یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مهدی‌گونه شدن


مهدی‌گونه شدن
هدف نهایی از خلقت انسان و آفرینش او، رسیدن به خداوند متعال و ملاقات اوست. این آخرین مقصد است و می‌توان آن را جواب فلسفهٔ آفرینش جهان قرار داد. زیرا كه جهان برای تأمین نیازهای جسمانی انسان و نیز برای وسائل و ابزار حركت انسان به سمت خدای عزوجل است.
پس همه چیز در این هدف نهایی خوابیده است. و منظور از لقای او این است كه وقتی خداوند تبارك و تعالی دارای همه كمالات و صفات پسندیده است، و هر كمالی به نحو تامّ و مطلق دارد، پس كمال انسان هم به این می‌شود كه واجد همه این صفات و كمالات به شكل تام گردد، و در این صورت است كه وجود چنین انسانی رنگ و صبغه الهی می‌گیرد و هم سنخ با او می‌شود، پس شایستهٔ اتصال روحی با او می‌گردد، قلبش عرش رحمان می‌شود، و فكرش یابندهٔ وجود او به علم حضوری خواهد شد.
البته واضح است كه انسانی كه به ملاقات او رسیده و همه صفات كمالیه را در خودش جمع كرده، هرگز نمی‌تواند خدا شود زیرا یك صفت است كه انسان نمی‌تواند از خود دور كند، بلكه به هر كمالی برسد این صفت نقص در وجود او هست، كه در خداوند متعال نیست، و آن صفت ممكنیّت و مخلوقیت است، زیرا كه انسان ماهیتش نسبت به وجود و عدم مساوی است، و هم می‌تواند موجود شود، و هم می‌تواند معدوم باشد.
پس وجود لازمهٔ ذات او نیست، و امكان نبودن او هست، و در این صورت است كه برای به وجود آمدنش احتیاج به خالقی دارد كه وجود و هستی‌اش لازمه ذات او باشد، و امكان عدم و نبودن در او راه نیابد و آن خدای واجب‌الوجود است.
و لذا آن انسان‌هایی كه به هدف نهایی و به همه كمالات ربوبی دست یافته‌اند، بالاخره نتوانستند صفت ممكنیّت (ممكن الوجود بودن)، را از خود بر كنند و دور كنند، زیرا هر صفت كمالی را كه آن‌ها تحصیل و كسب كردند، هیچ ربطی به ابتدای خلقت آن‌ها ندارد كه زمانی وجود نداشتند، و بعد به وجود آمدند، و چیزی كه نبوده و بعد به وجود آمده «ممكن الوجود» است و وجودش حتمیّت ندارد، و الا می‌بایستی همیشه باشد.
حال این موجود، به هر كمالی كه برسد، تأثیری در گذشته خویش ندارد، به این معنا كه نمی‌تواند ابتدای خلقت خویش را از بین ببرد، و بگوید من همیشه بوده‌ام، و وجودم واجب است. پس این انسان به هر درجه و مقامی برسد، وابستگی ذاتی خویش را به پروردگار نمی‌تواند از بین ببرد، و خود را مستقل از او كند، در حالی كه خداوند متعال وابستگی به هیچ موجودی ندارد، و ذات وجود او بی‌نیاز از هر چیزی و مستقل از هر موجودی است:
یا أیّها النّاس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنیّ الحمید.۱
ای مردم، شما به خدا نیازمندید و خداست كه بی‌نیاز ستوده است.
آری ممكن است آینه در اثر گرد و غبار، عكس جسمی كه مقابلش قرار دارد را درست نشان ندهد، اما آن‌جا هم كه هیچ گرد و غباری نباشد و عكس تمام خصوصیات جسم را نشان دهد، بالاخره یك خصوصیت از جسم مقابلش كم دارد، و آن این است كه این عكس وابسته به جسم مقابلش می‌باشد، و از او ناشی می‌شود، و تابع او در حركت و سكون و رنگ‌ها است، ولی آن جسم وابسته به عكس داخل آیینه نیست و مستقل از اوست.
مولای ما و آقای انس و جان، جضرت بقیهٔالله امام زمان(عج)، در توصیف ذوات مقدسه معصومین(ع)، می‌فرمایند:
لافرق بینك و بینها إلّا أنّهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها و بیدك بدؤها منك، و عودها إلیك.
هیچ تفاوتی بین تو (خدای سبحان)، و آن آیات الهی نیست مگر آن‌كه آن‌ها بنده تو و مخلوق تواند. فتق و رتق آن آیات به دست توست، آغاز آن آیات از تو و بازگشتش به سوی توست.
توجه به عبارت زیبای امام(ع)، ما را به یك نكته رهنمون می‌سازد، كه از معصومین(ع)، به دو گونه تعبیر شده است:
۱) قبل از كلمه «إلّا» تعبیر به ضمیر مفرد مؤنث شده كه مرجع آن، كلمه آیات و مقامات است كه در عبارت قبل از آن در خود دعا آمده است.
۲) بعد از كلمهٔ «إلّا» تعبیر به ضمیر جمع مذكر شده، و مرجع آن وجود مقدس و شریف آن‌هاست، و این دوگونه تعبیر كردن مطابق آیهٔ شریفه ۳۱ سورهٔ بقره است:
و علّم آدم الأسماء كلّها ثمّ عرضهم ثمّ علی الملائكهٔ؛۲
و خدا، همهٔ نام‌ها را به آدم آموخت؛ سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضه نمود.
فرموده «آن‌ها» و نفرموده است «آن»:
ثمّ عرضها علی الملائكهٔ؛
و این شاید به این معنا باشد كه معصومین(ع)، دارای دو جنبه و دو حیثیت هستند، یكی جنبه آیه بودن و نشانه بودن آن‌ها برای خداوند متعال، كه چون وجود نورانی آن‌ها واجد همه كمالات است، كاشفیت این انوار مقدسه و آیه بودنشان نیز تام است، و دقیقاً همه صفات خداوند را متجلی می‌سازند، از این جهت چهارده معصوم(ع)، یك نور هستند، و به لحاظ اتحاد مكشوف (خداوند سبحان)، در كاشفیت یكی هستند، و در این صورت ضمیر مفرد مونث برای همه آن‌هاست، كه از این جهت وقتی آن‌ها را نگاه می‌كنیم متعدد هستند، و چهارده نفرند. پس وقتی توجه به مخلوقیت آن‌ها می‌كنیم یعنی همان تفاوتی كه با خداوند سبحان دارند، روح مطهر آنها را چهارده جسم، متفاوت و متعدد، می‌بینیم، و در این صورت ضمیر جمع مذكر برای آن‌ها می‌شود.
پس اگر می‌گوییم هدف نهایی انسان رسیدن به خداوند متعال است، منظور همین است كه وجود او دارای همه كمالات خالق گیتی باشد، تا آیه تام الهی گردد، و وجودش تنها از نظر جسمی مخلوق و متعدد باشد، ولی از جنبه روحی هم سنخ با خداوند تبارك و تعالی باشد مگر از جهت ممكنیّت، كه ارواح انسان‌ها اگر همه كمالات را هم تحصیل كنند، بالاخره زمانی نبوده و بعد به وجود آمده‌اند، و این همان ممكنیّت آن‌هاست كه در ذات آن‌ها نهفته، و امكان انقلاب ماهیت، و دگرگون شدن ذات آن‌ها از ممكنیّت به واجبیّت وجود ندارد، زیرا كه می‌بایست ابتدائیت برای خلقت خویش را، از خود حذف كنند، تا در گذشته همیشه باشند، و حتی زمانی هم كه نبوده‌اند، وجود داشته باشند، و این تناقض صریحی است كه محال است.
▪ دو تفاوت مهم
وقتی می‌گوییم كه انسان استعداد رسیدن به خداوند متعال در آفرینش او گذاشته شده، و خلقت او در احسن تقویم است، و می‌تواند به آخرین درجه از كمال كه یك ممكن‌الوجود (با حفظ صفت ممكنیت)، توانایی رسیدن به آن را دارد، برسد، دو نكته مهم در صفت ممكنیت خوابیده، كه در سایر صفاتی كه یك موجود می‌تواند داشته باشد نیست:
۱) هر صفتی غیر از موصوف است مثلاً علمی كه یك نفر دارد غیر از خود اوست، و همچنین قدرتش غیر از خود شخص است، زیرا شخصی داریم كه در ابتدا فاقد یك علم و یا قدرتی است، و سپس واجد آن علم و قدرت می‌شود. مثل دیواری كه رنگی را ندارد و بعد آن رنگ را پیدا می‌كند ولی صفت ممكنیت این‌گونه نیست. زیرا وقتی گفتیم انسان صفت ممكنیت دارد این صفت به خود انسان سرایت می‌كند، و هستی او را از ابتدا ممكن‌الوجود و مخلوق می‌كند، و امكان ندارد كه اول انسان را بدون صفت ممكنیت تصور كنیم، و سپس آن صفت را برای او قائل بشویم. پس اگر صفات دیگر، جدای از موصوف باشد و سرایت به آن نكند، صفت ممكنیت چیزی جز موصوف ممكن‌الوجود، نیست، و منهای موصوف، صفتی به نام ممكن‌الوجود ندارد.
۲) هر صفتی از صفات مخلوق غیر از صفت دیگر اوست، مثلاً مصداق علمی كه در وجود هر كسی است، غیر از مصداق قدرت اوست، و همین‌طور هر صفتی كه دارد،۳ ولی صفت ممكنیت برای انسان باعث می‌شود كه همه صفات انسان، رنگ ممكنیت پیدا كند، و همه صفات، ابتدایی پیدا كند كه قبل از آن نبوده است، و برای به وجود آمدنش محتاج به واجب‌الوجود می‌گردد، كه منشأ خلق آن صفات در ممكن‌الوجود گردیده است. زیرا وقتی موصوفی ممكن‌الوجود شد، و ابتدایی برای خلقت او فرض شد، حتماً همه صفات او هم به تبع موصوف، ممكن می‌شود، و امكان ندارد كه موصوف ممكن باشد، و زمانی موجود نبوده باشد، ولی صفات او قدیم باشد؛ زیرا صفات یك شیء، همچون رنگ روی دیوار است، كه امكان ندارد قبل از خود دیوار، رنگ روی دیوار موجود باشد.
از این رو تفاوت مهمی كه صفت ممكنیت با سایر صفات دارد به این نكته می‌رسیم كه انسان كامل، گرچه به ظاهر یك تفاوت با واجب‌الوجود دارد، و آن ممكن‌الوجود بودن اوست، ولی در واقع همین یك صفت، آن‌قدر وسیع است كه از یك طرف سرایت به موصوف می‌كند، و آن را هم ممكن‌الوجود می‌نماید، و از طرف دیگر سرایت به همه صفات پیدا می‌كند، و همه صفات او را ممكن می‌كند. زیرا در حقیقت این صفت صفتی در كنار بقیه او صاف نیست بلكه مبیّن آن است كه همهٔ صفات، مخلوق و ممكن است.از این جهت، دست روی هر صفتی از صفات انسان كامل بگذاریم، مثل علم و قدرت او، ممكن است بگوییم از نظر كمیت، حد و اندازهٔ این صفات با حد و اندازه صفات واجب یكی است، ولی از نظر كیفیت، هیچ‌گاه قدرت بی‌نهایت مخلوق با قدرت بی‌نهایت خالق، مقایسه نمی‌شود، زیرا قدرت خالق از خود اوست، و همیشه بوده و قدیم است، ولی قدرت مخلوق از خودش هیچ نیست، و تمامش از خالق و حادث است.
همچنین صفات خالق منشأ صدور صفات مخلوق است ولی صفات مخلوق محل ظهور و بروز صفات خالق می‌باشد، و از خود هیچ ندارد.
پس هدف خلقت همه انسان‌ها پیدا كردن همه صفات كمالیه است، كه منشأ آن در خالق عالم جلّ جلاله است. و این معنای لقای خداوند متعال است كه انسان می‌تواند آن را در همین دنیا تحصیل كرده تا در آخرت برایش در بهشت تجلی كند.
● معانی لقاء الله
در قرآن كریم، حدود بیست مورد، بحث لقای پروردگار با تعبیرات گوناگون، مطرح شده است، كه این تعداد آیه نشان دهندهٔ اهمیت موضوع است۴ و در معنی آن سه قول اساسی وجود دارد:
۱) گروهی از اهل عامه معتقدند كه منظور از لقای خداوند متعال، دیدن ظاهری او در روز قیامت است، این‌ها ادعا می‌كنند كه در روز قیامت پروردگار مجسم شده، و با چشم ظاهر دیده می‌شود. این نظریه هنوز هم در بعضی از كتب عامه كه جدیداً به چاپ رسیده منعكس شده و بنده آن را دیده‌ام. فساد و بطلان این قول هم از نظر عقل و هم از نظر نقل واضح است. زیرا خداوند متعال به همان دلیلی كه در این عالم نمی‌تواند مجسم شود و الّا محتاج و ممكن‌الوجود می‌گردد، در عالم آخرت نیز دیده نخواهد شد، و كیفیت دیدن چشم انسان هم در عالم دیگر عوض نمی‌شود تا این‌كه بگوییم چشم ما در آنجا مجردات را هم می‌بیند، پس نه چشم ما عوض می‌شود و نه خداوند مجسم می‌گردد.
قرآن كریم از زبان حضرت موسی(ع)، چنین می‌فرماید: هنگامی كه موسی به میعادگاه ما آمد، پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید.۵ و نفی رؤیت در این آیه كه با كلمه «لن» انجام گرفته، دلالت بر تأكید نفی در مستقبل است و شامل همه زمان‌های آینده و از جمله سرای آخرت می‌شود.
۲) گروهی هم معتقدند كه مراد از لقاء الله، لقای رحمت پروردگار و ملاقات با پاداش و لطف اوست. ولی این قول اولاً مخالف ظاهر آیه است، و نیاز به این دارد كه كلمه رحمت یا مشابه آن را در آیه شریفه در تقدیر بگیریم، در حالی كه اصل بر عدم تقدیر است، و ثانیاً لازمه‌اش جهل یا عجز یا بخل پروردگار در اضافه كردن یك كلمه به آیه است، در حالی كه هیچ كدام از این موارد قابل قبول نیست. و ما در قرآن كریم آیه‌ای داریم كه تصریح به ملاقات با پاداش و حساب خویش شده است، و كلمه حساب حذف نشده است:
إنّی ظننت أنّی ملاقٍ حسابیه٭ فهو فی عیشهٍٔ راضیهٍٔ.۶
من یقین داشتم كه به حساب خود می‌رسم٭ پس او در یك زندگی خوش است.
۳) معنای سوم برای لقاء الله همان معنایی است كه گفتیم انسان می‌تواند با استفاده از امكانات و استعدادهای نهفته در خویش، به عالی‌ترین درجه معرفت، یعنی یقین در حد عینیت و دیدن با چشم دل، برسد، و در نتیجه نفس او، به درجه اطمینان می‌رسد، و بالاترین سرمایه یك انسان هم همین است، در حالی كه همین یقین كمترین چیزی است كه به انسان‌ها داده شده است.۷
● تفاوت مسایل طبیعی و ماوراء الطبیعه
یكی از تفاوت‌های مهم بین مسایل طبیعی با مسایل غیرطبیعی در این است كه وقتی در مسایل طبیعی استدلال می‌شود، انسان فوری به مرحله یقین در حد یافتن با چشم دل می‌رسد. مسایل ریاضی، فلسفی، منطق، مسایل فیزیك، و خواص تركیبی داروها، همه از این قبیل است. ولی مسایل ماوراء الطبیعه آن وقتی كه استدلال بر آن كاملاً قوی و بدون شك و تردید اقامه گردد، تازه انسان به علم الیقین می‌رسد، و چون مطلوب با چشم سر دیده نشده است، باز نفس انسان القای شك و تردید می‌كند، و گاه این القائات شدید بعضی افراد را تا سر حد انكار پیش می‌برد.
مسایلی از قبیل اعتقاد به وجود خداوند متعال، اعتقاد به وجود قیامت، اعتقاد به وجود نبوت انبیا، و امامت ائمه(ع)، همه از این قبیل است. بی‌جهت نیست كه حضرت ابراهیم(ع)، با این‌كه ایمان به وجود قیامت داشت برای تحصیل اطمینان، از خداوند متعال خواست كه كیفیت زنده شدن مرده را به او نشان دهد۸و در سورهٔ انعام فرمود:
برای این‌كه حضرت ابراهیم از یقین‌داران گردد، ملكوت آسمان‌ها و زمین را نشان او دادیم.۹
● تعبیر زیبایی از مرحوم آیت‌الله انصاری همدانی(ره)
از مرحوم آیت‌الله انصاری همدانی(ره)، پرسیدند: آیا شما حضرت بقیهٔالله(ع)، را زیارت كرده‌اید؟ ایشان در جواب نه فرمودند دیده‌ام و نه فرمودند ندیده‌ام بلكه فرمودند:
لو ترك القطا ما ازددت یقیناً.
اگر حجاب (غیبت)، كنار برود بر یقین من چیزی افزوده نمی‌‌شود.
كنایه از اینكه اگر آن حضرت را با چشم ظاهر ببینم، به ایمان من افزوده نمی‌شود، و یقین من به ایشان در زمان غیبت، در حد عینیت و یافتن با چشم ظاهر است.
● مقدمات لقاءالله
گرچه خود لقاءالله تعالی امر غیراختیاری است، و كسی نمی‌تواند به اراده و تصمیم خویش، نفس وجود خداوند متعال را به علم حضوری در خودش بیاورد، اما مقدماتی وجود دارد، كه چنان‌چه انسان آنها را انجام دهد، امید است به نتیجه مطلوب دسترسی پیدا كند. مقدمات اصلی را می‌توان سه مطلب دانست:
۱) تفكر بر روی آیات و نشانه‌های خداوند متعال
همان دلیل‌هایی كه برای اثبات توحید ذكر شده است، و نشانه هایی كه از او در این جهان هستی وجود دارد. اگر مدتی روی آن‌ها تفكر شود، كم‌كم یقین انسان از علم و استدلال به مرحله عینیت و یافتن می‌رسد. قرآن كریم در آیاتی انسان‌ها را تحریض و ترغیب به تفكر بر روی آیات الهی می‌كند:
إنّ فی خلق السّموات و الأرض واختلاف اللّیل و النّهار لاۤیاتٍ لاُولی الألباب٭ الّذین یذكرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفكّرون فی خلق السّموات و الأرض...۱۰
مسلماً در آفرینش آسمان‌ها و زمین، و در پی یكدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه‌هایی است٭ همانان كه خدا را [در همهٔ احوال] ایستاده، نشسته، به پهلو آرمیده یاد می‌كنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند.
همچنین تفكر در نفوس۱۱، تفكر در سرگذشت و عاقبت گذشتگان۱۲، تفكر در مضامین آیات قرآن۱۳، نیز از موضوعاتی است كه می‌تواند نتایج خوبی برای انسان به ارمغان بیاورد.
۲) تهذّب و عمل صالح
منظور از تهذّب، وارسته بودن انسان از هر كاری ناشایسته، و مقصود از عمل صالح هر كاری است كه از نظر عقل و شرع پسندیده باشد، همان كارهایی كه در قالب احكام پنجگانه واجب و مستحب ومباح و مكروه و حرام، بیان گردیده است. و انسان در عمل به آن‌ها به عبودیت خداوند متعال می‌رسد. خداوند سبحان امیدواران به ملاقات با خودش را سوق به انجام كارهای پسندیده و شایسته می‌دهد
فمن كان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً۱۴.
پس هر كس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به كار شایسته بپردازد.
۳) توسل
برای رسیدن به لقای الهی است، خاندانی كه اول و آخر و معدن هر خیری هستند، و خود اركان هدایت، و از حاملین علوم قرآن بوده و واسطه برای نزول همه بركات و الطاف خداوندی می‌باشند، می‌توانند هر كجا مصلحت و حكمت اقتضا كند، به اذن الهی، دست كسی را گرفته و كمك نماید تا راه طولانی لقاءالله تبارك و تعالی را در مدت كوتاهی طی نماید.
● داستان محمد كاظم ساروقی
در زندگانی او آورده‌اند كه حضرت صاحب‌الزمان(ع)، با دستی كه به سینه او كشیدند، او را عالِم به همهٔ الفاظ و معانی قرآن نمودند. به گونه‌ای كه در حالی كه سواد نداشت، اما تمام قرآن را از اول به آخر و از آخر به اول می‌خواند، تعداد آیات، كلمات، حروف و حتی نقطه‌های هر سوره را می‌دانست، هر قرآنی به او می‌دادند، و آیه‌ای را از او تقاضا می‌كردند، با یك بار باز كردن قرآن، آن آیه یا در صفحه راست یا چپ وجود داشت، همچنین می‌دانست چه حرفی در كدام سوره نیامده یا هر یك از حروف چند بار تكرار شده است و چیزهایی مشابه این‌ها را می دانست، و از این‌ها مهم‌تر آشنایی به خواص سوره‌ها و آیات قرآنی داشت، به گونه‌ای كه می‌دانست چگونه به كمك آیات قرآنی تصرف در جهان هستی بنماید۱۵. آری، امامی كه خود حامل همهٔ علوم قرآن «و حملهٔ كتاب الله»۱۶ هستند، می‌توانند به اذن پروردگار واسطهٔ اعطای آن علوم به دیگری، به اندازهٔ ظرفیت و مصلحت او، باشند.
سید ابوالحسن مهدوی
پی‌نوشت‌ها:
۱. فاطر (۳۵)، آیهٔ ، آیهٔ ۱۵
۲. سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱.
۳. تنها خداوند است كه تركیب در او راه ندارد، و مصداق هر صفتی از او عین مصداق صفت دیگر، و همه صفات عین ذات واجب الوجود است، یعنی یك موجود واحد حقیقی است كه متصّف به همه صفات كمالیه است.
۴. سوره‌های: انعام(۶)، آیهٔ ۳۱ و ۱۵۴ ـ یونس (۱۰)، آیهٔ ۷ و ۱۱ و ۱۵ و ۴۵ ـ رعد (۱۳)، آیهٔ ۲ ـ كهف (۱۸)، آیهٔ ۱۱۰ ـ عنكبوت (۲۹)، آیهٔ ۵ ـ روم (۳۰)، آیهٔ ۸ ـ سجده (۳۲)، آیهٔ ۱۰ ـ فصلت (۴۱)، آیهٔ ۵۴ ـ فرقان ( ۲۵)، آیهٔ ۲۱ ـ كهف (۱۸)، آیهٔ ۱۰۵ ـ عنكبوت (۲۹)، آیهٔ ۲۳ ـ بقره (۲)، آیهٔ ۴۶ و ۲۲۳ و ۲۴۹ ـ هود (۱۱)، آیهٔ ۲۹ ـ انشقاق (۸۴)، آیهٔ ۶.
۵. اعراف (۷)، آیهٔ ۱۴۳:
۶. سورهٔ الحاقه (۶۹)، آیهٔ ۲۰ و ۲۱: من یقین داشتم كه (قیامتی در كار است و) به حساب اعمالم می‌رسم او در یك زندگی (كاملاً) رضایت‌بخش قرار خواهد داشت.
۷. عن الصادق(ع): «ما اوتی النّاس اقلّ من الیقین»؛ به مردم چیزی كمتر از یقین داده نشده است. (اصول كافی، ج۲، ص۵۲)
۸. بقره (۲)، آیهٔ ۲۶۰: و إذ قال ابراهیم ربّ ارنی كیف تحی الموتی قال اولم تؤمن قال بلی و لكن لیطمئنً قلبی.
۹. انعام ( ۶)، آیهٔ ۷۵: و كذلك نری ابراهیم ملكوت السّموات و الأرض و لیكون من الموقنین.
۱۰. آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۹۰ و ۱۹۱ و نیز به همین مظمون: رعد (۱۳)، آیهٔ ۳ ـ نحل (۱۶)، آیهٔ ۱۰ و ۱۱ و ۶۹ ـ روم (۳۰)، آیهٔ ۲۱ ـ زمر (۳۹)، آیهٔ ۴۲ ـ جاثیه (۴۵)، آیهٔ ۱۳ ـ فصلت ( ۴۱)، آیهٔ ۵۳ ـ حشر (۵۹)، آیهٔ ۲۱.
۱۱. سورهٔ روم (۳۰)، آیهٔ ۸.
۱۲. سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۶.
۱۳. سوره‌های نحل (۱۶)، آیهٔ ۴۴ ـ فصلت (۴۱)، آیهٔ ۵۳.
۱۴. سورهٔ كهف (۱۸)، آیهٔ ۱۱۰.
۱۵. به تعبیر حضرت آیت‌الله خزعلی (دامت بركاته)، كه محمد كاظم را از نزدیك ملاقات نموده‌اند.
۱۶. محدث قمی، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه.
منبع : ماهنامه موعود


همچنین مشاهده کنید