جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تل آویو و بحران بی اعتمادی سیاستمداران


تل آویو و بحران بی اعتمادی سیاستمداران
بیش از نیم قرن است که این نظریه به طور جدی از سوی کارشناسان سیاسی مطرح می شود که نظام صهیونیستی در بافت سیاسی خویش تضادهای عمیقی را می پروراند و بحران های آینده این رژیم از بستر همین تضاد ها رخ خواهد نمود. حوادث شتابان ۱۰ ماه اخیر درون دولت اسرائیل که به سقوط زودهنگام ایهود اولمرت و انتقال قدرت به تزیپی لیونی منجر شد از این نظر شایان تأمل هستند که ابعادی از این تضاد های بنیادین را آشکار ساختند.
سال های طولانی بویژه در نظر اعراب منطقه، نظام سیاسی صهیونیستی، نظامی منسجم و نفوذ ناپذیر می نمود که کارگزارانش وحدت بی سابقه در روش و اندیشه دارند. این تصور وجود داشت که این سیستم حکومتی شصت ساله از بسیاری آفت ها و مشکلات نظام های رایج سیاسی مصون است حتی برخی از تحلیلگران عرب این فرض را پیش می کشیدند که دلیل برتری تاریخی اسرائیل بر اعراب منطقه این است که آنها در برابر تشتت درونی اعراب به اهرم انسجام درونی متکی هستند.
اما اتفاقات یکی دو سال اخیر به این فرض و گمان ها پایان داد. وقایعی که بویژه از جنگ ۳۳ روزه تا سقوط اولمرت به وقوع پیوست تصویر تازه ای از مشکلات درون نظام سیاسی تل آویو آشکار کرد. در این مدت گویی ساکنان فلسطین این خطر خزنده را زیر پوستین سیستم حکومتی حس می کردند که اقتدار این رژیم در حال فروکاستن است به همین دلیل در این مدت رسانه های اسرائیل همواره با این سؤال مکرر اما مهم کلنجار رفته اند که مقصر و مسبب این سستی و تزلزل در قدرت درونی رژیم کیست و سرمنشأ آن را باید کجا جست وجو کرد
بناچار در این فاصله زمانی همه انگشت های اتهام به سوی ایهود اولمرت رهبر حزب حاکم کادیما و نخست وزیر رفت. اولمرت تنها پس از سقوط دان حالوتس فرمانده جنگ و عمیر پرتز وزیر دفاع تنها چهره در نظام حکومتی اسرائیل بود که از ترکش های شکست نبرد ۳۳ روزه جان سالم بدر برده بود.
اما این واقعیت از نگاه ناظران خاورمیانه پنهان نبود که اولمرت جزئی از یک نظام تصمیم گیر است و فروکاستن بحران های این رژیم به اشتباهات یک فرد یا سوء مدیریت یک نخست وزیر چیزی جز ساده سازی و وارونه سازی واقعیت نیست. دست بر قضا ایهود اولمرت در آخرین ساعات زمامداری هنگامی که نطق خداحافظی را درجمع همکارانش ایراد می کرد، پرده از این واقعیت برداشت. او در یک اعتراف تاریخی گفت که ریشه شکست ها و بن بست های نظام صهیونیستی به تفکرات و تصورات گردانندگان این دستگاه سیاسی - نظامی برمی گردد؛ تفکراتی که جوهره آن طبق گفته اولمرت بر بلند پروازی و ماجراجویی استوار است و محصول و ثمره آن سیاست های توسعه طلبانه ای است که بدون کمترین سازگاری با واقعیات خاورمیانه در سودای ایجاد اسرائیل بزرگ بوده است.
به این صورت کشمکش هایی که در واپسین ماه های زمامداری ایهود اولمرت در تل آویو سر باز کرد باب بحث هایی نو در باره وضع حال و آینده این رژیم گشوده است. رژیمی که در شصتمین سال حیات نامشروعش به نظر می آید بیش از جبهه اعراب و فلسطینیان از سوی درون خانواده یهودیان به چالش کشیده می شود.
● نشانه های یک نزاع بنیادین
درست که پدیده «منازعه قدرت» به مدت ۵۰ سال میان سیاستمداران تل آویو جریان داشته است، ساختار حکومتی اسرائیل متأثر از همان نظام دو حزبی حاکم بر امریکا همواره شاهد رقابت سیاسی میان سران دو حزب لیکود و کارگر بر سر کسب قدرت بوده اند و در ایام انتخابات کنیست یا تعیین رهبر دو حزب این رقابت ها بروز و ظهور یافته است. اما تضادی که در این مرحله گریبانگیر نظام حکومتی این رژیم است فراتر از جنگ قدرت حزب حاکم است؛ تضادی است که ریشه در یک بلاتکلیفی و تردید بزرگ بر سر نحوه اداره این رژیم و نیز نحوه رویارویی با تهدیدات خارجی آن دارد.
این رشته از تضادها به طور مشخص از دوره شارون در اوایل هزاره سوم سر باز کرد. آریل شارون آخرین نفر از نسل اول زمامداران این رژیم بود که سعی فراوانی کرد تا به مشکل اختلاف های درون زمامداران این رژیم پایان دهد. آن روز این تضاد به صورت اختلاف میان دو طیف تندروها و به اصطلاح میانه روهای حزب لیکود بروز کرده بود اما در عمل این اختلاف برسر تعیین راهبردها و سیاست های کلان این رژیم بویژه در مواجهه با فلسطینیان و اعراب بود؛ اختلافی میان دو نسل از سیاستمداران، گروهی که با تکیه بر واقعیت جدید خاورمیانه خواهان عقب نشینی از برخی مواضع تاریخی بودند و راه تأمین امنیت این رژیم را در فرمول واگذاری زمین در برابر صلح می دیدند و گروهی دیگر که هر گونه نرمش در برابر مبارزان فلسطینی و لبنانی را آغاز افول قدرت این رژیم می پنداشتند.
سرانجام شارون پس از آنکه در مجاب کردن و ایجاد تفاهم درون حزب حاکم لیکود ناکام ماند ناگزیر شد بزرگترین انشقاق حزبی را در تاریخ نیم قرن این رژیم بپذیرد. او برای اولین بار برای درمان بحران ناسازگاری نسل جدید زمامداران ساختار دو حزبی حاکم بر این رژیم را شکست، جمعی از کادر سیاسی ارشد لیکود را وادار به انشعاب کرد و زمام کابینه را به دست حزب نو بنیاد کادیما سپرد؛ حزبی که از ۲۰۰۵ در دست دو شاگرد سرشناس شارون یعنی ایهود اولمرت و اکنون تزیپی لیونی قرارداشته است.
اما پیدا بود که اختلاف های درون نظام سیاسی اسرائیل نه تنها با ایجاد انشعاب در پیکره احزاب سنتی آن رفع نخواهد شد که دامنه ای عمیق تر نیز پیدا کرد. مشکلات امروز کادیما در سومین سال حیات آن گواه این واقعیت است تاجایی که یک تحلیلگر خاورمیانه در اشاره ای ظریف می گوید با رفتن آریل شارون به حالت کما ، حزب حاکم اسرائیل نیز به سمت اغما رفته است و میزان امیدواری به حل بحران گسیختگی درون سیستم سیاسی اسرائیل به اندازه امیدی است که به هوشیاری و حیات شارون وجود دارد.
● برداشت های غیر واقعی از یک بحران
از اغمای شارون تاکنون دو نظریه شاخص در باره قدرت یابی نسل میانسال رژیم صهیونیستی که اولمرت و لیونی نماد های آن است، مطرح شده است. نظریه اول این است که حضور این چهره های میانسال به معنای پایان نیم قرن سلطه ارتش و ژنرال ها بر سیاست در این سرزمین است و پایان سلطه ژنرال ها که به داشتن تعصب فکری به آرمان های توسعه طلبانه این رژیم شهره بودند راه تغییر و انعطاف را هموار می کند. این درست است که در حیات شصت ساله این رژیم اشغالگر ارتش معیار و محور اقتدار رژیم صهیونیستی به حساب می آمد. دلیل این وابستگی حکومت صهیونیستی به ارتش نیز روشن بود. رژیمی که در داخل و خارج سرزمین های اشغالی بر عنصر جبر و خشونت متکی بود و امنیت مسئله اصلی آن بود انتخابی جز سلطه نظامیان نمی توانست داشته باشد
ارتش نفوذ افسانه ای داشت. اما اولین تحریف در واقعیت این است که ماجرای افول اقتدار ارتش و ژنرال ها به ظهور نسل جدید زمامداران این رژیم یعنی امثال اولمرت یا لیونی نسبت داده می شود.
حال آنکه همه شواهد دلالت بر این دارند که ستاره اقبال ژنرال ها از زمانی افول کرد که آنها خاکریز های قدرت در مرز های شمالی فلسطین اشغالی و نوار غزه را از دست دادند. عقب نشینی ۲۰۰۰ از مرز لبنان، عقب نشینی ۲۰۰۵ از نوار غزه و بالاخره ناکامی بزرگ تابستان ۲۰۰۶ در جنگ ۳۳ روزه هر کدام ضربه های تاریخی بود که بر اسطوره شکست ناپذیری در جایگاه مدرن ترین ارتش خاورمیانه و رکن قدرت اسرائیل بوجود آورد.
دومین تحلیل نادرست از تحولات جاری تل آویو این است که محافل این رژیم تلاش کردند تا همه مشکلات را به دولت نسبت دهند و این شکست ها را ناشی از عملکرد پراشتباه ایهود اولمرت معرفی کنند تا به این صورت جانشین اولمرت یعنی لیونی نقش یک منجی را پیدا کند.
به همین دلیل خود لیونی نیز در برنامه هایش تکیه بر این دارد که روش های نادرست اولمرت را دنبال نخواهد کرد.
با تأملی در ماهیت چالش ها و مشکلات موجود این رژیم به راحتی می توان دریافت که این مشکلات بیش از آنکه از عملکرد نادرست یک فرد ناشی شده باشد به معایب درونی خود سیستم برمی گردد.
لیونی به درستی می گوید که مأموریت او ترمیم وجهه درونی و بیرونی نظام است همه کارگزارانی که کرسی جانشینی اولمرت را به وی تقدیم کرده اند در وهله اول خواستار برگرداندن اعتماد عمومی هستند. لیونی در یکی از مهم ترین نطق هایش به این واقعیت اذعان کرده بود که اعتماد مردم و ساکنان سرزمین های اشغالی به سیاستمداران از میان رفته است. البته پیش از تزیپی حریف آن سوی رژیم، یعنی رهبر حزب الله گفته بود که دیگر حتی جامعه اسرائیل به سیاستمداران اعتماد ندارند.
اما شاید خود سران کادیما که کارنامه ناکام اولمرت را پیش رو دارند بیش از همه به این واقعیت واقفند که بحران بی اعتمادی این رژیم مأموریتی نیست که لیونی جوان قادر به انجام آن باشد. بویژه این که او از هم اکنون متهم به نداشتن خط مشی روشن و کم تجربگی است، مشکل اقتدار در درون حزب دارد و مشکلات بزرگتر در ایجاد وفاق درون احزاب دارد، همه جناح ها با او در تضاد هستند. حتی در تشکیل کابینه جدید کار آسانی نیست و لیونی در تشکیل کابینه جدید با دشواری های بسیار زیادی مواجه خواهد شد چرا که حزب شاس برای پیوستن به این کابینه شرط های جدید تعیین خواهند کرد و حزب کار که در کابینه ائتلافی کنونی رکن اساسی و مهم به شمار می رود تردید زیادی درباره پیوستن به کابینه ائتلافی به ریاست تزیپی لیونی دارد.
لذا از منحنی نقل وانتقال قدرت در داخل حکومت صهیونیستی این نتیجه جالب به دست می آید که حزب کادیما سه سال پیش با حضور نسل میانسال رژیم صهیونیستی پدید آمد تا بحران افول اعتبار دو حزب لیکود وکارگر را بپوشاند که قادر به چنین کاری نشد و اکنون نیز لیونی به نمایندگی از کادیما برای حل بحران تضاد درون سیستم سیاسی خیز برداشته است اما باز آن سایه شکست فردای او را تعقیب می کند ‎/
● بحران عبور از خاورمیانه اسلامگرا
به باور ناظران اضطراب و بیمی که در کالبد رژیم صهیونیستی خزیده است ازاثرات تندباد تحولی است که در فضای خاورمیانه وزیدن گرفته است. این تحول خود محصول یک رویارویی سنگین میان دو طیف از نیروها و عناصر فعال در این منطقه است طیف نیروها و جنبش های آرمانگرا در برابر جبهه نیروهای محافظه کار که هر کدام تلاش کردند تا شالوده خاورمیانه جدید بر شالوده اندیشه خویش استوار سازند.
اکنون در پایان این فصل رویارویی قرار داریم و فعل و انفعالات سیاسی درون رژیم صهیونیستی در حالی است که نتیجه آن مواجهه بزرگ در کارزار خاورمیانه نمایان شده است. در این اثنا قاطبه تحلیلگران در اسرائیل و امریکا به این واقعیت اتفاق نظر دارند که بازنده بزرگ این رویارویی همانا جبهه محافظه کاران عرب و برنده نهایی آن جبهه مقاومت است. نشانه های بارز این برتری در نقاطی آشکار شده است که نظام سیاسی صهیونیسم آنها را عمق امنیت داخلی خویش به حساب می آورد یعنی ؛ در لبنان ، غزه و به صورت کلان در کل خاورمیانه به نفع ایران و سوریه.
اهمیت این تغییر توازن قدرت در این است که در تک تک کارزارهای سیاسی و نظامی کشورهای اسلامی وعربی ، امریکا و اسرائیل به صورت تمام قد حضور داشتند. به گونه ای که حتی در دو کارزار بزرگ جنگ خلیج فارس امریکا یک هدف آشکار این جنگ ها را نیز انزوای ایران و مقاومت منطقه و حفظ برتری اسرائیل خوانده بود ‎/
بنابراین خاورمیانه بر محور برتری جبهه مقاومت از بیروت تا تهران اکنون مختصات تازه ای دارد که علاوه بر تضعیف اصل برتری رژیم صهیونیستی این رژیم را در مرحله اتخاذ راهبرد با تردیدها و تنش های جدی روبرو ساخته است ‎/ این تضادها از سردرگمی در برابر آینده خاورمیانه تحت نفوذ جبهه مقاومت ناشی می شود حتی اگر ظاهر و صورت آن به شکل اختلاف آرا میان کارگزاران کادیما یا رقابت حزب کارگر و لیکود نمایان شود.
حمید رضا لطفیان
منبع : روزنامه ایران