سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


چخوفً کانادا


چخوفً کانادا
آلیس مونرو در سال ۱۹۳۱ در خانواده یی کشاورز در وینگام، شهرستان کوچکی در جنوب غربی انتاریو کانادا به دنیا آمد. از آلیس مونرو تاکنون یک رمان و مجموعه داستان های زیادی منتشر شده است. مونرو تاکنون سه بار جایزه ادبی فرماندار کل را که بالا ترین جایزه ادبی کشور کانادا است به خود اختصاص داده و علاوه بر آن جایزه ادبی لانان و جایزه ادبی دابلیو اچ اسمیس را دریافت کرده است. داستان های کوتاه مونرو در برخی از نشریات مانند نیویورکر، پاریس ریویو و... به چاپ رسیده است و مجموعه داستان هایش به زبان های زیادی از جمله فارسی ترجمه شده است.
داستان نویسی امروز جهان و بالطبع داستان نویسی امریکای شمالی پر است از زنان و دخترانی که تا دیروز جایی در داستان نویسی نداشتند. اگر هم ذوقی بود یا کورش می کردند یا باید جرج الیوت می شد یا ایساک دنیسن تا بتواند طبع آزمایی کند؛ نویسنده یی که زن بود و تحت نام مردانه می نوشت. نیمه دیگری که هر چند خالق بود و نقش زندگی بخش مادر را ایفا می کرد از خلاقیت محروم می ماند. با آنکه می توانست آدم ها را در موقعیت هایی دشوار به ارزیابی بنشیند، نمی گذاشتند. این نوشته ربطی به دفاع از حقوق زنان ندارد. شرح موقعیت دشواری است که زنان طی کرده اند تا به این پایه که امروز می بینید برسند. داستان نویسی امروز شخصیت های نامداری به جهان ادبیات معرفی کرده است. به خصوص در ربع آخر قرن بیستم و دهه اول قرن بیست و یکم.
از آن میان می توان به نویسندگانی مانند جویس کرول اوتس،گریس پلی، سوزان سانتاگ و آلیس مونرو و مارگارت اتوود اشاره کرد که در نیمه شمالی امریکا زندگی می کنند و می نویسند. جاهای دیگر هم همین ترقی و پیشرفت حاصل شده البته دو نفر از این جمع به تازگی مرده اند؛ گریس پلی که هنوز کفنش خشک نشده و سوزان سانتاگ که چندی پیش مرد. هر چند داستان نویس تا زمانی که نامش هست و کارش را می خوانند نمی میرد. آلیس مونرو استاد به تصویرکشیدن ارتباطات انسانی جهان امروز و به طور خاص بخشی از کانادا یعنی انتاریو است. مسائل شهرک نشینی، تحصیل، ازدواج، طلاق، درگیری و دیگر مسائل فیزیکی زندگی در محیطی بومی در امریکای شمالی است، بنابراین کارهایش را می توان روایت ادبی از تاریخ این منطقه دانست.
آلیس مونرو را بایستی یکی از پیروان مکتب «ادبیات تصویر» دانست که شاخصه ادبیات امریکایی است. در این نوع ادبیات، بیش از آنکه به مسائل صرفاً روان شناختی یا تکنیک های زبانی و شگردهای بیانی توجه شود از اساس با ادبیات اروپایی به خصوص نوع فرانسوی اش یا لاتین از نوع امریکای جنوبی اش توفیر دارد، ارتباطات انسانی را با دقت نقاشی می کند و به تصویر می کشد. به همین لحاظ، این نوع ادبیات پایه یی است برای نمایش و سینما و به قول سینمایی ها تصویری تر است. دقت در تحلیل لحظات و بازنمایی موقعیت های فرد در اجتماع نیز شاخصه دیگری از کار مونرو است نوعی از ادبیات داستانی و داستان خاص که به داستان موقعیت معروف است.
آلیس مونرو در ایران نام شناخته شده یی است که کم کم جا می افتد. به مدد مترجمان خوش سلیقه یی مثل مژده دقیقی و چند مترجم دیگر از جمله شقایق قندهاری و مرضیه ستوده و منصوره اشرفی برخی از داستان هایش در مطبوعات و فضای مجازی و اخیراً در دو مجموعه مستقل به نام فرار و گریزپا منتشر شده. مونرو بر خلاف ایده خودستایانه جویس از هنرمند که او را به مرتبه خالقی می رساند که پس از آفرینش به شاهکار خود زل می زند و خستگی دستانش را در می کند از همان صفحه اول خالقی است که غیبش می زند و رخ نهان می کند.
شخصیت های داستانی اش را به امان خدا رها می کند تا هر کاری دلشان می خواهد بکنند هر چند در جاهایی نخ نامرئی بسته و آن را می کشد تا معلوم شود حد آزادی شان کجاست. خودش گفته است سراغ هر سوژه یی نمی رود؛ باید اول جذبش کند درگیر آن باشد. قهرمانان داستان های مونرو در گیر صدا و بی صدایی هستند که تنش محوری این داستان ها به شمار می آید. داستان های مونرو اغلب در زمان حال اتفاق می افتد، گرایش به فمینیسم ندارد اما در مقابل حاضر نیست اگر در جایی تضییع حقی می بیند در مقابل فشار کوتاه بیاید و سعی می کند، وانمی دهد.
رفتار و کردار شخصیت های داستانی مونرو زیادی کانادایی هستند. به هر حال ریشه در این خاک به قول خودش منجمد دارد. در زمان مشخصی در یک مکان مشخص تر گیر کرده اما خود را تکرار نمی کند. مارگارت اتوود هموطن دیگرش هم چنین است. اما گرم تر از مونرو. فعالیت های اجتماعی و سیاسی او با مونرو فرق دارد.. با خیلی ها می جوشد از جمله با ایرانی های مقیم کانادا که کم کم به اقلیتی بزرگ تبدیل می شوند و اکثراً در کار کسب و تجارت مشغول هستند. آثار اتوود هم به فارسی ترجمه شده. من خود از اولین کسانی بوده ام که اتوود را به فارسی زبان ها معرفی کرده ام. اتوود هم در داستان هایش وقتی سراغ تخیل می رود خواننده اش را درگیر تخیل ناب می کند. موضوعات روز در آثار این دو نویسنده هموطن جای خود را باز کرده و وقتی می نویسند خواننده حس می کند با نویسنده یی روبه رو است که همین چند دقیقه پیش از پای اخبار تلویزیون بلند شده.
مونرو خیلی چخوف گراست و عنصر تصادف در داستان های او نقش اساسی دارد او هم چخوف را استاد خود می داند درست مثل باقی نویسندگان دیگر و همه کسانی است که علاقه مند داستان کوتاه هستند، چخوف را دست نیافتنی ترین نویسنده دنیا می داند. یکی از افتخاراتش کسب لقب چخوف کاناداست که سینتیا اوزیک به او داده است؛ لقبی که به این راحتی خرجش نمی کنند. داستان هایی سراسر اتفاق و سراسر حادثه و در عین حال آرام مثل جریان آب زیر دریاهای آزاد. مونرو داستان را خانه یی می داند که از هر گوشه اش می شود سرک بکشی و در داستان بچرخی، بخشی از زندگی را تعریف می کند، بعد وقتی شما علاقه مند شدید برمی گردد به ریشه ماجرا و از اول تعریف می کند. شروع داستان های او بر پایه یک اتفاق است.
یعنی از همان اول بی هیچ زمینه چینی با یک اتفاق ساده به دنیایی پرتاب می شوید که مثل زندگی است اما می دانی که زندگی نیست. درست همانطوری که فیلم را می بینی و باور می کنی اما در عین حال باورت نمی شود وقتی مشت بر صورت حریف فرود می آید مثل توی فیلم صدا بدهد. اغلب سراغ اتفاقات واقعی می رود که شخصاً تجربه کرده زیرا در نوع داستانی مورد علاقه اش تجربه و خاطره نقش تعیین کننده یی دارد. شخصیت های اول داستان های مونرو غالباً زنانی هستند که با این مساله درگیرند. مونرو داستان را جاده یک طرفه نمی داند بلکه از نظر او داستان خانه یی است با ورودی های متعدد و راه درروهای بسیار.
در دنیایی که کوس جهانی سازی گوشه گوشه اش را پر کرده مونرو که با الکترونیک و وسایل مدرن زندگی سازگاری معقولی دارد از کامپیوتر استفاده می کند اما نوشتن با دست و به خصوص مداد را فراموش نکرده قبل از کامپیوتر متن کارش را با دست می نویسد.
اسدالله امرایی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید