر تن رنجور سالمندان ما از پروتیین گوشت و كلسیم ماست محروم می ماند یا به دنبال سراب "اعجاز خوراكی ها " از درمان با داروهای " شیمیایی ای " كه اتفاقا ممكن است بسیار موثر و حیاتی باشند سر باز میزند این دیگر برای پزشك مصداق احترام به افكار عمومی نیست بلكه مصداق مبارزه با خرافات می باشد .
اری و ظیفه پزشك تنها این نیست كه درمانی را كه قبول دارد توصیه كند و در مورد انچه اموزش ندیده ساكت بماند بلكه وظیفه مهم تر او مبارزه با این خرافه هاست . هیچ پزشكی نمیتواند در تصورات پزشكی زمان و جامعه خود بی تاثیر بماند . تصورات پزشكی همان چیزی است كه پزشكان رقم می زنند نه انچه كه به ان تسلیم میشوند و البته پزشكان باید بكوشند مهره كوچكی از ماشین عظیم و بین المللی تولید دانش پزشكی باشند و اگر به واقعیتی نیز در فرهنگ سنتی خود مشكوك میشوند هیچ راه حل دیگری وجود ندارد جز انكه ان موضوع را هم با همین ماشین سترگ و طبق قانونمندی های ان بیازمایند .
دكتر بابك زمانی
منبع : شبکه خبری ورلد نیوز


همچنین مشاهده کنید