سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

عطر خوش آن سرو خرامان


عطر خوش آن سرو خرامان
سیره و سلوك پیامبر اعظم(ص) درس عشق و بندگی خداوند است.آن عزیزخداوند،اگرچه درمنزلت وجبروت كسی ازخاكیان به پای اونمی رسید،واگرچه به معراج رفت ،امابه میان انسان بازگشت وباآنان همنشین شد.چنین است كه سیره اودرزیست عادی وهمین نمودهای معمولی زندگی نیز مانندسیره اجتماعی وحكومتی او برای دوستداران آن نازنین درس آموختنی است. در آستانه میلاد خجسته آن انسان كامل، با نگاهی به برخی از زوایای زندگی فردی و اجتماعی آن حضرت، بكوشیم معنای بندگی و مفهوم مسلمانی را بازآموزی كنیم.
پیامبر اسلام(ص) هماره می فرمود : من ده نام نزد خداوند دارم. محمد(كسی كه خوبی های بسیار داشته باشد)؛ محمود(ستوده)؛ احمد(ستوده تر)؛ ماحی(كسی كه كفر را محو می كند)؛ عاقب( فردی كه پس از او پیغمبری نمی آید)؛ حاشر(شخصی كه مردمان در رستاخیز پیش پایش محشور می شوند)؛ رسول توبه( پیامبری كه بشارت توبه می آورد)؛ رسول ملاحم(پیامبر نبردهای دشوار)؛ مقفی(گرامی دارنده همه مردم)؛ و قثم (كسی كه جامع و كامل است).
مویش تا نرمه گوش می رسید. نه لَخت بود و نه درهم پیچیده. چون شانه می شد به سان دانه های شن از هم جدا بود. برخی از راویان نیز گفته اند : مویش تا شانه اش می رسید. بسیار پیش می آمد كه مویش را در چهار رشته می بافت و هر گوشش میان دو بافته قرار می گرفت. بسیاری از اوقات با مویش گوش هایش را می پوشانید. موهای شقیقه اش می درخشیدند. موهای سپیدش در سر و ریش تا پایان عمر هفده تار مو بود. موهای سرش انبوه بودند. محاسنش نیز انبوه بود، اما بلند نبود. بیشتر سفیدی مویش در محاسن، در چانه، در سر و در بناگوش هایش بود.
پیشانی اش بلند و كمی به جلو متمایل بود. ابروانش به هم پیوسته بودند. اما باریك و كشیده. مژه های بلند و پرپشتی داشت. سیاهی چشمانش پررنگ بود. چشمانش درشت بودند. چه بسا به خاطر شب زنده داری در سفیدی چشمانش اندكی سرخی دیده می شد. چشم راستش را سه بار و چشم چپش را دوبار سرمه می كشید ومی فرمود : كمتر یا بیشتر اشكالی ندارد. سرمه دانی داشت كه سرمه های شبانه اش را با آن می كشید. گونه هایش برجسته بودند. بینی اش كشیده و باریك بود. دهانی فراخ اما متناسب داشت. دندان های پیشین او به گونه ای متناسب از همدیگر فاصله داشتند و از سپیدی می درخشیدند.
چهره اش سپید اما نمكین بود. انس گفته است : خداوند هر پیامبری فرستاده است گل چهره بوده است. پیامبر (ص) نیز خوش چهره ترین آنان بود. عرب های بیابان نشین همواره با دیدن سیمایش می گفتند : سوگند به خدا این رخساره انسانی دروغگو نیست. چهره اش گرد بود و زیر لب پایینش خال داشت. گردنش زیبا بود و به سان نقره خام می درخشید. نه بلند بود و نه كوتاه. اعضا و اندامی متعادل داشت. استخوان بندی اش درشت بود. نه لاغر بود و نه فربه، هر چند در اواخر عمر اندكی فربه شد. گوشت بدنش سست و لَخت نبود. گذشت عمر بر تنش تأثیری ننهاد و بدنش به سان دوران جوانی بود. قامتش نه كوتاه بود و نه بلند. خود می فرمود : تمامی خوبی ها در میانه بودن است. چهار شانه بود و شانه های پهنی داشت. انگشتر به دست می كرد.
گاه بر عبای مشكی اش می خفت، گاه بر زمین، وقتی بر حصیر، گاهی بر تخت، گاهی نیز بر بستر و یا فرشی چرمین. به آراستگی توجه داشت و می فرمود : كسی كه موی بلند دارد، یا آن را كوتاه كند، یا آن را سامان دهد. می فرمود : لبا س های خود را بشویید، موهای خود را كوتاه كنید، مسواك بزنید و آراسته و پاكیزه باشید. به بانوان اجازه داده بود موی سرشان را رنگ مشكی بزنند. از آنان می خواست ناخن هایشان را بلند كنند و آن را زینت و آرایش می شمرد. یكی از یارانش می گوید: روزی با لباسی ژولیده نزد پیامبر نشسته بودم. حضرت از من پرسید : دارایی داری؟ گفتم : آری، ای پیامبر خدا، از هر نوعش دارم. فرمود : هنگامی كه پروردگار به تو دارایی و مكنتی می دهد، باید تأثیر آن در زندگی تو دیده شود.
آن حضرت به آب یا آینه می نگریست و موهای خود را شانه می زد. افزون بر آراستگی برای همسرانش، برای دوستانش نیز خود را می آراست. عایشه گفته است : دیدم كه آن حضرت در پیاله آبی كه در خانه بود، خود را می نگرد و موهایش را مرتب می كند و می خواهد نزد دوستانش برود. به او گفتم : پدر و مادرم فدای تو باد! تو پیامبر خدا و بهترین آفریده او هستی. آیا در آب می نگری و خود را می آرایی؟ فرمود :خداوند دوست می دارد هرگاه بنده ای نزد دوستانش می رود، خود را بیاراید. از ژولیدگی متنفر بود و به موهای سر و صورتش روغن می مالید. تا مسواك نمی زد نمی خوابید و می فرمود : چرا دندان های شما را زرد و كثیف می بینم؟ چرا مسواك نمی زنید؟ هماره سرش را با سدر می شست، از كوزه ترك خورده آب نمی نوشید و می فرمود : خداوند از كسی كه همنشینش بینی خود را از بوی بد او می گیرد نفرت دارد. همچنین می فرمود : تا می توانید پاكیزه باشید، زیرا خداوند اسلام را بر پاكیزگی بنیاد نهاد و جز انسان های پاكیزه كسی به بهشت نمی رود.
جارو زدن و پاكیزه كردن حیاط خانه را مستحب می شمرد. رها كردن ظرف های نشسته را دوست نمی داشت و می فرمود شب ها پیش از خواب سر ظرف ها را بپوشانند. وقتی عطسه می كرد دست یا پیراهنش را جلوی دهانش می گرفت و آهسته عطسه می كرد. چون خمیازه می كشید دستش را برابر دهانش می گرفت. چون لباسی نو می یافت آن را در روز جمعه می پوشید و هنگامی كه هیأتی به ملاقات او می آمدند، هم خود زیباترین لباسش را می پوشید و هم اصحابش را به این كار سفارش می فرمود.
با توجه به محیط آلوده آن روزگار تمامی لبا س هایش تا بالای قوزك پا بود. از لباس پنبه ای یا كتانی بیشتر خوشش می آمد. در پوشیدن لباس، افزون بر طهارت دینی، به رنگ و پاكیزگی آن نیز اهمیت می داد. برخی گفته اند : به رنگ سبز بیش از هر رنگ دیگری علاقه داشت. با این حال، بیشتر لباس هایش سپید بود.یكی از یارانش می گوید : روزی او را دیدم كه جامه گلگلونی پوشیده بود. كسی زیباتر از او نبود. رنگ سیاه را تنها در سه چیز خوش می داشت : چكمه، دستار، عبا. گاه برای انجام دادن كارهای مردم شب زود نمی خوابید. هر وقت كه از خواب برمی خاست سجده می كرد.هرگز از غذایی سیر نشد. پیش از خوردن دستش را می شست یا وضو می گرفت. اگر به هر دلیلی نمی خواست از غذایی بخورد، از آن عیب جویی نمی كرد. حتی الامكان تنها غذا نمی خورد و می فرمود : برای خوردن دور هم جمع شوید كه بركت و خجستگی در این كار است. هیچ گاه كسی ندید كه آروغ بزند. هنگام غذا خوردن از آن قسمت غذا كه در جلوی خودش بود می خورد. دیگران را از نگاه كردن به لقمه دیگران در سر غذا باز می داشت. غذای داغ نمی خورد. بر ظرف غذا سرپوش می گذاشت و دیگران را نیز تشویق می كرد چنین كنند. پس از غذاخوردن نیز دست هایش را می شست.
در پی شكار نمی رفت و شكار نمی كرد، اما از گوشت شكار می خورد. غذایش بیشتر آب و خرما بود. اما از سبز ی ها كاسنی و ریحان را دوست می داشت. كباب می خورد اما از پرخوردن گوشت نهی می فرمود. هنگام خوردن خرما دقت می كرد كه كرم زده نباشد. تمامی انواع غذاهای حلال را می خورد. عسل را شفا می دانست. می فرمود : دیندار غذایی را كه خانواده اش دوست دارند می خورد و منافق خانواده اش را مجبور می كند غذایی را كه او دوست دارد بخورند. می فرمود : میوه های نوبر بخورید و بهترین میوه ها انار است و ترنج. از ترنج سبز و سیب سرخ خوشش می آمد. هرگاه میوه نوبری می دید، آن را می بوسید و بر چشم ها و لب هایش می نهاد و می فرمود : خدایا، آغازش را به ما نشان دادی، پایانش را نیز در سلامتی به ما بنمایان.
اگر كسی از راهی كه پیامبر گذشته بود می گذشت، از بوی خوش مانده در فضا می فهمید كه آن حضرت از آن جا عبور كرده است. اگر بر سر كودكی دست می كشید، بوی خوش دستش بر موی كودك می ماند. عطری را كه به او هدیه می دادند رد نمی كرد. از ابتدای تولد، بوی بد از او به مشام نرسید. می فرمود : بهترین بندگان خدا آنهایند كه خوشبویند.
در خانه خود از دوشیزگان خجول تر بود. از اهل خانه نه غذایی می طلبید و نه علاقه اش را به خوردنی ها ابراز می كرد. در كارهای خانه كمك می كرد. گوشت تكه تكه می كرد و گاه به دوخت و دوز می پرداخت. در خانه را خود باز می كرد و گوسفندان را نیز می دوشید. با یارانش كه راه می رفت، اصحابش پیشاپیش می رفتند و او در پی می آمد. می فرمود : پشت سرم را برای فرشتگان بگذارید. خوش نداشت دیگران پشت سرش حركت كنند، اما دو طرف او راه می رفتند. با وقار گام برمی داشت. قدم هایش كشیده و سریع بود، بی آن كه شتابی در راه رفتنش مشاهده شود. راه رفتنش چنان بود كه هركس می دید می فهمید آن حضرت خسته و ناتوان نیست.
خوش نمی داشت وارد اتاق تاریك شود و روشن كردن چراغ پیش از تاریك شدن هوا را مستحب می شمرد. انس می گوید : همه پیامبران خداوند خوش صدا بوده اند، اما پیامبر اسلام(ص) از همه آن ها خوش صدا تر بود. یكی از اصحابش می گوید : كسی را ندیدم كه بیشتر از رسول خدا لبخند بزند. هرگاه لب به اندرز نمی گشود یا وحی بر او فرو نمی آمد یا یاد رستاخیز نمی كرد، تبسم بر لب داشت. هر گاه سخن می گفت متبسم بود. جایگاه ویژه ای در مجلس نداشت و به هنگام ورود به جایی در پایین مجلس می نشست. هرگز دیده نشد هنگامی كه جا تنگ باشد پایش را دراز كند. هیچ گاه به تندی به كسی نگاه نمی كرد.
در زدنش با سرانگشتان بود. در میان دشمناش نیز به امین شهرت داشت. آن ها در مكه حتی بعد از پیامبری آن حضرت، همچنان نفیس ترین دارایی های خود را نزد او امانت می گذاشتند و نمی ترسیدند كه او آن ها را پس ندهد. انس می گوید : ده سال خدمتش را كردم. نه هرگز دشنامم داد، نه كتكم زد، نه مرا از خود راند، نه به رویم اخم كرد. گاه كه در كاری كه دستور داده بود سستی می كردم، سرزنشم نمی كرد و اگر كسی دیگر مرا سرزنش می كرد می فرمود : رهایش كنید، اگر می توانست انجام می داد. در شادمانی و خشم جز حق نمی گفت. حق را اعمال می كرد، هرچند به ضرر خود یا دوستانش بود. خجول بود و هر چه از او می خواستند می داد. می فرمود : شرم آرایه اسلام است. از دوشیزگان پرده نشین شرمگین تر بود و چون از چیزی خوشش نمی آمد، از رخساره اش می فهمیدند. می فرمود: كسی كه از مردم شرم نكند، از خداوند بزرگ هم شرم نخواهد كرد. چنان شرم داشت كه به چهره كسی خیره نمی شد. اگر ناگزیر به انتقاد از كسی بود، آن را به صراحت نمی گفت و مقصود خویش را با كنایه بیان می داشت.
اغلب ساكت بود و بی ضرورت لب به سخن نمی گشود. اما خاموشی اش متكبرانه نبود. می فرمود : از مسلمان بودن كسی در شگفت نشوید تا ژرفای عقلش را دریابید. آن حضرت جز برای خداوند خشمگین نمی شد. اما چنان شجاع بود كه در نبردها كسی شجاع به شمار می آمد كه در كنار او باشد. راستگو ترین مردمان بود. چون از چیزی خوشش می آمد، چهره اش بسان قرص ماه روشن می شد. چون شاد می شد، پلك های خود را بر هم می نهاد. گاهی نیز به محاسن خویش دست می كشید.
ابن مسعود می گوید: روزی آن حضرت به سجده رفته بود. قریشیان پوسته نازك جنین شتری را بر پشت او افكندند. پیامبر همچنان در سجده بود. سرانجام فاطمه(س) آمد و آن را از پشت پیامبر برداشت. حضرت پس از آن فرمود: خداوندگارا، قوم مرا هدایت كن. آنان نمی فهمند. امام علی(ع) فروتنی او را چنین توصیف می كند : محبوبم محمد پای شتر خود را می بست، خود به حیوانات علف می داد، با دستش گوسفند را می دوشید و به لباس و كفش خود وصله می زد. یارانش جلوی پایش برنمی خاستند، زیرا می دانستند این كار را دوست ندارد.
از مردم می خواست در چهارچوب دین از زندگی لذت ببرند و به آنان می گفت : آرزوی مرگ نكنید. به مردی فرمود: تازیا نه ات را نیكو و زیبا بساز. زیرا پروردگار زیباست و زیبایی را دوست دارد. می فرمود: خداوند آوای خوش را دوست دارد. آفت زیبایی را خودخواهی می دانست. بازی های روا و حلال دیگران را می دید و مانع نمی شد. خود نیز به باغستان دوستانش می رفت. به یارانش می فرمود: تفریح و بازی كنید، من دوست ندارم كه در دین شما خشونتی دیده شود. شیوه همیشگی او دوری از افراط و تفریط بود. می فرمود: به اندازه توانایی خود عبادت كنید. به نظم اهمیت می داد. اشیایی كه داشت هریك نام داشتند. یكی از یارانش می گوید: صف های نماز ما را منظم می كرد؛ چنان كه تیرهای كشیده و صاف را ردیف می كنند.
معاد اندیش بود و می فرمود : بهشت از بند كفشتان به شما نزدیك تر است. اگر مشغول نماز بود و كسی كنارش می نشست، نمازش را سریع به پایان می برد و رو به آن شخص می كرد و می پرسید : كاری داری؟ و چون خواسته آن فرد را برمی آورد، دوباره به نماز خواندن مشغول می شد. تمام زندگی اش عطر خوش توحید بود...
حسین سیدی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید