سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


پیوند ناگسستنی‌ استعداد هنری‌ و عواطف‌


پیوند ناگسستنی‌ استعداد هنری‌ و عواطف‌
چخوف‌ از هنرمندان‌ انتظار دارد كه‌ جسور باشند چون‌ جسارت‌ و استعداد، دو روی‌ یك‌ سكه‌ است‌. چخوف‌ اشاره‌ می‌كند: استعداد همچون‌ عنصری‌ نیرومند عمل‌ می‌كند، به‌ سان‌ توفانی‌ است‌ كه‌ سنگهای‌ سخت‌ را می‌شكافد، استعداد توانایی‌ عظیمی‌ است‌ كه‌ قادر است‌ به‌ افق‌های‌ دوردست‌ و ستیغ‌ بلندآفرینندگی‌ دست‌ یابد و چنانچه‌ رشته‌های‌ انسانی‌ از آن‌ گسسته‌ شود به‌ نیروی‌ سهمگینی‌ بدل‌ می‌شود كه‌ همه‌ چیز را به‌ نابودی‌ می‌كشاند، به‌ باور چخوف‌، استعداد هنری‌ و عواطف‌ انسانی‌ پیوندی‌ ناگسستنی‌ دارند، وجود یكی‌ بدون‌ حضور دیگری‌ امكان‌پذیر نیست‌. در نمایشنامه‌ «دایی‌ وانیا» آندریونا از سونیا می‌پرسد: «می‌دانی‌ استعداد چیست؟ استعداد جسارت‌ و استقلال‌ اندیشه‌ در ابعاد وسیع‌ آن‌ است‌...»
چخوف‌ جایی‌ نوشت‌: «استعداد انسان‌ را از قید امیال‌ و آرزوهای‌ سطحی‌ می‌رهاند و به‌ آزادگی‌ و وارستگی‌ می‌رساند.»در داستان‌ «خوشبختی‌» اندیشه‌های‌ ژرف‌ با نثری‌ زیبا و شعرگونه‌ بیان‌ می‌شود، شاید نویسنده‌ نتوانسته‌ است‌ تصاویر شاعرانه‌ خود را در قالب‌ زبانی‌ منطقی‌ بریزد. چنین‌ درونمایه‌هایی‌ به‌ شكل‌های‌ گوناگون‌ در تمام‌ كارهای‌ دوران‌ شكوفایی‌ هنری‌ چخوف‌ به‌ روشنی‌ دیده‌ می‌شود، بطوری‌ كه‌ خواننده‌ می‌پذیرد موسیقی‌یی‌ كه‌ در داستان‌ «خوشبختی‌» مترنم‌ است‌ همچون‌ پیش‌درآمدی‌ در آثار بسیاری‌ از شاعران‌ بزرگ‌ و پرآوازه‌ یافت‌ می‌شود. این‌ درونمایه‌ در «سرگذشت‌ ملال‌انگیز» با غمی‌ تلخ‌ می‌آمیزد و در نمایشنامه‌ «مرغ‌ دریایی‌» با اندوه‌ و امید توام‌ است‌. در حالی‌ كه‌ داستان‌ «تجارت‌ رسمی‌» خمیرمایه‌یی‌ متفاوت‌ با آنچه‌ در داستان‌ «خوشبختی‌» و «استپ‌» می‌گذرد، دارد. در استپ‌ و خوشبختی‌ میل‌ شدید آدم‌ها به‌ راهیابی‌ به‌ سوی‌ نور برای‌ روشن‌ كردن‌ زندگی‌ و بیكرانگی‌ اسرارآمیز استپ‌ و اشتیاق‌ زیبایی‌ لایزال‌ تصویر می‌شود. چكیده‌ و مضمون‌ «سرگذشت‌ ملال‌انگیز» و نمایشنامه‌ «مرغ‌ دریایی‌» پاسخ‌، پرسش‌هایی‌ است‌ كه‌ از پیش‌ در «باغ‌ آلبالو» و «عروس‌» مطرح‌ شده‌ و با فریادی‌ رسا پیروزی‌ نزدیك‌ را نوید می‌دهد.
«استپ‌» با رشته‌های‌ لطیف‌ شاعرانه‌ به‌ «خوشبختی‌» پیوند می‌خورد. ولی‌ «استپ‌» از مایه‌های‌ حماسی‌ نیز برخوردار است‌. «استپ‌» داستانی‌ نیرومند و جدی‌ است‌ و چونان‌ سرودی‌ است‌ كه‌ شادی‌ زندگی‌، سرور طبیعت‌ و عظمت‌ سرزمین‌ آبا و اجدادی‌ را ترنم‌ می‌كند. چخوف‌ نویسنده‌ جوان‌ و پرآوازه‌ می‌رود تا توجه‌ شمار زیادی‌ از مردان‌ نیك‌ كشورش‌ را به‌ سوی‌ خود جلب‌ كند. «گنجه‌ كشودار»ی‌ كه‌ چایكوفسكی‌ در یك‌ بازدید غیرمنتظره‌ از خانه‌ چخوف‌ در خیابان‌ سادوو تو در نیسكایا به‌ نویسنده‌ هدیه‌ كرده‌ بود موجب‌ شادی‌ و تشویق‌ چخوف‌ شد. هم‌ چایكوفسكی‌ آهنگساز و هم‌ لوتیان‌ نقاش‌ عناصری‌ از موسیقی‌ و نقاشی‌ را در آثار چخوف‌ كشف‌ كرده‌، خویشاوندی‌ و روح‌ مشتركی‌ میان‌ هنر خود و نوشته‌های‌ چخوف‌ یافته‌ بودند. چایكوفسكی‌ از چخوف‌ خواست‌ شعری‌ برای‌ اپرا بنویسد. چخوف‌ تصمیم‌ گرفت‌ اپرای‌ «بلا» اثر لرانتوف‌ را به‌ رشته‌ نظم‌ درآورد. نزدیكی‌ و همكاری‌ سه‌ هنرمند بزرگ‌ روسی‌ چایكوفسكی‌، چخوف‌، لوتیان‌ امری‌ تصادفی‌ نبود، در آثار تك‌تك‌ این‌ هنرمندان‌ بازتابی‌ از روح‌ زمانه‌ آنان‌ مشاهده‌ می‌شود، آثاری‌ كه‌ شكلی‌ آرام‌ و متفكرانه‌ و محتوایی‌ پرغوغا و توفان‌زا داشت‌.
چخوف‌ بی‌هدفی‌ هنرمند را همچون‌ یك‌ بیماری‌ بدخیم‌، خطرناك‌ می‌دانست‌: «هدف‌ نداشتن‌ برای‌ هنرمند از طاعون‌ هم‌ بدتر است‌... همه‌ نویسندگان‌ خوب‌ و پرآوازه‌ در یك‌ خصلت‌ مهم‌ مشترك‌ هستند: آنان‌ می‌كوشند به‌ جایی‌ راه‌ پیدا كنند و خوانندگان‌ را به‌ دنبالشان‌ بكشند. خواننده‌ نیز با تمام‌ وجود چونان‌ روح‌ پدر هملت‌، حس‌ می‌كند به‌ میل‌ خود راهش‌ را انتخاب‌ كرده‌ و به‌ دنبال‌ نویسنده‌ راه‌ می‌افتد. بهترین‌ راه‌ها و پسندیده‌ترین‌ هدف‌ها، واقع‌ بینانه‌ترین‌ آنهاست‌. راهی‌ كه‌ زندگی‌ را آنطور كه‌ هست‌ تصویر می‌كند. چون‌ آنچه‌ را كه‌ آنان‌ توصیف‌ می‌كنند از خرد و آگاهی‌شان‌ سرچشمه‌ می‌گیرد. خواننده‌ از لابه‌لای‌ سطور نه‌ تنها زندگی‌ آن‌ طور كه‌ هست‌، بلكه‌ آن‌ طور كه‌ باید باشد را نیز حس‌ می‌كند و مجذوب‌ افق‌های‌ روشن‌ آن‌ می‌شود. ولی‌ نویسندگان‌ بی‌هدف‌ و ناتوان‌ زندگی‌ را آن‌ طور كه‌ هست‌ در سكون‌ و سكوت‌ به‌ خواننده‌ می‌نمایانند. چون‌ خود چونان‌ كالبدی‌ بی‌جان‌ می‌مانند. آنان‌ روحی‌ پژمرده‌ دارند و هرگز هدفی‌ را تعقیب‌ نكرده‌ و نخواهند كرد...»
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید