یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رهاورد الجزایر، دستاورد چپ


رهاورد الجزایر، دستاورد چپ
روزی، روزگاری وقتی که ایران همچنان در تب انقلا‌ب می‌سوخت، الجزایر بیست‌و‌پنجمین سال انقلا‌ب را جشن می‌گرفت؛ جشنی غرورآمیز و آمیخته با شور وطن‌دوستی مردمانی که سالیان سال استعمار غرب را تجربه کردند و برای آزادی جنگیدند. در این جشن مهندس مهدی بازرگان هم حضور داشت، رئیس دولت موقت ایران که موقعیتش در آن روزها آشکارا متزلزل بود، آنقدر که بیشتر حامیان او در حاکمیت و مطبوعات به صف مخالفانش پیوسته‌ بودند. تنها یک بهانه کافی بود، یک اشتباه استراتژیک از سوی بازرگان تا بازی را به مخالفان دولت واگذار کند و این بهانه را بازرگان چقدر راحت به دست آنان داد. مثل نسیمی بود که بر آتش شعله‌ور بوزد و آن را گسترده‌تر کند. خشم مخالفان بازرگان اوج گرفت وقتی شنیدند که بازرگان و هیات همراهش با زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا در الجزایر دیدار کرده‌اند.
سه روز بعد اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام در تهران ماجرا را پیچیده‌تر کرد تا در نهایت دولت بازرگان استعفا دهد و چنین بود که اولین دولت انقلا‌ب ایران به آخر راه خود رسید؛ دولتی که به سازش با غرب و آمریکا متهم شده‌ بود. ‌
اکنون حدود ۳۰ سال از آن روزها می‌گذرد، اما همچنان پرونده دولت موقت گشوده مانده است. هر روز حرفی و حدیثی یا سندی مربوط به آن روزهای پرتنش منتشر می‌شود تا بحث پیرامون بازرگان و سیاست‌های دولت او و رویکرد مخالفانش ادامه یابد، گو اینکه این مسائل به مساله‌ای غامض‌تر همچون بحران روابط ایران و آمریکا گره خورده است، پس حکایت همچنان باقی ا‌ست تا زمانی که مساله <اصلی> حل نشود. ‌
می‌گویند تنها وجه انقلا‌ب ما مبارزه با امپریالیسم نبود، اما چه اتفاقی افتاد که تقابل با آمریکا به محور کانونی انقلا‌ب تبدیل شد، آن هم زمانی که دولت جیمی کارتر، انقلا‌ب ایران و حکومت جدید را به رسمیت شناخته بود؟ آیا نمی‌شد از در سیاست وارد شویم و به پشت‌گرمی همه آزاداندیشان جهان، حقانیت خود را ثابت کنیم؟ آن مردمانی که در سراسر جهان انقلا‌بمان را ستایش می‌کردند تا جایی همراه ما بودند که آزادی و استقلا‌ل خویش را به دست آوریم. آیا نمی‌شد با سلا‌ح افکار عمومی جهان در دادگاه‌های بین‌المللی حاضر شویم و از مظالم شاه و دخالت‌های آمریکا در کشورمان شکایت کنیم؟ چیزی نظیر همان کاری که هندی‌ها چند دهه قبل در مواجهه با استعمار انگلستان کردند و مصدق هم خیال آن را داشت اما در نهایت ناکام ماند. آیا در آن صورت ما در موضع برتری نسبت به آمریکا قرار نمی‌گرفتیم؟ ‌
نه، انگار نمی‌شد. ترس از کودتایی دیگر و سلطه مجددآمریکا بر کشورمان مانع این قبیل سیاست ورزی‌ها می‌شد.
از سویی فرهنگ چپ نیز آنقدر در ایران ریشه دوانده‌ بود که تنها همین یک راه را مقابلمان بگذارد؛ جنگ با امپریالیسم تا آخر. جذابیت مارکسیسم و شیوه‌های مالوف چپ‌گرایان در آن زمان آنقدر تحت تاثیرمان قرار داده‌ بود که هیچ سیاست و سیاستمداری از جنس دیگر را برنتابیم و هنگامی که همه اینها در اندیشه چپ‌گرایان جوان با اسلا‌م انقلا‌بی در هم آمیخت چنان موجی پدید آمد که کسی یارای ایستادن در برابر آن را نداشت. ‌
آمریکا مظهر امپریالیسم بود و دولت بازرگان متهم به سازش با آن و هنگامی که خبر ملا‌قات بازرگان با برژینسکی در الجزایر منتشر شد، این یقین حاصل آمد که برای رسیدن به آرمان‌ها نخست باید از مانع دولت موقت گذشت؛ دولتی که گرچه مسلمان بود اما قرائتی متفاوت از اسلا‌م داشت و گرچه در انقلا‌ب ایران نقش پررنگی داشت اما روش‌هایش پس از کسب قدرت، انقلا‌بی نبود. ‌
در چنین شرایطی دیدار نخست‌وزیر ایران با یک مقام بلندپایه آمریکایی ریسک بزرگی بود که بازرگان به آن تن داد. او سخت اعتقاد داشت که دولت باید در عرصه بین‌الملل آزادانه سیاست‌ورزی کند و بر مبنای همین اعتقاد بود که با برژینسکی پای میز مذاکره نشست اما واقعیت همیشه مطابق خواسته ما نیست و گاه مسائلی رخ می‌دهد که تمام محاسبات آدم را به‌هم می‌ریزد. تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام و حمایت آنان از سوی اکثریت گروه‌های انقلا‌بی ثابت می‌کند که فضای ایران به هیچ‌وجه مناسب چنین مانوری از سوی بازرگان نبود. با سقوط دولت بازرگان و حوادث پس از آن یکی دیگر از تراژدی‌های تاریخ معاصر ما رقم خورد تا امروز درباره درستی سیاست‌های بازرگان شک کنیم. آیا بهتر نبود بازرگان مذاکره با آمریکا را به زمانی دیگر موکول کند؟
و مگر نه امروز بسیاری از همان دانشجویان خواهان گفت‌وگو با آمریکا هستند؟ اگر بازرگان در مواجهه با گروه‌های داخلی چپ‌گرا کمی انعطاف به خرج می‌داد، چگونه می‌شد؟ آیا نمی‌شد که میانه میدان را بگیرد؟ در هر صورت او نخست‌وزیر همه ایران بود و ‌باید به طریقی نظر اکثریت را جلب می‌کرد. گیریم که برخلا‌ف ادعای چند روز پیش رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، این برژینسکی بود که از بازرگان تقاضای ملا‌قات کرد و نه برعکس؛ باز هم در ماهیت ماجرا تفاوتی حاصل نمی‌شود. ادعاهای رابرت گیتس چیز جدیدی نیست و پیش از این بارها تکرار شده‌اند، اما حداقل بهانه‌ای است برای ما که بار دیگر تاریخ معاصر کشورمان را مرور کنیم.
احسان عابدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید