سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نگاه ایرانی به یک تغییر


نگاه ایرانی به یک تغییر
انتخاب رئیس جمهور جدید آمریکا از چشم انداز ایران می تواند متضمن چه پیام هایی باشد؟ معنای انتخاب باراک اوبامای دموکرات و ناکامی مک کین جمهوری خواه چیست؟ سهم ایران در این اتفاق چه بود؟ برای آینده چگونه باید تدبیر و تدارک کرد؟ آیا باید ذوق زده و خوشحال بود یا نگران شد و ترسید؟ یا اینکه هم شادمان بود و هم با احتیاط پیش رفت؟ آینده روابط چه می شود؟ چه چیز «تغییر» می کند - آن گونه که شعار جذاب اوباما بود- یا باید تغییر کند و تغییر می کند؟ این پرسش ها و ده ها سؤال از این دست در پی پیروزی پر سر و صدای دموکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری و اکثریت یافتن آنها در کنگره آمریکا، به پیش کشیده شده و ضرورت دارد که «نگاه ایرانی» به ماجرا منطبق بر واقعیات شفاف شود.
نقش و سهم ایران در اقبال مردم آمریکا به دموکرات ها پس از ۱۴ سال را نباید نادیده گرفت. و این البته اول بار نیست. ۳۰ سال پیش، اراده ملت ایران به تغییر منجر به تلاطم در ارکان سیاست آمریکا شد. پیروزی غافلگیر کننده انقلاب اسلامی که رکن اصلی سیاست دو ستونی کاخ سفید در خاورمیانه و خلیج فارس را از هم می پاشید و کشور ژاندارم آمریکا را در عمل به رقیب اصلی واشنگتن در منطقه تبدیل می کرد، در کمتر از یک سال با فتح غیر مترقبه لانه جاسوسی کامل شد و کارتر که حتی از عملیات نظامی برای ربودن گروگان ها هم شکستی دیگر را عاید آمریکایی کرده بود، ناکامی را برای دموکرات ها رقم زد. ۳۰ سال بعد اتفاقی مشابه به اعتبار استواری و سیاست پیشرو ایران رخ داد و حزب حاکم در آمریکا دوباره شکست خورد.
تفاوت ماجرا اما در این بود که آن روز در آمریکای ابرقدرت، رئیس جمهوری جنگ طلب و وحشی انتخاب شد تا با جنگ و جنایت و چنگ و دندان نشان دادن، از ابرقدرت سرافکنده اعاده حیثیت کند اما امروز در پس ۳ دهه، به جای رئیس جمهوری جنگ افروز و قداره بند و البته شکست خورده، رئیس جمهوری- از هم حزبی های کارتر- برگزیده می شود تا افتضاحات دوران ۸ ساله بوش را جبران و چهره بی اعتبار ابرقدرت را ترمیم کند (اگرچه در طول تاریخ آمریکا به ویژه پس از جنگ دوم جهانی، دموکرات ها در جنگ طلبی و کودتا و مداخله در دیگر کشورها دست کمی از جمهوری خواهان نداشته اند اما ماجراجویی و جنگ افروزی دولت نومحافظه کار بوش در این میان کاملاً بی سابقه و منحصر به فرد بوده است).
بوش دقیقاً به همان سرنوشتی دچار شد که خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس چند سال پیش در اوج پیروزی های آمریکا در افغانستان و عراق و رجزخوانی علیه ایران هشدار داده بود؛ «مراقب باشید! ملت ایران تاکنون دو رئیس جمهور آمریکا، کارتر و ریگان را تحقیر کرده و پنجه انداختن با این ملت و دولت می تواند بوش را هم دچار تحقیر و بی اعتباری کند».
اجازه دهید ماجرای انتخابات آمریکا را از زاویه دیگری ببینیم. تصور کنید ایران در این ۸ ساله یاغی گری نومحافظه کاران وابسته به حلقه صهیونیسم مسیحی مقاومت نمی کرد و دست ها را بالا می برد یا منفعلانه در قبال مسائل منطقه- از عراق و افغانستان تا لبنان و فلسطین و سوریه- عمل می کرد. آیا احتمال داشت مک کین جمهوری خواه شکست بخورد و دموکرات ها روی کار بیایند؟ بوش تا میانه راه پروژه قرن جدید آمریکایی را ظاهراً با موفقیت پیش برد و همین مردم آمریکا به او برای بار دوم به عنوان سمبل ابرقدرتی در آغاز هزاره سوم رأی دادند. مقارن همین دوران وزیر خارجه سیاهپوست آمریکا، دست و پا زدن ملت های لبنان و فلسطین و عراق و افغانستان در حمام خون را درد زایمان خاورمیانه جدید توصیف می کرد. ورق از آن زمان برگشت که ملت ها و سیاستمداران اسلامگرای عراق و لبنان و فلسطین هر یک به نوعی از ایران الهام گرفتند و شاخ آمریکا و اسرائیل را شکستند و موج ابرقدرتی علیه آمریکا کمانه کرد. ایران به نوعی بارزتر و مستقیم تر در چالش هسته ای - اگرچه مظلوم واقع شد اما- بن بست سیاست های میلیتاریستی و یکه تازانه نئوکان را نمایان کرد. و چنین بود که مردم آمریکا این بار به جای انتخاب نماد تندروی و طغیان، کسی را برگزیدند که لااقل در ظاهر عقل را هم چیز خوبی می دانست. بنابراین طبیعی است روزنامه لس آنجلس تایمز بنویسد: «با توجه به انگیزه های ایران برای تبدیل شدن به قدرتی منطقه ای و تکاپو برای تکمیل فناوری هسته ای، این کشور به شکل خاری در چشم سیاست خارجی آمریکا و یکی از دشوارترین مسائل این سیاست که اوباما با آن مواجه خواهد شد، درآمده است».
ما خوشحالیم. هم از این جهت که شاخ جنگ افروزان نومحافظه کار شکسته شد و هم از آن رو که سهم ویژه در شکستن شاخ آنها داشته ایم و با مقاومت مدبرانه و شجاعانه خود، حتی به جهان غیرمسلمان نیز جرئت دادیم که در افسانه قدرت آمریکا تردید کنند و نافرمانی موفقیت آمیز پیشه سازند.
البته خیلی از تحلیل گران معتقدند آمدن اوباما و رفتن بوش تغییراساسی در سیاست های آمریکا ایجاد نمی کند همچنان که برژینسکی می گوید «تغییراساسی در ساختار سیاست خارجی آمریکا اصلاً ممکن نیست و دگرگونی اساسی رخ نخواهد داد» یا گاردین می نویسد «اوباما ممکن است چهره و روحیه آمریکا را تغییر دهد بی آنکه سیاست های آن را متحول سازد. نباید درباره اهمیت انتخاب اوبامای دو رگه بزرگ نمایی کرد». یا روزنامه فرانسوی لوموند هشدار می دهد که «باید از قضاوت عجولانه و شیفتگی درباره انتخاب اوباما پرهیز کرد. جهان چنان سال های دشواری در دوره بوش سپری کرده که احتمالا اوضاع در آینده در مقایسه با این سال ها بهتر تلقی شود اما توقع بیش از حد بی تردید به سرخوردگی خواهد انجامید». این سخنان به یک معنا درست است.
چه درباره رویکرد جهانی دولت اوباما و چه درباره نوع رویکرد آن نسبت به چالش های دیرین با ایران. اوباما همان کسی بود که چندماه پیش در نشست کمیته امور عمومی آمریکا-اسرائیل (ایپک) از دوستی ناگسستنی و وفاداری به اسرائیل گفت و تاکید کرد «حفظ امنیت اسرائیل چون وچرا ندارد و دوستی ما ناگسستنی است. اورشلیم(قدس) پایتخت ابدی اسرائیل است.» و نیز همان جا ایران را تهدیدی بزرگ خواند که باید با دیپلماسی مستقیم و تشدید تحریم های اقتصادی در کنار مذاکره مستقیم و بدون پیش شرط وادار به تغییر سیاست شود. او اکنون هم در اولین کنفرانس خبری پس از پیروزی ایران را متهم به تولید سلاح هسته ای می کند و می گوید« این غیرقابل پذیرش است. ایران از تروریسم حمایت می کند و این باید متوقف شود». با این حال او نمی تواند قلدرانه تر از جمهوری خواهان عمل کند، که اساساً دیپلماسی تهاجمی آمریکا در جای جای خاورمیانه در باتلاق فرو رفته و یکی باید در این میان به جای هرزه گویی، ابتدا ارتش و دیپلماسی آمریکا را از این وضع بیرون کشد، ضمن آن که باتلاق اقتصاد هم کم از دو حوزه میلیتاریسم و دیپلماسی ندارد.
در واقع می توان گفت سیاست جدید آمریکا لاجرم از همان جا شروع خواهد شد که بوش در پایان راه بدان رسیده بود البته اگر نخواهد عبرت ها را نادیده انگارد و از پایان دولت بوش شروع کند و به آغاز آن برگردد! اسرائیل و لابی صهیونیستی زرسالار و زورسالار در این میان به میخ طویله ای می ماند که سیاست خارجی آمریکا را به آن محکم بسته و به زمین کوبیده باشند. به تازگی خبرگزاری قدس به نقل از مرکز تحقیقاتی القدس، ترجمه پژوهش «مرکز تحقیقات راهبردی اسرائیل» را منتشر کرده که از جمله در آن می خوانیم«اسرائیل آمریکا را در دوران بوش با وارونه نشان دادن حقایق خاورمیانه و وادار کردن واشنگتن به دو جنگ بزرگ فریب داد و لااقل برای مدتی کوتاه خطرات کمین کرده علیه امنیت ملی را از خود دور کرد. ما از جنگ آمریکا بر ضد تروریسم سود جستیم و البته این هماهنگی نقاط تیره ای هم برای ما به همراه داشت، نظیر جنگ ۳۳ روزه با حزب الله... دوران بوش دوران اسرائیل بود. ما عصاره دولت بوش را تا آخرین قطره فشردیم و گرفتیم. اما مرحله بعدی بسیار دشوارتر است زیرا دولت جدید چه دموکرات و چه جمهوری خواه وارد مرحله جمع کردن بحران ها خواهد شد. باید از این مرحله هم بهره برد، به ویژه در زمانی که دولت جدید مشغول مرتب کردن نتایج منفی دولت بوش است».
ایران همچنان مسئله کانونی آمریکا و رژیم صهیونیستی خواهد ماند. ما در یک مرحله حساس و مهم پیروز شده ایم اما این به مفهوم از دست دادن جانب هوشیاری و احتیاط نیست. می توان احیای پولتیک های فریبنده ای نظیر دیپلماسی مسیر۲ در کنار گسترش شعارها و دعاوی حقوق بشری را به انضمام تداوم و حتی تشدید سیاست تحریم اقتصادی -مثل ۳۰ ساله گذشته- پیش بینی کرد و در کوتاه مدت شاهد تمرکز مافیای صهیونیسم مسیحی روی پروژه انتخابات ۷ماه آینده ایران بود. طلیعه این رویکرد را می توان در لابلای هیجان و بازارگرمی جریان رسانه ای وطنی ای جست وجو کرد که هنگام قشون کشی کاخ سفید به افغانستان و عراق، برای ورود «ارتش آزادیبخش نئوکان ها» به ایران روزشماری کرده و هورا کشیدند و امروز گویا که چنان رفتاری از خود نشان نداده اند، ادعا می کنند روی کارآمدن دموکرات ها، فرصتی است که میانه روی(!؟) و تغییر سیاست های جمهوری اسلامی را دیکته می کند! به قول شاعر؛ رشته ای بر گردنم افکنده دوست، می کشد هر جا که خاطرخواه اوست.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید